در ساعات اولیه بامداد ۱۳ ژوئن، یک تیم کماندویی به رهبری یک جوان ایرانی به نام «س.ت.» در حومه تهران مستقر شد. هدف، یک سامانه پدافند هوایی بود که برای حفاظت از پایتخت و تأسیسات نظامی آن در برابر حمله هوایی ایجاد شده بود.
در سراسر کشور، تیمهایی از کماندوهای آموزشدیده توسط اسرائیل، که از داخل ایران و کشورهای همسایه جذب شده بودند، برای حمله به سامانههای دفاعی ایران از درون آماده میشدند. طبق توصیف مأموران هدایتکننده این عملیات، انگیزههای آنان ترکیبی از دلایل شخصی و سیاسی بود. برخی به دنبال انتقام از یک رژیم روحانی سرکوبگر بودند که محدودیتهای شدیدی بر آزادی بیان و زندگی روزمره تحمیل کرده بود. برخی دیگر با وعده دریافت پول، مراقبت پزشکی برای اعضای خانواده، یا فرصت تحصیل در خارج از کشور جذب شده بودند.
این حمله بیش از یک سال پیش توسط موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، برنامهریزی شده بود. تنها ۹ ماه قبل از آن، این سازمان جاسوسی با نمایش مهارت فنی خود جهان را شگفتزده کرد؛ با اجرای طرحی که در سال ۲۰۱۴ توسط مدیر وقت آن، تمیر پاردو، طراحی شده بود و حزبالله را با انفجار بیسیمهایی که مقادیر اندک اما مرگبار مواد منفجره در خود داشتند، فلج کرد. طبق اعلام حزبالله، این انفجارها ۳۰ جنگجو و ۱۲ غیرنظامی، از جمله دو کودک را کشت و بیش از ۳۵۰۰ نفر را زخمی کرد.
ساعت ۳ بامداد ۱۳ ژوئن، «س.ت.» و یک «لژیون خارجی» شامل حدود ۷۰ کماندو با پهپادها و موشکها به فهرست دقیقی از سامانههای پدافند هوایی و پرتابگرهای موشک بالستیک حمله کردند. روز بعد، گروه دیگری از ایرانیان و افراد جذبشده از منطقه، موج دوم حملات را در داخل ایران آغاز نمودند.
در مصاحبههای مفصل، ۱۰ مقام کنونی و پیشین اطلاعاتی اسرائیل جزئیات این یورشهای کماندویی و حجم بزرگی از اطلاعات پیشتر فاشنشده درباره تلاشهای چند دههای اسرائیل برای جلوگیری از ساخت بمب اتمی توسط ایران را شرح دادند. آنها خواستند نامشان فاش نشود تا بتوانند آزادانه صحبت کنند.
این مقامات گفتند که حملات کماندویی، نقشی محوری در حملات هوایی ماه ژوئن داشت و به نیروی هوایی اسرائیل امکان داد تا بمباران پیاپی را بدون از دست دادن حتی یک هواپیما انجام دهد. با استفاده از اطلاعاتی که مأموران موساد در داخل ایران جمعآوری کرده بودند، جنگندههای اسرائیلی تأسیسات هستهای را هدف گرفتند، حدود نیمی از ۳۰۰۰ موشک بالستیک ایران و ۸۰ درصد از پرتابگرهای آنها را نابود کردند و موشکهایی به سمت اتاقخواب دانشمندان هستهای و فرماندهان نظامی ایرانی شلیک کردند.
همانند ماجرای بیسیمها، جاسوسهای اسرائیلی از توان نفوذ به سامانههای ارتباطی دشمن استفاده کردند. در اوایل حمله هوایی، جنگاوران سایبری اسرائیل پیامی جعلی به بالاترین فرماندهان نظامی ایران فرستادند و آنها را به جلسهای خیالی در یک پناهگاه زیرزمینی کشاندند که سپس با یک حمله دقیق تخریب شد. در این حمله ۲۰ نفر کشته شدند، از جمله سه رئیس ستاد.
نقشه راهبردی منطقه از زمان حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که در آن حماس بیش از ۱۲۰۰ اسرائیلی را کشت و ۲۵۱ نفر را به گروگان گرفت، بهطور چشمگیری تغییر کرده است. توجه افکار عمومی، بهویژه در هفتههای اخیر، عمدتاً بر تلافیجویی اسرائیل در غزه متمرکز بوده است؛ حملاتی که دهها هزار کشته و قحطی فزایندهای برجای گذاشته که بهطور گسترده در جهان محکوم شده است.
