twitter share facebook share ۱۴۰۴ شهریور ۱۶ 817
سکوت متحدان ایران در جنگ 12 روزه، نه فقط ناشی از ناتوانی، بلکه نتیجه انتخاب آگاهانه بود.

سلسله مقالات «ایران در گذار» در وبلاگ کلینگندال به بررسی چهار بُعد کلیدی قدرت در ایران می‌پردازد: روابط دولت و جامعه، پویایی‌های درون‌حاکمیتی، اقتصاد و روابط خارجی. این نوشته بر محور روابط منطقه‌ای متمرکز است و توضیح می‌دهد چرا متحدان ایران در جنگ ایران–اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ وارد میدان نشدند و چگونه محاسبات استراتژیک تهران سبب شد دامنهٔ جنگ محدود بماند.

جنگی که گسترش نیافت

صبح روز ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، جهان با تیترهایی بیدار شد که حکایت از فصل خطرناکی در خاورمیانه داشت. اسرائیل بزرگ‌ترین حملات خود به خاک ایران را انجام داده بود: جنگنده‌ها عمق آسمان ایران را شکافتند و تاسیسات حیاتی نظامی و هسته‌ای را زدند؛ همزمان تیم‌های مخفی دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان ارشد نظامی را ترور کردند. اصفهان، نطنز و پارچین لرزیدند. تصاویر زیرساخت‌های در حال سوختن و سامانه‌های پدافندی ازکار افتاده در رسانه‌ها منتشر شد. برای نخستین بار در چند دهه، آسیب‌پذیری ایران نه فقط در آسمان، بلکه در درون‌ترین حلقه‌های امنیتی آشکار شد و عمق نفوذ اطلاعاتی اسرائیل را برملا کرد.

 انتظار عمومی این بود که پاسخ ایران، کل منطقه را درگیر کند. سال‌هاست تهران شبکه‌ای از گروه‌های مسلح – موسوم به «محور مقاومت» – را برای بازدارندگی چنین حملاتی ایجاد کرده است: حزب‌الله لبنان با زرادخانه عظیم موشکی، حوثی‌های یمن با موشک‌ها و پهپادهایشان، گروه‌های مسلح عراقی با توان حمله از بغداد تا خلیج فارس. همه بر این باور بودند که اگر اسرائیل مستقیماً به خاک ایران حمله کند، واکنش فوری و چندجبهه‌ای این گروه‌ها اجتناب‌ناپذیر است.

اما… سکوت برقرار شد.

نه خبری از باران موشکی حزب‌الله بود، نه موج پهپادهای عراقی و نه موشک‌های حوثی به سمت دریای سرخ. به عبارت دیگر، به جای الگوی همیشگی تشدید بحران، شاهد محاسبه، ابهام و خویشتنداری بودیم.

برای بسیاری از ناظران، این سکوت نشانه شکست یا بی‌اثر شدن محور مقاومت بود؛ سال‌ها فشار اسرائیل، حملات آمریکا و بحران‌های داخلی در لبنان، عراق و یمن توان این گروه‌ها را تحلیل برده بود. این تحلیل بخشی از واقعیت را توضیح می‌دهد، اما همه چیز نیست. سکوت، هم بازتاب فرسودگی موقت بود و هم نتیجه تغییر اولویت‌ها و محاسبات تازه تهران.

در عمل، دو عامل در این رفتار نقش داشتند: نخست اینکه محور مقاومت صرفاً بر مبنای ایدئولوژی و دشمنی با اسرائیل تعریف نمی‌شود، بلکه تحت تأثیر منافع و واقعیات محلی است. دوم اینکه خود تهران تصمیم گرفت شبکه‌اش را فعال نکند. سکوت متحدان نه فقط ناشی از ناتوانی، بلکه نتیجه انتخاب آگاهانه بود.

نگاه به داخل: اولویت با مسائل داخلی

حزب‌الله

حزب‌الله، زمانی نگین نیابتی های ایران و مهمترین ابزار بازدارندگی این کشور بود. اما پس از جنگ‌های اسرائیل در غزه و لبنان پس از ۷ اکتبر، دستخوش تغییرات بزرگی شد. تخمین‌ها حاکی است که حزب‌الله ۳۸۰۰ تا ۴۰۰۰ رزمنده از دست داده – چندین برابر تلفات جنگ ۲۰۰۶ – و بسیاری از رهبران ارشدش نیز کشته شدند. هم‌زمان، فروپاشی اقتصادی و بن‌بست سیاسی لبنان منابع مالی و خدمات اجتماعی حزب‌الله را فرسوده کرده و پایگاه مشروعیتش را تضعیف نموده است. از سوی دیگر سقوط رژیم اسد در سوریه پشتوانه لجستیکی حزب‌الله را محدود کرده است.

درون حزب‌الله نیز بحث‌هایی تازه در جریان است. بخشی از نیروها بر «هویت لبنانی» تأکید دارند و حتی فاصله گرفتن از وابستگی کامل به ایران را مطرح می‌کنند. چنین گرایش‌هایی بیانگر نگرانی نسبت به از دست رفتن مشروعیت در جامعه لبنان است. افزون بر آن، فشارهای داخلی و خارجی برای خلع سلاح حزب‌الله شدت گرفته است؛ رئیس‌جمهور لبنان نقشه راهی را که مورد حمایت آمریکا است، برای خلع سلاح حزب الله در ازای خروج نیروهای اسرائیلی و دریافت کمک بازسازی پیشنهاد داده است. همه این عوامل نشان می‌دهد که حزب‌الله دیگر توان یا تمایل ورود به جنگی تمام‌عیار برای تهران را نداشت و ترجیح داد بر تحکیم نفوذ سیاسی داخلی تمرکز کند.

