twitter share facebook share ۱۴۰۴ تیر ۰۲ 1395
اگر ساختار جمهوری اسلامی حفظ شود، این جنگ می‌تواند در کوتاه‌مدت برای روسیه سودمند باشد.

در حالی که ایران و اسرائیل درگیر تبادل موشکی و حملات پهپادی هستند، رهبران کرملین با دقت این تحولات را زیر نظر دارند.

 مسکو حملات اسرائیل به تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم ایران را محکوم کرده و آن را «نقض آشکار منشور سازمان ملل و اصول تثبیت‌شده حقوق بین‌الملل» دانسته است. با این حال، اگر ساختار جمهوری اسلامی حفظ شود، این جنگ می‌تواند در کوتاه‌مدت برای روسیه سودمند باشد.

اما خطر تشدید کنترل‌نشده‌ی درگیری به سود هیچ‌کس نخواهد بود. با طولانی شدن جنگ، احتمال وقوع حوادث هسته‌ای افزایش می‌یابد و سناریوی ورود نظامی ایالات متحده به منطقه رنگ واقعیت به خود می‌گیرد؛ سناریویی که می‌تواند دریچه‌ای به سوی بی‌ثباتی گسترده در خاورمیانه بگشاید.

پیامدهای جنگ ایران و اسرائیل چیست؟

نخستین و مشهودترین پیامد این جنگ، افزایش فوری قیمت جهانی نفت است. هرچند بخش عمده‌ای از نفت ایران به چین صادر می‌شود، اما حملات اسرائیل به زیرساخت‌های نفتی و احتمال مسدود شدن تنگه هرمز توسط تهران—یکی از گلوگاه‌های حیاتی انتقال نفت جهان—باعث بی‌ثباتی مداوم در بازارهای انرژی شده است.

برای روسیه، هر قیمتی بالاتر از سقف تعیین‌شده ۶۰ دلاری گروه G7 به معنای درآمدی قابل توجه برای تأمین هزینه‌های جنگ در اوکراین است. روسیه اوایل ماه مه از کاهش ۳۲ درصدی درآمدهای مالیاتی نفتی خود نسبت به سال قبل خبر داد، اما پس از حمله اسرائیل به ایران، قیمت جهانی نفت تا ۱۰ درصد افزایش یافت. اگرچه این قیمت‌ها پس از شوک اولیه کمی کاهش یافته‌اند، برخی گزارش‌ها پیش‌بینی کرده‌اند که در صورت تداوم جنگ، ممکن است قیمت نفت تا سال ۲۰۲۶ به ۹۰ دلار برسد.

درگیری طولانی همچنین توجه غرب را از اوکراین منحرف خواهد کرد.

در اواخر ماه مه، ایالات متحده برخی از سامانه‌های ضدپهپادی که قرار بود به اوکراین ارسال شوند را، در واکنش به حملات تلافی‌جویانه ایران به اسرائیل، به یگان‌های نیروی هوایی در خاورمیانه منتقل کرد. گرچه رسانه‌ها بیشتر بر کاهش ذخایر موشکی و پهپادی تهران و توانایی‌اش برای ادامه حملات متمرکز شده‌اند، توان نظامی اسرائیل نیز بی‌پایان نیست.

هرچه تبادل حملات ادامه یابد، احتمال اعزام منابع بیشتر، به‌ویژه تجهیزات دفاعی، از سوی آمریکا به نفع اسرائیل افزایش می‌یابد.

آیا جنگ به نفع روسیه است؟ شاید، اما فقط فعلاً

از نگاه مسکو، هر واحد تسلیحاتی که به خاورمیانه فرستاده می‌شود، یک واحد کمتر برای حمایت از اوکراین خواهد بود. روسیه همچنان عملیات تهاجمی خود در اوکراین را ادامه می‌دهد و در اواخر بهار و اوایل تابستان بر شدت آن افزوده است. ولادیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، پیش‌تر تأکید کرده بود که بحران‌های خاورمیانه معمولاً منجر به کاهش کمک‌های غرب به اوکراین می شود.

با وجود جذابیت آنی قیمت بالای نفت و انحراف منابع غرب از اوکراین، سیاست‌گذاران روسی نسبت به تکیه بیش از حد بر این مزایا محتاط هستند. خطر تشدید غیرقابل کنترل در خاورمیانه بسیار بیشتر از منافع کوتاه‌مدت است.

یکی از این خطرات، احتمال فزایندهٔ وقوع حادثه هسته‌ای بر اثر حملات هوایی به تأسیسات غنی‌سازی یا انبارهای مواد رادیواکتیو است. تاکنون گزارشی از انتشار مواد رادیواکتیو وجود نداشته، اما با ادامه جنگ، این احتمال افزایش خواهد یافت.

از زاویه‌ای دیگر، در صورتی که درگیری‌ها در سطحی محدود ادامه یابد، ایران ممکن است تصمیم بگیرد برنامه تسلیحاتی هسته‌ای خود را به سرعت پیش ببرد؛ کاری که مسکو همیشه خواستار جلوگیری از آن بوده است. در این صورت، دیگر کشورهایی که به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای هستند نیز ممکن است به این نتیجه برسند که باید هرچه سریع‌تر برنامه‌های خود را آغاز کنند.

