امروزه پرسشهایی نظیر«تا کی تحمل کنیم»؟«آیا جامعهی مسلمانان از اسلام دست برمیدارند»؟«بتهوون[1] و برقع[2]»[3]!؟ دربارهی اسلام مطرح است. این سه عنوان کمابیش نوآورانه، به موضوع داغی در گفتمان آلمانیها مبدل شده است. «قدرت مسجد[4]»، «جنگ مقدس در اروپا»[5] و «آلمان خودش را نابود میکند[6]»، عناوین سه کتاب در این رابطه است که تیراژ آنها جمعاً به چندینهزار نسخه رسیده و طبیعتاً مطالعهی این آثار سرفصلهای جدیدی پیرامون این بحث را پیش روی محققین میگشاید.
صادقانه بگویم، همهی این برنامهها، کتابها، مقالات، وبلاگها و سخنرانیها تحت موضوعی با عنوان «مسئلهی مسلمانی» قرار دارند. به طور کلی، از آغاز قرن بیست و یکم، این مبحث، موضوعی حساسیتبرانگیز برای آلمان و غرب بوده است.
بنیان ایدههای این نشریات را میتوان به بیان ساده و مختصر در عبارات زیر خلاصه کرد:
مهاجرت مسلمانان به اروپا و به ویژه آلمان، امنیت و رفاه ما را تهدید میکند. مسلمانان نمیتوانند خود را با جامعهی غرب وفق دهند. آنها با بهرهمندی از نظام اجتماعی ما، یک نظام ارزشی برعلیه خود ما به وجود میآورند و به این ترتیب، به ایجاد «جوامع موازی» میپردازند. جمعیت آنها به سرعت افزایش مییابد، زیرا نقش زنان مسلمان در خانواده و جامعهی اسلامی به فرزندپروری محدود میشود. اسلام اساساً و از همان ابتدا، با خشونت پیوند داشته است و اگر شما بهطور منطقی به این مسئله بیاندیشید، در مییابید که هدف مسلمانان از این شیوهی عملکرد، برقرار ساختن خلافت و حکومتی جهانی است.
رقصیدن به ساز راستگرایان تندرو
طبیعتاً، طرفداران این ایدهها در پی پاسخی مختصر و مفید به این پرسش که «چه باید کرد؟» بودهاند؛ آنان دستورالعملهایی را در جهت توقف کامل مهاجرت مسلمانان به اروپا و به ویژه آلمان تنظیم کردهاند. بر این اساس، با توجه به وضعیت فاجعه بار سال 2015، تا جایی که امکان دارد میبایست همهی مهاجران غیرقانونی و غیرمجاز، به کشورهایشان بازگردانده شوند. باید این مطلب در تمام سطوح سیاسی، اداری و قضایی، برای مسلمانان روشن و تبیین شود که حضورشان در اروپا، خوشایند نیست.
حمله به مسلمانان: مدیر اجرایی سابق Bundesbank و سیاستمدار بازنشسته SPD ، تیلو سارازین، بزرگترین تحریککنندهی روند فعلی آلمان در اسلام هراسی ملی است. در مجموع، سارازین قصد دارد به وسیلهی کتاب جدید خود «غلبه بر خصومت - چگونه اسلام مانع پیشرفت میشود و جامعه را تهدید میکند» که اخیراً توسط انتشارات رندوم هاوس منتشر شده است و انتشارش همچنان ادامه دارد، به گسترش ایدههای خود بپردازد.
در عین حال که حمایت از این دیدگاههای رادیکالی در آلمان رو به گسترش نهاده است، حزب «آلترنیتیو برای آلمان»[7] و جنبش «اروپاییان میهن پرست علیه اسلامی شدن غرب(پگیدا)[8]» نیز سخنگویان و سازندگان این امواج هستند. حزب AfD ، پارلمانهای دولت و بندستاگ[9] را به جایگاهی برای بحث پیرامون «مسئلهی مسلمانان» مبدل کرده است. این حزب ملیگرای افراطی در این کار، موفق بوده است. گذشته از افزایش شمار رأیدهندگان، موفقیت همهی آنها از CSU / CDU[10] گرفته تا [11]FDP و [12]SPD درست به همان اندازه و شیوهی ائتلاف سبزها[13] و حزب چپ[14] در این واقعیت به چشم میخورد که همگی به بخشی از دیدگاهها و خواستههای حزب AfDجامهی عمل میپوشانند. احزاب استقراریافته به ویژه احزاب حاکم بر اتحادیه، در راستای تلاش برای پیشرفت ملیگرایی پیدایشیافته در حزب AfD، بر موضعگیریهای ملی خود اصرار میورزند.
تحول شدیدی در قلب آلمان از سوی مخالفان اسلام صورت گرفته است. از نقطه نظر آنها، بخش عمدهای از مشکلات آلمان، به مهاجران مربوط میشود و گویا بر طبق افاضات تیلو سارازین، مسلمانان سهم عمدهای از شمار این مهاجرین را تشکیل دادهاند[15]. این سیاستمدار بازنشستهی SPD که بزرگترین تحریککنندهی این جنبش بوده است، قصد دارد تا در این تابستان، در کتاب جدید خود با نام « غلبه بر خصومت - چگونه اسلام مانع پیشرفت میشود و جامعه را تهدید میکند» به این مطالب اشاره کند.
یکی از سؤالاتی که میبایست بدان پاسخ داد، آن است که به چه میزان میتوان مسلمانانی که به آلمان مهاجرت کردهاند را به عنوان یک اجتماع در نظر گرفت؟ استدلالهای بسیاری علیه این دیدگاه مطرح است. اما نه تنها این نکته در این جا مطرح نشده، بلکه به این پرسش نیز پرداخته نشده است که نقش اسلام در شکلگیری گروههای جهادی[16] بالقوه خشن و فعالیتهای کشتارآمیز آنها چیست؟ تاکنون، پژوهشهای بسیاری برای پاسخ به این دو پرسش صورت گرفته است.