اما جنگ پنهان میان اسرائیل و ایران، هرچند کمتر مورد توجه عمومی قرار گرفته، نقش مهمی در تغییر موازنه قدرت منطقهای داشته است.
در سال ۲۰۱۸، مأموران آموزشدیده اسرائیل به یک انبار بیحفاظ در تهران نفوذ کردند و با استفاده از برشدهندههای پلاسما با حرارت بالا، گاوصندوقهایی را که حاوی نقشهها، دادهها، دیسکهای رایانهای و دفترچههای برنامهریزی بود، گشودند. این مواد، با وزنی بیش از ۱۰۰۰ پوند، در دو کامیون بارگیری و به جمهوری آذربایجان منتقل شد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، این اسناد را در یک کنفرانس خبری در تلآویو به نمایش گذاشت و گفت که آنها ثابت میکنند ایران درباره اهداف هستهای خود دروغ گفته است.
دو سال بعد، موساد یکی از برترین فیزیکدانان ایران را با استفاده از فناوری شناسایی چهره مبتنی بر هوش مصنوعی و هدایت یک تیربار کنترل از راه دور که کنار جاده، نزدیک خانه ویلایی او قرار داده شده بود، کشت.
در آستانه حملات هوایی ژوئن، طبق گفته برنامهریزان اسرائیلی، آنها ترتیبی دادند تا رانندگان کامیونی که از ماجرا بیخبر بودند، چندین تُن «تجهیزات فلزی»—قطعات لازم برای سلاحهای تیمهای کماندویی—را به ایران قاچاق کنند.
مقامات اسرائیلی گفتند که این عملیاتها بازتاب یک تغییر بنیادین در رویکرد موساد است که حدود ۱۵ سال پیش آغاز شد. مأمورانی که در ایران به گاوصندوقها نفوذ کردند، تیربارها را نصب نمودند، پدافند هوایی را منهدم کردند و آپارتمان دانشمندان را تحت نظر گرفتند، همگی اسرائیلی نبودند. بنا بر گفته مقامات ارشد اسرائیلی، همه آنها یا ایرانی بودند یا شهروند کشورهای ثالث.
سالها این مأموریتها در ایران منحصراً توسط نیروهای میدانی اسرائیلی انجام میشد، اما مقامات گفتند که افزایش نارضایتی عمومی از حکومت ایران، جذب مأموران را بسیار آسانتر کرده است.
«س.ت.» یکی از این افراد بود. مقامات اسرائیلی گفتند او در خانوادهای کارگری در شهری کوچک نزدیک تهران بزرگ شد. او در دانشگاه ثبتنام کرد و زندگی ظاهراً عادی یک دانشجو را داشت، تا اینکه او و چند تن از همکلاسیهایش توسط شبهنظامیان بسیج دستگیر و به بازداشتگاهی منتقل شدند که در آنجا با شوک الکتریکی شکنجه و بهشدت کتک زده شدند.
«س.ت.» و دوستانش سرانجام آزاد شدند، اما این تجربه او را بهشدت خشمگین و تشنه انتقام کرد. اندکی بعد، یکی از بستگانش که در خارج از کشور زندگی میکرد، نام او را به یک جاسوس اسرائیلی داد که مأموریتش شناسایی ایرانیان ناراضی بود. پیامهایی از طریق یک اپلیکیشن تلفنی رمزگذاریشده رد و بدل شد و «س.ت.» یک سفر رایگان به کشور همسایه را پذیرفت.
یک افسر پرونده از موساد او را به همکاری مخفیانه علیه ایران دعوت کرد. او موافقت کرد و تنها خواستهاش این بود که اسرائیل تعهد دهد در صورت بروز مشکل، از خانوادهاش مراقبت کند. (ایران هر کسی را که به جاسوسی برای کشورهای خارجی، بهویژه اسرائیل، متهم شود، بهسرعت اعدام میکند.)
او ماهها در خارج از ایران زیر نظر متخصصان تسلیحاتی اسرائیل آموزش دید. درست پیش از آغاز عملیات، او و تیم کوچک همراهش دوباره به کشور بازگشتند تا نقش خود را در یکی از بزرگترین و پیچیدهترین عملیاتهای نظامی تاریخ اسرائیل ایفا کنند.
خاستگاه یک جنگ پنهان
موساد از سال ۱۹۹۳، پس از آنکه اسرائیلیها و فلسطینیها توافقنامه اسلو را در کاخ سفید امضا کردند و به نظر میرسید که به دههها مناقشه پایان دادهاند، ایران را در اولویت نخست خود قرار داد.
