جایگاه وحدت در منظومه ارزش های اسلامی

برگرفته از درس گفتارهای ایت الله سید مرتضی شیرازی
twitter share facebook share ۱۳۹۶ آبان ۰۷ 1421
برگرفته از درس گفتارهای ایت الله سید مرتضی شیرازی

هنگامی که مفاد آیه «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ» با ارزش‌های مصرح در دیگر آیات شریفه مثل شورا تزاحم یابد چه باید کرد؟ در برگزاری انتخابات، همواره رأی گروهی بر دیگری فزونی می یابد که در این صورت اقلیت ملزم خواهند بود نظر اکثریت را بپذیرند. در این فرایند، برگزاری شور و مشورت سبب انشقاق و دودستگی جامعه می شود. در این صورت تکلیف چیست؟ آیا باید برای حفظ وحدت از برگزاری انتخابات خودداری کنیم و یا برای عمل به شورا از وحدت دست شوییم؟

همچنین اگر بین وحدت اسلامی و انجام عمل صالحی تزاحم ایجاد شود چه باید کرد؟ خداوند در آیه «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ کلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا» پیامبران را فرمان به انجام اعمال صالح می دهد. واژة «وَاعْمَلُوا» در اینجا صیغه امر است، اگر متعلَّق آن واجب باشد از آن معنای وجوب، و إلّا استحباب دریافت می‌شود. حال اگر بخواهیم به این آیه عمل کنیم و به سلسله‌ای از اعمال صالح و نیکو دست یازیم در بسیاری موارد منجر به دو دستگی و انشقاق امت می‌شود، مثلاً اگر بخواهیم حقانیت ولایت امیرالمؤمنین و پیروی فکری و عملی خود را از خاندان نبوت اعلام کنیم و یا برائت خود را از دشمنان آل محمد آشکار سازیم، انجام این اعمال صالح، گونه‌هایی از انشقاق و دو دستگی در جامعه اسلامی ایجاد می کند و سبب بروز اختلاف با مذاهب دیگر اسلامی می گردد، در این صورت وظیفه چیست؟ آیا انجام عمل صالح بر حفظ وحدت اولویت دارد و یا عمل صالح را ترک کنیم تا وحدت را پاس داریم؟

حل تزاحم میان وحدت و دیگر ارزشها در چارچوب نظری

در مقام حل تزاحم یاد شده چندین راهکار متصور است:

1-      نفی وجود تزاحم

نخست آنکه در برخی موارد اصلاً تزاحمی در کار نیست. هیچ‌یک از مثال‌هایی که درباره تزاحم ارزش‌های گوناگون با وحدت ذکر شد از باب تزاحم نیست زیرا وحدت به خودی خود حسن ذاتی ندارد بلکه بر حسب متعَلَّق و پرچمی که در پی آن می‌اید و به لحاظ چارچوب و هدفش، ارزش طریقی و مقدمی می یابد. به دیگر سخن در جایی که وحدت با یکی از ارزش‌ها تقابل پیدا کند موضوع تزاحم از بنیاد منتفی است زیرا در این حالت، وحدت به خودی خود ملاکی ندارد تا تزاحم تحقق یابد. برای روشن شدن موضوع کافی است در این نکته درنگ کنیم که وحدت همان‌طور که گاه طریقی برای احقاق حق و اقامه عدل در امت است، گاهی مقدمه‌ای برای ستم و دشمنی و عقب‌ماندگی و انحطاط می شود. آیا همدلی بر ستم به بندگان، وحدتی شایسته است؟

اگر بر فرض امت یا جماعتی بر ستم روا داشتن بر بندگان، همداستان شوند این هم داستانی باطل و این وحدت امر ناپسندی است. در واقع ارزش وحدت به هدف و غایتی باز می‌گردد که در پس آن نهفته است: اگر آن غایت حق باشد وحدت حق است و اگر باطل باشد وحدت باطل خواهد بود.