تغییر نظام در ایران؛ نگرانی کلیدی مسکو

احتمال تغییر نظام در ایران، یکی از دغدغه‌های اصلی روسیه است؛ هدفی که اکنون اسرائیل آشکارا به دنبال آن است. تحقق این هدف، نفوذ منطقه‌ای روسیه را به‌شدت تضعیف می‌کند، به‌ویژه پس از افول قدرت متحد روسیه در سوریه.

 درگیری طولانی می‌تواند باعث شود دولت ترامپ نیز وارد جنگ تهاجمی با تهران شود. تصمیمی که تبعات بزرگی برای منطقه و رژیم منع اشاعه هسته ای خواهد داشت.

افزون بر آن، جنگی فرسایشی ممکن است هم‌زمان موجب تضعیف موقعیت ایران شود و کشورهای همسایهٔ فرصت‌طلب نظیر ترکیه و جمهوری آذربایجان را به تحرک بیشتر وا دارد. جمهوری آذربایجان به رهبری الهام علی‌اف بارها ادعاهای ارضی علیه ارمنستان مطرح کرده و در تلاش است تا مسیر زمینی مستقیمی از خاک ارمنستان ایجاد کند که در امتداد مرز شمالی ایران قرار می‌گیرد.

چرا روسیه به ایران کمک نظامی نمی‌کند؟

بر خلاف برخی تصورات، روسیه از کمک دفاعی به ایران نفع چندانی نمی‌برد.

نخست آنکه، توافقنامه مشارکت راهبردی جامع بین ایران و روسیه—که در آوریل توسط ولادیمیر پوتین تصویب شد—هیچ الزام صریحی برای کمک نظامی روسیه به ایران در برابر حملات اسرائیل ایجاد نمی‌کند. اگرچه مسکو ایران را شریک می‌داند، اما منافع دو کشور در بسیاری موارد با یکدیگر در تضاد بوده‌اند (از سوریه گرفته تا تولید نفت).

کرملین نمی‌خواهد وارد یک جنگ مستقیم شود، به‌ویژه در شرایطی که اولویت اصلی‌اش طی سه سال اخیر همچنان اوکراین بوده است. همچنین، هر گونه کمک به ایران می‌تواند توازن دیپلماتیک شکننده‌ای که مسکو با ایالات متحده—به‌ویژه در دوران ترامپ—حفظ کرده را برهم بزند.

روسیه احتمالاً بازگشت به میز مذاکرات پیش از تشدید درگیری‌ها، و در نهایت متوقف کردن یا تعلیق برنامه مشکوک تسلیحات هسته‌ای ایران را به‌عنوان نتیجه‌ای مطلوب می‌بیند. با این حال، شواهد نشان می‌دهند که یا تمایلی ندارد یا توانمندی کافی برای ایفای نقش فعال در حل‌وفصل این بحران ندارد؛ مگر اینکه طرفین مستقیماً از مسکو برای میانجی‌گری دعوت کنند.

پیام مسکو: کاهش تنش

اظهارات اخیر مقامات روسی نشان‌دهندهٔ رویکردی محتاطانه است. ولادیمیر پوتین در سخنانی خواستار راه‌حلی شد که «هم منافع ایران را در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز حفظ کند و هم امنیت بی‌قید و شرط اسرائیل را تأمین نماید.»

سرگئی ریابکوف، معاون وزیر امور خارجه روسیه که تخصص زیادی در مسائل هسته‌ای دارد، از همه طرف‌ها خواست به میز مذاکره بازگردند و هشدار داد که ادامه درگیری می‌تواند «عواقب وخیمی» به دنبال داشته باشد. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین نیز اعلام کرد که روسیه آمادهٔ ایفای نقش میانجی است و مجدداً بر پیشنهاد قبلی مسکو برای ایفای نقش در مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا تأکید کرد.

اگرچه دعوت مسکو به کاهش تنش ممکن است در تضاد با اقدامات نظامی‌اش در اوکراین به نظر برسد، اما در موضوع ایران، دغدغه‌های روسیه درباره اشاعه سلاح‌های هسته‌ای و راه‌های مهار آن ممکن است با مواضع عمل‌گرایانه برخی سیاستمداران در واشنگتن هم‌راستا باشد.

منبع: نشنال اینترست


سرنوشت‌سازترین تصمیم دوران رهبری خامنه ای

آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در طول چند دهه گذشته تلاش کرده میان دشمنی ایدئولوژیک با ایالات متحده و اسرائیل از یک‌سو، و تمایل عمل‌گرایانه برای اجتناب از جنگ تمام‌عیار از سوی دیگر، نوعی تعادل برقرار کند. اما اکنون که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، همراه با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، رسماً وارد رویارویی مستقیم با جمهوری اسلامی شده‌اند، آقای خامنه‌ای با مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین چالش دوران نزدیک به ۴۰ ساله‌ی رهبری‌اش روبروست. آیا او به‌دنبال مصالحه دیپلماتیک با ترامپ خواهد رفت؟ یا تصمیم به تشدید درگیری می‌گیرد؟ یا تلاش می‌کند که تنش را محدود به اسرائیل نگه دارد؟