روابط اسرائیل با ایران از گذشته پیچیده بود. برای دههها، اسرائیل با شاه ایران اتحاد راهبردی داشت. اما آقای خمینی و اسلامگرایانی که در سال ۱۹۷۹ شاه را سرنگون کردند، کشور یهود را «غده سرطانی» توصیف نمودند که باید از خاورمیانه ریشهکن شود.
راهبرد اسرائیل در عمل، حفظ انحصار هستهای در منطقه است. طبق برآوردها زرادخانه این کشور بیش از ۹۰ کلاهک هستهای دارد. نیروی هوایی اسرائیل در سال ۱۹۸۱ راکتور هستهای عراق و در سال ۲۰۰۷ یک راکتور در حال ساخت سوریه را نابود کرد.
پس از حمله هوایی به عراق، مناخم بگین، نخستوزیر اسرائیل، اعلام کرد که کشورش حق دارد مانع ساخت بمب توسط همسایگان شود. او گفت: «ما نمیتوانیم اجازه دهیم هولوکاست دیگری رخ دهد.»
چند سال بعد، ایران تحقیق درباره سلاحهای هستهای را آغاز کرد و از تخصص مهندسی پاکستانی به نام عبدالقدیر خان بهره برد؛ کسی که زمانی برای یک شرکت هلندی تولیدکننده اورانیوم غنیشده کار میکرد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: چرا یک بمب اسلامی نه؟
شبتای شاویت، رئیس موساد که دورهاش در سال ۱۹۹۶ به پایان رسید، گفت اسرائیل از سفرهای خان در منطقه آگاه بود، اما در ابتدا نقش حیاتی او در برنامه هستهای ایران را تشخیص نداد. او در مصاحبهای پیش از مرگش در سال ۲۰۲۳ گفت: «ما بهطور کامل مقاصد او را درک نکردیم. اگر میدانستیم، به مأمورانم دستور میدادم او را بکشند. باور دارم که این میتوانست مسیر تاریخ را تغییر دهد.»
بر اساس گزارش بازرسان هستهای سازمان ملل، ایرانیها با استفاده از نقشههایی که خان در اختیارشان گذاشت، شروع به ساخت سانتریفیوژهای لازم برای غنیسازی اورانیوم کردند؛ اورانیومی که از پاکستان، چین و آفریقای جنوبی خریداری کرده بودند.
در سال ۲۰۰۰، جانشین شاویت طرحهایی برای واحد مأموریتهای ویژه موساد، موسوم به «کیدون»، تهیه کرد تا خان را زمانی که به گفته یکی از مقامات «به کشوری در آسیای جنوب شرقی» سفر کرده بود، ترور کند. اما این مأموریت زمانی کنار گذاشته شد که ژنرال پرویز مشرف، رئیسجمهور پاکستان، به بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا، قول داد فعالیتهای جهانی خان را مهار کند. آن وعده عملی نشد.
در همان سال، موساد کشف کرد که ایرانیها در حال ساخت یک مرکز غنیسازی مخفی نزدیک نطنز، شهری حدود ۳۲۰ کیلومتری جنوب تهران، هستند. این سازمان جاسوسی خبر را به یک گروه مخالف ایرانی داد که دو سال بعد آن را علنی کرد.
کهنهسربازان موساد گفتند که مأموران—احتمالاً اسرائیلیهایی که خود را بهعنوان اروپاییِ نصبکننده یا سرویسدهنده تجهیزات جا زده بودند—در محوطه نطنز با کفشهایی که کفی دوبل داشت و گرد و خاک و ذرات خاک را جمعآوری میکرد، رفتوآمد میکردند. آزمایش روی این خاک ها در نهایت نشان داد که سانتریفیوژهای ساخت ایران اورانیوم را با درصدی بسیار بالاتر از ۵ درصدِ مورد نیاز برای یک نیروگاه برق هستهای غنی میکنند.
در سال ۲۰۰۱، اسرائیل ژنرال آریل شارون را بهعنوان نخستوزیر انتخاب کرد. سال بعد، شارون یکی از ژنرالهای محبوبش، مئیر داگان، را به ریاست موساد منصوب نمود. هر دو به عبور از مرزها و بیاعتنایی به هنجارها شهرت داشتند.
داگان که از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ موساد را هدایت کرد، تصمیم گرفت توقف برنامه هستهای ایران را به هدف اصلی این سازمان بدل کند.
