twitter share facebook share ۱۳۹۵ خرداد ۱۱ 1727

سید محمدحسن حسینی شیرازی معروف به میرزای شیرازی یکی از بزرگترین مراجع تاریخ تشیع است. ایشان علاوه بر مرجعیت دینی شیعیان، رهبری سیاسی انها را به دست گرفت و با تحریم تنباکو و مبارزه با استعمار پیر انگلیس نقطه عطفی در تاریخ به ثبت رسانید. در متن پیش رو گوشه هایی از تاریخ را نواده ایشان، ایت الله العظمی سید صادق شیرازی بیان می دارد.

در نیمه ی دوم ماه شعبان سال 1312ق (حدود 125 سال قبل) حالِ امام مجدد حضرت آیت الله العظمی سید میرزا محمد حسن حسینی شیرازی، رهبر قیام تحریم تنباکو به وخامت نهاد و در نهایت، شامگاه روز سه شنبه 24 ماه شعبان در شهر مقدس سامرا جان به جان آفرین تسلیم و از این دنیا رحلت فرمود.

از حالات او در ساعتهای آخر عمر و در لحظه ی احتضار مطالب شگفتی نقل شده است که از آن جمله:

وقتی که حال او بد شد و از هوش می رفت و به هوش می آمد، مردم از شهر سامرا، دیگر شهرهای عراق و از کشورهای اسلامی از علما، مراجع تقلید، بازرگانان، سیاستمداران، ادیبان، اندیشمندان و از دیگر لایه های اجتماعی به عیادت ایشان می آمدند و پس از خواندن سوره ی حمد به نیت شفای ایشان، محل را ترک می کردند تا کسانی که در خارج اتاق هستند به زیارتشان بیایند.

وی هر بار که به هوش می آمد چشم به جمعیت عیادت کننده می انداخت و با نگاه های مهر آمیز خود از حضورشان قدردانی می کرد. در یکی از این نوبت ها چشم آن بزرگوار به یکی از بازرگانان بزرگ بغداد افتاد که همیشه از او پول قرض می گرفت و برای طرح ها و برنامه های اسلامی و نیز تأمین نیاز مستمندان هزینه می کرد. به هر حال با دیدن آن تاجر چشم از او برنداشت. حاضران دیدند که آن بزرگوار لب تکان می دهد و گویی با آن تاجر سخن می گوید. حاضران خاموش شدند و صدایی از کسی بر نمی آمد تا ببینند ایشان چه می گوید. او خطاب به تاجر می فرمود: شاید با خود می اندیشی که سید خواهد مُرد و اموال تو تباه شده و حقت از بین خواهد رفت، ولی چنین نیست، زیرا من تمام مطالبات تو را در وصیت نامه ی خود نوشته ام که پس از مرگم به تو بازپس خواهند داد، اما در حال حاضر در این اندیشه ام که اگر پس از مرگم خدای متعال به من بگوید که هرچه می خواستی این تاجر بی دریغ به تو وام می داد و تو در راه مصالح و منافع اسلام و مسلمانان و نیازمندان هزینه می کردی و این به جهت ارجمندی و جایگاهی بود که من برای تو نزد او مقرر کرده بودم، با این حال چرا از این موقعیت و جایگاه خود بیشتر بهره نجسته و از امکانات مالی او برای مصالح خواص و عوام از مسلمانان استفاده نکردی؟ در این صورت چه پاسخی به خدای سبحان بدهم؟ آن گاه چشم خود بست و از هوش رفت.

در یکی از موارد بیهوشی ایشان حاضران تصور کردند که از دنیا رفته است و هرچه ایشان را صدا کردند پاسخی نشنیدند، چراکه بیهوشی وی عمیق بود.

یکی از شاگردان آن بزرگوار خطاب به حاضران گفت: اندکی صبر کنید به شما خواهم گفت که او زنده است یا فوت کرده، سپس یکی از مسائل جاریِ مرتبط با امور امت اسلامی را در گوش مرحوم آیت الله العظمی شیرازی قدس سره زمزمه کرد و همگان دیدند که او لب جنباند و به تفصیل، اما با صدایی آهسته درباره ی آن موضوع سخن گفت، سپس چشم از جهان فرو بست.

این داستان نشان می دهد که امام مجدد، مرحوم آیت الله العظمی سید میرزا حسن حسینی شیرازی قدس سره در آن لحظات حساس، لحظه ای که در آستانه ی رفتن به سرای دیگر قرار داشت به امور مسلمانان سخت توجه داشت و اهمیت می ورزید و این سفر سخت و سختی منتقل شدن به جهان دیگر و عالم برزخ او را از اندیشیدن به مصالح عالی اسلام و امت اسلامی باز نمی داشت.

نظر شما