پس از صدور فرمان رئیس‌جمهور آمریکا برای بمباران سه سایت هسته‌ای کلیدی ایران—فردو، نطنز و اصفهان—آقای خامنه‌ای تلاش دارد نشان دهد که با وجود آسیب‌های وارده، جمهوری اسلامی همچنان توان ایستادگی دارد و نمی خواهد تسلیم شده یا عقب‌نشینی کند. با این حال، منابع نزدیک به حکومت می‌گویند که آقای خامنه‌ای احتمالاً از تقابل مستقیم با آمریکا پرهیز می‌کند تا از واکنش‌های شدیدتر و مخرب‌تر جلوگیری نماید. در عوض، پاسخ اصلی ایران افزایش حملات به اسرائیل خواهد بود.

به گفته یکی از افراد نزدیک به حکومت: «بگذار ترامپ خوشحال باشد و احساس پیروزی کند، ما وارد جنگ بزرگ با آمریکا نخواهیم شد. آمریکا فقط سه سایت را هدف گرفت. اگر می‌خواست جنگی تمام‌عیار راه بیندازد، اهداف بیشتری را نابود می‌کرد که نکرد.»

جِی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در مصاحبه‌ای با NBC اعلام کرد که ایالات متحده «در حال جنگ با ایران نیست»، بلکه هدف، برنامه هسته‌ای ایران است. او افزود که دولت ترامپ علاقه‌ای به جنگ طولانی یا اعزام نیروی زمینی ندارد و به‌دنبال تغییر رژیم هم نیست.

با این حال، جمهوری اسلامی به حملاتش علیه اسرائیل ادامه خواهد داد—همان‌گونه که ساعاتی پس از حملات آمریکا، چنین کرد—و به آتش‌بس بدون قید و شرط تن نخواهد داد. سپاه پاسداران اعلام کرد که ۴۰ موشک از «نسل‌های جدید» را به سمت اسرائیل شلیک کرده است. اسرائیل اما تعداد این موشک‌ها را بیش از ۲۰ عدد اعلام کرد و گفت هیچ تلفاتی گزارش نشده است.

یکی دیگر از نزدیکان حکومت گفت: «در جنگ ۸ ساله، وقتی ایران آتش‌بس را پذیرفت، فرماندهان گفتند که مهمات تمام شده بود. اما امروز فرماندهان می‌گویند باید محکم بایستیم و پاسخ بدهیم. ایران تحت هیچ شرایطی تقاضای آتش‌بس نخواهد کرد.»

همان منبع تأکید کرد که ایران باید به آمریکا «پاسخی کوبنده» بدهد، اما این کار را با هدف گرفتن اسرائیل انجام می‌دهد که هفته گذشته با حملات گسترده‌اش به جمهوری اسلامی، جرقه این جنگ را زد.

او افزود که اگر درگیری تشدید شود، ممکن است ایران بستن تنگه هرمز—که بیش از یک‌چهارم نفت جهان از آن عبور می‌کند—را در دستور کار قرار دهد.

تحلیلگران هشدار داده‌اند که نظام ممکن است به‌سمت تولید بمب اتمی شتاب بگیرد تا بازدارندگی از دست‌رفته را جبران کند. گفته شده بخشی از ذخایر اورانیوم غنی‌شده نزدیک به سطح تسلیحاتی، از سایت‌های فردو و نطنز به مکان‌های مخفی منتقل شده است.

اما منبع اول تأکید کرد که فعلاً چنین گزینه‌ای در دستور کار نیست و افزود: «اگر اورانیوم غنی‌شده را در آن سایت‌ها نگه می‌داشتیم، خیلی ساده‌لوح بودیم اما خوشبختانه هنوز دست‌نخورده است. البته این تغییری در اصل ماجرا نمی‌دهد، چون اصلاً برنامه‌ای برای استفاده از آن نداریم. ایران نه به‌دنبال سلاح هسته‌ای بوده، نه خواهد بود.»

عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، روز یک‌شنبه گفت تهران «گزینه‌های گسترده‌ای» پیش‌رو دارد و در حال محاسبه پاسخ مناسب است. او هشدار داد که آمریکا «از یک خط قرمز بزرگ عبور کرده است».

سپاه پاسداران نیز اعلام کرد که با حمله به تاسیسات هسته‌ای صلح‌آمیز ایران، آمریکا خود را «در خط مقدم تجاوز نظامی» قرار داده است.

مقامات ایرانی در هفته‌های اخیر بارها هشدار داده بودند که در صورت حمله آمریکا، ایران می‌تواند پایگاه‌ها و منافع آمریکا در منطقه، و همچنین تاسیسات انرژی در خلیج‌فارس را هدف بگیرد.

خامنه‌ای هفته گذشته هشدار داده بود که «ترامپ باید بداند هرگونه اقدام نظامی آمریکا بدون تردید باعث خسارات جبران‌ناپذیری خواهد شد.»