همانند بگین که در لهستان به دنیا آمده بود، داگان نیز از هولوکاست خاطرهای هولناک داشت. روسای سازمانهای اطلاعاتی خارجی گفتهاند که در دیدار از دفتر او، عکسی از سربازان نازی که پدربزرگ داگان را مورد آزار قرار میدادند، روی دیوار دیدهاند. او در توضیح معنای این عکس در یک گردهمایی ضد نتانیاهو در سال ۲۰۱۵ گفته بود: «سوگند خوردم که هرگز اجازه ندهم چنین چیزی دوباره رخ دهد. امیدوارم و باور دارم که هر کاری در توانم بوده انجام دادهام تا به این سوگند وفادار بمانم.»
زیر نظر داگان، موساد مجموعهای از عملیاتهای مخفی را برای کند کردن برنامه هستهای ایران سازماندهی کرد. مأموران اسرائیلی شروع به ترور دانشمندان هستهای ایران کردند و مأمورانی را با موتورسیکلت فرستادند تا بمبهای کوچک را در ترافیک به خودروها متصل کنند.
هنر جذب نیرو
داگان به توانایی روزافزون موساد در جذب ایرانیها و دیگر افراد برای عملیاتهای مخفیانه داخل ایران افتخار میکرد.
یکی از کلیدهای موفقیت این سازمان جاسوسی، ترکیب قومی ایران بود. مقامات اسرائیلی در مصاحبهها اشاره کردند که حدود ۴۰٪ جمعیت ۹۰ میلیونی کشور از اقلیتهای قومی تشکیل شدهاند: عربها، آذریها، بلوچها، کردها و دیگران.
کمی پیش از مرگش در سال ۲۰۱۶، داگان به ما گفت: «بهترین منبع برای جذب نیرو در داخل ایران، همین موزاییک قومی و انسانی کشور است. بسیاری از آنها مخالف رژیم هستند. برخی حتی از آن متنفرند.»
مقامهای فعلی و پیشین گفتند که داگان حامی تغییر رویکرد به سمت استفاده از عوامل متولد خارج بود. در سالهای اولیه تلاش برای نفوذ به ایران، موساد عمدتاً روی اسرائیلیها تکیه داشت اما زیر نظر داگان، رهبری موساد به این نتیجه رسید که میتوانند عوامل بسیار مؤثری را در داخل ایران یا میان تبعیدیهای ایرانی و دیگر افرادی که در یکی از هفت کشور همسایه زندگی میکنند، بیابند.
مقامهای فعلی و سابق گفتند که نیروهای جذبشده به دو دسته تقسیم میشدند: برخی به حوزه سنتی جاسوسی کشیده میشدند، یعنی جمعآوری اطلاعات و انتقال آن به رابط خود؛ و برخی دیگر آمادگی انجام عملیاتهای خشونتآمیز، از جمله حمله به دانشمندان هستهای را نشان میدادند.
جای تعجب نیست که با توجه به خطر اعدام فوری، بسیاری در ابتدا تردید داشتند.
یک افسر ارشد سابق موساد که واحدهای مسئول عوامل خارجی را مدیریت میکرد، گفت: «متقاعد کردن کسی برای خیانت به کشورش کار کوچکی نیست. این یک فرایند فرسایش تدریجی است. با یک درخواست کوچک و بی اهمیت شروع میکنی، بعد یک کار دیگر. اینها آزمایشهای مقدماتیاند. اگر خوب عمل کنند، مأموریت بزرگتر و معنادارتری میدهی و اگر امتناع کنند، خوب، تا آن موقع اهرم فشار داری: فشار، تهدید، حتی باجگیری.»
او گفت، جاسوسپرورها سعی میکنند از تهدید یا اجبار پرهیز کنند: «بهتر است فرد را به نقطهای هدایت کنی که خودش با میل و رغبت عمل کند؛ جایی که خودش اولین قدم را بردارد.»
مهمترین عنصر، اعتماد است: «عامل شما باید به شما وفادار باشد و از نظر عاطفی به شما وابسته شود. همانطور که یک سرباز با وجود خطر پیش میتازد چون به همرزمانش اعتماد دارد، در مورد عوامل هم همینطور است. او به مأموریت میرود چون به رابطش اعتماد دارد و حس مسئولیت عمیقی نسبت به او میکند.»
بیشتر افرادی که پذیرفتند برای اسرائیل کار کنند، انتظار دریافت پول در برابر خطری که میکردند داشتند. اما مقامات فعلی و سابق گفتند که نیروی محرک اصلی برای کسانی که حاضر میشوند علیه کشورشان جاسوسی کنند، اغلب ریشه در احساسات عمیقتری دارد.
