در ایام ولادت امیر مؤمنان (ع) که در سیزدهم رجب به دنیا آمد، به سر میبریم. در روایتی که از چند طریق نقل شده، آمده است که امام علی (ع) در داخل کعبه به دنیا آمد. وقتی فاطمه بنت اسد، مادر حضرت، مشغول طواف خانه خدا بود، درد زایمان او را گرفت، کنار کعبه ایستاد و دعا کرد و از خدا خواست که وضع حمل را برای او آسان گرداند.
ایمان به خدای یگانه در جزیرةالعرب پیش از اسلام هم رواج داشت، ولی در میان تعداد انگشتشماری از مؤمنان. آیین مردم جزیرةالعرب توحید و یکتاپرستی و، به تعبیر قرآن، «اسلام» بود. اما جهالت و اغراض مادی، چهرۀ اسلام را وارونه نشان داد و در نتیجه، عقاید و حتی دین مردم، دستخوش تحریف شد. مردم به خدا ایمان داشتند، ولی برای او شریک قایل میشدند و بتها را شرکای خدا میدانستند. اینگونه شد که ایمان به چند خدا، جای ایمان به خدای یگانه را گرفت و بسته به تفاوت اغراض و اهدافِ مردم در بتپرستی، تعداد خدایان نیز بیشتر شد.
بنابراین، حقیقت توحید دستخوش تحریف شده بود و عدهای انگشتشمار از مردم یکتاپرست بودند، از جمله نیاکان پیامبر (ص) و برخی از نزدیکان او، مانند حضرت خدیجه (ع). اینان در جزیرةالعرب به ابراهیمی (حُنَفا) شناخته میشدند، زیرا بر دین حنیفِ حضرت ابراهیم (ع) بودند و معبود دیگری را با خدا شریک نمیگرفتند. بنی هاشم، با وجود اینکه بزرگ و سید قریش محسوب میشدند و بر امور کعبه نظارت میکردند، هیچ بتی در کعبه نداشتند و این خود دلیل آن است که آنان، بر خلاف دیگر قبایل، معبود دیگری غیر از خدای سبحان نمیپرستیدند.
عباس و یکی از کسانی که در مسجدالحرام حضور داشتند، میگویند: احساس کردیم که فاطمه بنت اسد، به صورتی غیرطبیعی، وارد کعبه شد. زیرا داخل شدن به کعبه کار آسانی نیست، چراکه ارتفاع درِ کعبه از سطح زمین، به اندازهای است که حتی فرد عادی نیز فقط با استفاده از نردبان میتواند داخل آن شود. از طرفی این در قفل هم بود. حال، این زن باردار و ضعیف، بدون نردبان و کلید، چگونه توانست وارد آن شود؟ جزئیات واقعه در دست نیست، ولی آنچه مسلم است، این است که داخل کعبه شد و امیرمؤمنان (ع) را در آنجا به دنیا آورد و کسی غیر از امام در کعبه به دنیا نیامده است.
دشمنـان امیر مؤمنان (ع)، کـه در طول تـاریخ دستشان در تحریف احادیث مربوط به آن حضرت باز بود سعی کردند تا مشابه فضایل و مناقبی را که برای آن حضرت آمده، برای دیگران نیز ذکر کنند. از این رو، داستان دیگری از پیش خود ساختند و گفتند: شخص دیگری نیز به نام حکیم بن حزام در کعبه به دنیا آمده. این حدیث جعلی و دروغ است، زیرا تنها متأخران که در انکار و کتمان فضیلت امام سعی داشتند، آن را نقل کردهاند. حکیم بن حزام انسان سست ایمان و پستی بود و به عنوان «مؤلفـة قلوبهم» زکات میگرفت.
خداونـد، فضیلت ولادت و شهادت در خـانه خود را تنها بـه امیـرمؤمنان (ع) اختصاص داد. زندگی امام از خانه خدا شروع شد و در خانه خدا به دست ابن ملجم به پایان رسید. پس حیات امام، از آغاز تا پایان، سراسر سجده و عبادت و خدمت به خدا بود. در عظمتش همین بس که بدانیم بتها و خدایان دروغین کعبه به دست او و به فرمان رسول خدا (ص) سرنگون شدند و سران مشرکان در جنگها و... به دست او به هلاکت رسیدند.
زندگی او سرشار بود از فعالیت و خیر و تلاش و فضیلت. چه بگوییم دربارۀ مردی که به گفته ابن ابی الحدید، دوستانش از ترس، فضایل او را پنهان کردند و دشمنانش از روی حسد و طمع، و با این همه آوازۀ او به سراسر دنیا رسید.