صنم وکیل، مدیر بخش خاورمیانه اندیشکده چتم هاوس، گفت خامنه‌ای ممکن است به استراتژی «افزایش تنش برای کاهش تنش» بازگردد؛ یعنی ضربه بزند، اما به‌گونه‌ای که خطر واکنش شدیدتر آمریکا را کاهش دهد و راه برای دیپلماسی باز بماند.

او گفت: «حکومت ایران بیشتر از هر زمان دیگری در تنگناست و باید راه گریزی پیدا کند. با گزینه‌های محدود، این سناریو تنها راه نجات رژیم به نظر می‌رسد.»

به‌عنوان نمونه، ایران ممکن است پایگاهی در عراق را که میزبان بخشی از ۲۵۰۰ نیروی آمریکایی است، با اطلاع قبلی و بدون تلفات جدی هدف بگیرد. این همان روشی است که پس از ترور قاسم سلیمانی، فرمانده قدرتمند نظامی ایران در سال ۲۰۲۰ توسط آمریکا، به‌کار گرفته شد. در آن زمان، ایران با موشک‌باران دو پایگاه آمریکا در عراق واکنش نشان داد. این شدیدترین حمله به یک پایگاه آمریکایی در چند دهه گذشته بود، اما از طریق کانال‌های پشت‌پرده به آمریکا هشدار داده شد و چون تلفاتی نداشت، دو طرف از درگیری مستقیم عقب نشستند.

اما حملات اخیر آمریکا در روز یک‌شنبه بسیار شدیدتر از آن دوره بود. برای نخستین‌بار، آمریکا مستقیماً جمهوری اسلامی را هدف قرار داد، آن‌هم در شرایطی که ایران در آسیب‌پذیرترین وضعیت خود از زمان انقلاب ۱۹۷۹ قرار دارد و بقای نظام با تهدید مواجه است.

پیش از حمله آمریکا نیز، حملات اسرائیل باعث نابودی بخش عمده‌ای از فرماندهی نظامی ایران و انهدام پرتابگرها و تاسیسات موشکی شده بود.

امیل حکیم، تحلیلگر مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک، گفت: «بحث در مورد اینکه رژیم اولویت را به بقای خود می‌دهد، نیاز به زمینه و دقت بیشتری دارد.»

او افزود: «محاسبات خامنه‌ای به شکستی فاجعه‌بار منتهی شده و احتیاط او از دید بسیاری در داخل حکومت بخشی از این شکست تلقی می‌شود. با این وضعیت سیاسی جدید در تهران، ممکن است رژیم به تشدید درگیری در منطقه روی آورد و این می‌تواند اوضاع را به انفجار بکشاند.»

اگر ایران تصمیم به حمله در سراسر خلیج‌فارس بگیرد، ممکن است از زرادخانه موشک‌های کوتاه‌برد خود استفاده کند که دقت بیشتری دارند و با توجه به فاصله کم، زمان واکنش نیروهای دفاعی را کاهش می‌دهند.

ایران همچنین ممکن است تلاش کند نیروهای نیابتی منطقه‌ای خود را که تحت عنوان «محور مقاومت» شناخته می‌شوند، وارد درگیری کند. با این حال، قدرتمندترین نیروی نیابتی‌اش یعنی حزب‌الله لبنان، در جریان بمباران‌های گسترده اسرائیل در سال گذشته تضعیف شده است.

تهران می‌تواند نیروهای شیعه مورد حمایت خود در عراق را که سابقه حمله به پایگاه‌ها و نیروهای آمریکایی را دارند، فعال کند. همچنین، حوثی‌های یمن نیز تهدید به حمله به ناوهای آمریکایی در خلیج‌فارس کرده‌اند، همان‌طور که پیش‌تر نیز چنین اقداماتی انجام داده‌اند.

با این حال، وکیل تأکید کرد که متغیر تعیین‌کننده در ادامه مسیر، اقدامات نتانیاهو خواهد بود. نتانیاهو تلاش ترامپ برای مذاکره با ایران را بر هم زد تا مانع توافق بر سر برنامه هسته‌ای ایران شود و اکنون هم موفق شده آمریکا را به درگیری نظامی با ایران بکشاند.

او گفت: «مشخص نیست که ترامپ تا چه حد بتواند روی نتانیاهو تأثیر بگذارد و این مسأله در تعیین مسیر آینده نقش حیاتی دارد.»

حتی اگر ترامپ بخواهد دوباره به دیپلماسی بازگردد، این کار به سادگی رخ نمی دهد زیرا نظام ایران که مدت‌هاست به آمریکا و اروپا بی‌اعتماد است، اعتمادش بیشتر سلب شده است. هفته‌ها بود که مانع اصلی در مذاکرات، اصرار تهران بر حفظ حق غنی‌سازی اورانیوم بود در حالی که ترامپ خواستار توقف کامل آن بود. حال این سوال مطرح است که آیا حمله آمریکا به تاسیسات اصلی غنی‌سازی، محاسبات خامنه‌ای را تغییر می‌دهد یا نه؟

ترامپ که هفته گذشته خواستار «تسلیم بی‌قید و شرط» ایران شده بود، شنبه شب اعلام کرد که یا تهران باید «صلح کند» یا منتظر حملات شدیدتر باشد. ایران نیز متقابلاً تأکید کرده که تحت فشار تسلیم نخواهد شد.