انتقاد به اسلام به عنوان یک دستورالعمل فرهنگی
نکته اینجاست که امروزه، در آلمان، «انتقاد به اسلام» در حاشیهی این دستورالعمل فرهنگی آمده است که همهی اقشار جامعه، اعم از طبقات بالا و پایین اجتماعی آلمان، با آن موافقند. کسانی که علاقمند به ایدهی این مبحث هستند، میباید به مطالب مطرح شده توسط جولیا کلکنر، ریاست حزب CDU ، در کلیپی دربارهی «مسئلهی مسلمانان»، رجوع کنند[17]. در این صورت، به ایدهای مشابه آنچه در قرن بیست و یکم در آلمان به شورش انجامید، دست خواهند یافت.
از سوی دیگر، میتوانید این مطلب را با ایدهی تیلو سارازین یا با رزرو بلیط تئاتر بدترکیبی که براساس رمان «تسلیم[18]» نوشته شده است و در یکی از سالنهای هامبورگ[19] بر صحنه رفته است، درآمیزید. این تراوشات ذهنی، بسیار متنوع و گوناگون، آدمی را دچار فشار عصبی میکند. تلفیق این مطالب، به تدریج مخاطبان را قادر به جمعآوری دانش جامعی پیرامون انتقاد به اسلام میسازد.
این شیوهی رویارویی از سوی آلمانیها گویای عقدهای روحی(وسواس فکری) در آنهاست. در سال 1879، هاینریش فون ترایچکه، مورخ، از «تحول عمیق قلبی» که در جمعیت آلمان اتفاق میافتاد، ابراز خرسندی کرد. او در مقالهی معروف «افقهای ما» که در بولتن سالانه منتشر شد، به سیل آثار یهودستیز در بازار کتاب آلمان اشاره کرده است. وی افزود: انجمنهای یهودیستیز هم اکنون متحد هستند و مسئلهی یهودیان در نشستهای جنجالی و چالشبرانگیز مورد بحث قرار میگیرد. این متفکر آلمانی، «خشونت تودهی مردم» در این امر را نادیده گرفته است. وی ادعا کرده است که غریزهی جرم، خطر بزرگی است که زندگی آلمانیها را تهدید میکند.
خانههایی که یهودیان برای خود در آلمان ساخته بودند، کافی نبود. همانگونه که هاینریش فون تریتچکه نوشت، بیشتر آنها از خارج از کشور لهستان آمده بودند. حتی دوستش، اوتو بوکل که با وی همنظر بود، به وجود «مهبل بزرگ یهودی[20]» در پشت مرزهای شرقی امپراتوری آلمان اشاره کرده است.
یهودستیزی قابل پذیرش جامعه
در پایان قرن نوزده، نیز آلمان با مسئلهی یهودیت روبهرو بود. یهودیان تهدید کردند که این کشور را تضعیف، تخریب و خشک خواهند کرد و آن را به کنترل خویش درخواهند آورد. برای مدتی طولانی، هیچ کس مجاز به گفتن چیزی برعلیه آنها نبود. گذشته از همهی اینها، یهودیان مطبوعات را به کنترل خویش درآوردند. اما غریزهی زنده ماندن آلمانیها سرانجام بیدار شده و مبارزهی خود را آغاز کرد.
یهودستیزی عبارتی است که با مفهوم مثبت برای طبقهی متوسط آلمانیها به کارمیرود، همانگونه که ژان وایاند جامعهشناس آن را به کار برده است. در نهایت، احساسات یهودستیزانه بخشی از تناسبات خوب جامعهی بورژوازی بود. یهودستیزی به دستورالعملی مبدل گشت که میبایست مورد آموزش قرار میگرفت. یهودستیزی به فرهنگ ناسیونالیسم آلمان نزدیکتر بود، چرا که روح اسلام وضعیت تیره و تارتری در میان فرهنگهای متعدد آلمان دارد.
یهودستیزی و خصومت علیه یهودیان، واژگانی است که در معنای مثبت به کار میروند و از محاسنی همچون عینی بودن[21] و پشتوانهی آکادمیک برخوردارند. محققان دقیقاً ریشهی این عبارات را از واژهی «یهودی ابدی»[22] از تلمود گرفتهاند. یهودیان از برابریشان در مقابل قانون و آزادی استفاده میکردند تا سرانجام آلمانیها را تحت فشار گذاشته و کنترل خود را بر جهان تحمیل کنند. آلمانیها بر این باور بودند که یهودیان روزی بیش از حد قدرت میگیرند و بنابراین، باید با آنها مقابله کرد و این گونه بود که «یهودستیزی» در میان آنان شکل گرفت. همانطور که یانوایت جامعهشناس مطرح کرده است: بورژوازی[23] آلمان، انباری متراکم از «نفرت یهودیستیزی» است. احساسات یهودستیزانه، در نهایت بخشی از هنجارهای جامعهی بورژوازی به شمار میرود و به دستورالعملی مبدل گشته است که میبایست مورد آموزش قرار گیرد. یهودستیزی نسبت به اسلامستیزی با فرهنگ ناسیونالیسم آلمان، پیوند نزدیکتری داشت[24]؛ چرا که اسلام رؤیای گسترش یافتن در میان فرهنگهای متعدد آلمان را در سرمیپروراند.
