twitter share facebook share ۱۴۰۴ شهریور ۰۷ 744
با پذیرش اینکه قدرت حزب‌الله نه‌تنها از پایگاه دینی، بلکه به همان اندازه از شبکه‌های مالی و حمایتی‌اش سرچشمه می‌گیرد، این طرح قصد دارد منابع مالی ایران و فعالیت های اقتصادی حزب‌الله را با موجی از سرمایه‌گذاری عربستان و قطر جایگزین کند

دو سفر دیپلماتیک پیاپی در روزهای اخیر به بیروت، به‌روشنی بیانگر دو راه سرنوشت‌ساز پیش روی لبنان بود. تام باراک، نمایندهٔ آمریکا، به همراه مورگان اورتاگوس، معاون نمایندهٔ ویژهٔ ریاست‌جمهوری در امور خاورمیانه، اواسط اوت به لبنان آمدند. دیدارهای آن‌ها با مقامات عالی‌رتبهٔ لبنانی بر این نکته تأکید داشت که واشنگتن ثبات پایدار در لبنان را منوط به تحکیم اقتدار دولت و خلع سلاح حزب‌الله می‌داند.

چند روز پیش‌ از آن، علی لاریجانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران، با پیامی که در نقطه مقابل پیام آمریکا قرار داشت، به لبنان سفر کرده بود: سلاح حزب‌الله خط قرمز است و ابزاری ضروری برای «مقاومت» در برابر اسرائیل. این دو سفر نماد دو قطب مخالف هستند که لبنان را در میان خود گرفتار کرده اند.

لبنان هم‌زمان گرفتار چند فاجعه است. درگیری ویرانگر با اسرائیل در سال گذشته، رهبری حزب‌الله را از میان برد و پایگاه‌های آن را نابود ساخت. بر این ضربهٔ نظامی، قطع ارتباط استراتژیک نیز افزوده شد: سقوط سریع رژیم بشار اسد در سوریه، پل حیاتی زمینی را که دهه‌ها مسیر انتقال سلاح و پشتیبانی ایران به مهم‌ترین نیروی نیابتی‌اش در منطقه بود، قطع کرد. در این خلأ، تام باراک – دوست ۴۰ سالهٔ دونالد ترامپ و بازرگانی حرفه‌ای – به نمایندگی از رئیس جمهور آمریکا وارد میدان شد.

طرح آمریکا که باراک بی‌وقفه پیگیر آن است، بر مشوق‌ها تکیه دارد. این طرحِ «گام‌به‌گام» با دقت چیده شده تا گره کور جنوب لبنان را باز کند. دولت لبنان به رهبری ژنرال پیشین ارتش، رئیس‌جمهور ژوزف عون، باید اقداماتی ملموس برای اجرای تصمیم تاریخی کابینه مبنی بر خلع سلاح حزب‌الله انجام دهد. در مقابل، انتظار می‌رود اسرائیل گام‌های متقابلی بردارد؛ از جمله خروج مرحله‌ای از پنج پایگاه نظامی در خاک لبنان و کاهش حملات هوایی مستمر به آن کشور؛ حملاتی که باوجود آتش‌بس نوامبر ۲۰۲۴ ادامه داشته‌اند.

اما در قلب این استراتژی، معامله‌ای اقتصادی قرار دارد: جایگزین کردن تمام ساختار اقتصادی حزب الله با اقتصاد مبتنی بر بازسازی و تبدیل جنوب لبنان به یک منطقه اقتصادی.