عراقچی در پستی در شبکه اجتماعی X نوشت: «هفته گذشته در حال مذاکره با آمریکا بودیم که اسرائیل دیپلماسی را منفجر کرد. این هفته با سه کشور اروپایی مذاکره داشتیم که آمریکا آن را منفجر کرد. شما چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟»

منبع: فایننشال تایمز


دونالد ترامپ در جنگ؛ ایران چگونه پاسخ خواهد داد؟

دونالد ترامپ اکنون یک رئیس‌جمهور در زمان جنگ است. این وضعیت فاصله زیادی دارد با آنچه ترامپ پنج ماه پیش هنگام آغاز ریاست‌جمهوری‌اش وعده داده بود: پایان دادن به درگیری‌های گذشته و خودداری از آغاز جنگ‌های جدید. اما با وجود علاقه‌اش به معرفی خود به‌عنوان یک "صلح‌طلب"، اکنون دیگر نمی‌تواند این نمایش را ادامه دهد. چه بخواهیم چه نه، او آمریکا را وارد جنگ با ایران کرده است.

البته ترامپ ابراز امیدواری کرده که ایران در واکنش به حملات هوایی آمریکا به سه سایت کلیدی هسته‌ای‌اش، خویشتن‌داری کند. شاید او به خواسته‌اش برسد. در سال ۲۰۲۰، ترامپ دستور ترور قاسم سلیمانی، فرمانده ارشد نظامی ایران را صادر کرد، بدون آنکه پاسخ نظامی گسترده‌ای از سوی تهران دریافت کند.

منطق خویشتن‌داری ایران ساده است: آمریکا آنچه در نظریه‌ روابط بین‌الملل «برتری در تشدید تنش» (Escalation Dominance) خوانده می‌شود را در اختیار دارد. به این معنا که ایران در صورت بالا بردن سطح درگیری، بیشتر از آنکه چیزی به‌دست آورد، زیان می‌بیند. بنابراین، حمله گسترده به نیروهای آمریکایی در خلیج فارس، اقدامی غیرمنطقی خواهد بود که وضعیت را بدتر می‌کند.

آیا این کافی خواهد بود تا «جنگ انتخابی» ترامپ با ایران مهار شود؟ شاید. اما دست‌کم سه دلیل متناقض وجود دارد که انتظار داشته باشیم ایران اجازه نمی‌دهد این حملات بی‌پاسخ بماند.

نخست، ایران انگیزه‌های قدرتمندی برای پاسخ‌گویی دارد، چراکه سکوت در برابر این حملات می‌تواند آمریکا را به انجام حملات بیشتر جسور کند. اگر تهران اجازه دهد که تأسیسات هسته‌ای‌اش بدون مجازات بمباران شوند، چه پیامی به واشنگتن فرستاده است؟ برای بازداشتن رهبران آمریکا از حمله دوباره، نظام ممکن است به این نتیجه برسد که واکنش نظامی بزرگ، حتی با وجود هزینه‌های سنگین آن برای مردم، ضروری است.

دوم، سران ایران به‌درستی نگران این هستند که دشمنان خارجی به‌دنبال تغییر نظام باشند. ترامپ ادعا می‌کند که هدفش این نیست، اما او با مشکل «عدم تعهد معتبر» (Credible Commitment Problem) مواجه است؛ یعنی ایران به‌سختی باور می‌کند که او واقعا به آنچه می‌گوید پایبند باشد.

در روزهای اخیر، برخی مقامات اسرائیلی و آمریکایی صراحتاً اعلام کرده‌اند که رهبر ایران می‌تواند هدف ترور قرار گیرد و برخی حتی علناً خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی شده‌اند. اگر دولت ایران به این نتیجه برسد که یک کارزار گسترده در جریان است، ممکن است تصمیم بگیرد که پیش‌دستانه به نیروهای آمریکا در منطقه حمله کند، پیش از آنکه خیلی دیر شود.

سوم، رهبران ایران زیر فشار داخلی شدید برای ایستادگی در برابر تجاوز خارجی قرار دارند. تأمین امنیت شهروندان—یا حداقل نمایش این‌که دولت در حال دفاع از مردم است—وظیفه‌ی بنیادین هر حکومتی است. ایران در این زمینه ناکام مانده، و ممکن است برای حفظ مشروعیت داخلی خود، ناچار شود اقداماتی انجام دهد که نماد قدرت و مقاومت باشد؛ وگرنه مشروعیتش ممکن است به شکلی غیرقابل ترمیم فروبپاشد.

اکنون پرسش این است: کدام منطق بر تصمیم نهایی تهران حاکم خواهد شد؟ آیا رهبران ایران نتیجه خواهند گرفت که واکنش نظامی بیش از حد پرریسک است؟ یا اینکه به این باور می‌رسند که اکنون، دیگر امکان توقف جنگی که به آن کشانده شده‌اند وجود ندارد؟

پاسخ قطعی وجود ندارد. اما تردیدی نیست که تصمیم‌گیرندگان در تهران، نه واشنگتن، تعیین خواهند کرد که در ادامه چه اتفاقی بیفتد. سطح خطر بسیار بالاست. بیش از ۴۰ هزار نیروی نظامی آمریکا—از سرباز و ملوان گرفته تا خلبان—در منطقه مستقر هستند، و همگی در برد تسلیحات ایران قرار دارند.