بین مقدمه و ذی‌المقدمه تزاحمی نیست

مقدمه، تنها راه یا وسیله‌ای است که ما را به ذی‌القدمه می‌رساند در این صورت در حکم، از متبوع خود(ذی‌القدمه) پیروی می‌کند اما اگر آن مقدمه ما را به مقصود نرساند؛ مثلاً پیمودن راه به‌صورت پیاده مقدمة رسیدن به حج است حال اگر پیاده روی باعث شود حج از دست برود در این‌صورت حرام است و باید از مقدمة دیگری مثل اتومبیل و هواپیما استفاده کرد. بنابراین انجام عملی که در وسعت وقت حکم وجوب می یافت در ضیق وقت حکم حرمت به خود می گیرد؛ مقدمة یک چیز فقط یک طریق محض برای رسیدن به آن چیز است حال اگر خود در روند رسیدن به آن چیز خلل ایجاد کند آن را کنار می‌گذاریم زیرا در این حالت مانعی برای تحقق واجبات الهی است.

خلاصه آنکه بین مقدمه چیزی و خود آن چیز تزاحمی وجود ندارد، از آنچه گفتیم بر می‌آید که ارزش وحدت به مُتَعلَّق آن است همان‌طور که ارزش مقدمه و مشروعیت آن از ذی‌المقدمه کسب می‌شود.

2-تزاحم میان وحدت و دیگر ارزشها تعبیری مجازی است

تعبیر به «تزاحم» برای رویارویی وحدت و دیگر ارزشها تعبیری مجازی است زیرا ارزشهایی مانند عدالت طلبی، حق‌جویی و امر به‌ معروف و نهی از منکر رنگ و جلایی ذاتی دارند که با بودن آنها وحدت، که رنگی ندارد زمینه‌ای برای ظهور نمی یابد. به عبارت دیگر عرصه، میدان تعارض است نه تزاحم؛ یکی ملاکی ثابت و استوار دارد و دیگری فاقد ارزش ذاتی است.

از آنچه گفتیم معلوم می‌شود که هرگاه امت تحت رایت حکمران ستمگری همچون یزید، صدام و یا هیتلر متحد باشند خروج بر حاکم از باب امر به معروف و نهی از منکر و نیز برای تحقق حق و ارزش‌های والا ـ همچنان‌که حضرت سیدالشهدا انجام داد ـ مطلوب و نیکو است هر چند به زعم آنان مستلزم تفرقه و دو دستگی در میان مسلمانان شود. یزید و امثال او قصد داشتند این توهم را ایجاد کنند که اقدام امام موجب تفرقه و لذا نامشروع است، اما این توهمی باطل و شبه‌ای بی‌پایه و اساس است؛ ایا برای اتحاد برخاسته از باطل می توان ارزشی تصور کرد؟ همداستانی بر تباهی و سیاهی چه سودی دارد؟ خدای متعال میفرماید: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ؛ مردم (قبل از بعثت پیامبران) امتی یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم‌دهنده برانگیخت».

بررسی معیارهای تقدیم در امور متزاحم

اگر بپذیریم که وحدت، تنها ارزش اکتسابی نداشته بلکه دارای ارزش ذاتی است، در این صورت بایستی آن را در کنار دیگر ارزشها قرار داد تا حدود، تبعات، نتایج و فواید هر یک از طرفین مورد ارزیابی و پالایش قرار گیرد پس نمی توان به صورت مطلق حکم به برتری آن نمود. به عبارت دیگر باید موازین ترجیح امور متزاحم اعمال گردد و کلیت حالات مستقلاً مورد مطالعه قرار گیرد و علاوه بر آن موازنه بین کلیات و حتی مصداق این کلّی و مصداق دیگری نباید از نظر دور بماند.

با همسنگ دانستن وحدت و ارزشهای دیگر، شایسته است در یک بحث فقهی مفصل در حوزه فقه اجتماعی، معیار علمی و دقیق وحدت بررسی گردد تا از رهرو آن مشخص گردد اگر برای وحدت ارزش‌ موضوعی قائل باشیم نسبت آن با عدالت و حق چیست؟ نیز چه نسبتی با امر به معروف و نهی از منکر دارد؟ این مطلب نیازمند مطالعه مصداقی و دقیق یکایک ارزش‌ها و ملاحظه اهم و مهم و ادله هر کدام از آنهاست. زیرا امور گوناگون را با معیاری واحد نمیتوان مورد سنجش و ارزش گذاری قرارداد.