افسر سابق موساد گفت: «پاداش مالی، البته که مهم است. اما مردم با احساسات نیز هدایت میشوند؛ نفرت، عشق، وابستگی، انتقام. با این حال همیشه بهتر است انگیزه فرد با نوعی منفعت ملموس پشتیبانی شود: نه لزوماً یک پرداخت مستقیم، بلکه نوعی کمک غیرمستقیم.»
این همان روشی بود که S.T. جذب شد.
رابطهای او گفتند که او از نفرت نسبت به حکومت و آنچه بسیج علیه او انجام داده بود، پر شده بود. اما آنچه نهایتاً او را به همکاری واداشت، پیشنهاد موساد برای ترتیب دادن درمان پزشکیای بود که در ایران برای یکی از بستگانش در دسترس نبود.
دهههاست که مراقبت پزشکی یکی از روشهای شاخص موساد برای جذب نیرو است. سازمان اطلاعاتی اسرائیل با پزشکان و کلینیکهای چند کشور ارتباط دارد و ترتیب دادن جراحیها و درمانهای مختلف، حتی برای نفوذ به گروههای افراطی فلسطینی نیز استفاده شده است. این روش در رویکرد به ایرانیها حتی بیشتر به کار گرفته شده، با این امید که آنها را به همکاری با اسرائیل ترغیب کند.
موساد همچنین از اینترنت برای جذب نیرو استفاده میکند، با ایجاد وبسایتها و انتشار پستهای شبکههای اجتماعی هدفمند برای ایرانیان که پیشنهاد کمک به بیماران مبتلا به بیماریهای خطرناک مانند سرطان را میدهند. این پستها شامل شماره تلفن یا راههای ارتباطی رمزگذاریشده هستند.
اطلاعات اسرائیل میتواند شبکه بینالمللی خود را برای یافتن پزشکان یا کلینیکهای مورد اعتماد به کار گیرد؛ مکانهایی که سؤال زیادی نمیپرسند. موساد معمولاً هزینهها را بهطور مستقیم و محرمانه پرداخت میکند.
انگیزه دیگری که برای ترغیب جاسوسان بالقوه استفاده میشود، آموزش عالی در یک کشور خارجی است. بر اساس سالها تحقیق و تجربه، جذبکنندگان موساد میدانند که ایرانیها به دسترسی به آموزش باکیفیت علاقه زیادی دارند. حتی نظام مذهبی بنیادگرای رهبر کنونی، آقای خامنهای، پیشرفت علمی را تشویق میکند. همین باعث میشود پیشنهاد تحصیل در دانشگاههای غربی یا مدارس شبانهروزی برای نوجوانان، ابزاری بسیار جذاب باشد.
پس از شناسایی یک نامزد، موساد نخستین دیدار را در مکانی قابل دسترس ترتیب میدهد؛ معمولاً در کشورهای همسایه مانند ترکیه، ارمنستان یا جمهوری آذربایجان که ورود به آنها برای ایرانیان نسبتاً آسان است. گزینههای دیگر شامل مقاصدی در آسیای جنوب شرقی مانند تایلند و هند است که به شهروندان ایرانی اجازه درخواست آنلاین ویزای تجاری، پزشکی یا گردشگری میدهند.
نامزدها مجموعهای از جلسات و ارزیابیهای روانشناسی را پشت سر میگذارند. روانشناسان رفتار آنها را، اغلب از پشت آینههای یکطرفه، زیر نظر میگیرند. آنها پرسشنامههای مفصلی درباره تاریخچه شخصی خود، از جمله جزئیات خصوصی زندگی خانوادگی، پر میکنند و توسط یک بازپرس و با دستگاه دروغسنج مورد پرسش قرار میگیرند.
عوامل پس از آغاز فعالیت میدانی بهطور منظم دوباره آزمایش میشوند. هر اقدام، چه کوچک و چه بزرگ، با یک آزمایش دروغسنج دیگر دنبال میشود تا وفاداری ادامهدار آنها تأیید شود.
آنها آموزش و نظارت گستردهای دریافت میکنند. برای جلوگیری از برانگیختن سوءظن، به آنها گفته میشود چه بپوشند، از کجا لباس بخرند، چه خودرویی برانند، و حتی چگونه، کی و کجا پولی را که دریافت میکنند، واریز کنند.
