twitter share facebook share ۱۳۹۵ اسفند ۱۶ 3731

دو نوع حق (و در نتیجه دو نوع تکلیف) بر عهده انسان است: یکی حقوق و تکالیفی که در برابر مردم بر عهده دارد (حق الناس)، و دیگری حقوق و تکالیفی که در برابر خدا دارد (حق الله). منظور از حق اللَّه متعلَّق الزام شرعى (امر و نهى)، اعم از فعل و ترك است كه الزام به آن نه به لحاظ منافع و مصالح ديگران، بلكه به لحاظ مصالح و منافع عام، يعنى ملاكات احكام است، مانند گزاردن نماز و حج و گرفتن روزه، و ترك شرب خمر، زنا و لواط

مراد از حق النّاس هم چيزهايى است كه الزام شرعى به آن به دلیل مصالح و منافع ديگران است، مانند حرمت تصرف در مال ديگرى بدون اجازه وى، وجوب بازگرداندن امانت به صاحبش، وجوب پرداخت بدهى ديگرى در صورت مطالبه او و وجوب اداى زكات و خمس (که البته زكات و خمس جنبه حق اللَّه نيز دارد و اين دو فريضه مجمع هر دو حق‌اند). 

تقدم حق الناس بر حق الله

معروف و مشهور نزد متشرعه اهميت و جايگاه برتر حق الناس در مقايسه با حق اللّه‌ است؛ بدين معنا كه در موارد اجتماعِ دو حق و عدم امكان عمل به هر دو از سوى مكلف، حق الناس مقدم است، مانند اينكه فردى براى گزاردن حج پول دارد، ليكن به همان مقدار بدهكار است و موجودى‌اش تنها كفاف يكى از دو امر رفتن به مكه و اداى دين را مى‌كند، كه در اين صورت اداى دين ـ به دليل اهميت حق الناس ـ مقدم بر گزاردن حج است.

مجموعه تعالیم دینی، از نهایت اصرار بر رعایت حقوق دیگران و تقدم حق الناس بر حق الله، حداقل در غالب موارد، حکایت دارد؛ و البته که این حقوق به حقوق قانونی و فقهی اختصاص ندارند. این تعالیم به ما آموخته‌اند که در قیامت با پروردگاری کریم و مهربان مواجه خواهیم بود که به هر بهانه‌ای از حق خود می‌گذرد، اما از حقوق بندگانش سخت دفاع و حسابرسی می‌کند. حتی بنا بر بعضی روایات، حقوق مردم، مقدمه حقوق الهی است. بنابراین قاعده تقدم حق الناس بر حق الله، قاعده ای اصطیادی است؛ به این معنا که به مضمون آن در قرآن و سنت تصریح  نشده است؛ اما دست مایه های آن در متون دینی موجود است و لذا فقها در احکام مختلف و استدلال هایی که برای احکام می کنند به این قاعده ملتزمند

معمولا برای قاعده «تقدم حق الناس بر حق الله» به حدیثی از امام باقر(ع) استناد شده که حضرت فرمودالظلم ثلاثة: ظلم يغفره اللّه، و ظلم لا يغفره اللّه، و ظلم لا يدعه اللّه. فأما الظلم الذي لا يغفره فالشرك، و أما الظلم الذي يغفره فظلم الرجل نفسه فيما بينه و بين اللّه، و أما الظلم الذي لا يدعه فالمداينة بين العباد؛ ستم بر سه نوع است. ستمی که خداوند می آمرزد، و ستمی که خدا نمی آمرزد، و ستمی که خداوند آن را رها نمی کند. اما ستمی که خداوند نمی بخشد، شرک به خداست؛ و اما ستمی که می بخشد، ستم انسان به خود و میان او و خداست؛ و اما ستمی که خدا آن را رها نمی کند، بدهی انسان به بندگان خداست

در مورد اهمیت حق الناس در قرآن آمده است: «ان ربک لبالمرصاد» (فجر/14) امام صادق (ع) در تبیین آیه شریفه می فرماید: «خدای متعال از کنار حق ناحق شده نسبت به بندگانش گذر نمی کند چون قسم یاد کرده از ظلم ظالمی نگذرد؛ قد اقسم الله ان لایجوزه ظلم ظالم حتی یأخذ منه حق المظلوم». بر اساس اینچنین ادلّه ای فقیهان نام آوری، فتوا به اعظم بودن حق الناس نسبت به حق الله داده­ اند و می گویند در حق الناس چون علاوه بر تضییع حق فرد، فرمان الهی هم زیر پا گذاشته شده از شدّت بیشتری از حیث معصیت و عواقب دارا می باشد