مباحث فقه اجتماعی سخت مورد ابتلا می‌باشند و اهمیتشان ـ هر چند فی‌الجمله ـ از فقه احکام فردی و احوال شخصیّه بیش‌تر است با این همه بحثی مانند وحدت به رغم اهمیت فراوان و آثار کلان آن بر گذشته و آینده امت اسلامی، بهره چندانی از پژوهش، بررسی و مطالعه ندارد. شاید یکی از اسباب این امر افراط و تفریط در کار وحدت باشد چنان‌که می‌بینیم برخی مسئله وحدت را به‌ صورت مطلق بر همه ارزش‌های دیگر مقدم می‌دارند و در مقابل گروه دیگری نیز اعلام حقایق راستین مذهب تشیع و یا برخی ارزشهای دیگر را بر وحدت مقدم می‌کنند.

3-اولویت مطلق از آن حق‌الناس است

دریافت فقها از روایات برتری حق الله بر حق الناس است همچنانکه گروه پرشماری از آنها حقوق مردم را بر حق خدای متعال تقدم داشته اند. مرحوم آیت‌الله حکیم در این خصوص مدعی تسالم فقهاست که خود مرتبه‌ای بالاتر از اجماع است. آیت‌الله العظمی سید صادق شیرازی می‌فرمایند: (ششم نکته‌ای است که مرحوم آیت‌الله حکیم فرموده‌اند: یعنی «ظهور تسالم بر واجب نبودن حج و نماز و روزه اگر به‌جا آوردن آنها مستلزم تصرف در مال غیر باشد» و از آنجا که در حج، نماز و روزه خصوصیتی وجود ندارد و نیز مال غیر هم خصوصیتی ندارد پس معلوم می‌شود که حق‌الناس بر حق‌الله ـ مطلقاً در هر دو طرف ـ مقدم است). از جمله مثالهای مطرح در این بحث، نماز خواندن زندانی در مکان‌ غصبی است. برخی از فقها در اینجا معتقدند نماز از چنین فردی ساقط است و باید با ایما و اشاره نماز بخواند، برخی قدم فراتر نهاده گفته‌اند که حتی نماز با ایما و اشاره هم لازم نیست زیرا نماز از مجموعه‌ حرکاتی تشکیل یافته که ایما و اشاره هم جزء آن است. در این حالت بین وجوب نماز و حرمت تصرف در مال غیر تزاحم ایجاد می‌شود و حرمت بر وجوب مقدم می‌گردد. چنین استدلالی در نظر ما سست و بی‌پایه است؛ مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی حتی در نماز خواندن به‌صورت ایما و اشاره در مکان غصبی برای زندانی مناقشه می‌فرمود و می‌گفت: شارع مقدس با مقید کردن حرکات زندانی تا این درجه ستم بر ستمدیده را دو چندان نمی‌کند. ادّله حرمت غصب حرکات زندانی را در مکان غصبی به مقدار متعارف در بر نمی‌گیرد و بار گناه بر عهده کسی است که او را به زندان افکنده است.

خلاصه آنکه می‌توان گفت اگر بین وحدت و زیر پا نهادن یکی از حقوق مردم تزاحم ایجاد شود ـ و مثلاً امت بر سرقت یا غصب مال غیر همداستان شدند ـ در این صورت رعایت حقوق مردم بر جانب وحدت می‌چربد و همین‌طور اگر امت بر حلال کردن حرام یا حرام کردن حلالی همداستان شوند.

می‌ماند یک مطلب دیگر و آن وظیفه کسی است که امت را بر غصب حق مظلوم همداستان می‌بیند و اگر به احقاق حق بپردازد کار بدتر می‌شود و ممکن است خون‌های بیشتری ریخته شود. در این حالت وظیفه چنین کسی چیست؟

این مسأله فروع بسیاری دارد که اینجا مجال بحث آن نیست. تمام جوانب این موضوع باید به‌صورت گسترده پژوهش شود و امید است که در آینده به اذن خدا چنین توفیقی پیدا کنیم.

 

نظر شما