برخی روزها در تغییر زندگی مردم، نقش بزرگی ایفا میکنند و زندگی آدمی را به مسیر کرامت انسانی رهنمون می سازند. در چنین روزهایی، نقشآفرینان تاریخ، نقشهای ارزشمند و گرانبهایی ایفا نمودهاند و با استفاده از حقایق، ایدهها، ارزشها و اصولی که آنها را مبنای عمل قرار دادهاند، این روزها را قابل توجه و چشمگیر ساختهاند. شواهد تاریخی غیرقابل انکاری در تاریخ، برای اثبات مطلب فوق وجود دارد. به عنوان مثال، سرآمد چنین روزهای عظیمی در تاریخ اسلام، روز آشکار گشتن رسالت محمّدی و نازل شدن آن آیهی بیکران بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که سرآغازش چنین بود: «إقرأ».
این واژه، کلید تحول آتی عالم و از بین برندهی فقر ارزشی و تاریکی جهالتی بود که بر جامعهی قبیلهای شبه جزیرهی عربستان سایه افکنده و ساختار اخلاقی، معنوی و رفتاری ساکنان آن سامان را وحشی و درندهخو ساخته بود. با آغاز رسالت نبوی، تاریکی از جهان، به آرامی رخت بربست و چراغهای تفکر اسلامی روشن شده و بر پلیدیها غلبه یافت. رفته رفته، جهل و نادانی در ذهن و روان مردم ناپسند گشت، عادات مخرب کاهش یافته، به تدریج از بین رفته و ناپدید گردید. بدین ترتیب، ضدارزشها جای خود را به ارزشهای نوپدیدی داد که روشنیبخش بودند.
درست همانگونه که در روز تجلی رسالت محمدی، شر و پلیدی طرد شد و بستر تفکر انسان گشوده شد، عاشورا نیز به تغییر سبک زندگی مردم کمک کرد. پس از عاشورا، دیگر ترس از ستمگر، در زندگی مردم حضور نداشت. مبارزه با ظلم و بیعدالتی، از شمار ارزشهای بزرگی بود که امام حسین علیهالسلام آن را در قلوب ملت و خرد جمعی آنان نهادینه ساخت. به ویژه که قهرمان عاشورا، فرزندزادهی رهبر و معلم مسلمانان، محمّد صلی الله علیه و آله است.
مرحوم آیتالله سید محمّد شیرازی در یکی از کتابهای خود موسوم به «پرتویی از نور إمام الحسین علیهالسلام»، بیان نموده است: «روزهای زیادی وجود دارند که بر روند زندگی آدمی تأثیرگذار هستند. اما مهمترین روز در میان این روزها، عاشوراست. درست همانگونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، بذر اسلام و ایمان را در روز 27 رجب در دل مردم کاشت و باعث شد تا روز مبعث، مسیر زندگی آنان را تغییر دهد، روز عاشورا و شهادت امام حسین علیهالسلام نیز ایمان را به قلبها بازگرداند و تصویر اسلام را که میرفت تا به دست گناهکاران از بین رفته و منحرف گردد، بدان بازگردانده و آن را بازسازی نمود.»
از آغاز قیام امام حسین علیهالسلام بر ضد جور، روز عاشورا به نمادی برای آزادگی انسان مبدل گردیده و مبانی این قیام، به یک مکتب جهانی تبدیل شده است. به مدد عاشورای حسینی، انقلابیون آموختهاند که چگونه با استبداد و طاغوت مقابله کرده و تا آخرین قطرهی خون خود از تمام توان، اراده و استقامتشان برای مبارزه استفاده کنند.
مرحوم آیت الله سید محمّد شیرازی خاطر نشان میسازد: «عاشورا، همان روزی است که به ما میآموزد چگونه سبک زندگی خود را مطابق با سیرهی امام حسین علیهالسلام تصحیح نماییم و این منهج را از ایشان بیاموزیم که از هر آن چه داریم در راه امر به معروف، نهی از منکر، برپاداشتن واجبات، عمل به قرآن و چنگ زدن به ریسمان اهلبیت علیهمالسلام گذشت کرده و ایثار کنیم.»