گروه‌های حشدالشعبی در عراق

این گروه‌ها نیز تغییر کرده‌اند. بسیاری از آنها دیگر صرفاً شبه‌نظامی نیستند بلکه در ساختار دولت عراق ادغام شده‌اند، حدود ۲۰ هزار عضو رسمی در نهادهای امنیتی دارند، در دولت وزیر و مدیر دارند و شرکت‌های دولتی را می‌گردانند. تشدید درگیری با اسرائیل یا آمریکا به معنای به خطر انداختن قدرت سیاسی و منافع مالی عظیمی است که طی سال‌های اخیر به دست آورده‌اند. برای این گروهها «جنگ یعنی از دست دادن تجارت».

گروه‌های تندروتر هم تجربه تلخی دارند: حمله کتائب حزب‌الله به پایگاه آمریکایی «برج ۲۲» در ۲۰۲۴ باعث شد آمریکا با قدرت در بغداد و مناطق دیگر پاسخ دهد. همچنین، ترور قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در ۲۰۲۰ همواره یادآور هزینه سنگین تشدید درگیری است. نبود قدرت هوایی نیز نقطه ضعف جدی آنان است. بنابراین، محاسبهٔ غالب این بود که سودی در گشودن جبهه‌ای تازه برای ایران وجود ندارد.

حوثی‌های یمن

تنها گروهی که اندکی وارد میدان شد، حوثی‌ها بودند. آنها ۱۵ ژوئن، به نام حمایت از فلسطین، چند موشک بالستیک به سمت مرکز اسرائیل پرتاب کردند. آتش‌بسی که ماه قبل با آمریکا بسته بودند، حمله به کشتی‌رانی دریای سرخ را متوقف کرده بود، اما شامل اسرائیل نمی‌شد. وقتی آمریکا در ۲۲ ژوئن همراه اسرائیل تاسیسات هسته‌ای ایران را زد، حوثی‌ها اعلام کردند دیگر به آتش‌بس پایبند نیستند؛ اما ساعتی بعد گفتند هر اقدام بعدی را با تهران هماهنگ خواهند کرد و به این ترتیب، به جنگی فراگیر کشانده نشدند.

چرا ایران ماشه را نکشید

بی‌عملی متحدان ایران صرفاً ناشی از احتیاط آنها نبود، بلکه بازتاب تصمیمی آگاهانه از سوی تهران بود. منابع ایرانی می‌گویند در جلسات داخلی تصمیم گرفته شد که همه گروه‌ها وارد عمل نشوند.

این تصمیم سه دلیل اصلی داشت:

پرهیز از درگیری مستقیم با آمریکا. تهران مطمئن بود می‌تواند تا حدی ضربات اسرائیل را تحمل کند، اما تقابل مستقیم با واشنگتن را فراتر از توان خود می‌دید. فعال کردن گروه‌های عراقی یا دیگر نیروها می‌توانست بهانه‌ای به آمریکا بدهد.

مدیریت تصویر و نشان دادن تاب‌آوری. ایران می‌خواست نشان دهد که با وجود تلفات سنگین، توان پاسخ مستقیم دارد. ظرف ۲۴ ساعت فرماندهان از دست‌رفته جایگزین شدند و موشک‌هایی به اسرائیل پرتاب شد تا پیام «ما هنوز سرپا هستیم» منتقل شود. در مقابل، کشته شدن چهره‌های کلیدی محور مقاومت مانند حسن نصرالله یا محمدرضا زاهدی عملاً اتاق عملیات مشترک را فلج کرده بود و ایران نمی خواست متحدانش را بدون مرکز فرماندهی و نظارت واحد وارد جنگ کند.

محاسبه مربوط به بقای نظام. به‌رغم خسارات، ساختار سپاه همچنان کار می‌کرد، زیرساخت‌های حیاتی نابود نشده بود و اقتصاد هنوز در حال فروپاشی کامل نبود. بنابراین، از دید رهبران جمهوری اسلامی، خطر سقوط فوری در کار نبود و ورود به جنگی منطقه‌ای تنها خطر نابودی واقعی را بالا می‌برد.

خویشتنداری حساب‌شده

سکوت متحدان ایران در جنگ ژوئن شکست اتحاد نبود؛ حاصل انتخابی آگاهانه و محاسبه‌شده بود. تهران ریسک‌ها را سنجید، محدودیت‌های متحدان را دید و تصمیم گرفت سطح بحران را کنترل کند.

این رخدادها واقعیتی ساختاری را آشکار کرد: ایران هنوز نفوذ دارد، اما دیگر هماهنگی مطلق میان بازیگران محور وجود ندارد. اکنون اتحادشان مشروط و تابع منافع محلی و محاسبات متفاوت است.

برای تهران، این تغییر الزاماً نشانه ضعف نیست بلکه شکلی از سازگاری است. «خویشتنداری» نه نشانه ناتوانی، بلکه ابزار بازدارندگی است. ایران با نشان دادن توان واکنش مستقل، هم پیام داد که می‌تواند مقاومت کند و هم از ورود بی‌محابا به جنگی ویرانگر پرهیز کرد.

اما این الگو پرخطر است. هرچه شبکه متحدان متکثرتر و مستقل‌تر شود، توان تهران برای اعمال هماهنگی کاهش می‌یابد.

منبع: clingendael


نظر شما