با پذیرش اینکه قدرت حزب‌الله نه‌تنها از پایگاه دینی، بلکه به همان اندازه از شبکه‌های مالی و حمایتی‌اش سرچشمه می‌گیرد، این طرح قصد دارد منابع مالی ایران و فعالیت های اقتصادی حزب‌الله را با موجی از سرمایه‌گذاری عربستان و قطر جایگزین کند؛ سرمایه‌گذاری‌ای که به‌طور خاص برای ایجاد معیشت‌های تازه برای ده‌ها هزار رزمندهٔ حزب‌الله طراحی شده است. باراک این چشم‌انداز را بی‌پرده توضیح داد: «می‌خواهید با آن‌ها چه کنید؟ سلاح‌شان را بگیرید و بگویید "خوش باشید بروید زیتون بکارید؟" این شدنی نیست. باید کمک‌شان کنیم.»

هدف این طرح دستیابی هم‌زمان به دو چیز است: خلع سلاح حزب‌الله در کوتاه‌مدت و بازسازی شرایطی که کوتاهی دولت و محرومیت اقتصادی، زمینه‌ساز رشد این گروه شد.

بُعد دیگر مأموریت باراک، به مرزها و انرژی مربوط است. ترسیم مرزهای دریایی لبنان، نخست با اسرائیل و سپس با سوریه، شرط لازم برای کاهش ریسک سرمایه‌گذاری شرکت‌های بزرگ انرژی آمریکایی و اروپایی در مدیترانهٔ شرقی است.

کارشناسان انرژی یادآور شده‌اند که شرکت‌های بزرگی چون شورون و اکسون‌موبیل حاضر به سرمایه‌گذاری در اکتشاف و استخراج در قسمت هایی که کنار منطقهٔ جنگی باشند، نیستند. چراغ سبز آمریکا برای سرمایه‌گذاری، مشروط به وجود محیطی باثبات و قابل پیش‌بینی است؛ محیطی که در آن بازیگری غیردولتی مثل حزب‌الله نتواند آتش جنگی منطقه‌ای را روشن کند.

بنابراین، ترسیم مرزها، خلع سلاح و سرمایه‌گذاری (چه در خشکی و چه در دریا) زنجیره‌ای ناگسستنی تشکیل می‌دهند. ثبات در مرز با سوریه برای آغاز اعطای امتیازهای نفتی آن کشور ضروری است؛ ثبات در مرز با اسرائیل لازمه جذب سرمایهٔ به لبنان است و برای ثبات در هر دو، توان نظامی مستقل حزب‌الله باید از میان برداشته شود. طرح باراک تلاشی جامع است برای فراهم‌سازی پیش‌نیازهای سیاسی و امنیتی لازم جهت توسعه اقتصادی در منطقه.

تأیید طرح خلع سلاح حزب‌الله به‌دست ارتش، توسط کابینهٔ لبنان در اوایل اوت، اقدامی بی‌سابقه بود. اما آنکه انتظار دارد حزب الله به سادگی تسلیم شود، درک نادرستی از این گروه دارد.

حزب‌الله صرفاً یک نیروی نظامی نبوده؛ بلکه ارائه‌دهندهٔ خدمات اجتماعی برای شیعیان لبنان و حامل روایتی پرقدرت از کرامت و مقاومت در برابر تجاوز اسرائیل بوده است. درست است که طرح جدید آمریکا وعده ایجاد شغل و سرمایه گذاری به شیعیان می دهد اما درعوض خواهان تسلیم سلاح هایی است که از نظر بسیاری از شیعیان، ضامن امنیت و اعتبار سیاسی این بخش از جامعه لبنان می باشد.

این تغییر ساختار از حوزهٔ اقتصاد فراتر می‌رود و تمام معماری امنیتی جنوب لبنان را در بر می‌گیرد. از نظر باراک حفظ نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) هیچ توجیهی ندارد؛ چراکه سالانه یک میلیارد دلار خرج برمی دارد بدون اینکه گره از مشکلات لبنان بگشاید. او راه حل واقعی را در ارتش لبنان می داند؛ از این رو حمایت واشنگتن از تمدید یک‌سالهٔ مأموریت یونیفل، در حقیقت ضرب‌الاجلی برای عملیاتی کردن خلع سلاح حزب‌الله به شمار می‌رود.