جایگاه امام حسین علیهالسلام نزد خدا
در نتیجهی ایثار بیمانند امام حسین علیهالسلام برای اسلام و مسلمانان، بلکه همهی بشریت، خداوند متعال مقام و منزلتی منحصر به فرد و کراماتی نامحدود و معجزاتی به آن حضرت عنایت فرمود که دیگری را بدان نیاراسته است، تا همهی مردم بدانند که حسین که بود، جایگاه و عظمتش را بشناسند و از مکتب منحصر به فردی که با بسط اندیشههای حسینی بنیان نهاده شده و شامل آموزههای کتاب خدا و اندیشههای مکتب نبوی بود، آگاهی یابند. مکتبی که در آن والاترین درسها، آموزهها، ایدهها و ارزشها تعلیم داده شده بود. بیتردید، شخصیت سیدالشهدا علیهالسلام، شخصیتی بینظیر است. شخصیتی که چنین شأن عظیم، عالی و منحصر به فردی به او اختصاص یافته است.
مرحوم آیتالله سید محمّد شیرازی در کتاب خود، پیرامون این موضوع، چنین بیان نموده است: «جای شگفتی نیست که چنین کراماتی به دست مبارک امام حسین علیهالسلام صورت میگیرد؛ چرا که اگر سیره، شأن و جایگاه آن حضرت را نزد خداوند بلندمرتبه دریابیم، جایی برای شگفتی نخواهد ماند.»
بنابراین، به خواست خدا، امام حسین علیهالسلام در خاطر مسلمانان تا ابد باقی خواهد ماند و آن حضرت نمونهی زندهی گذشته، حال و آیندهی تاریخ بشریت است؛ چرا که بزرگترین انقلابیون جهان، درسآموز اندیشهی حسینی بودهاند و در آنجا، درس قیام و انقلاب بر علیه حکومت جور را آموختهاند. شاید مشهورترین فرد در میان این افراد، گاندی، رهبر انقلاب هند باشد. از انقلابیون معاصر، نیز میتوان به نلسون ماندلا اشاره کرد که رهبری انقلابی بزرگ را به عهده گرفت. وی با کاربست روش مسالمتآمیز خود، توانست علیرغم تفاوت نژاد(سیاه و سفید)، شعلههای نفرت را در میان مردم منطقهای در جنوب آفریقا، خاموش کند. از آنجا که امام حسین علیهالسلام در مکتب جهانی خود به انتقامگیرندگان از ظلم، ایدئولوژی، اصول و ارزشهای والایی آموخت، خداوند به او کراماتی را عنایت فرمود که آن را جز به بزرگترین بزرگان، اعطا نمینماید.
مرحوم آیت الله شیرازی پیرامون این جایگاه، چنین نگاشته است: «امام حسین علیهالسلام زنده است و زنده خواهد ماند؛ همانطور که خداوند بزرگ در کتاب خود وعده داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شهادت حسین در قلبهای مؤمنان حرارتی ایجاد میکند که هرگز به خاموشی نخواهد گرائید.». باید دانست آن چه به عنوان نمونه از زندگی آن حضرت ذکر میشود، دلالت بر استمرار کرامات و معجزات او دارد.».