امیرمؤمنان (ع) در هر بابی مناقب و فضایلی دارد که وصفناشدنی است. در مورد علم حضرت، حدیث پیامبر (ص) را شنیدهایم که می فرماید: «أنا مَدینةُ العِلمِ وَعَلِیٌّ بابُها» (من شهر علمم و علی دروازۀ آن است.) در باب عدالت و پایداری و قضاوت عادلانهاش، پیامبر (ص) میفرماید: داناترین شما در قضاوت علی است. و فرموده است که من ترازوی اعمالم و علی شاهین آن ترازوست. در زمینه حکمت، خطبهها و تعالیم او سرشار است از چشمههای پرفیض و جوشان فضیلت و علم که سراسر زندگی مسلمانان را با خیر و برکت پر کرده است. در باب جود و کرم او، دشمنش میگوید اگر او دو خانه داشته باشد، یکی پر از طلا و دیگری پر از کاه، طلاها را پیش از کاهها در راه خدا بذل میکند.
یکی از خلفای معاصر حضرت میگوید: اگر آب دریاها مرکب شود و درختان قلم و انسانها نویسنده و جنیان حسابگر، فضایل تو را،ای ابوالحسن، نمیتوانند به شماره آورند. این سخن را آقای نجمالدین عسکری در کتاب علی و خلفا آورده و آن را با بیش از ده طریق از ابوبکر، نقل کرده است. از عمر بن خطاب، هم از همان طرق نقل میکند که علم ده جزء دارد که نه جزء آن، مختص علی و جزء دهم مشترک است میان او و دیگران.
و اینگونه است که هر وقت فضیلت و عظمتش نمایان میشود، احترام و شگفتی دوست و دشمن را برمیانگیزد. معاویه در نامهای به محمد بن ابیبکر دربارۀ امام (ع) مینویسد: در زمان رسول خدا (ص) علی در چشم ما چون ستاره یا عیوق بود. و در عبارت دیگری چنین آمده: هر وقت علی را با کسی مقایسه میکردیم، او در چشم ما چون ستاره و عیوق بود.
امیرمؤمنان (ع) سراسر زندگی و همه تلاش و لحظه به لحظه عمر خویش را در راه خیر و کمال و نزدیکی به خدا سپری کرد. تنها یک لحظه از حیات او -یعنی همان ضربهای که در روز خندق بر عمرو بن عبدود عامری وارد کرد- برتر از عبادت انس و جن است، حال، باقی لحظات عمرش چگونه بوده است؟
در جنگ جمل وقتی امیرمؤمنان (ع)، پسرش، محمد بن حنفیه را به جنگ میفرستد، سفارشهایی به او میکند که بیانگر طرز فکر و نوع عمل حضرت است. از جمله آن سفارشها این است که میفرماید: دندانهایت را به هم بفشار، پاهایت را استوار نگه دار، نگاه خود را به انتهای لشکر دشمن بینداز... جمجمهات را به خدا عاریه ده. علی (ع) اینگونه در جنگ قدم برمیداشت. جمجمهاش را امانتی از طرف خدا میدانست که باید به او بازگرداند. میفرماید: «باکی ندارم از آنکه به کام مرگ درافتم یا مرگ مرا در کام خود کشد».
ایشان در مورد جنگ احد نیز چنین می گوید: به اطراف خود نگریستم و رسول خدا را نیافتم. با خود گفتم: سبحانالله، پیامبر کجاست؟ آیا فرار کرده؟ پیامبر که اهل فرار کردن نیست. آیا به آسمان عروج کرده؟ از او چنین انتظار نمیرود. آیا کشته شده؟ اینجا بود که اضطراب وجودم را گرفت و با تمام وجود جنگیدم. در پی لشکر دشمن گشتم و آنان را که در جایی جمع شده بودند، دیدم. گفتم: مرگ آنجاست (زیرا او آرزوی مرگ کرده بود) و به سویشان حملهور شدم و آنان را مانند مور و ملخ پراکنده ساختم. ناگهان چشمم به رسول خدا افتاد که بیهوش بر زمین افتاده بود؛ جنگ و جهاد علی اینگونه بود.
