twitter share facebook share ۱۳۹۵ بهمن ۱۹ 817

تفکر، عملی ذهنی است که انسان در تلاش برای رسیدن به اهداف، یافتن سؤالات و حل مسائل و مشکلات خود بدان متوسل می شود. در تعریفی دیگر نیز می توان آن را قدرتی دانست که در تشخیص حقیقت و واقعیت به کار آمده، انسان را به آگاهی و بصیرت می رساند.

همچنین فلاسفه کلاسیک، فکر را به قدرت شناخت اشیا تعبیر می کردند و در قرون وسطی آن را عامل هماهنگی بین مفاهیم فلسفی طبیعی و مفاهیم دینی برشمرده، موجب پیوند بین روح افراد بشر و فکر خالق هستی می دانستند.

فکر بشر را می توان با توجه به اهداف و ابزاری که برای عملی ساختن آن اندیشه ها مورد استفاده قرار می گیرد، به تندرو و میانه رو تقسیم کرد. اندیشه افراطی با استفاده از ابزارهای سخت و خشن، به خود و دیگران آسیب می زند و آنان را به مرگ و نابودی می کشاند؛ از این رو خطرآفرین است و باید از آن برحذر بود. در مقابلِ تفکر تندرو، اندیشه اعتدالی و میانه رو قرار دارد که از هر خشونتی بیگانه است، با خویشتن داری و دوری از هرگونه تعصب، سخن مخالفان و منتقدان را به گوش جان می سپارد، از اکراه و جبر و زور بیزاری می جوید و هدف از تفکر را به تصویر کشیدن ارزش های والای انسانی، بهبود وضعیت مردم و دفاع از حقیقت می داند.

اندیشیدن، از مشخصه ها و امتیازات مخصوص آدمی است و سایر مخلوقات خداوند از این نعمت بی بهره اند. انسان به مدد خرد و قوه تخیلی که خدا به او عطا کرده از چنان نیرویی برخوردار است که هیچکس و هیچ چیز را یارای مقابله با خواست و اراده او نیست. زندگی آدمی متأثر از قوه تخیل، پیوسته دستخوش تغییر است؛ قوه ای که او را به سمت خطرپذیری سوق داده، موجبات رشد و پیشرفت وی را فراهم می سازد. اکتشافات و اختراعات گوناگون، رشد علم و فن آوری، و پیشرفت صنعت، کشاورزی و ارتباطات، بی شک همگی محصول نیروی قوه تخیل و اندیشه اعتدال گرایی است که خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده.

اما فکر و اندیشه تا زمانی که جنبه عملی نیافته، به منصه ظهور نرسد، تحولی بدنبال نخواهد داشت. به عبارت دیگر این کردار و اعمال است که انسان را دستخوش تغییر و تحول کرده، دولت ها را به وجود می اورد و ملت ها را تعالی می بخشد. بنابراین پشت هر عملی فکری نهفته است؛ حال اگر این فکر، سنجیده و حساب شده باشد، تحولی که ایجاد می کند مثبت است و انسان را به سوی پیشرفت و ترقی سوق می دهد، در غیر اینصورت هیچ سودی نداشته، جز پشیمانی و افسوس نتیجه ای در بر ندارد.

از نکات جالب توجه آن است که بشر به مرور زمان در عرصه اندیشه، به تکامل رسیده، به این حقیقت می رسد که مفیدترین بینش، همان تفکر میانه رو است که رفتارهای انسان را به خوبی مدیریت نموده، او را از هرگونه افراط و تفریط مصون نگاه می دارد. پس می کوشد تا شیوه تفکر خود را جهت ایجاد تغییرات مثبت و بهبودی آفرین در زندگی تغییر داده، به سمت اعتدال گام بردارد. همین پیشرفت و تغییر و تحول به سمت تفکر میانه به نوبه خود زمینه ایجاد علوم مختلف، حرفه، فن و علوم انسانی جدید را فراهم می کند.

حال سؤال این است که چرا باوجود تلاش های پی در پیِ بشر برای رسیدن به بهترین ها و تغییر اوضاع و شرایط زندگی، همچنان شاهد انحراف و کج روی در نوع تفکر و نگرش برخی افراد هستیم؟ چرا عده ای اعتدال را زیر پا گذاشته و به سمت انحراف و افراط گرایی سوق پیدا می کنند؟ چرا سرکوب در جهان امروز شدت یافته است؟ مسئولیت ایجاد تفکر تندروانه ای که دیگران را تکفیر می کند و از قتل آنان ابایی ندارد بر عهده کیست؟ آیا به جا نیست که بینش و تفکر معتدل که آزادی و دموکراسی را پاس می دارد جایگزین اندیشه تکفیری و افراط گرایی کنیم که جز مصیبت و تباهی برای بشریت چیزی در پی ندارد؟

اینجاست که مسئولیت متفکران و اندیشمندان در ترویج اعتدال و تغییر اندیشه مردم نمود پیدا می کند؛ چرا که تغییر در هر فرد و هر گروه و اجتماع کوچک، سرآغاز تغییرات بزرگ تر و اصلاح و تحولات بزرگ در دولت ها و حکومت هاست. بینش اعتدالی به همه این اجازه را می دهد که به سخن دیگران گوش فرا دهند بدون اینکه مجبور باشند آن را قبول یا از آن تبعیت کنند و همچنین یادآور می شود که علی رغم اختلاف در نوع تفکر و اعتقاد و هدف، می توان در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشت و از جنگ و خونریزی به دور بود.

بنابراین راه تحقق پیشرفت و دستیابی به بهترین ها جز از رهرو اعتدال فکری نمی گذرد؛ چراکه تفکر اعتدالی دیگران را حذف نمی کند، به دلیل اختلاف عقیده تکفیر نمی نماید و به آنها انگ دشمنی نمی زند، بلکه بر پایه احترام متقابل، عدم درگیری و آزادی بیان استوار است.

امروزه کشورهای بسیاری جولانگاه گروههای افراطی شده است؛ آنانکه در جمود فکری فرو رفته، در پی احیای ارزش های گذشته خویش اند و هرچه را مخالف خود انگارند تکفیر می کنند. در این میان برخی نیز چون جهالت و جمود فکری مردم را محملی برای تحقق اهداف و رشد و پیشرفت خود می بینند، می کوشند تا بر طبل اختلاف و تفرقه بین گروههای مختلف کوبیده، آنان را بیش از پیش در گمراهی و جهل نگاه دارند. پس چون عموم مردم از مبارزه با این افراد ناتوانند، بر فرهنگیان و نخبگان جامعه است که مسئولیت اصلی را در مبارزه با اندیشه های افراطی بر عهده گیرند؛ در غیر اینصورت این غده سرطانی روز به روز گسترش یافته، عده بیشتری را مبتلا خواهد ساخت.

مطلوب آن است که مجموعه ای از متخصصان و اندیشمندان، افکار افراطی را رصد کنند و از طریق وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها کانون پیدایش چنین اندیشه هایی را مورد حمله فکری و فرهنگی قرار دهند، اهداف شوم آنان را با سند و مدرک افشا کنند و بکوشند تا اندیشه های اعتدالی را جایگزین افکار تندورانه آنان سازند.

نویسنده: علی حسین عبید

مترجم: محمد منوری

ویراستار: فاطمه موسوی

نظر شما