محققانی همچون ولفگانگ بنز و مایا بروملیک، در حال حاضر به بیان شباهتهای یهودستیزی قرن نوزدهم آلمان و انتقاد آلمان از اسلام در اوایل قرن بیست و یکم پرداختهاند. آنها بر این باورند که شباهتهای ساختاری میان این دو مقوله وجود دارد. با توجه به این ایده، بسیاری از آلمانیها، با این عقدهی روحی که بار دیگر قدرت خویش را بازیابند، زندگی میکنند. این روند به کجا میانجامد؟ پل دلاگارد که توماس مان در سال 1918 وی را یکی از بزرگترین شرق شناسان آلمانی شمرد، در مورد یهودیان در سال 1887 نوشت: «با کرمها و باسیلها[25] مذاکره نکنید؛ آنها تربیتناپذیرند. آنان را تا جایی که ممکن است به سرعت و به کلی نابود سازید.»
انتقاد از اسلام به کجا خواهد انجامید؟
آیا اسلامستیزی در آلمان نیز به سرنوشتی همچون هولوکاست محکوم خواهد شد؟ بدیهی است که هولوکاست[26] ، بدون سالها آمادهسازی ایدئولوژیک، امکانپذیر نخواهد بود. مسئلهی مسلمانان، نیازمند ارائهی چندین نوع راهحل است. مسلماً تاریخ به خودی خود، تکرار نمیشود؛ به ویژه از آنجایی که تجارب تاریخی، آدمیان را از هرگونه دعوت به «نسلکشی» ممانعت مینماید. اما از سوی دیگر، وقتی کار به مبارزه برای حفظ بقاء بکشد، یافتن دلایل منطقی برای قتل عام و مشروعیت بخشیدن به آن، چندان دور از ذهن نخواهد بود. اما با توجه به این که در حال حاضر شمار پیروان اين عقيده در آلمان رو به گسترش نهاده است، دیگر گروههای اجتماعی موافق نیز از عهدهی پذیرش مسلمانان مهاجر در آینده برنخواهند آمد.
در همین اواخر، تقریباً 1000 نفر پناهنده در دریای مدیترانه غرق شدهاند. یک هواپیمای شناسایی و چندین قایق در حالی که میتوانستند آن افراد را نجات دهند، توسط نیروهای مرزی اروپا از انجام مأموریت خود منع شدند. هیچکس برای انجام این گناه مورد سؤال و مؤاخذه قرار نگرفت. اکثریت قریب به اتفاق شهروندان اروپایی نیز متقاعد شدند که این اقدام ضروری بوده است.
نویسنده: استفان بوخن
منبع: ar.Qantara.de
مترجم: ط.مکارمی
...................
[1] لودویگ فان بتهوون یکی از موسیقیدانان و آهنگسازان برجستهی آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین (از ۱۷۹۲ تا پایان عمر) سپری کرد. بتهوون در ۳۰سالگی با دو دوشیزهی جوان ملاقاتی پیدا میکند که تأثیر برجستهای در زندگی او داشتهاند و از همهی روابط عاشقانهی او پررنگتر هستند؛ هر دو از خانوادهی اشرافی، هر دو شیفتهی موسیقی و با وجود این، درست نقطهی مقابل یکدیگر بودند. ترِز برونسویک ۲۰ساله دورانی بس آرمانی را در قصر خانوادگی در مجارستان گذرانده بود. وقتی بتهوون با ترِز آشنا شد، مدتی در وین به او درس پیانو داد. گاهی هر درس چهار ساعت به طول میانجامید. ترِز فکری آسمانی و دور از امیال روانتنی داشت. دربارهی بتهوون کمتر حرف میزد. نه به نامه و نه به هدیهای اشاره نمیکند. دوشیزهی جوان دیگری، در انتظار جایگزینی برای نخستین عشق بود. او ۱۶ سال داشت و نامش جولیِتا گیچاردی است. از خانوادهی کُنتهای میلان بود. چنین به نظر میرسد که برای همآغوشی با نابغهی سرکش آفریده شدهاست؛ با چهرهی مطبوع و رنگپریده، بعد از افسردگیها و رنجهای بیشمار. بتهوون لبخند زندگی را در آغوش این دختر بازیافت. بتهوون به دوستش فرانتس گرهارد وگلر مینویسد: «به دست دختری جوان و پرستیدنی همه چیز دگرگون شدهاست. او مرا دوست دارد و من هم او را. پس از دو سال، اکنون این نخستین باری است که دَمی راحت و آسایش احساس میکنم. شاید ازدواج بتواند مرا خوشبخت سازد. بدبختانه او از طبقهی من نیست و در این صورت ازدواج برایم ناممکن است. باید تلاش بیشتری بکنم.»