گسترش گسترهی ضدارزشها
در عصر حکومت یزید، ضدارزشها بیش از پیش، گسترش یافت و مسیر اسلام محمّدی به دست این مستبد فرومایه به انحراف گرائید؛ بوی خیانت و فریبکاری در همه جا به مشام میرسید و فساد و پلیدی به دست آن گمراه گمراهکننده در جامعه گسترش یافت. پردهدریها و بیحیاییهای یزید، باعث شد تا جریان باطل، احیا شده و جان دوباره بگیرد. در چنین شرایطی، امام حسین علیهالسلام، چارهای جز این نداشت که با برافراشتن پرچم آزادگی و مقابله با ترس از ستمگر، به زشتکاریها پایان دهد و بر اقامهی ارزشها و اصول در راستای نابود ساختن بدیها و پلیدیها، اصرار ورزد تا از این راه، چهرهی پاک اسلام را به آن دین مبین، بازگرداند. اگرچه جان عزیز سیدالشهدا علیهالسلام، گرانبها و باارزش بود، ولی تنها راه، برای بازگرداندن اسلام به مسیر محمّدی، فدا شدن آن حضرت، بود.
پس از آن که بیانگیزگی، بیتفاوتی، عصیان و ترس و خفقان بیش از حد، جامعه را فراگرفت، نهتنها بدبینی و جنون در میان مردم امری شایع گردید، بلکه آنان حتی در روز روشن مرتکب فحشا میشدند. در چنین جامعهای که اکثریت افراد حاکم بر آن را بدکاران تشکیل میدادند، بیپروایی در ارتکاب به زشتیها، به اوج خود رسید. میتوان گفت دوران حکومت یزید، عصری طلایی برای حیات بدکاران به شمار میرفت، چرا که حاکم جامعه در آن عصر، خود در اوج خودخواهی، پستی و شهوترانی به سر میبرد.
مرحوم آیتالله سید محمّد شیرازی در ادامه، بیان میدارد: «امام حسین علیهالسلام میخواست مردم را از زشتیها خارج کرده و به سوی نور روان سازد.».
ناگفته نماند که مردم به این انحرافات جدی، واکنشی نشان نداده و مسیر ذلت و زشتکاری را پیش گرفتند و از همه تأسفبارتر آن که آنان در مقابل خطاهای ستمگر بیمقداری همچون یزید، تسلیم شده بودند. در عصر یزید، دنیا نزد مسلمانان از آخرت گرانبهاتر شده بود و مردم دیگر زندگی در این دنیا را فانی و زودگذر نمیدیدند، بلکه آن را به منزلهی مأمنی برای زندگی ابدی در نظر داشتند که انواع لذتها، پوچگراییها و پلیدیها در آن فراهم شده بود. این گونه بود که اسلام در آستانهی فروپاشی قرار گرفت و اخلاق در میان مردم بر پرتگاه سقوط واقع شد. در چنین شرایطی، اگر خروج حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام از حجاز به سوی عراق و قیام آن حضرت در کربلا به عنوان بزرگترین انقلاب مسلمانان برای برافراشتن پرچم صلح و فداکردن خاندان حضرت محمّد صلی الله علیه و آله در راه نجات اسلام از خطر انحراف نبود، اثری از اسلام حقیقی و مسلمانان واقعی بر جا نمیماند. به ویژه آن که این قیام، در زمانهای به وقوع پیوست که جامعه، از وضعیت آکنده از ذلت و عصیان خویش، راضی بود. درست در همین هنگامه بود که اسبان هم ندای حقانیت حسینی را فریاد کرده، شمشیرها و نیزهها بر ضد ظلم دستگاه اموی به صدا درآمدند تا اسلام محمّدی را پیروزمندانه، به وضعیت پالوده و رفیع پیشینش بازگردانند و اندیشهی حسینی را به اوج فروغ، شکوه و کنشگری خویش برسانند.
مرحوم آیتالله شیرازی در جایی از کتاب خود چنین نگاشته است: «آن حضرت علیهالسلام میخواست به زشتیها پایان دهد و ملتی که از جایگاه بلند خود به زیر افتاده بود را به عزت برساند و این امر، زمانی محقق میشد که امت اسلامی این واقعیت تلخ را پذیرفته و از جایگاه پست فعلی خویش که نماد حماقت، خودباختگی، وابستگی تام به دنیا و سکوت در برابر ظلم و ستم بود، دست بردارد.»
مترجم: ط.مکارمی
نظر شما