twitter share facebook share ۱۳۹۶ مهر ۱۲ 1338

متن گفت وگوی شفقنا با حجت‌الاسلام صادق ‌نیا را می خوانید:

* امام حسین(ع) می‌فرماید دین را لقلقه زبان خود قرار ندهید. از دیدگاه جامعه‌شناسانه در جامعه اسلامی چه اتفاقاتی رخ می‌دهد که دین لقلقه زبان قرار می‌گیرد؟

برای پاسخ به این سوال باید بحث را در دو سطح مطرح کنم: یکی سطح فردی؛ یعنی انسان‌ها و دیگری هم در سطح ساختار جامعه. درسطح کنش‌های فردی؛ شما تصور کنید انسانی هست که به نمادهای دینی یا به جنبه مادی اعمال دینی می‌پردازد، یعنی جنبه‌ای که می‌شود آن‌ را دید مثلا جنبه مادی و صوری نماز خواندن یا روزه گرفتن؛ اما جنبه معنوی این اعمال را فراموش می‌کند. در چنین موقعیتی می‌توانیم بگوییم این فرد دین را لقلقه زبانش قرار داده است. در برخی روایت‌های دیگر توصیف این‌گونه افراد آمده است. امام علی(ع) می‌فرماید چه بسا افرادی‌که از روزه گرفتن به جز گرسنگی و تشنگی چیزی عایدشان نمی‌شود و صرفا صورت مادی عمل نتیجه کار آن‌هاست. صورت معنوی عمل چیست؟ می‌گوید اقم الصلوه لذکری. این‌که نماز بخوانید تا به‌یاد من باشید یا روزه بگیرید تاپرهیزکاری شما بیشتر شود؛ لعلکم تتقون. اگر ما فرض کنیم کنش‌گرانی هستند که صورت مادی اعمال را انجام می‌دهند ولی صورت معنوی اعمال دینی از آن‌ها مغفول است، ما می‌توانیم بگوییم این‌ها دین لقلقه زبان‌شان است و صرفا با واژه‌های دینی بازی می‌کنند و دین در جان و تن آنها رسوخ نکرده است؛ به همین دلیل امام می فرماید هنگامی‌که زمان آزمایش برسد شما خواهید دید که دین‌داران کم‌اند. صورت‌های مادی عمل به هنگام ابتلا و آزمایش خاصیت خودشان را از دست می‌دهند.

اما درسطح جامعه؛ برای تبیین این‌که در چه نوع جامعه‌ای دین لقلقه زبان است و دین داری واقعی در آن دیده نمی‌شود، باید گفت اگر درجامعه‌ای نمادهای دینی را زیاد می‌بینیم، مسجد و گنبد و گل‌دسته و روزهای دینی در آن زیاد است، مناسبت‌های دینی در تقویم آن هست، مکان‌های دینی و مسجد و امام زاده و تشریعات دینی هم در آن زیاد است اما در آن روح دین حاکم نیست و  یک نفر اگر بخواهد صادق و امانت‌دار زندگی کند و ساختار جامعه به او اجازه ندهد، در چنین وضعیتی می‌توانیم بگوییم این جامعه ظاهری دینی دارد اما در باطن دینی نیست. مثلا در جامعه ما اگر من امروز تصمیم می‌گیرم غیبت نکنم، رشوه ندهم آیا ساختار جامعه به من این اجازه را می‌دهد؟ آیا ساختار جامعه این امکان را به من می‌دهد که بدون دروغ و تهمت و رشوه کارم پیش برود؟ اگر امکان و شانس عمل دینی در جامعه ای به لحاظ ساختار اجتماعی زیاد باشد ما به آن جامعه دینی می‌گوییم اما اگر این شانس پایین بیاید و ضریب افت کند، آن جامعه از دینی بودن فاصله می‌گیرد؛ حتی اگر روزهای دینی و مکان‌های دینی و شعائر دینی‌ آن زیاد باشد.