روابط میان مأمور و افسر رابط
روابط بین مأمور و افسر رابط بسیار حیاتی است. یکی از مأموران سابق موساد که مسئول «اداره» مأموران بود، توضیح داد که در بسیاری از موارد، افسر رابط بهطور همزمان نقش اعترافگیر، پرستار، روانشناس، مشاور معنوی و حتی جایگزین خانواده را ایفا میکند.
هدف ایجاد پیوندی است بهقدری محکم که مأمور احساس امنیت و حمایت کند؛ آنقدر که حاضر باشد حتی عمیقترین اسرار شخصی خود را، از جمله روابط جنسیاش، با افسر رابط در میان بگذارد.
هرگونه اطلاعاتی درباره مأمور میتواند برای موساد ارزشمند باشد؛ چه بهعنوان زنگ خطر درباره یک آسیبپذیری احتمالی در برابر پلیس مخفی ایران و چه بهعنوان بخشی از زندگی مأمور که بتوان آن را به نفع موساد به کار گرفت. از جمله پرسشهای کلیدی: چه کسانی در حلقه اجتماعی فرد حضور دارند؟ آیا او میتواند از آن رابطه به سود موساد استفاده کند؟
در عملیاتی که شامل ترور دانشمندان هستهای در خیابان بود، آموزشهای گستردهای توسط افسران موساد به مأموران داده میشد. به آنها آموزش داده میشد که چگونه موتورسیکلت برانند و یا از فاصله نزدیک به هدف شلیک کنند یا مواد منفجره را بر روی خودروهایشان نصب کنند.
هدف از این کار، هم محروم کردن برنامه هستهای ایران از تخصص علمی و هم منصرف کردن دانشمندان برجسته از همکاری در ساخت سلاح هستهای بود. بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، اسرائیلیها دستکم چهار دانشمند را کشتند.
این عملیاتها تا کوچکترین جزئیات توسط اسرائیلیها مدیریت میشد، چه از کشورهای همسایه و چه مستقیماً از مقر موساد در شمال تلآویو، و گاهی نیز توسط افسران اطلاعاتی اسرائیل که برای مدتی کوتاه وارد ایران میشدند.
عملیات شیر خیزان
در طول سالها، موساد و ارتش اسرائیل بارها طرحهایی برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران از طریق بمباران تأسیسات کلیدی آن تهیه کردند. رهبران سیاسی اسرائیل همیشه تحت فشار رؤسایجمهور آمریکا از این حملات منصرف میشدند، چرا که واشنگتن نگران بود این حمله باعث جنگی منطقهای شود و خاورمیانه را بیثبات کند. حزبالله، نیروی نیابتی ایران در لبنان، دهها هزار موشک انبار کرده بود؛ به اندازهای که میتوانست پدافند هوایی اسرائیل را اشباع کرده و به بزرگترین شهرهای این کشور ضربه بزند.
اما این محاسبات در سال گذشته بهطور چشمگیری تغییر کرد.
در آوریل و اکتبر ۲۰۲۴، ایران بهطور مستقیم با موشک و پهپاد به اسرائیل حمله نمود. تقریباً همه آنها با کمک ایالات متحده و متحدانش سرنگون شدند. نیروی هوایی اسرائیل در پاسخ، حملاتی هوایی انجام داد که بخش بزرگی از پدافند هوایی ایران را نابود کرد.
ارتش اسرائیل از اواسط سال ۲۰۲۴ شروع به برنامهریزی برای یک کارزار بمباران علیه ایران کرده بود و امیدوار بود تا یک سال بعد آماده شود. با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات نوامبر، و خنثی شدن حزبالله، مقامات اسرائیلی فرصتی طلایی دیدند.
خلبانان آموزشدیده در آمریکا از سال ۲۰۱۶ ، با هدف شناسایی جغرافیا و بررسی مسیرهایی برای کاهش احتمال شناسایی، بهطور مخفیانه بر فراز ایران پرواز میکردند.
با این حال، یک هدف هستهای در ایران چنان مستحکم بود که نیروی هوایی اسرائیل هیچ طرحی برای نابودی آن نداشت: تأسیسات غنیسازی اورانیوم در فردو که در دل کوه ساخته و تقریباً ۳۰۰ فوت (۹۰ متر) زیر زمین دفن شده بود. ایران تلاش کرد فردو را مخفی نگه دارد، اما موساد و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا توانستند رفتوآمد به داخل و خارج کوه را رصد کنند. باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ وجود آن را فاش کرد و بازرسان سازمان ملل که پس از آن از سایت بازدید کردند، دریافتند ایران قصد دارد تا ۳۰۰۰ سانتریفیوژ پیشرفته برای غنیسازی اورانیوم نصب کند.