برخی از موشک‌ها و پهپادهای ایرانی ممکن است پیش از اصابت به هدف، رهگیری شوند. اما برخی دیگر بی‌تردید عبور خواهند کرد. همان‌گونه که محله‌هایی در تل‌آویو و یک بیمارستان در بئرالسبع هدف موشک‌های ایرانی قرار گرفته‌اند، پایگاه‌های آمریکا در سوریه، عراق، کویت، بحرین، قطر و امارات نیز ممکن است در صورت شدت گرفتن حملات ایران، دچار آتش و ویرانی شوند.

از سوی دیگر، احتمال بستن تنگه هرمز هم مطرح است؛ اقدامی که می‌تواند قیمت جهانی انرژی را سر به فلک ببرد. مجلس ایران از پیش مجوز چنین اقدامی را صادر کرده و مشخص نیست آمریکا چگونه می‌تواند بدون توسل به نیروی قهرآمیز، این بحران را مدیریت کند. همان‌طور که در جنگ ترامپ علیه حوثی‌های یمن نیز دیده شد، حملات هوایی به‌تنهایی برای تسلیم کردن یک بازیگر مقاوم کافی نیست.

اکنون باید پرسید: اگر ایران دست به حملات گسترده علیه منافع آمریکا در خلیج‌فارس یا سایر نقاط منطقه بزند، ترامپ چگونه واکنش نشان خواهد داد؟ اگر حملات هوایی کارساز نباشند، آیا او می‌تواند در برابر فشار برای اعزام نیروی زمینی مقاومت کند؟ در حال حاضر، تمایلی به حمله زمینی به ایران دیده نمی‌شود، اما در صورت کشته شدن سربازان آمریکایی یا آسیب به تاسیسات و کشتی‌های غیرنظامی، افکار عمومی می‌تواند تغییر کند و مسیر سیاسی نامعلوم شود.

ترامپ هنگام آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری‌اش گفته بود: «ما موفقیت‌ خود را نه‌تنها با جنگ‌هایی که می‌بریم، بلکه با جنگ‌هایی که پایان می‌دهیم، و شاید مهم‌تر از همه، با جنگ‌هایی که اصلاً واردشان نمی‌شویم، می‌سنجیم.»

اما اکنون، کمتر از شش ماه از آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش گذشته و نه جنگی را پایان داده و نه پیروزی کسب کرده؛ اما یک جنگ را آغاز کرده است. و حالا هیچ‌کس نمی‌داند این جنگ به کجا ختم خواهد شد.

منبع: نشنال اینترست


آغاز موج تازه‌ای از مشکلات اقتصادی

ایالات متحده سرانجام وارد جنگ اسرائیل با ایران شد و با حملاتی هدفمند، تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف گرفت تا تهدید هسته‌ای تهران را از میان بردارد.

رئیس‌جمهور ترامپ به ایران هشدار داد که یا صلح برقرار می‌شود یا فاجعه‌ای بسیار سهمگین‌تر از آنچه در روزهای اخیر بر سر ایران آمده، در راه است؛ اشاره‌ای واضح به این‌که اگر ایران تصمیم به تشدید درگیری بگیرد، او «اهداف دیگری» را مد نظر قرار می دهد.

با این حال، حتی همین حمله یک‌طرفه هم ممکن است نتواند توانمندی بومی ایران برای ساخت سلاح هسته‌ای را به‌طور کامل نابود کند. این حمله، حملات ایران به اسرائیل را متوقف نکرده و اکنون تهدیدهایی را متوجه نیروها و دارایی‌های آمریکا در منطقه کرده است. پاسخ‌های احتمالی ایران از این نقطه به بعد متنوع و غیرقابل‌پیش‌بینی‌اند. اما آنچه روشن است، هزینه‌ها—به‌ویژه هزینه‌های اقتصادی—در حال افزایش‌اند و می‌توانند برای همه طرف‌ها و حتی در سطح جهانی، فاجعه‌بار باشند.

بهای سنگین اقتصادی اسرائیل

اسرائیل همین حالا هم بهای اقتصادی هنگفتی پرداخت می‌کند. برآوردها حاکی از آن‌اند که یک جنگ یک‌ماهه می‌تواند حدود ۱۲ میلیارد دلار برای اسرائیل هزینه داشته باشد و هزینه‌های روزانه عملیات نظامی به حدود ۷۲۵ میلیون دلار برسد. اگر ایران زیرساخت‌های غیرنظامی بیشتری را هدف بگیرد، این هزینه‌ها ممکن است به‌طرز چشمگیری افزایش یابد.