ولی آن دوشیزه بهزودی عاشق دیگری یافت، برازنده و عالی، ۱۸ساله و از طبقهی خودش؛ نامش «کنت گالانبرگ» و از اشراف قدیمی بود. دخترک را که در پی عشق میگشت و ناگهان با نابغهای برخورد نموده بود در یک غرقاب عجیبی غوطهور ساخت. او سالهای بعد، روی دفتر نُتهای خود نوشت: بتهوون با کمترین صدایی برمیخاست و میرفت؛ خیلی زودرنج بود. دفترهای نُت را پرت میکرد و پاره میکرد، ولی مهربان و احساساتی بود و غالباً لباس محقرانهای میپوشید. پرده از احساسات دیگری برنمیداشت. آنچه روشن است، این است که جولیِتا ازدواج میکند و قبل از عزیمت به ناپل، اغلب با بتهوون در تالارهای اشرافیِ وین برخورد داشت. در همان دوران بود که بتهوون سونات مهتاب را تصنیف و به وی تقدیم کرد. تنها نامهی تاریخیِ عاشقانه که از بتهوون است، در این دوران نوشته شدهاست؛ ولی این نامهای است یکتا که برای هیچکس فرستاده نشد. این نامهی بدون تاریخ، که تحت عنوان «معشوقهی جاودانی» مشهور گشته، بعد از مرگ آهنگساز در دفتر نُت وی پیدا شده و سالها بعد انتشار یافتهاست. کاملاً یقین نیست که این نامه را به خاطر جولیِتا نوشته باشد، و کوشش کارشناسان در این زمینه به جایی نرسیدهاست و گمان جمیع آنان بر این است که این نامه احتمالاً خطاب به تمامی زنان است. بررسیهای کارشناسیِ دقیق نشان دادهاست که نامه در ماه ژوئن در طول دو روز نگارش یافته و سه بار قطع شده و از نو ادامه یافتهاست. در این نامه معشوقه در واقع گمنام است. بتهوون هرگز این نامه را برای گیرندهای نفرستاد، ولی آنقدر مهم تشخیص دادهاست که در سراسر عمرش آن را محفوظ نگه داشته. ناشیگری بتهوون در رفتار با زنان، ارتباط او را با آنها بسیار مشکل میساخت؛ اغلب به دام عشق زنانی میافتاد که ازدواج با آنها برای او محال بود. در هر صورت، این نابغه تا پایان عمر مجرد ماند.
[2] بُرقَع پوششی است که برخی زنان مسلمان از آن استفاده میکنند. این پوشش بیشتر در افغانستان و پاکستان و منطقه هرمزگان ایران رایج است. نوع رایج آن در مخصوصاً افغانستان و پاکستان تمام بدن زن، از جمله چهرهی او را میپوشاند. معمولاً در برقع، چشمها پشت یک پرده یا صفحهی مشبّک قرار میگیرند. در هرمزگان به پوشش نقاب مانند که تزیینات رنگی دارد نیز اطلاق میشود. نقابی مخصوص زنان سواحل خلیج فارس که آن را به عربی بُرقع به گویش محلی مناطق هرمزگان بُرکه، در مناطقی از بندر لنگه بَتُوله و میان مردمان مناطق شمال بندر لنگه و جنوب استان فارس(لارستان) تَبِیله و سیستان بلوچستان هم برکه مینامند.
[3] در کل با توجه به زیرنویسهای 1 و 2، به نظر میرسد که اصطلاح بتهوون و برقع، کنایه از اختلاف فرهنگی و اعتقادی میان اروپائیان غیرمسلمان و مسلمانان مهاجر مثلاً در پرهیز مسلمانان از روابط آزاد زن و مرد و جلوگیری از ازدواج دو طبقهی دینی مختلف در یک جامعه باشد.
[4] The power of the mosque
[5] Holy war in Europe
[6] Germany is abolishing itself
[7] آلترناتیو برای آلمان (به آلمانی Alternative für Deutschland) ؛ (به اختصار AfD): یک حزب محافظهکار در آلمان است که در سال ۲۰۱۳ تأسیس شدهاست. این حزب از سیستم ارز یورو انتقاد میکند. این حزب همچنین خواهان بیشتر شدن نقش سنتی خانوادهها در تربیت کودکان، سختگیری در طلاق، سختگیری یا ممنوعیت سقط جنین، جلوگیری از ورود مهاجران به شیوههای قبلی، محدود کردن فعالیت مسلمانان، جلوگیری از ختنه کودکان، راهاندازی نیروگاههای اتمی و عدم سرمایهگذاری در رابطه با گرمایش زمین، سربازی اجباری برای مردان، ایجاد رسانههای دولتی و حق نگهداری و حمل اسلحه است..
رهبران حزب آلترناتیو برای آلمان، از اسلام با عنوان امپریالیسم دینی سخن میگویند. برنامه انتخاباتی این حزب روشن است: بزرگنمایی خطر اسلام و ایجاد وحشت ناشی از بر باد رفتن آزادیهای فردی در بین مردم این کشور. دو موضوع «اسلام» و «امنیت داخلی» در کارزار انتخاباتی حزب آلترناتیو برای آلمان نقش مهمی ایفا میکنند. از آن گذشته، حزب آلترناتیو برای آلمان تصمیم دارد فعالیت پارلمانی خود را پس از ورود به بوندستاگ بر این دو محور تنظیم کند. موضوع اصلی حزب آلترناتیو برای آلمان کماکان موضوع پناهندگی و پناهجویی در این کشور است. اما با کاهش شمار تقاضای پناهندگی در آلمان، آنها همان موضوع را بهطور غیرمستقیم و با جلوهای جدید در پوشش دو موضوع «اسلام» و «امنیت داخلی» عرضه میکنند. شعار و محور اصلی تبلیغ AfD این است: «امنیت داخلی در آلمان در حال محو شدن است و این یکی از پیامدهای مستقیم سیاست مرزهای باز است.» میتوان گفت دو چهره اصلی حزب آلترناتیو برای آلمان، یعنی آلکساندر گاولند و آلیس وایدل به تقسیم کاری بین خود رسیدهاند. در حالیکه آلیس وایدل به گونهای مداوم نسبت به از بین رفتن امنیت در جامعه آلمان هشدار میدهد، وظیفه آلکساندر گاولند تبلیغ پیرامون زیانهای برخاسته از اسلام و باورهای اسلامی است.