حتی رعایت حق الناس، مقدمه ادای حق الله دانسته شده است، چنانکه در حدیثی از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمود: «خداوند سبحان حقوق مردم را مقدمه حقوق خود گردانيد، پس هر كه حقوق بندگان خدا را رعايت كند، اين كار به رعايت كردن حقوق خدا بينجامد

در ضرورت رعایت موازین «حق الناس» بین افراد جامعه که دارای آئین یا سلیقه و گرایش های متفاوتی هستند ، تفاوتی نیست. یعنی همانطوری که حق هم دین خود، و یا هم فکر خویش را باید رعایت کرد، قطعا باید حق آن شخصی که مخالف دینی یا مخالف فکری ما هم می باشد، رعایت شود. از اینجاست که حقوق شهروندی یک غیرمسلمان مانند یک مسلمان باید مورد توجه باشد و سیره و دستورات ائمه اطهار (ع) بر مبنای این وزان اصل صادر شده است.

امام صادق (ع) تصریح می فرماید که باید حقوق مخالفان استیفاء شود «ادّوا حقوقهم» و حضرت امیر (ع) وقتی به کافری که در مملکت اسلامی زندگی می کرد و حقوقش مورد لحاظ قرار نگرفته بود برخورد نمود در ضمن توبیخ کارگزاران خود، دستور به احقاق و رعایت حق آن کافر ذمی را صادر فرمود.

خدای متعال و گذشت از «حق الله»، نه «حق النّاس»

حق الله از جانب خدای متعال بخشیده می شود، اما بخشش حق الناس منوط به جلب رضایت صاحبان حق است به عبارت دیگر در حق الناس فقط و فقط خود ذی حق صاحب اختیار است و همانطوری که فقط او می تواند احقاق حقش کند همو می تواند از حق خود بگذرد و در این راستا ،مهم این است که حتی امام معصوم (ع) هم اختیار عبور از حق الناس ندارد چرا که بی اعتنائی به حق الناس ظلم است و ظلم با عصمت او هماهنگ نیست. امام صادق (ع) در روایتی که به سند صحیح به ما رسیده می فرماید:«صاحب حق می تواند از حق خود بگذرد ولی امام نمی تواند حق الناس را ببخشد؛ حق الناس فلا بأس ان یعفی عنه، دون الامام».

این تحلیل فقهی بر مبنای این عبارت بلند امام صادق (ع) است که می فرماید: «حق مردم فقط به خود ایشان باز می گردد و حق دخالتی کسی نیست؛ الحق اذا کان لله فالواجب علی الامام اقامة و اذا کان للناس فهو للناس»

یکی دیگر از وجوه تمایز حق الناس با حق الله آن است که حق الله با توبه ساقط می شود اما در صورت تضیع حق الناس، برای ضایع کننده آن چیزی بنام توبه و ندامتی که جبران آن حق از دست رفته باشد، وجود ندارد. در نتیجه توبه در جریان حق الناس بی فائده است.

در این خصوص محقق اردبیلی تصریح می کند: «حق الناس لا یسقط بالتوبه» و همین حقیقت مهم را نیز شهید ثانی قبل ایشان و بعد هم علامه مجلسی اعتراف کرده ­اند. صاحب کتاب جواهر می نویسد: «در صورت تضییع حقی و عدم دسترسی به ذی حق و صاحبش، تضرع به درگاه الهی و انابه هم نمیتواند جبران کننده حق ضایع  شده آن شخص مفقود یا معدوم باشد». و از این بالاتر، علامه طباطبائی با استفاده از آیات قرآن بهره می گیرد که: «کسی که حق الناس به عهده دارد مورد شفاعت شافعین هم قرار نمی گیرد»

پیامدهای منفی دستبرد به حق الناس

تضییع حق الناس از مصادیق غیر قابل انکار ظلم است که اگر در ساختاری شکل بگیرد که این ساختار سیاسی در اسم و شعار، اسلام را تابلو خود قرار داده باشد و خصوصاً شخصیتهائی مطرح باشند که در کسوت مقدس دینی باشند، قطعاً پیامدهای سنگینی برای اعتقادات مذهبی تضییع شوندگان خواهد داشت و نتیجه آن به تعبیر شهید مطهری «یخرجون من دین الله افواجاً» خواهد بود.

 

نظر شما