twitter share facebook share ۱۳۹۸ دی ۲۸ 2014

شنیدن داستان های ناراحت کننده از ایران برای مهاجران ایرانی چیز غیر معمولی نیست؛ ما با ترس و تنش بزرگ می شویم و حتی وقتی برای رسیدن به آرامش مهاجرت می کنیم، همچنان نگران وطن خود هستیم و رویدادهایش را دنبال می کنیم.

در خاورمیانه هر روزش با حادثه همراه است؛ ما در عمر خود با جنگ و دروغ و فساد و ترور و هرج و مرج و حملات تروریستی روبرو می شویم؛ برخی در تظاهرات می میریم و برخی در سیل و آتش سوزی و تصادف. سقوط هواپیما هم برای ایران، کشوری که زیر فشار تحریم های امریکا از خرید هواپیماهای جدید و قطعات یدکی برای ناوگان کهنه خود محروم است، رویداد غریبی نیست؛ لذا سقوط اخیر نیز که همزمان با کشته شدن 78 نفر در کرمان به هنگام تشییع جنازه قاسم سلیمانی و پیش رفتن کشور تا مرز جنگ رخ داد، نباید این چنین روح و روان ما را آزار دهد.

اما داستان سقوط هواپیمای اوکراین با تمام رخدادهای مشابه فرق می کند؛ این هواپیما نه فرسوده بود و نه به ایران تعلق داشت، نه زیر تحریم های آمریکا بود و نه همچون حادثه اسقاط هواپیمای 655 ایران، توسط آمریکا مورد حمله قرار گرفته و ساقط شده بود، بنابراین آمریکا نقش مستقیمی در این رویداد نداشت و آنچه این حادثه را بیشتر از سایر حوادث مشابه در کانون توجه قرار داد، شمار ایرانیان تحصیلکرده ای بود که با هواپیما عازم کشورهای آمریکایی و اروپایی بودند.

سه استاد دانشگاه، شش پزشک، سه دندانپزشک، یک دامپزشک، 29 دانشجو یا فارغ التحصیل دکتری و 25 دانشجو یا فارغ التحصیل فوق لیسانس، در شمار مسافران ایرانی این هواپیما بودند و دو تن از آنها حائز مدال المپیاد شده بودند. تعداد کمی از این ایرانیان، تحصیلات کارشناسی خود را خارج از ایران سپری کرده بودند و حداقل 50 تن از آنها در دانشگاههای مهم و رده بالای ایران مثل صنعتی شریف، دانشگاه تهران، امیرکبیر و علم و صنعت درس خوانده بودند. اکثر مسافران ایرانی هواپیما ساکن کانادا بوده و بسیاری شان با ویزای تحصیلی در آن کشور به سر می بردند.

فرار مغزها از ایران بر کسی پوشیده نیست و کشور روز به روز استعدادهای بیشتری را تقدیم اروپا و شمال آمریکا می کند. اغلب کسانی که ایران را برای کار و تحصیل ترک می کنند دیگر به کشور باز نمی گردند؛ حتی محدودیت های وضع شده بر ورود ایرانیان به آمریکا که توسط ترامپ وضع شد، جریان ورود ایرانیان تحصیلکرده را به آمریکا مسدود نکرده است.

67 قربانی هواپیما که پیشتر بر شمردیم، کسانی بودند که تحصیلاتی فراتر از لیسانس داشته و سوابق تحصیلی شان در دسترس بود وگرنه هواپیمای مزبور مسافران ایرانی دیگری هم داشت که از مقطع کارشناسی یا دبیرستان فارغ التحصیل شده یا تخصص های دیگر داشتند، کارآفرین یا معلم های موفقی بودند و در کشور جدید خود نقش ارزنده ای ایفا می کردند.

این افراد تنها مسافران یکی از پروازهای خروجی از ایران بودند که وقوع این اتفاق باعث شد ما آنها را بشناسیم. آنچه اسباب نگرانی است، این است که ما نمی دانیم کشور چه میزان از منابع و نیروی انسانی خود را از طریق سایر پروازهای خارجی که سالم به مقصد می رسند، از دست می دهد. اگر مسافران پرواز 752 را نمونه ای از فرار مغزها از ایران در هر روز یا در هر ترم تحصیلی بدانیم، در آن صورت ایران به شکل فاجعه باری با فقدان سرمایه انسانی روبرو است.

55% از مسافران ایرانی پرواز 752 بین 2 تا 40 سال سن داشتند و 71% انهابین 21 تا 50 سال بودند. نزدیک به نیمی از نه مسافر ایرانی که بین 51 تا 60 سال سن داشتند، دکتر و دندانپزشک بودند. مسافران ایرانی هواپیما که اغلب بعد از فارغ التحصیلی یا اخذ مدرک لیسانس، ایران را به مقصد کانادا ترک کردند، در موطن تازه خود سطح تحصیلاتی بالاتر از متوسط داشتند و در عرصه های علمی، مهندسی، پزشکی، اقتصاد و جامعه، به شکل فعالی مشارکت می کردند.

کانادا انتخاب بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده و با مهارتی است که با ترک ایران بدنبال زندگی بهتر و با کیفیت تری هستند. مهاجرت به کانادا از یکسو به دلیل مدیریت بد سرمایه های انسانی و اقتصادیِ ایران روی می دهد و از سوی دیگر ظرفیت بالای پذیرش مردم جوامع مختلف و بهره گیری از استعدادها و مغزهای دیگر کشورها توسط جامعه و مقامات کانادا، ایرانیان را به سوی خود می کشد. میزان واکنش مردم کانادا و مقامات کشور و رسانه ها به این حادثه تلخ نشان می دهد که مهاجران ایرانی چقدر خوب در جامعه کانادا ادغام شده و چقدر برای دولت مهم هستند.

مسافران ایرانی پرواز هواپیمای 752 تنها بخش کوچکی از نخبگان ایرانی بودند که کشور را ترک کرده اند. اقتصاد و محیط زیستِ رو به نابودی ایران، مسائل حقوق بشری و مشکلات مربوط به مسائل هسته ای و نظامی و سیاسی، غالبا در رسانه ها پوشش داده می شود؛ اما کمتر در این باره می شنویم که چگونه جوانان بااستعداد ایرانی که در ایران بزرگ شده و تحصیل کرده اند، پس از مهاجرت، در جوامع جدید مشارکت کرده و صرف نظر از تنش ها و برخوردهای سیاسی بین موطن جدید و قدیمشان، می کوشند دنیا را جایی بهتر برای همگان کنند.

ایرانیان از سفر به آمریکا محروم شده اند؛ بسیاری از آنها در مرز متوقف شده و توسط پلیس بازجویی می شوند؛ اما علیرغم این مشکلات، اغلب جوانانی که امکان ترک ایران را داشته باشند این کار را انجام می دهند. نخبگان ایرانی درحالی در موطن جدید خود افرادی موفق به شمار می روند، که نمی توانند در حال و آینده ایران نقشی ایفا کنند و آنگونه که تجربه شخصی من می گوید حتی اگر بخواهند کمکی به کشور و مردم خود بکنند، اجازه این کار به آنها داده نمی شود. با این تفاصیل من به شدت نگران ایرانم.

*مشاهده مقاله اصلی

نویسنده: کاوه مدنی

مترجم: فاطمه رادمهر

messages.comments