* به لحاظ جامعه‌ شناختی حاکمیت چنین جامعه‌ای که دین برای او لقلقه شده است، چه ویژگی هایی دارد؟

حاکمیت در چنین جامعه‌ای بیشتر بر روی نمادهای دینی تمرکز می‌کند و معیاری برای ارزیابی معنویت درونی ندارد. در این جامعه دین به یک کالا تبدیل می‌شود یعنی یک داد و ستدی صورت می‌گیرد. شهروندان با تن دادن به شعائر دینی به نوعی از حاکمیت وجاهت و مشروعیت می خرند و سعی در حفظ جان و مال خود می کنند؛ برای مثال در مناسک دینی شرکت می‌کند برای این‌که بتواند منصبی در حاکمیت بگیرد یا اینکه دست‌کم از نظر این حاکمیت مشروعیت پیدا کند. یا به بیان شما احساس امنیت روانی و آرامش داشته باشد. در این میان بیشترین رنج را حاکمیت می‌برد. نمی‌داند این کنش‌های دینی که مردم انجام می‌دهند از سراخلاص درونی است یا از سر معامله‌ای است که با او می کنند.

* آیا در چنین جامعه‌ای مردم از دین و نمادهای آن به ‌عنوان سپر استفاده می‌کنند تا از آسیب‌های احتمالی به ‌دور باشند؟

شهروندان چنین جامعه‌ای از نمادهای دینی مانند کالا برای دادوستدی با حاکمیت استفاده می‌کنند مثلا ظاهر دینی به خودشان می‌گیرند. شما حجاب از نگاه دینی را در نظر بگیرید. چیزی که اصل است، عفاف است لذا می‌گوییم چادر یک الزام است. در این‌جا مرادمان طریقیت چادر است چون چادر عفاف درونی آدم‌ها را نشان می‌دهد. می توان این‌طور فرض کرد که کسی با پوشیدن چادر با حاکمیت معامله ‌کند. یعنی چادرمی پوشد تا به حاکمیت بگوید من نظام ارزشی تو را قبول دارم اما به لحاظ ارزشی، وجودی و شخصیتی هیچ التزامی به عفاف و معنای درونی چادر ندارم. یا کسی نماز می‌خواند صرفا به این دلیل که بگوید من به گروه دین‌دارن تعلق دارم تا بتواند از مزایای پیوستن به این گروه استفاده کند ولی از روحی که باید یک نماز داشته باشد که تنهی عن الفحشا و  المنکر است، فاصله دارد. دین در اینجا نقش کالا را دارد. منظورم از دین، نمادهای دینی است که امام می‌فرماید لقلقه زبان است. این لقلقه‌های زبان و این تظاهرهای دینی نوعی معامله هستند و حکم نوعی کالا را دارند که ما به هم‌دیگر می‌دهیم تا مشروعیت بخریم و امنیت داشته باشیم.

* در جامعه‌ای که دین لقلقه است، لزوما ابزار هم خواهد بود؟

بله ابزار است. چون کارکرد دارد. اگر لقلقه بودن آن کارکرد نداشت که لقلقه بودن آن هم از بین می‌رفت. چرا معنا رفته ولی نمادها مانده‌اند چون این نمادها کارکرد دارند و ابزارند. اگر کارکرد نداشتند نمادها هم می رفتند.

* کارکرد قیام امام حسین برای جامعه اسلامی چیست؟

چند کارکرد را در سه سطح کلان، میانی و خرد تیتر وار ذکر می‌کنم:

اول: افزایش روحیه انقلابی‌گری و اعتراض نسبت به اوضاع نابسامان؛ قیام امام برای شیعیان همیشه نماد اعتراض است. آیین‌های عزاداری شیعی درون خودشان اعتراض را منعکس می‌کردند؛ سوگ دینی شیعی در عاشورا، سوگ دینی سرشار از مویه صرف نبوده، بلکه همراه با تظاهر بوده است؛ چون جنبه اعتراض در آن وجود داشته لذا شیعه در خیابان عزاداری می‌کند. این تظاهر و نشان دادن عزاداری در سوگ دینی شیعیان، یک کارکرد اعتراضی قیام امام حسین است.