تنها ایالات متحده بمبی داشت که میتوانست کوه را بشکافد: بمب GBU-57 معروف به «بمبشکن پناهگاه»، بزرگترین بمب متعارف جهان.
بنابراین، برنامهریزان ارتش اسرائیل طرحی بسیار پرخطر برای یک عملیات زمینی تهیه کردند که جزئیاتش اینجا برای نخستینبار افشا میشود. طبق این طرح، نیروهای ویژه باید به شکلی مخفیانه به سایت فردو منتقل میشدند، سپس با بهرهگیری از عنصر غافلگیری، ساختمان را تصرف میکردند. مأموریتشان تخریب سانتریفیوژها، تصاحب اورانیوم غنیشده ایران و فرار بود.
رئیس جدید موساد، دیوید بارنئا بدبین بود. او که مدتها طرفدار اقدامات تهاجمی علیه ایران بود و حمله با مسلسل کنترل از راه دور در سال ۲۰۲۰ را پیش از ارتقا به مقام ریاست موساد هدایت کرده بود، این عملیات را بیش از حد خطرناک میدانست. بارنئا نگران بود که برخی از بهترین سربازان و جاسوسان اسرائیل کشته یا اسیر شوند، کابوسی برای اسرائیلیهایی که همچنان از ماجرای گروگانهای در دست حماس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ رنج میبردند.
بارنئا و دیگر مقامات اسرائیلی به این نتیجه رسیدند که ممکن است دولت ترامپ در حمله به ایران با اسرائیل همراه شود و جنگندههای آمریکایی بمبهای «بمبشکن» را بر فردو رها کنند. ترامپ بارها و آشکارا گفته بود که اجازه نخواهد داد ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند.
برای آمادهسازی «عملیات شیر خیزان»، موساد و سازمان اطلاعات نظامی، ردیابی رهبران نظامی و تیمهای هستهای ایران را شدت بخشیدند. چند تن از برنامهریزان عملیات گفتند که بارنئا بخش «تزمِت» موساد را، که مسئول جذب و آموزش مأموران غیر اسرائیلی است، بهطور چشمگیری گسترش داد. تصمیم گرفته شد که این لژیون خارجی به پیشرفتهترین تجهیزات اسرائیل برای عملیاتهای شبهنظامی و ارتباطات مجهز شود. داستانهایی که برای هویت جعلی هر مأمور ساخته شده بود، بارها و بارها بازبینی میشد تا هیچ تناقضی در آن پیدا نشود.
تلاشهای جاسوسی موساد با یک واقعیت جغرافیایی نیز تقویت شد: ایران با عراق، ترکیه، آذربایجان، ارمنستان، پاکستان، ترکمنستان و افغانستان هممرز است. قاچاق در این منطقه بخشی از زندگی است و هزاران نفر با استفاده از الاغ، شتر، خودرو و کامیون برای انتقال مواد مخدر، سوخت و لوازم الکترونیکی از مرزها امرار معاش میکنند.
موساد با قاچاقچیان — و اغلب با سازمانهای اطلاعاتی دولتی — در هر هفت کشور ارتباط برقرار کرده بود.
یکی از اسرائیلیهایی که در زمینه لجستیک با موساد همکاری کرده است، گفت: «آوردن و بردن تجهیزات نسبتاً آسان است و موساد همچنین از شرکتهای پوششی استفاده میکند که جعبهها و محمولهها را به شکل قانونی از طریق دریا یا کامیونهایی که از گذرگاههای مرزی عبور میکنند، حمل میکنند.»
مواد به عوامل موساد در داخل ایران تحویل داده شد، آنها این تجهیزات را تا زمان نیاز ذخیره میکردند. کهنهسربازان موساد گفتند این تجهیزات میتواند سالها در خانههای امن مخفی بماند و هر زمان که فناوری پیشرفت کند یا تعمیرات لازم باشد، بهروزرسانی شود.
مقامها گفتند موساد مأموران غیر اسرائیلیای را که قرار بود به اهداف ایرانی حمله کنند، حدود پنج ماه آموزش داد. برخی به اسرائیل آورده شدند، جایی که مدلهایی از اهداف ساخته شده بود تا تمرینهای شبیهسازیشده انجام دهند. برخی دیگر مأموریتهای خود را در کشورهای ثالثی تمرین کردند که در آنجا با کارشناسان اسرائیلی دیدار میکردند.
