روز اول ماه اوت روزنامه لبنانی الاخبار که به حزبالله نزدیک است در تیتر نخست با عنوان «بمبِ صدر-مالکی» از احتمال رویاوریی نظامی مقتدی صدر و نوری مالکی خبر داد.
در مقالهای دیگر به قلم حسین ابراهیم آمده بود که هرگونه درگیری بین گروههای شیعه میتواند اغازگر تحولات بسیاری در عراق باشد؛ از جمله اینکه موضع جداییطلبان کردستان تقویت شود، اقلیم کردستان روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کند و ترکیه و کشورهای خلیج فارس از طریق ایادی خود قدرت و نفوذ بیشتری در عراق پیدا کنند. ابراهیم در مقاله خود به این امر اشاره کرد که نزاع بین شیعه منجر به تضعیف موقعیت ایران در عراق میشود و به نفع سایر قدرتهای منطقه است.
رودررویی صدر-مالکی را میتوان تاحدی ناشی از سیاستهای ایران دانست. بنبست سیاسی عراق که پس از انتخابات پارلمانی اکتبر گذشته آغاز شد، به این خاطر بود که گروههای طرفدار ایران ترسیدند از دولت آینده عراق کنار گذاشته شوند. البته که خصومت شخصی بین مالکی و صدر هم در این قضیه بیتأثیر نبوده است؛ ولی حقیقت این است که ایران نمیخواهد دولتی در عراق تشکیل شود که وفادارترین متحدانش در آن حضور نداشته باشند و به جای آنها کردها و سنیها که بعضا منافعی مغایر با اهداف و منافع ایران دارند، در تشکیل دولت ایفای نقش کنند.
لبنان نقش مهمی در اهداف و سیاستهای منطقهای ایران دارد. ایرانیان نخستین بار در لبنان بود که دیدند چگونه میتوانند از تقسیم قدرت بر اساس خطوط فرقهای، به نفع خود بهرهبرداری کنند. از دهه 1980 ایران بازی خود را روی تقسیمات فرقهای لبنان شروع کرد و آرام آرام توازن قوا را به نفع جامعه شیعه تغییر داد. اکنون نیز همین استراتژی را در کشورهایی همچون عراق، یمن و سوریه که متشکل از جوامع و فرقههای مختلفی هستند، پیاده میکند. در فلسطین از آنجا که شکاف فرقهای و قبیلهای وجود ندارد، تهران از اختلافات میان گروههای فلسطینی بهرهبرداری میکند و نفوذ خود را در آن کشور گسترش میدهد.
به این ترتیب در آن دسته از کشورهای عربی که ایران به اختلافات داخلی دامن زده، توانسته است دستاوردهایی برای خود داشته باشد. در جوامعی که ایران نفوذ زیادی داشته، متحدان تهران سیاستهایی را در پیش گرفتهاند که به فقر و ویرانی بیشتر کشور منجر شده است و در اینجاست که ما شاهد یک پارادوکس هستیم. این پارادوکس این است که وقتی همسویی با ایران منجر به این همه رنج و مشکل میشود، تهران چگونه میخواهد پروژه منطقهای خود را ادامه دهد. البته دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ایران در کنار متحدانشان در کشورهای عربی، میتوانند برای حفظ قدرت خود از ارعاب استفاده کنند؛ اما این سیاست ناگزیر منجر به افزایش نارضایتی شده و در نهایت به انفجار مردم و بروز واکنشی غیرمنتظره خواهد انجامید.
این را ما در فرجام حضور سوریه در لبنان دیدیم. سوریه 29 سال در لبنان حضور و نفوذ داشت تا اینکه در فوریه 2005 ادامه این قدرتنمایی و حضور عملا غیرممکن شد. اوریل همان سال ارتش سوریه وادار به عقبنشینی شد و از آن به بعد متحدان سوریه در لبنان روز به روز قدرت خود را از دست دادند. اکنون نیز هیچیک از لبنانیها دلتنگ سالهای حضور سوریه در کشور خود نیستند زیرا دمشق در ایجاد فساد فراگیر و اقدامات فراقانونی در لبنان نقش داشت و نفع خود را در اولویت قرار میداد. مشابه همین اقدامات را حالا ایران در لبنان انجام میدهد.
