موضوع «روانشناسی اخلاق» بررسی عوامل مؤثر بر روان آدمی است آنگاه که فرد تصمیم به انجام یا عدم انجام عمل اخلاقی میگیرد؛ به تعبیری، روانشناسی اخلاقی بررسی همه مؤلفهها و عواملی است که شخصی را به انجام یا ترک یک عمل اخلاقی وامیدارد. «روانشناسی اخلاق» صرفاً به مؤلفههای مؤثر در عمل به اخلاق یا عمل نکردن به اخلاق نمیپردازد بلکه اعمال اخلاقی خاص را هم مورد بحث خود قرار میدهد؛ یکی از این موارد اخلاقی خاص «دستگیری از مستمندان و تهیدستان» است.
از این رو، در اینجا، به این نکته خواهیم پرداخت که فعال شدن چه ساز و کارهایی در ذهن و ضمیر، سبب توجه ما به نیازمندی نیازمندان میشود؟
1. نخست، دریافتن این نکته است که هر آنچه داریم بدون استثناء «رایگان» به ما داده شده است؛ بدون آنکه مستحق داشتنش باشیم. برای مثال، ما «سلامتی»، «زیبایی» و «قدرت» را با استحقاق قبلی دریافت نکردهایم. این امر در مورد «ذهن» هم صادق است؛ تواناییهای هشتگانه «قدرت یادگیری»، «یادآوردی»، «سرعت انتقال»، «هوش»، «قدرت استدلال»، «قدرت اقناع»، «عمق فهم» و «قدرت تفهیم» هیچکدام با استحقاق قبلی به ما داده نشده است. در بخش «روان» نیز تواناییها و داناییهای ما همچون «قدرت مدیریت»، «قدرت حدس» و... بهصورت رایگان به ما داده شده است.
«توانایی اقلیمی» نیز از دیگر سرمایههایی است که بدون اختیار محقق شده است. واقعیت این است که ما در مکان بهدنیا آمدنمان هیچ دخل و تصرفی نداشتهایم. اقلیم تنها به مکان محدود نمیشود و در این راستا، میتوان از اقلیم تاریخی و اجتماعی نیز سخن گفت. بنابراین همه سرمایههای ما برآمده از مساعی ما نیست.
این «رایگانبخشی» اگر در ذهن و ضمیر ما نهادینه شود، درمییابیم که ما هم میتوانیم منش و تفکر «رایگانبخشی» و «بخشندگی» داشته باشیم.
2. مورد دوم، درک محدودیتهایمان است؛ اینکه چقدر در ناحیه تواناییها و داناییها محدودیت داریم و چقدر از آن رنج میبریم. این دلتنگی از تنگناهای وجودی باعث میشود تا من نسبت به دیگرانی که تنگناهای وجودی بیشتری دارند «رأفت» داشته باشم و از این رهگذر است که رنج کسانی که دانایی و تواناییشان از ما کمتر است را بهتر درک خواهیم کرد. درک این امر، سبب میشود همانگونه که تلاش میکنیم دانایی و توانایی خود را گسترش دهیم، در گسترش دانایی و توانایی دیگران نیز بکوشیم.
3. نکته سوم، حالتی است که هنگام «تخیل حال دیگران» به ما دست میدهد. واقعیت این است که چه ما با مصیبتزدهای (مصیبتی که در نتیجه عوامل طبیعی، ژنتیک و اجتماعی است) مواجهه مستقیم داشته باشیم چه غیرمستقیم، بواسطه قدرت تخیلمان میتوانیم وضع آنان را تصور کنیم. اینجاست که نوعی همدلی و همدردی در ما به وجود میآید. نخست، همدلی میکنیم و میفهمیم که چه میکشند و سپس همدردی میکنیم و در رنج آنان شریک میشویم.
4. وقتی در پدیدههای عالم طبیعی تأمل میکنیم، درمییابیم که هیچ یک از پدیدهها در عالم جمادات، نباتات و حیوانات به حکم قوانین حاکم بر هستی، سرمایههایشان را برای خود ذخیره نمیکنند و هرچه را که برای «دادن» دارند به بقیه هستی میبخشند. هیچ پدیدهای در عالم طبیعت نیست که آنچه «دارد» را ندهد.
پدیدههای عالم طبیعی برای این امر هستند و آفریده شدهاند تا آنچه دارند را «ببخشند» نه اینکه گاهی «ببخشند» و گاهی «نبخشند» یا اینکه کمتر ببخشند. «بخل» در هیچ یک از پدیدههای عالم طبیعی وجود ندارد؛ اما با این حال، سطحی از بخل در انسانها به چشم میخورد.
تشبه ما به سایر عالم طبیعت ما را بخشنده میکند و میفهمیم که زیبایی این موجودات در «ذخیره نکردن» است.
5. نکته دیگر، تأمل در مرگ است. اگر ما نوعی «مرگاندیشی» داشته باشیم درمییابیم که مرگ ما را از داشتههایمان محروم میکند. انسانها وقتی میمیرند، بیچیز هستند و از این جهت گفته شده است که مرگ یگانه عامل مساویساز انسانها است. مرگ خاصیتِ «از من گرفتن» را دارد و آنوقت به این نتیجه میرسیم که چرا جبراً و به حکم مرگ، ببخشیم و چرا با آزادی و اراده این کار را نکنیم؟
6. هرگاه یک «بخشندگی» بسیار ناب داشتهایم، شادیای را تجربه کردهایم که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست بدون آنکه قدرت، جاه و مقام و ثروتی را بهدست آورده باشیم. اگر ما شادیهایی از این سنخ را تجربه کرده باشیم، تشویق میشویم که آن را از دست نداده و مجدداً تکرار کنیم.
7. اگر هیچ یک از موارد مذکور در ما نباشد اما «وظیفه اخلاقی» را در خود حس کنیم و به تعبیری به ندای وجدان اخلاقیمان لبیک گوییم، به دستگیری از نیازمندان سوق پیدا خواهیم کرد.
براین اساس، معتقدم چنانچه در باب هر یک از موارد پیشگفته، تأمل کنیم، بخشندگی و کمک به مستمندان در ما افزایش خواهد یافت.
* مصطفی ملکیان/ایران
نظر شما