وقتـی از جنگ احـد برگشت، بـدن او ۳۶ زخم کاری بـرداشته بود، به طوری که وقتی پارچه زخمبندی را در زخمی فرو میکردند، از زخم دیگری خارج میشد. راوی میگوید: به عیادت او و رسول خدا (ص) رفتیم. دیدیم طوری روی قالی چرمین افتاده که گویا پارهای گوشت تکه تکه شده است. نمیشد او را بلند کرد و روی بستر گذاشت. به ناچار او را روی همان قالی چرمین گذاشتند. سپس راوی ادامه میدهد: پیامبر (ص) از حال امام به گریه افتاد و به او گفت: ای اباالحسن، چیست پاداش کسی که مثل تو در راه خدا جهاد کند؟ در همان مجلس، پیامبر (ص) مسلمانان را برای جبران شکست در جنگ احد و به منظور نشان دادن آمادگی و روحیه بالای آنان و تضعیف روحیه کفار، دوباره به جهاد دعوت کرد. در این هنگام امیرمؤمنان (ع) گفت:ای رسول خدا، من نیز با شما میآیم. پیامبر فرمود: با این وضعیت، ای ابوالحسن؟ امام جواب داد: بله، پدر و مادرم به فدایت، حتی اگر مرا روی شانهها حمل کنند، هرگز شما را تنها نمیگذارم. این است جهاد و تلاش و فداکاری علی در راه دفاع از اسلام. دربارۀ اخلاصش در عمل بارها شنیدهاید که در جنگ احزاب، وقتی حضرت بر سینه عمرو بن عبدود نشست، او به حضرت جسارت کرد، ولی امام نخواست که غضب و حس انتقام و ناراحتیاش از این عمل در کشتن عمرو بن عبدود تأثیری بگذارد.
شهادت پیامبر (ص) بر فضیلت حضرت کافی است: «علی با حق و حق با علی است. هرکجا علی باشد، حق نیز بر محور او میگردد.» در عظمت او همین بس که قرآن کریم حضرت را نفْس پیامبر (ص) که سرور کائنات است، میداند.
اما ما چه سنخیتی با امیرمؤمنان (ع) داریم؟ بعد از این همه فضایلی که در مدح حضرت گفتیم، جای این سؤال باقی است که ما را چه به حضرت. همین که او را دوست داریم، کافی است؟ محبت، تبعیت و پیروی را آسانتر میکند، ولی کافی نیست، بلکه به عکس، مسئولیت ما را بیشتر میکند، زیرا مسئولیت کسی که محبت امام در دل اوست، بیشتر از کسی است که امام را دوست ندارد و یا نمیشناسد. وقتی میگوییم علی امام من است، امام یعنی چه؟ امام جماعت چه کسی است؟ کسی است که وقتی تکبیر میگوید، باید تکبیر بگوییم؛ وقتی به رکوع میرود، باید به رکوع برویم؛ وقتی به سجده میرود، باید به سجده برویم. این یعنی امام، یعنی کسی که باید از او تبعیت کنیم.
اما در عمل می بینیم که امیرمؤمنان (ع) از این راه میرود و ما از راه دیگر، آنگاه او را امام خود میخوانیم. این دروغ و افترایی بیش نیست. امام یعنی ابزاری که راستی و کجی دیوار را نشان میدهد. امیرمؤمنان (ع) هم طبق تفسیر قرآن «القِسطاس المُستَقیم» است، یعنی وسیله سنجش راستی و انحراف ماست. وقتی میخواهیم انسانی را بسنجیم، او را با امیرمؤمنان (ع) میسنجیم.
ما شیعه و پیرو علی بن ابیطالبیم و مردم اعمال ما را به حساب او میگذارند. اگر کسی وارد کشور شود و بخواهد علی بن ابیطالب (ع) را از طریق پیروان او، نه از راه مطالعه کتب، بشناسد، به ما نگاه میکند. اگر اعمال و کردار ما مناسب پیروان آن حضرت نباشد، وجودمان نه تنها موجب بزرگداشت آن حضرت نخواهد بود، بلکه بر عکس، موجب بدنامی او خواهد شد. اگر حضرت امروز در میان ما بود، رضایت میداد که ایـن همه انـرژی و تلاش و قدرت را به ضرر منافع خود به کار بگیریم یا بر ضد برادران و همسایههایمان استفاده کنیم؟ آیا راضی بود که به همسران خود ظلم کنیم یا اینکه در تربیت فرزندانمان کوتاهی ورزیم؟ هرگز! او کسی است که تازیانه به دست میگرفت و داخل بازار میشد و فریاد میزد: «اول فقه، سپس تجارت.» سپس در میان بازار میگشت و اگر مظلومی را پیدا میکرد [حق او را از ظالم میگرفت.] میگفت: «ضعیف نزد من قوی است تا اینکه حق او را بازپس گیرم و قوی نزد من ضعیف است تا اینکه حق را از او بازستانم.»
وقتی در عمل با امام رابطهای نداریم، پس در واقع هیچ ارتباطی میان ما و او نیست. هیچ حسب و نسبی به درد نمیخورد. آنچه مهم است، عمل و تقوا و کار و تلاش است. آنچه در این ایام باید بدان توجه داشته باشیم، این است که تمام سعی خود را در بهرهبرداری از این روزها برای زندگی و کرامت خودمان، یا دست کم به احترام امیرمؤمنان (ع)، به کار بگیریم.
*امام موسی صدر
نظر شما