این ترس در پسِ لحن رهبر جدید حزب‌الله، نعیم قاسم، موج می‌زند. تهدیدهای او – «کسی که بخواهد این سلاح را بگیرد یعنی می‌خواهد روح ما را بگیرد… و آنگاه دنیا قدرت ما را خواهد دید» – و بازنمایی خلع سلاح به‌عنوان تسلیم خفت‌بار در برابر «دیکته‌های آمریکا و اسرائیل»، مستقیم خطاب به جامعه شیعه است.

اما پول همیشه حرف آخر را می‌زند. جوهرهٔ استراتژی آمریکا این است که پیشنهادی ارائه کند که مردم تحت فشار بحران اقتصادی لبنان نتوانند رد کنند. در این میان، بازگشت دوبارهٔ قدرت‌های خلیج فارس – با رهبری عربستان – همان سرمایه‌ای است که این معامله را ممکن می‌کند. ریاض پس از سال‌ها عقب‌نشینی از صحنه سیاست لبنان، حالا با یک پیش شرط به میدان بازگشته است: حمایت مالی از لبنان، به شرط پایان دادن به موجودیت نظامی حزب‌الله.

فشارهای هم‌زمان – نظامی، سیاسی، منطقه‌ای و اکنون اقتصادی – بر حزب‌الله بی‌سابقه است. راه کم‌هزینه‌تر، و شاید تنها راه بقای درازمدت، این است که حزب‌الله دستاوردهای عظیم سیاسی‌اش را با قربانی کردن بال نظامی‌ای که این دستاوردها را ممکن ساخت، تثبیت کند. این مسیر حزب‌الله را مجبور می‌کند بین دو هویت خود انتخاب کند: رها کردن نقش پیشاهنگ انقلابی و تثبیت خود به‌عنوان یک بلوک پارلمانی قدرتمند در چارچوب دولت.

اما پایه‌های این توافق سست است. اگر کمک اقتصادی وعده‌داده‌شده عملی نشود یا اگر گام‌های متقابل اسرائیل انجام نگیرد، کل پروژه همان «دیکتهٔ آمریکا و اسرائیل» خواهد بود که قاسم از آن سخن می‌گوید. در آن صورت، ترس جامعهٔ شیعه از حذف سیاسی به واقعیت بدل می‌شود و تهدید قاسم به «مبارزه» علیه خلع سلاح می‌تواند خودبه‌خود تحقق یابد.

در واقع، توافقی که تام باراک در حال میانجی‌گری آن است، می‌تواند راهی به‌سوی خروج از دهه‌ها درگیری بگشاید؛ اما برخی آن را نه تلاشی صادقانه برای حل مشکل، بلکه تحمیلی از سر غرور می‌دانند. کیم غطاس، پژوهشگر ارشد مؤسسهٔ سیاست جهانی دانشگاه کلمبیا و سردبیر همکار فایننشال تایمز، بر این باور است که تصور تسلیم سادهٔ حزب‌الله «خیالی خام» است. به گفتهٔ او، هویت حزب‌الله فراملی است و وفاداری نهایی‌اش نه به دولت لبنان، بلکه به رهبر ایران است؛ بنابراین رسیدن به توافقی صرفاً ملی، بسیار پیچیده‌تر از آنچه فکر می کنیم خواهد بود.

این حس تحمیل خارجی و از بالا، در خود باراک نیز تجسم یافت. هشدار بحث‌برانگیز او به روزنامه‌نگاران لبنانی که باید «متمدنانه رفتار کنند» نه «حیوانی»، از نظر بسیاری عمیقاً توهین‌آمیز بود. این نگرش هم‌راستا با انتقاد حسین مطر، استاد دانشگاه لبنانی است که این طرح را تلاشی برای «تسلیم کامل» می‌بیند، نه احترام به حاکمیت لبنان.