دوم: ایجاد بردباری اجتماعی؛ قیام امام حسین همیشه یک نمونه آیده‌ال و آرمانی از صبوری در برابر تعهدی است که ما داریم.

سوم: تخلیه رنج‌ها؛ هر مصیبتی که به ما برسد، می‌گوییم لایوم کیومک یا اباعبدالله. با همین مشابه‌سازی و توجه به مصیبت‌های کربلا خود را آرام می‌کنیم.

چهارم: افزایش انسجام اجتماعی؛ قیام امام حسین خودش یک نظام ارزشی است. مراسمی هم که برای قیام امام برگزار می‌شود همه باورمندان به این نظام ارزشی را دور هم جمع می‌کند. عاشورا مانند چسب اجتماعی عمل می‌کند. آدم‌ها هرجا باشند دورهم جمع می‌شوند. از ایرانی های مقیم خارج پرسیدند چه چیزی شما را دور هم جمع می‌کند؟ پاسخ دادند: دو چیز باعث می‌شود ما ایرانی‌ها از سرتاسر یک کشور دورهم جمع شویم. اول عاشورا؛ دوم عیدنوروز. یعنی تمام شیعی ها و ایرانی های داخل کشوری به مناسبت عاشورا دورهم جمع می شوند و گروه شیعی دوباره بازسازی می شود.

پنجم: ایجاد پیوند میان-نسلی؛ عاشورا باعث می‌شود ارزش‌های شیعی سال به سال بازگو شود و از نسلی به نسل دیگر منتقل گردد.

ششم: افزایش کنترل اجتماعی؛ یعنی عزاداری و عاشورا باعث کنترل اجتماعی بیشتر می شود.

هفتم: رویت پذیری اجتماعی شیعه؛ عاشورا شیعه را مرئی‌تر می‌کند و پیش چشم جهانیان قرار می‌دهد و توانمندی فرهنگی و هنری شیعه را به جهانیان بازنمایی می‌کند.

این ۶ مورد کارکردهایی است که سوگ دینی یا سوگ شیعی یا قیام امام حسین برای شیعه در طول تاریخ داشته است البته از همه مهم‌تر کارکرد اخلاقی عاشوراست؛ قیام امام حسین شیعیان را به امور قدسی و حوزه اخلاق نزدیک‌تر می‌کند. افراد وقتی در مجلس عزاداری شرکت می‌کنند و برای امام حسین سینه می‌زنند، احساس فرح‌بخش نزدیک شدن به خدا و به خوبی‌ها می‌کنند.

* با وجود این‌که عاشورا در جامعه ما خیلی پاس داشته می‌شود، چرا آسیب‌ها و جرائم اجتماعی به‌میزانی که مورد انتظار است، کم نمی‌شود و انتظاری که از جامعه اسلامی و دینی می‌رود، برآورده نمی شود؟