حزب AfD (آلترناتیو برای آلمان) نخستین و اصلیترین حزب مخالف سیاستهای مهاجرتی دولت آلمان و ورود مهاجرین به این کشور است. موفقیتهای این حزب ظرف سال گذشته عمدتاً برخاسته از نارضایتی عمومی مردم آلمان از سیاست مهاجرپذیری آنگلا مرکل بودهاست، بهویژه گشودن درهای کشور بر روی پناهجویان سوری و دیگر کشورهای عربی باعث نارضایتی مردم شدهاست. از سال ۲۰۱۵ تا کنون بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر مهاجر وارد آلمان شدهاند. حزب آلترناتیو برای آلمان خواستار بستن مرزهای اتحادیه اروپا و کنترل کامل مرزهای آلمان است. این حزب در ضمن خواهان آن است تا با ایجاد کمپهای پناهندگی در خارج از مرزهای کشور، از ورود پناهجویان به آلمان جلوگیری شود. این حزب خواستار اخراج فوری همه کسانی است که درخواست پناهندگی سیاسی آنها رد شدهاست. حزب آلترناتیو برای آلمان در عین حال مایل است که با پشتیبانی مالی، خارجیان ساکن آلمان را به ترک این کشور و بازگشت به کشور خود ترغیب کند. این حزب معتقد است که آن دسته از خارجیانی که اجازه سکونت در آلمان را دریافت میکنند، میباید کاملاً به وظیفه همگرایی در جامعه آلمان پایبند باشند. از این رو، فراگیری زبان آلمانی و آشنایی با فرهنگ بومی آلمان از نظر آنان، برای زندگی در این کشور الزامی است. به باور این حزب، اسلام بخشی از جامعه و فرهنگ آلمان نیست.
[8] جنبشی سیاسی در درسدن آلمان است. این جنبش از اکتبر ۲۰۱۴ بطور پیگیر در حال سازماندهی تظاهرات عمومی با هدف دولت آلمان، در برابر آنچه آنرا اسلامی شدن جهان غرب مینامند، است. در آغاز دسامبر سال ۲۰۱۴، پگیدا، مرامنامهی تک صفحهای خود را بدون نام و تاریخ در ۱۹ ماده منتشر نمود:
1. حفظ حق پناهندگی سیاسی و پناهندگی اجتماعی.
2. حامی پذیرش بیچون و چرای قانون اساسی آلمان است.
3. حمایت از اسکان غیر متمرکز پناهندگان.
4. پیشنهاد ایجاد یک مرکز پناهندگان به اتحادیه اروپا.
5. در خواست کاهش تعداد پناهجویان به ازای مددکار اجتماعی.
6. پیشنهاد پیروی از نمونه هلند و سوئیس در مدیریت پناهندگی.
7. در خواست افزایش بودجه پلیس.
8. در خواست اجرای تمام قوانین پناهندگی از جمله اخراج در صورت نیاز.
9. تأیید بر عدم هرگونه بردباری نسبت به پناهندگان و مهاجران جنایی.
پشتیبانی از مهاجرت به سوئیس، کانادا، استرالیا و آفریقای جنوبی.
پشتیبانی از انتخاب جنسیت پساز تولد.
پگیدا مخالف هرنوع ایدئولوژی سیاسی، روحانی و نیز خشونت آمیز است اما مخالف جذب گروههای سیاسی معتدل مسلمان نیست.
خواهان حمایت از فرهنگ یهودی-مسیحی در آلمان.
مخالفت با اظهارات سیاستپسند.
مخالف گروهها و دادگاههای موازی بر پایه شریعت اسلام و یهود، در کشور آلمان.
مخالفت با بنیادگرایی مذهبی.
پشتیبانی از آزادی بیان دربارهی تمام مذهبها.
مخالف مسلح کردن و کمک به هر گروه بنیادگرا.
پشتیبانی روش همه پرسی با مدل سوئیس.
[9] پارلمان مرکزی آلمان فدرال است که در شهر برلین، پایتخت آلمان قرار دارد. شمار نمایندگان بوندستاگ به دلیل قانون انتخاباتی آلمان متغیر است که حداقل ۵۹۸ نماینده را شامل میشود. در ابتدای دوره فعلی یعنی دوره ۱۷، شمارنمایندگان تکمیلی ۲۴ عدد بود که این عدد در حال حاضر به ۲۲ نماینده کاهش یافتهاست بهطوریکه شمار فعلی نمایندگان بوندس تاگ ۶۲۰ عدد است. دورهی نمایندگی اساساً چهار سال است. انتخابات پیش از موعد برای حل بحران سیاسی عمدهای که با تعادل موجود در مجلس نمیتوان آن را حل کرد، امکانپذیر است. بوندستاگ قوهی مقننه در سطح کل اتحادیه است. وظیفهٔ تصویب قراردادهای بینالمللی و بودجهی عمومی کشور نیز بر عهدهی این مجلس مرکزی است. نمایندگان مجلس در فراکسیونهای حزبی و در صورت ضعیف بودن حزبشان به لحاظ کمی در گروههای حزبی گرد آمده و خط سیاسی خود را پیش میبرند. بوندستاگ یک پارلمان کاری است و در مقایسه با بسیاری کشورهای دیگر کمتر خصلت نمایشی دارد. در مورد بسیاری از امور نه در سطح اجلاسهای بزرگ علنی، بلکه در کمیتههای تخصصی تصمیمگیری میشود. بوندستاگ، قوهی مقننه در سطح فدرال یعنی در سطح کل آلمان است. وظیفهی تصویب قراردادهای بینالمللی و بودجهی عمومی کشور نیز بر عهدهی این مجلس مرکزی است. صدراعظم آلمان با رأی بوندستاگ انتخاب میشود. نظارت بر کار حکومت نیز بر عهدهی بوندستاگ است.