در نهایت، طرح آمریکا از حزب‌الله می‌خواهد که سلاح‌هایش – نماد هویت و امنیت جامعهٔ شیعه که زمانی محروم بود و اکنون قدرتمند شده – را در ازای وعده‌ای مبادله کند. اینکه این وعده به چشم یک فرصت دیده شود یا یک دام، تعیین خواهد کرد که لبنان به سوی صلحی نوپا پیش رود یا وارد چرخهٔ تازه‌ای از جنگ داخلی شود.

منبع: responsiblestatecraft

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: چگونه می توان حزب الله را از قدرت دور نگه داشت؟


«ریویرا غزه»ی جدید در جنوب لبنان؟

زمانی که تام باراک، فرستاده رئیس‌جمهور آمریکا، ماه گذشته وارد بیروت شد، همراهی او با مورگان اورتاگوس، سخنگوی پیشین وزارت خارجه آمریکا، و لیندسی گراهام، سناتور جمهوری‌خواه، نشان می‌داد این سفر تشریفاتی نیست.

این دیدار در واقع اعلام یک طرح تازه بود؛ طرحی که می‌تواند آینده لبنان را دگرگون کند.

باراک اعلام کرد واشنگتن بسته‌ای از مشوق‌ها برای لبنان در نظر گرفته است؛ از جمله ایجاد یک منطقه ویژه اقتصادی در جنوب کشور، به شرطی که حزب‌الله سلاح‌هایش را کنار بگذارد.

به گفته او، این ابتکار می‌تواند نفوذ ایران را کاهش دهد. او همچنین اشاره کرد که کشورهای عربی خلیج فارس مانند عربستان و قطر می‌توانند در تأمین مالی این طرح مشارکت کنند.

از آن زمان، این ایده به موضوع اصلی بحث‌های سیاسی در بیروت تبدیل شده است.

هدف این ابتکار که شخصاً از سوی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، پیگیری می‌شود، آن است که جنوب آسیب‌دیده لبنان را به قطب سرمایه‌گذاری و بخشی از طرح‌های گازی شرق مدیترانه تبدیل کند.

اما برای بسیاری از لبنانی‌ها، زمان‌بندی و شروط این طرح پرسش‌های بنیادینی را به‌وجود آورده است: آیا هدف این طرح واقعاً بازسازی است، یا تلاشی حساب‌شده برای تغییر بافت جمعیتی و امنیتی منطقه در پوشش اقتصاد؟

هرچند آتش‌بسی که در ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ برقرار شد از شدت عملیات نظامی کاست، اما تجاوزات روزانه اسرائیل -از پروازهای شناسایی گرفته تا حفظ کنترل بر نقاط مرزی- همچنان ادامه دارد. در چنین شرایطی، طرح منطقه اقتصادی برای مردم لبنان همزمان هم یک روزنه امید و هم منبعی از بی‌اعتمادی عمیق تلقی می‌شود.

محاسبات پنهان، پشت وعده‌های اقتصادی

توفیق شومان، پژوهشگر سیاسی لبنانی، در گفت‌وگو با العربی الجدید هشدار داد که پشت این پیشنهاد جذاب اقتصادی، محاسبات پیچیده سیاسی و امنیتی پنهان است. او توضیح داد که صحبت از یک منطقه اقتصادی در جنوب، عملاً یعنی «ایجاد منطقه‌ای بر ویرانه‌های روستاهای خط مقدم» که می‌تواند به آوارگی و جلوگیری از بازگشت ساکنان منجر شود.

او افزود: «اگر محدوده این منطقه تعریف نشود، ممکن است نیمی از جنوب لبنان را دربر گیرد و تحت نظارت بین‌المللی قرار دهد؛ یعنی عملاً بخشی از لبنان از پیکره کشور جدا شود.»