در دهه‌های اخیر دو اتفاق در حال وقوع است که ما می‌توانیم آنها را آسیب‌های عاشورا بنامیم. یک آسیب منسک‌گرایی بیش از اندازه، فربهی مناسک یا اصالت پیداکردن مناسک است که در جامعه ما متاسفانه خیلی به چشم می‌آید. تابلوی راهنمایی و رانندگی نمادی است که معنایی را به من منتقل کند. حال اگر من چنان شیدای این تابلو شوم که از پیامی که این تابلو به من منتقل می‌کند، غافل می‌شوم و ممکن است درخطری بیفتم که این تابلو نیز آنجا هست؛ به این مسئله نمادگرایی می‌گویند. البته همه ادیان منسک دارند، اما همه ادیان به مناسک به عنوان زبان نگاه می‌کنند؛ زبانی‌که به‌وسیله آن نظام ارزشی و نظام اخلاقی خود را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کنند. اگر این مناسک خودشان اصل شوند و اصالت پیدا کنند، آن‌وقت معنایی که باید به‌وسیله آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد فراموش می‌شود. باکمال تاسف باید بگویم که منسک گرایی درکشور ما در حال افزایش است و گویی صرف شرکت در هیئت و صرف زدن بیرق سیاه، مهم است؛ البته اینها مهم هستند ولی اهمیت‌شان در این است که ابزاری برای انتقال یک معنا هستند؛ ما نباید خودمان را از معنایی که آنها منتقل می‌کنند فارغ بدانیم. اینکه می‌فرمایید در بخش های بزرگی از جامعه ما سوگ دینی عاشورا پرشور شده ولی کنترل اخلاقی افزایش پیدا نکرده، دلیلش دقیقا همین است. برای همین است افرادی می‌بینیم که در عزاداری شرکت می‌کنند، اما از نظام اخلاقی‌ای که امام می گوید فاصله دارند. آسیب دوم این است که با کمال تاسف پیوند بسیاری از ما با ائمه در حال تبدیل به یک پیوند عاطفی صرف است. سوگ دینی در شیعه همیشه سه عنصر داشته است: حماسه؛ تعلق و پیوستگی به نظام ارزشی و اخلاقی شیعی؛ عواطف و احساسات. این سه مورد دریک عقلانیتی جمع شده‌اند. چه بسیار در جامعه امروز ما بیش از دو دهه است که به دو عنصر اولی کمتر توجه می‌شود؛ یعنی بُعد حماسی و تعلق اخلاقی به نظام تشیع کم‌رنگ شده و تا دلتان بخواهد به بُعد عاطفی توجه شده، همین باعث شده پیوند بسیاری از ما با امام حسین و امام علی تبدیل شده به پیوند عاطفی.  ما پشت شیشه ماشینمان می‌نویسیم فدای لب تشنه‌ات یا حسین، ولی با همین ماشین از چراغ قرمز رد می‌شویم، قانون را مراعات نمی‌کنیم، بوق‌های نامربوط می‌زنیم، عابرپیاده را می‌ترسانیم و احیانا برخی ممکن است با همین پشت نوشته مزاحم نوامیس مردم هم شوند. این نشان می‌دهد که پیوند عاطفی قوی شده ولی حواسمان نیست که پیوند عاطفی، اگر من را شبیه امام حسین نکند هیچ ارزشی ندارد. عشق وقتی خاصیت دارد که مماثلت بیاورد. من وقتی براساس پیوند عاطفی شبیه امام نشوم، این عشق کم بهاست. برای همین ما به‌جای توجه به امامان به عنوان یک کانون اخلاق، به آنها توجه می‌کنیم به‌عنوان یک کانون عشق و محبت که صرفا هم لقلقه زبان است؛ چون اگر عشق واقعی باشد مشابهت هم می‌آورد.

* ایستادگی امام در برابر بدعت ‌های حکّامی که به ‌نام دین بر ممالک اسلامی حکومت می‌کردند چه نکاتی را در بردارد و می‌تواند به ما منتقل کند؟

امام حسین در مسیری که از مدینه تا مکه و ازمکه تا کربلا می‌آید، مجموعه سخنانی دارد. من زمانی که این سخنان را تحلیل محتوا می‌کردم، متوجه شدم بیشترین تاکیدی که امام در این سخنرانی‌ها دارد مسئله بدعت است. بدعت به این معنا که اصالت دین به دلیل حاکمیت نادرست و به دلیل جریان‌ها و تغییرات اجتماعی دارد به حاشیه رانده می‌شود. برای همین می‌گوید من قیام کردم تا بدعت ها را از میان بردارم و در روایت معروفش هم هست که اگر شخصی سلطان جائری می‌بیند که با گناه و جور حاکمیت می‌کند اگر چیزی به سلطان نگوید خدا او و آن سلطان را در دوزخ یک‌جا قرار می‌دهد. امام وقتی می‌گوید من برای از بین بردن بدعت‌ها آمده‌ام، کمترین پیام آن برای من در جامعه دینی این است که من خودم آغازگر یک بدعت در نظام دینی نباشم. درجه بالاتر آن این است که اجازه ندهم بدعتی شکل بگیرد.

*شفقنا

نظر شما