[10] ائتلاف اتحاد مسیحی یهودی
[11] حزب دموکرات آزاد حزبی سیاسی لیبرال بازار آزاد در آلمان است. این حزب عضوی از انترناسیونال لیبرال و حزب رفرم و لیبرال دموکرات اروپاست. طرفداران حزب آزاد معمولاً از طبقهی متوسط و بالا تشکیل میشود که خود را «مستقل» میدانند و به نوعی ادامهی سنت لیبرالی در اروپا هستند. گرچه این حزب عموماً رای خیلی قوی ندارد و رای آن بین پنج تا دوازده درصد نوسان داشته است اما از بعد از جنگ جهانی دوم در اکثر دولتها، یا در ائتلاف با اتحادیه دموکرات مسیحی یا در ائتلاف با حزب سوسیال دموکرات، حضور داشته است. این حزب از ۱۹۴۹ به این طرف همیشه در پارلمان فدرال آلمان، بوندستاگ، و بجز ۱۵ سال، همیشه در دولتهای ائتلافی با احزاب دیگر حضور داشته است. در انتخابات پارلمانی سراسری سال ۲۰۱۳ این حزب برای اولین بار از زمان تأسیس به حد نصاب ۵٪ آرای سراسری دست نیافت و از راهیابی به پارلمان بازماند.
[12] حزب سوسیال دموکرات آلمان )به آلمانی : ( SPD – Sozialdemokratische Partei Deutschlands:دیرپاترین حزب سیاسی آلمان و احتمالاً پس از حزب محافظه کار انگلستان، دومین حزب قدیمی جهان است (ادعای اولین بودن هم هست. دعاوی بین دو حزب فراوان است) و در تاریخ ۲۳ ماه مه ۲۰۱۳ سالگرد ۱۵۰ سالگیاش را جشن گرفت. سازمانهای پیشین و بنیانگذار این حزب «انجمن عمومی کارگران آلمان»، تأسیس ۱۸۶۳ و «حزب سوسیال دموکراتی کارگران»، تأسیس ۱۸۶۹ بودند. این حزب با برنامههای تقریباً ده سالانه فعالیت میکند که معمولاً به اسم شهری نامیده میشوند که کنگره عمومی آن سال در آنجا برگزار شده… برنامه آیزناخ، برنامه گوتا، برنامه هامبورگ و غیره. در این برنامهها خط مشی حزب برای سالهای آینده معرفی میشود. این حزب نقش بسیار مؤثری در براندازی دستگاه سلطنت آلمان و اعلام جمهوری در سال ۱۹۱۸ ایفا کرد. حزب سوسیال دموکرات آلمان در دوران پس از جنگ جهانی دوم سه صدر اعظم در راس کشور آلمان داشته:ویلی برانت، هلموت اشمیت و گرهارد شرودر.
این حزب که تشکیل آن ریشه در حرکتهای کارگری دارد، سابقاً حزبی با سیاستهای کاملاً سوسیالیستی بهشمار میآمد (و هنوز عضوی ازانترناسیونال سوسیالیست است)، اما در گذشته نزدیک و به خصوص در دورهی صدارت گرهارد شرودر تا حدودی سیاستهای نئولیبرالیستی را اتخاذ کرد، اما همچنان به اصول سوسیال دموکراسی پایدار است. اعضای زیر ۳۵ سال این حزب میتوانند در سازمان جوانان سوسیال دموکرات عضو بوده و فعالیت کنند. هماکنون دبیرکل این حزب یک ایرانیتبار بنام یاسمین فهیمی است.
[13] ائتلاف ۹۰/سبزها(به آلمانی Bündnis 90/Die Grünen حزبی سیاسی در کشور آلمان است که در سال ۱۹۹۳ با ائتلاف حزب سبز آلمان و ائتلاف ۹۰ تشکیل شد. حزب سبز آلمان در سال ۱۹۸۰ در آلمان غربی تأسیس شده و ائتلاف ۹۰ هم در سالهای ۱۹۸۹–۱۹۹۰ در آلمان شرقی بنیانگذاری شده بود.
این حزب که معمولاً با نام حزب سبز آلمان شناخته میشود، از موفقترین و معروفترین حزبهای محیطزیستگرای جهان بودهاست و بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ همراه با حزب سوسیال دمکرات در دولت ائتلافی آلمان حضور داشت. ائتلاف ۹۰/سبزها در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۳ با ۸٫۴ درصد آراء موفق به کسب ۶۳ کرسی از مجموع ۶۳۰ کرسی نمایندگی بوندستاگ، پارلمان فدرال آلمان، شد. در انتخابات سال ۲۰۰۹ پارلمان اروپا هم ۱۲٫۴ درصد آراء مردم آلمان به این حزب اختصاص یافته و ۱۴ کرسی از ۹۹ کرسی آلمان در پارلمان اروپا به حزب سبز رسید.
حفاظت از محیط زیست، تحمل و همزیستی مسامتآمیز در یک جامعهی چندفرهنگی از جمله اصول بنیادین این حزب هستند که خطمشی و سیاست حزب بر آنها استوار است.
[14] حزبی سوسیالیست و دست چپی در آلمان است. این حزب خلف قانونی حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان (SED) است که تا ۱۹۹۰ حاکم آلمان شرقی بود. این حزب تا پیش از اینکه تغییر نام دهد و در زمانی که با نام حزب سوسیالیسم دموکراتیک فعالیت میکرد تا حدود زیادی به عنوان «حزب شرق» شناخته میشد و در غرب آلمان نفوذ اندکی داشت. با این حال معمولاً از ۱۵ تا ۲۵ درصد آرا در شرق آلمان را کسب میکرد و دولتی ائتلافی (با حزب سوسیال دموکرات) در بعضی ایالات شرق آلمان تشکیل میداد. در ۲۰۰۵ با اتحاد نام «حزب چپ» و شرکت در ائتلافی انتخاباتی با حزب کارگر و عدالت اجتماعی (که بیشتر در آلمان غربی پایه داشت) بیش از ۸٫۷ درصد آرا در انتخابات فدرال آلمان را به دست آورد. (این دو برابر آرای حزب سوسیالیسم دموکراتیک در انتخابات ۲۰۰۲ بود). حزب سوسیالیسم دموکراتیک از مؤسسان حزب چپ اروپا بود. امروز، حزب چپ بزرگترین حزب در گروه پارلمانی چپ متحد اروپا و چپ سبز اسکاندیناوی در مجلس اروپا است.