مناطقی که برای این پروژه پیشنهاد شده، همان مناطقی‌اند که در جنگ‌های گذشته بیشترین تخریب و آوارگی را تجربه کرده‌اند. به گفته شومان، این موضوع پرسش‌های جدی را برمی‌انگیزد: آیا اجرای طرح به تداوم اوارگی می‌انجامد یا به تغییرات و جابه جایی پنهان جمعیت؟

این نگرانی‌ها به‌ویژه متوجه روستاهای عمدتاً شیعه‌نشین است، زیرا هرگونه تغییر جمعیتی در این مناطق به‌طور مستقیم بر موازنه سیاسی و اجتماعی جنوب تأثیر خواهد گذاشت.

منیر یونس، کارشناس اقتصادی، معتقد است ایجاد یک منطقه اقتصادی در جنوب لبنان می‌تواند مزایایی داشته باشد، اما تحقق آن در گرو پایان وضعیت «جنگ دائمی» از طریق ترسیم مرزها یا عادی‌سازی روابط لبنان و اسرائیل است.

او در گفت‌وگو با العربی الجدید توضیح داد: «از دید آمریکایی‌ها، هدف این پروژه ایجاد یک منطقه اقتصادی در نوار مرزی است که سرمایه‌گذاران را جذب کند و نقطه تلاقی منافع مختلف شود. سرمایه‌گذاران در این منطقه تضمین‌های بین‌المللی دریافت می‌کنند، از جمله تضمین خلع سلاح حزب‌الله و پایان درگیری‌ها میان لبنان و اسرائیل.»

یونس افزود که موفقیت پروژه می‌تواند زمینه‌ساز ایجاد خط لوله مشترک گاز میان لبنان و اسرائیل به بازارهای اروپا شود و شرکت‌های خارجی را به سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی لبنان ترغیب کند.

به گفته او: «اگر درگیری کاملاً پایان یابد، این منطقه اقتصادی می‌تواند سود مستقیم برای ساکنان جنوب داشته باشد.»

با این حال، شرایط موجود نشان می‌دهد که اجرای آن سریع نخواهد بود، به‌ویژه با توجه به بحران‌های گسترده‌تر منطقه‌ای که لبنان درگیر آن‌هاست. یونس یادآور شد: «راه‌حل باید تدریجی باشد و از مسائلی مثل حل بحران پناهندگان سوری و فلسطینی شروع شود.»

جورج علم، تحلیلگر سیاسی، تجربه غزه و طرح موسوم به «ریویرا» را یادآوری می‌کند و می‌گوید سناریوی مشابهی ممکن است در جنوب لبنان تکرار شود: «منطقه صنعتی که لبنانی‌ها روزها در آن کار کنند و شب‌ها خالی از سکنه باشد؛ در واقع منطقه‌ای امنیتی است در پوشش اقتصادی.»

به گفته او، اسرائیل عملاً به دنبال «منطقه ای خالی از مردم و خانه» است و هر پروژه اقتصادی در چنین چارچوبی به معنی اجرای سیاست آوارگی سازمان‌یافته خواهد بود.

پرونده بازسازی لبنان اکنون بخشی از معادله‌ای بزرگ‌تر شده است؛ جایی که کمک‌های بین‌المللی و برنامه‌های تأمین مالی، به اصلاحات اقتصادی و وضعیت امنیتی گره خورده است.

اعلام باراک پس از آن صورت گرفت که کابینه لبنان به‌تازگی و با اختلاف اندک، طرح مورد حمایت آمریکا را برای خلع سلاح حزب‌الله تا پایان سال تصویب کرد. ارتش لبنان اکنون در حال تدوین طرح خلع سلاح است که قرار است به دولت ارائه شود.

کارشناسان لبنانی معتقدند جنگ اخیر قواعد درگیری را تغییر داده است. یونس توضیح می‌دهد که خلع سلاح حزب‌الله، اصلاحات اقتصادی و بازسازی اکنون به‌طور مستقیم به هم پیوند خورده‌اند: «اکنون روشن شده که بدون گام‌هایی درباره خلع سلاح، نه بازسازی‌ای در کار است و نه پولی از سوی صندوق بین‌المللی پول و جامعه جهانی خواهد رسید.»