بیش از ۵۰۰۰ اسرائیلی به‌دلیل حملات موشکی خانه‌های خود را ترک کرده‌اند. کمبود نیروی کار هم در حال بدتر شدن است، چرا که ده‌ها هزار نیروی ذخیره، از جمله در بخش‌های کلیدی فناوری و صنعت، به خدمت فراخوانده شده‌اند. تا پایان سال ۲۰۲۴، جنگ در غزه نیز بالغ بر ۶۷.۵ میلیارد دلار هزینه روی دست اسرائیل گذاشته، بی‌آن‌که خسارات زیرساختی و غیرنظامی و زیان‌های اقتصادی گسترده‌تر آن، که اندازه‌گیری‌شان دشوار است، محاسبه شده باشند.

پیروزی سریع نظامی شاید بخشی از این هزینه‌ها را جبران کند، اما ادامه درگیری می‌تواند به‌طور جدی رشد اقتصادی اسرائیل را مختل کرده، ثبات مالی‌اش را به خطر اندازد و حتی رتبهٔ اعتباری بین‌المللی آن را تحت فشار قرار دهد.

ایران، زیرساخت فروپاشیده و اقتصاد متزلزل

ایران حتی پیش از حملات اسرائیل نیز با بحران زیرساختی بزرگی روبرو بود و برای جبران کمبودهای اقتصادی حیاتی—که توسط تحریم‌های آمریکا تشدید شده‌اند—بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری فوری نیاز داشت. اکنون حملات اسرائیل این بحران را عمیق‌تر کرده و زیرساخت‌های حیاتی غیرنظامی و انرژی ایران را نابود کرده‌اند. تنها هزینه‌های مستقیم بازسازی این خسارت‌ها می‌تواند به ده‌ها میلیارد دلار برسد؛ فشاری عظیم بر اقتصادی که پیشاپیش متلاشی است.

بر اساس جدیدترین نظرسنجی هزینه‌ خانوار در ایران (۲۰۲۳)، بیش از ۸۰٪ ایرانیان به حداقل ۲۱۰۰ کالری مورد نیاز روزانه دسترسی ندارند و دچار ناامنی غذایی‌اند. ادامه جنگ، این بحران انسانی را وخیم‌تر کرده و کشور را به‌سمت فاجعه‌ای ملی سوق خواهد داد.

پیامدهای جهانی: از سایبر تا نفت

ایران ممکن است در پاسخ، حملات سایبری علیه زیرساخت‌های حیاتی آمریکا انجام دهد؛ از شبکه‌های برق و سیستم‌های آب‌رسانی گرفته تا خطوط لوله، شبکه‌های مالی و دیگر خدمات حیاتی. خسارات اقتصادی چنین حملاتی می‌تواند از صدها میلیارد تا بیش از یک تریلیون دلار برسد.

اگر ایران زیرساخت‌های انرژی کشورهای خلیج فارس را هدف بگیرد یا تنگه هرمز را مسدود کند، بیش از ۲۰٪ عرضه جهانی نفت و گاز طبیعی مایع (LNG) مختل خواهد شد. این موضوع می‌تواند قیمت نفت را تا ۱۵۰ دلار در هر بشکه بالا ببرد. یک تحلیل بلومبرگ هشدار داده که تداوم چنین قیمتی می‌تواند تولید ناخالص داخلی جهان را سالانه نزدیک به یک تریلیون دلار کاهش دهد و جهان را وارد دوران رکود تورمی کند. برای ایالات متحده، این امر تلاش‌ها برای کنترل تورم و حفظ ثبات اقتصادی را با شکست مواجه خواهد کرد.

بلندپروازی نتانیاهو و واقعیت‌های نظامی

نتانیاهو در تلاش برای سرنگونی نظام ایران است، اما این هدف بدون مداخله مستقیم آمریکا—و اعزام صدها هزار نیروی زمینی—دست‌یافتنی نیست. در صورتی که واشنگتن وارد این مسیر شود، خود را وارد جنگی بی‌پایان دیگر خواهد کرد، جنگی که می‌تواند ۲ تا ۳ تریلیون دلار هزینه داشته و هزاران کشته به‌بار آورد.

حتی اگر اسرائیل موفق شود رهبری ایران را حذف کند، توانمندی‌های نظامی‌اش را از بین ببرد و کشور را دچار فروپاشی کند، بدون آن‌که ایران پاسخی دردناک بدهد، این پیروزی ممکن است بی‌ثمر باشد. هرج‌ومرج حاصل از آن موج‌هایی از شورش، بحران‌های پناهجویی و بی‌ثباتی منطقه‌ای ایجاد خواهد کرد که از هرج‌ومرج پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ نیز گسترده‌تر خواهد بود.

با ساختار غیرمتمرکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حتی یک ایران تکه‌تکه‌شده نیز می‌تواند تهدیدی مداوم باقی بماند. باقی‌مانده‌های سپاه و نیروهای نیابتی آن قادر خواهند بود به حمله به اهداف اقتصادی غرب و جهان عرب در سراسر منطقه ادامه دهند، منافعی حیاتی آمریکا را تهدید کنند و برای متحدانش هزینه‌های سنگینی ایجاد کنند.