[15] فرزندان کارگران ویتنام از در آن زمان در آلمان شرقی، مشکل خاصی محسوب نمیشدند.
[16] اسلامگرایان افراطی در آلمان برای جذب جوانان به فعالیتهای جهادی به زمان زیادی نیاز ندارند. گاه تنها چند هفته یا چند ماه کافی است تا این گروهها جوانی سادهدل را جذب و سپس به سوریه اعزام کنند.
به گزارش دوبچه وله آلمان؛ هولگر مونک، رئيس اداره جنایی آلمان، در گفتوگویی با روزنامه دی ولت گفته است: تاکنون بیش از ۷۵۰ نفر از این افراد از آلمان به سوریه سفر کردهاند. حدود یک سوم از آنها به آلمان برگشتهاند و حدود ۷۰ نفر از آنها در زمینه رزمی دارای تجربه شدهاند.
به نظر میرسد که مضمون جهاد همچنان برای بسیاری از جوانان افراطی جذاب است. نهادهای امنیتی آلمان اعتقاد دارند که در حال حاضر حدود ۴۳ هزار اسلامگرای افراطی در آلمان اقامت دارند. این افراد اعتقاد دارند که امور جامعه باید با شریعت اسلام انطباق پیدا کند. این گروهها در آلمان عبارتند از: سلفیگرایان، انصارالأسیر، داعش یا دولت اسلامی، گروه حسن دباغ، انجمن یاری به نیازمندان، طرفداران ابراهیم ابوناجی، جمعیت اسلامی ملی گروش، طرفداران پییر فوگل، هواداران سون لاو، حزب توجید آلمان(جمعیت ملت ابراهیم سابق)، سلول ولفسبورگ.
[17] وی در این کلیپ با اشاره به نقش راشل در سریال آمریکایی «دوستان»، به بحث دربارهی سلطهی مردان مسلمان پرداخته است.
[18] Soumission (Submission)
[19] Deutsche Schauspielhaus in Hamburg
[20] کنایه از میزان زاد و ولد در میان یهودیان است.
[21] این اصطلاح در علوم اجتماعی و فلسفه به مقولههایی اطلاق میشود که حاصل بیطرفی محقق در فرایند تحقیق و دوری از ارزشها و گرایشهای فردی او در بازگویی و واکاوی رویدادهاست.
[22]این واژه در میان آلمانیها بسیار رایج است. آنها آثاری شامل فیلم و کتاب در این راستا بر جای نهادهاند.
یهودی ابدی )به آلمانی:( Der ewige Jude یک فیلم مستند تبلیغاتی ضد یهودی ساخته ۱۹۴۰ در رایش آلمان است. این فیلم به عنوان «وقیحترین موفقیت سینمای ضدیهودی» در آن دوران شناخته شدهاست. عنوان فیلم در آلمانی کاراکتر یهودی سرگردان در فولکلور قرون وسطی است. فیلم به درخواست یوزف گوبلز توسط فریتس هیپلر ساخته شد. این فیلم بعد از حمله نازیها به لهستان ایجاد شد. در این زمان جمعیت یهودی لهستان چیزی حدود سه میلیون نفر بود که ده درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدادند. فیلم توسط هری گیزه روایت میشود.
هیتلر و گوبلز اعتقاد داشتند که فیلم ابزار بسیار قدرتمندی در ایجاد نفرت از یهودیان در بین مردم آلمان است. در سال ۱۹۳۰ حزب نازی یک دپارتمان فیلمسازی ایجاد کرد. گوبلز نیز به صورت شخصی علاقهمندی خود را به همکاری در این بخش ابراز کرده بود. گوبلز قصد داشت سه فیلم ضد یهودی به نامهای «یهودی ابدی»، «زوس یهودی» و «روتشیلدها» بسازد. در سال ۱۹۳۷ شاخه پروپاگاندای حزب نازی نمایشگاهی هنری به نام یهودی ابدی در مونیخ برپا کرد. در این نمایشگاه ۲۵۶ عکس که به عقیده حزب نازی نشاندهنده بد بودن نژاد یهودی بود نمایش داده شده بود. در سال ۱۹۳۸ گوبلز به سخنرانیهای شدید علیه یهودیان پرداخت که باعث اتفاق کریستالناخت شد. با اینکه کریستالناخت از نظر احساسی بسیاری از سران ضد یهود حزب نازی را ارضا میکرد ولیکن هیتلر آن را اتفاقی بسیار بد در عرصه بینالمللی میدانست. هیتلر اعتقاد داشت که حزب نازی نباید مردم را تشویق به خشونت علیه یهودیان کند، بلکه باید با ایجاد زمینه کاری کند که مردم خود علیه یهودیان خشونت نشان دهند. گوبلز به دستور هیتلر شروع به تهیه سه فیلم ضدیهودی نمود. گوبلز بیشتر مایل بود پیام ضد یهودی فیلم به صورت مخفی مانند فیلم «سوس یهودی» باشد و از روش استفاده شده در فیلم «یهودی ابدی» که در آن پیام ضدیهودی توسط گوینده خوانده میشد خوشش نمیآمد.