دو گروه کماندویی وجود داشت که هر یک شامل ۱۴ تیم چهار تا شش نفره بودند. برخی از اعضا از قبل در ایران زندگی میکردند. دیگران، تبعیدیهای ضد نظام بودند که در آستانه حمله به داخل کشور نفوذ کردند.
هر تیم دستورالعملهای خود را داشت، اما همچنین با طراحان اسرائیلی در تماس بودند تا در صورت لزوم بتوان برنامه حمله را تغییر یا بهروزرسانی کرد. بیشتر تیمها مأموریت داشتند تا پدافندهای هوایی ایران را منهدم کنند. موساد برای هر تیم و مأموریتشان اسم رمزهایی بر اساس ترکیب نتهای موسیقی انتخاب کرده بود.
در شب ۱۲ ژوئن، تیمها طبق برنامهریزی به موقعیتهای خود رسیدند. اسرائیلیهایی که مسئول عملیات مخفی بودند به مأموران دستور داده بودند که تجهیزات کمی باقی بگذارند یا اصلاً چیزی رها نکنند. (رسانههای ایران پس از حمله ادعا کردند که نفوذیها به اهداف خود نرسیده و بدون تجهیزات فرار کردهاند؛ اما مقامهای اسرائیلی گفتند آنچه ایرانیها پیدا کردند قطعات بیاهمیتی بوده است.)
یک مقام ارشد اطلاعاتی اسرائیل گفت: «صد درصد باتریهای ضد هوایی که نیروی هوایی به موساد معرفی کرده بود، منهدم شدند.» بیشتر آنها در نزدیکی تهران و در مناطقی بودند که نیروی هوایی اسرائیل پیشتر در آنجا عملیاتی انجام نداده بود.
در ساعات اولیه جنگ، یکی از تیمهای کماندویی یک پرتابگر موشک بالستیک ایرانی را هدف قرار داد. تحلیلگران اسرائیلی معتقدند این مأموریت تأثیری قابل توجه داشت، چون ایران را وادار کرد شلیک موشکهای تلافیجویانه علیه اسرائیل را به تأخیر بیندازد، از ترس اینکه سایر پرتابگرها نیز در معرض حمله از داخل ایران باشند.
مقامها تأکید کردند که لجستیک نظامی این عملیات کار سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل و نیروی هوایی بود که در طول ۱۱ روز بمباران بیش از هزار هدف را زدند. اما همگان موافق بودند که موساد اطلاعات کلیدی را برای یکی از بخشهای عملیات «شیر خیزان» فراهم کرده بود: ترور فرماندهان ارشد ایرانی و دانشمندان هستهای.
موساد اطلاعات دقیقی درباره عادات و محل حضور ۱۱ دانشمند هستهای ایرانی جمعآوری کرده بود. پروندهها حتی موقعیت دقیق اتاقخوابهای آنها را در خانههایشان مشخص کرده بود. صبح روز ۱۳ ژوئن، جنگندههای نیروی هوایی اسرائیل با موشکهای هوا به زمین به همان مختصات شلیک کردند و هر ۱۱ نفر را کشتند.
پس از مدتی تأخیر، ایران با شلیک انبوهی از موشکها پاسخ داد. بیشتر آنها رهگیری شدند، اما آنهایی که عبور کردند، خسارت قابل توجهی وارد کردند. اسرائیل از مرگ ۳۰ غیرنظامی خبر داد و هزینه بازسازی را ۱۲ میلیارد دلار برآورد کرد. رسانههای دولتی ایران تلفات را بیش از ۶۰۰ نفر اعلام کردند.
اینکه برنامه هستهای ایران تا چه اندازه عقب افتاده است، همچنان محل اختلاف است. ترامپ تأکید کرده که حملات هوایی آمریکا به فردو، نطنز و اصفهان «برنامه ایران را نابود کرده است». تحلیلگران اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا محتاطتر اظهارنظر میکنند.
ژنرال تمیر هایمن، رئیس پیشین سازمان اطلاعات نظامی، گفت: «این جنگ آنها را بهشدت عقب انداخت. ایران دیگر یک کشور در آستانه هستهای نیست. در بهترین حالت، آنها میتوانند ظرف یک یا دو سال دوباره به وضعیت آستانه برسند، آن هم در صورتی که رهبر تصمیم بگیرد بهسمت ساخت بمب حرکت کند.»
درج این مقاله به معنی تأیید اظهارات مطرح شده نبوده و صرفا به منظور آشنایی خوانندگان با نظرات مختلف صورت گرفته است


نظر شما