از زمان اعلام طرح باراک، این معادله تثبیت شده است: کنفرانس اقتصادی لبنان تنها به شرط آغاز گام‌های میدانی، از جمله تحویل سلاح، برگزار خواهد شد.

قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت و سفرهای مکرر فرستادگان آمریکایی به بیروت نیز همین پیام را تکرار کرده‌اند: بازسازی تنها در برابر خلع سلاح انجام می‌شود.

برآوردها نشان می‌دهد حتی اگر لبنان ۳ میلیارد دلاری را که از سوی صندوق بین‌المللی پول وعده داده ‌شده است دریافت کند، باز هم فاصله زیادی با نیاز واقعی دارد. برای احیای اقتصاد لبنان، حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیارد دلار و برای بازسازی جنوب نزدیک به ۷ میلیارد دلار لازم است؛ یعنی در مجموع بیش از ۲۰ میلیارد دلار.

به گفته شومان، سفر اخیر باراک و هیئت آمریکایی نشان داد که موضع آمریکا ثابت است: اول خلع سلاح حزب‌الله، سپس بحث درباره توقف حملات، خروج از اراضی اشغالی و بازسازی.

او تأکید کرد: «آمریکایی‌ها هیچ طرح سازشی نمی‌آورند، بلکه همان شروط اسرائیل را تکرار می‌کنند؛ ابتدا تحویل سلاح، بعداً گفت‌وگو درباره توقف حملات، آن هم بدون هیچ ضمانتی.»

از دید شومان، این شرط نه تنها هیچ تضمینی برای لبنان ندارد، بلکه دروازه‌ای به‌سوی تنش‌های بیشتر می‌گشاید. علم هم موافق است و می‌گوید: تنها راه برون‌رفت، ایجاد وحدت ملی و رد تبدیل جنوب به میدان معامله است.

در همین حال، محافل سیاسی لبنان هرگونه تصمیم درباره سلاح‌ها را به اقدام‌های عملی اسرائیل گره می‌زنند؛ اقدام‌هایی مانند توقف حملات و تعیین جدول زمانی برای خروج از مناطق اشغالی.

علم به مسیر دیپلماتیکی که میان بیروت و واشنگتن درباره جنوب لبنان و اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ در جریان است اشاره می‌کند، اما تفاوت میان دولت‌های آمریکا را برجسته می‌سازد: در دوره آموس هوخشتاین، میانجیگری آمریکا انعطاف‌پذیرتر بود و به تفاهم‌های عملی انجامید؛ در حالی‌که رویکرد کنونی به سود اسرائیل سنگینی می‌کند.

به گفته او، پیشنهاد تازه آمریکا – که باراک آن را طراحی کرده و لبنان آن را پذیرفته – به دلیل شروط اسرائیلی عملاً غیرقابل اجراست.

خلع سلاح اجباری نیز بعید به نظر می‌رسد، زیرا نه ارتش، نه ریاست‌جمهوری و نه دولت لبنان آماده چنین اقدامی نیستند؛ همه بیم از آغاز جنگ داخلی دارند. به تعبیر علم، هرگونه اقدام یک‌جانبه به جنگ منجر خواهد شد.

بنابراین، او نتیجه می‌گیرد: بحث درباره سلاح‌ها تنها از طریق تفاهم داخلی ممکن است، مشروط به اینکه اسرائیل نیز گام‌های متقابل بردارد؛ از جمله توقف حملات، آزادی زندانیان لبنانی و خروج از سرزمین‌های اشغالی.

او در پایان می‌گوید: «فقط در این صورت می‌توان امید داشت که به یک اجماع ملی درباره آینده سلاح‌ها دست یافت.»

منبع: العربی الجدید


نظر شما