به دستور گوبلز تهیه فیلم آغاز شد. تولید فیلم حدود یکسال طول کشید. گوبلز در این زمان وقت زیادی صرف تهیه این فیلم نمود. او از سال ۱۹۳۸ مایل بود که فیلمسازان او به لهستان رفته و از گتوی یهودیان فیلم تهیه کنند؛ ولیکن در این زمان دولت لهستان اجازه اینکار را به آلمانیها نداد. بعد از تسخیر لهستان در سال ۱۹۳۹ او به هیپلر دستور داد که به همراه تیم فیلمسازی خود به لودز، ورشو، کراکف و لوبلین رفته و از یهودیان لهستان فیلم تهیه کند.
این فیلمها که از یهودیان لهستان گرفته شده بود برای مقایسه زندگی واقعی یهودیان با آنچه در ادامه فیلم زندگی آنها با نقاب در بین مسیحیان انجام میشد استفاده شد. گوبلز و هیپلر یهودیان را مجبور کردند که به روش زندگی روزمره خود بپردازند در زمانی که تیم فیلمبرداری از زندگی آنها فیلمبرداری میکردند. در یکی از صحنههای فیلم یهودیان در کنیسه نشان داده میشوند که به خود تفیلین بستهاند؛ ولیکن در ابتدا گوینده میگوید که امروز سه شنبه است حال آنکه کنیسه در روز سه شنبه به خواندن تورات نمیپردازد.
فیلم بیشتر سعی دارد به تضادی که در ذهن نازیها بین نژاد بد یهودی و نژاد خوب آلمانی وجود دارد اشاره کند. فیلم بر اساس نظر گوبلز قرار بود نژاد انگلگونه یهودی را نشان داده و دشمنی با آنها را توجیه کند. فیلم تلاش میکند که نشان دهد یهودیان کلاهبردار هستند، دارای روح نیستند و با آلمانیها متفاوتند. کشتن آنها یک جرم نیست بلکه یک نیاز است همانگونه که کشتن موشها کار بدی نیست و باعث تمیزی میشود.
مجله رسمی حزب نازی در زمان تولید این فیلم، آن را درباره مهاجرت ۲۰۰۰ ساله موشها دانست. نویسنده مینویسد که فیلم زندگی کامل یهودیان را نشان میدهد و بهترین روش برای مقابله با نژاد انگل را نشان میدهد. نویسنده مهاجرت یهودیان از خاورمیانه به مصر را مهاجرت دسته جمعی موشها برای از بین بردن اموال دیگران میخواند. او میگوید که روش یهودیان رسیدن به مقصد و کنترل اقتصاد است. نویسنده ذبح مذهبی یهودیان را مورد انتقاد قرار داده و آن را غیرانسانی میداند.
[23] یک اصطلاح در علم جامعهشناسی و تاریخ است که مورد دستهبندیهای مورد استفاده در تحلیل جوامع بشری است. این واژه به دستهی بالاتر یا مرفه و سرمایهدار در جامعه اطلاق میشود. این دسته قدرت خود را از استخدام، آموزش و ثروت به دست میآورند و نه لزوماً از اشرافزادگی.
بیشترین ظهور و بروز این طبقه با افول قدرت کلیسا در اواخر قرون وسطی همراه بود. روش زندگی آنها ایجاب میکرد که در خارج از مراکز جمعیتی، به دور از چشم مردم و حکام زندگی کنند. همین روش، آنها را به زندگی در قلعهها سوق داد. بسیاری از این قلعهها امروزه جزو آثار تاریخی اروپاست و برخی پس از گذشت قرنها همچنان نسل به نسل و دست به دست توسط نوادگان بورژواهای اولیه، مسکون باقی ماندهاست.
در جامعهی سرمایهداری این واژه معمولاً به دستههای قانونگذار و مالک اطلاق میشود. طبقه بورژوا پس از اضمحلال شیوهی تولید فئودالی در قلعههایی (borge) تجمع کردند و اطلاق بورژوا به این طبقه را نیز به (borge) یا همان قلعه نسبت میدهند؛ لذا ریشه پیدایش آن را تاریخی میدانند.
[24] از آن جا که یهودیت نیز یک دین نژادپرستانه به حساب میآید؛ لذا آلمانیها با مهاجرت یهودیان فقط مشکل قدرت یافتن یهودیان و افزایش جمعیت آنها به وسیلهی فرزندآوری را داشتند.اما وضعیت در مورد اسلام متفاوت بود. در اسلام نژاد کوچکترین بهایی نداشت، لذا میتوانست در میان اقشار مختلف خود آلمان با فرهنگهای گوناگون، به افزایش پیروان خود بپردازد.(مترجم)
[25] کنایه از تولید و مثل زیاد
[26] هولوکاست یا «همهسوزی»، به کشتار دستهجمعی و نسلکشی نزدیک به یازده میلیون نفر بخصوص شش میلیون یهودی بر پایه نژاد، مذهب و ملیت در طی جنگ جهانی دوم بدست آلمان نازی و از ۱۹۴۱ تا انتهای ۱۹۴۵ در اردوگاههای مرگ آلمان نازی، اطلاق میشود. دوسوم جمعیت یهودیان اروپا، در جریان هولوکاست کشته شدند.
در ابتدا و در سال ۱۹۳۳ کمپهایی برای شکنجه و کشتن مخالفان سیاسی از جمله کمونیستها و سوسیال دموکراتها توسط نازیها تشکیل شد. پس از مدتی از این کمپها به عنوان اردوگاه کار اجباری یهودیان استفاده میشد در سال ۱۹۴۲ دولت آلمان تصمیم به اجرای طرحی موسوم به «راه حل نهایی» گرفت که به موجب آن کمپهایی برای کشتار دسته جمعی یهودیان تأسیس شد.
messages.comments