شوک اقتصادی خلیج فارس و خطر فروپاشی منطقه‌ای

پیامدهای اقتصادی منطقه‌ای می‌تواند برای متحدان خلیج‌فارس (از جمله عربستان، امارات، قطر و بحرین) موجودیتی باشد. در پی تنش‌های فزاینده، صندوق بین‌المللی پول (IMF) پیش‌بینی رشد اقتصادی منطقه در سال ۲۰۲۵ را از ۴٪ به ۲.۶٪ کاهش داده است. اگر این افت رشد برای دو یا سه سال ادامه یابد—در کنار کاهش سرمایه‌گذاری خارجی و توقف پروژه‌های کلان مثل چشم‌انداز ۲۰۳۰ عربستان—ممکن است اقتصادهای این کشورها را بین ۷۳۰ میلیارد تا یک تریلیون دلار متضرر کند.

به‌گفته یکی از مقامات خلیج فارس، جنگی طولانی‌مدت می‌تواند سال‌ها پیشرفت اقتصادی را از میان ببرد و استراتژی‌های توسعه ملی را نابود کند، در حالی‌که اعتماد سرمایه‌گذاران نیز به‌شدت آسیب می‌بیند. تصویری از ایران فروپاشیده شاید در نگاه اول جذاب باشد، اما پیامدهای آن در نهایت بر دوش مالیات‌دهندگان و شرکت‌های آمریکایی خواهد افتاد و آمریکا را وارد مردابی منطقه‌ای خواهد کرد که پایان ندارد.

نتیجهٔ معکوس و زنجیره هسته‌ای

اگر کمپین نظامی اسرائیل شکست بخورد، تهران احتمالاً نه‌تنها تضعیف نمی‌شود، بلکه جسورتر خواهد شد. نشانه‌هایی وجود دارد که حملات اسرائیل باعث افزایش حمایت عمومی در ایران از دستیابی به سلاح هسته‌ای شده است و این موضوع می‌تواند مسیر تهران را به‌سوی بمب هموار کند.

با وجود تمام هزینه‌ها، ایران تحت ماده X معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) حق خروج دارد و می‌تواند برنامه هسته‌ای‌اش را بدون نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از سر گیرد. چنین سناریویی می‌تواند زنجیره‌ای از اشاعه هسته‌ای در منطقه و فراتر از آن ایجاد کند—از برلین و ورشو تا آنکارا، و از ریاض تا سئول و توکیو—و دهه‌ها تلاش برای جلوگیری از گسترش تسلیحات هسته‌ای را از هم بپاشد.

جهانی را تصور کنید که خاورمیانه‌اش هسته‌ای است، اروپا و شرق آسیا در پی ساخت بازدارنده‌های هسته‌ای‌اند، و آنچه با حمله‌ای محدود آغاز شد، به کابوسی امنیتی در سراسر جهان بدل می‌شود. پیامدهای اقتصادی آن سرسام‌آور خواهد بود: افزایش قیمت انرژی، جهش نرخ بیمه، فرار سرمایه، بی‌اعتمادی به بازار، و مسابقه تسلیحاتی گسترده. همگی تهدیدی برای موقعیت راهبردی و منافع اقتصادی آمریکا خواهند بود.

دوراهی واشنگتن: صلح یا فاجعه

یک رقابت تسلیحاتی جدید از خلیج فارس تا اقیانوس آرام می‌تواند اقتصاد جهانی را بی‌ثبات کرده و موقعیت راهبردی آمریکا را به‌شدت تضعیف کند. هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی تاکنون، حتی در دوران جنگ سرد، با فروپاشی هم‌زمان نظم هسته‌ای در چندین قاره روبه‌رو نبوده است. ترامپ ناگزیر نخستین خواهد بود.

مشخص نیست دولت ترامپ اصلاً بتواند پس از حملات آخر هفته، مذاکرات را از سر بگیرد. اما به‌جای فرو رفتن در جنگی پرهزینه، واشنگتن می‌تواند با ارائه تخفیف‌های تحریمی و تعامل اقتصادی منطقه‌ای، ایران را به بازگشت به سطح غنی‌سازی کمتر از توافق برجام یا حتی خلع سلاح هسته‌ای ترغیب کند. چنین توافقی حتی می‌تواند به‌نوعی پیمان عدم تجاوز میان ایران و اسرائیل تبدیل شود؛ موضوعی که تا پیش از این تصورش هم دشوار بود.

پژوهش‌های تازه‌ام نشان می‌دهد که آمریکا می‌تواند با صدور مجوز تجارت دوجانبه تا سقف ۲۵ میلیارد دلار در سال و ایجاد راه‌هایی برای دسترسی شرکت‌های آمریکایی به بازار ۴ تریلیون دلاری و تقریباً دست‌نخوردهٔ ایران تا سال ۲۰۴۰، به توافقی قوی‌تر و جامع‌تر دست یابد. چنین توافقی می‌تواند از طریق تعامل اقتصادی متقابل، ثبات را به منطقه بازگرداند، نه از مسیر تشدید نظامی.

در غیر این صورت، جایگزین آن چیزی جز فاجعه‌ای تریلیون دلاری، فروپاشی توافق هسته‌ای، ایرانی مسلح به بمب اتم و فروپاشی شبکه‌های ائتلافی‌ای که همواره پایهٔ نفوذ آمریکا در خاورمیانه بوده‌اند، نخواهد بود.

منبع: responsiblestatecraft


نظر شما