یکی از مشکلاتی که ایران دارد این است که از قدرت نرم خود استفاده نمیکند و نمیتواند بدون استفاده از زور بر دیگران تأثیر بگذارد؛ درحالیکه ما در مورد کشورهای قدرتمند جهان میبینیم که به خوبی از قدرت نرم استفاده میکنند و از این طریق، ملل مختلف را مجذوب خود مینمایند. برای مثال مؤسسات آموزشی فرانسه نقش مهمی در مستعمرات این کشور داشتند؛ به طوریکه حتی بعد از پایان دوران استعمار، این مؤسسات به حفظ نفوذ فرانسه در مستعمرات سابق این کشور کمک کردند. یا آنگونه که چارلز فروند نویسنده آمریکایی مینویسد فرهنگ عامه امریکا تأثیر بسیار زیادی در تضعیف اتحاد جماهیر شوروی داشت.
جای تعجب است که ایران با تاریخ و فرهنگ غنی خود، به جای اینکه از قدرت نرم برای تأثیرگذاری بر سایر کشورها استفاده کند، راه ترویج فرقهگرایی شیعی و استفاده از شبهنظامیان مسلح را برای ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامیِ خود برگزیده است. در لبنان، حسن نصرالله بارها از تبدیل لبنان به کشوری پادگانی سخن گفته است؛ کشوری که در آن حزبالله نقش رهبری را در حفاظت از لبنان در برابر تهدیدات اسرائیل و آمریکا و دیگر دشمنانِ محور مقاومت ایفا میکند. این درحالی است که بسیاری از لبنانیها علیرغم بیزاری از اسرائیل، نمیخواهند کشورشان در خط مقدم نبرد باشد و تمایلی برای قطع رابطه با غرب ندارند.
ایدئولوژی ایران و پیامی که این کشور به دیگر ملتهای منطقه ارسال میکند، جذاب نیست. نبردی ویرانگر با اسرائیل، گزینهای نیست که مردم عرب چه در لبنان و سوریه و چه در غزه مشتاق آن باشند. آنچه شرایط لبنان را نگران کننده کرده، این است که احزاب مخالف با مشاهده افزایش روز به روز سلطه حزبالله بر کشور، به تجزیه فکر میکنند و با خود میگویند حالا که نمیتوانیم حزبالله را شکست دهیم، حداقل میتوانیم جدا شویم. واکنشهای منفی به ایران در عراق نیز در حال افزایش است. وقتی شبهنظامیان هوادار ایران، شیعیانی را که برای اعتراض به وضع موجود به خیابانها آمدهاند هدف قرار میدهند، باعث میشود که ایدئولوژی ایران جذابیت خود را نزد مردم از دست دهد.
با این تفاصیل این سؤال مطرح است که هدف نهایی ایران در خاورمیانه چیست؟ ایران به دنبال حوزه نفوذی برای خود است اما درحالیکه بسیاری از مردم عرب اکثریت ایرانیان را دلیل اصلی مشکلات خود میدانند، ایجاد چنین حوزه نفوذی چگونه امکان دارد؟
برخی معتقدند که ممکن است ایران پس از تحکیم قدرت خود، رویکردش را تغییر دهد و در پی جلب رضایت مردم عرب برآید. این نظر شاید درست باشد اما از انجا که انقلابِ ایران در تحقق اهداف خود در داخل موفق نبوده، از دید مردم عرب گزینه مناسبی برای هدایت آنها به سمت آینده نیست. جوانان منطقه با فروپاشی اقتصادی و اجتماعی در کشورهای خود دست و پنجه نرم میکنند و اکنون بزرگترین و شاید تنها دغدغهای که دارند، بهبود شرایط زندگیشان است.
تا زمانی که ایران نتواند قدرت نرم خود را توسعه داده و نگرانیهای واقعی نسل جدید اعراب را درک کند، نمیتواند سلطه خود را بر برخی از جوامع عرب حفظ نماید. البته شاید ایران متوجه این مسئله شده باشد که با ارائه الگویی بازتر و جذابتر، جوانان بیشتری را میتواند جذب کند و اثرگذارتر باشد؛ اما اتخاذ چنین رویهای را تهدیدی علیه موجودیت نظام میداند. بنابراین در تلاش برای حفظ این ماهیت، از تغییر رویکرد و اصلاح خطاهای خود دست برنداشته و باعث میشود که اهداف و پروژههایی که در خاورمیانه دارد، با شکست مواجه شود.
مترجم: فاطمه رادمهر
*درج این مقاله به معنای تأیید مطالب گفته شده نمیباشد و صرفا به منظور آشنایی با نظرات نویسنده صورت گرفته است
messages.comments