خداوند سبحان می فرماید: «وَالْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ؛ سوگند به عصر،(که)بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است، مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند». و نیز می فرماید: «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمينَ * ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ؛ ما امّتهای پیش از شما را، هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم؛ در حالی که پیامبرانشان دلایل روشن برای آنها آوردند، ولی آنها ایمان نیاوردند؛ اینگونه گروه مجرمان را کیفر میدهیم! سپس ما بعد از آنها شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل خواهید کرد».
(مصلحت عامه) سلاحی در دست دیکتاتورها
یکی از مهمترین ترفندهای دیکتاتورها، ستمگران و جنایتکاران در طول تاریخ، کبراهای فریبنده و کلیات گمراهکننده ای است که آنها در سرکوب جامعه بکار می برند، که مهمترین آنها سلاح(أهم و مهم) و (منفعت خاصه و مصلحت عامه) میباشد.این سلاح توجیهکننده ظلمی است که در حق عموم جامعه و خصوصا افراد صورت میگیرد.
منظور از کبرای فریبنده، قضایای کبرایی و کلی است که احدی در صحت و سقم آن شک نمیکند؛ مانند قاعده اهم و مهم و قاعده تقدم مصلحت عامه بر منفعت خاصه. اما دو مغالطه در این قضایا نهفته است. مغالطه اول: تطبیق این قضایای کبروی بر قضایای صغروی و مصادیق آن.
دوم: تعیین مرجعی در تشخیص قرارگیری مصادیق مختلف در کبرای کلی.
و در اینجا به آشکارترین مظاهر سیاست تزویر حاکمان که در حق عموم مردم روا می دارند دست مییابیم. آنها همواره در توجیه سیاستهای جاه طلبانه و ماکیاولیستی خود از شعارهای فریبنده و قواعد عقلایی بهره می گیرند.
حکومتها در مبارزه با مخالفین خود از انواع تهمتها بهره میبرند همچنانکه بنابه فرموده قران کریم کفار نیز در تسقیط پیامبران، پیروان ایشان را فرومایگان میخواندند؛ «وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ؛ و کسی را جز فرومایگان که نسنجیده و بدون اندیشه از تو پیروی کرده باشند مشاهده نمی کنیم، و برای شما هیچ برتری و فضیلتی بر خود نمی بینیم، بلکه شما را دروغگو می پنداریم.» و یا در مقابله با انبیای الهی، ایشان را ساحر معرفی می کردند: «قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَليمٌ * يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ؛اطرافیان فرعون گفتند: بیشک، این ساحری ماهر و دانا است! اراده آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند، اکنون در کار او چه دستور میدهید؟».
و یا با تهمت برتری جویی و سلطنت طلبی با پیامبران مقابله می کردند: «قالُوا أَجِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنينَ؛ پاسخ دادند که آیا تو آمدهای که ما را از عقاید و آدابی که پدران خود را بر آن یافتهایم بازگردانی تا خود و برادرت هارون در زمین سلطنت یابید و بر ما حکمفرما شوید؟ ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد».
و یا بنابه فرموده قران کریم، ساحر و دیوانه خواندن، حربه مقابله با بسیاری از انبیای الهی بود: «كَذلِكَ ما أَتَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ؛همچنان (که تو را ای رسول تکذیب کردند) هیچ رسولی بر امم پیشین نیامد جز آنکه (او را تکذیب کرده و) گفتند: او ساحر یا دیوانه است.»
« وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ؛ آنها تعجّب کردند که پیامبر بیمدهندهای از میان آنان به سویشان آمده؛ و کافران گفتند: این ساحر بسیار دروغگویی است!»
سحر و جادو در این آیات کبرای قضیه است، و در یک قاعده کلی، نیرنگ و دروغ مورد نفرت همگان است. به این ترتیب با یک مغالطه پنهانی، دعوت حق پیامبران با کبرای سحر و جادو، دروغ و فریب خوانده می شود تا مردم را از انبیای الهی دور کند.
عثمانیها میگفتند: پادشاهی میراثی برای فرزندان ماست، و برادران را قربهالیالله میکشیم.
قبلا به نمونههایی از عملکرد عثمانیها اشاره کردیم، که بسیاری از سلاطین آنها به بهانه مصلحت عامه برادران خود را میکشتند، و اضافه کنیم: عجیبتر اینکه بعضی از مورخین، این کار عثمانیها را نمونه بارز (برترین فداکاری) در راه مصلحت عامه میدانستند!
و بدین ترتیب بزرگترین جنایت، عملی مقدس جلوه داده میشد. متنی که در پی میآید برای بیان این فریب اهریمنی کافی است:آنها قائل بودند که: «پادشاهی ملک مشترک خاندان حاکم است» و این سنت جزء اولین رسوم سیاسی ترکان بود و حتی پس از اسلام آوردن آنها ادامه داشت. ایشان برای جلوگیری از جنگ داخلی سرزمین خود را میان پسرانشان تقسیم میکردند، که در حقیقت این روش سبب تضعیف دولت می شد و زمینه سقوط حکومت آنها را فراهم می ساخت.
خوشبختانه عثمانیها از این تجربیات درس گرفتند و به خاطر دولت و ملت فداکاری کرده و زهر تلخ اعدام اعضای خانواده خود را به خاطر مصلحت عامه به جان خریدند.
بیایید به مجموعهای از مغالطهها، دروغها و کلمات فریبنده در توجیه این سیاست، بیندیشیم:
-کشور، ملک مشترک خاندان حاکم است.
-پس سلطان باید کشور را بین پسرانش تقسیم کند، همانطور که ارث بین ورثه تقسیم می شود! بر اساس این نظریه، صلاحالدین ایوبی سرزمین وسیع اسلامی را بین فرزندانش تقسیم کرد، و هر یک از آنها را حاکم بر پهنه ای از آن سرزمین پهناور قرار داد؛ به این ترتیب امارت دمشق را به پسر بزرگش نورالدین علی داد، و ولایت مصر را به عزیز عثمان و امارت حلب را به فرزند دیگرش، غیاث الدین واگذار کرد.
- اینکه میگوید: «تقسیم مملکت بین پسران به نفع مردم و کشور است، تا اگر یکی از آنها حکومت را به دست گرفت و بقیه از سلطنت محروم شدند، جنگ داخلی رخ ندهد!»، در حالیکه این سیاست نه تنها سبب استقرار سیاسی نمی شود بلکه هر یک از شاهزادگان را تحریک می کند در طمع باقی سرزمینها دست به شمشیر برد و به برادران خود حمله کند.
- و چون پی بردند که این راه اشتباه است، سلطان با نهایت فداکاری تصمیم میگیرد همه برادارنش را به خاطر مصلحت عامه به قتل برساند! بدینترتیب، با یک جادوی شگفتانگیز، جنایتکار به یک قدیس تبدیل میشود!
و قبلا ذکر شد که( مراد سوم بلافاصله پس از رسیدن به سلطنت، دستور کشتن پنج برادر خود را صادر کرد، همچنین محمد ثالث هنگامیکه دستور کشتن نوزده برادرش را داد، آنها را قبل از دفن پدرش خفه کرده و همه را شگفتزده ساخت.)
عجیب است که این سلاطین حتی پس از کشتن همه برادران خود احساس رضایت نمی کردند، بلکه تصمیم گرفتند شاهزادگان باقیمانده را که از ایشان احساس خطر هم نمی کردند از طریق سیستم(قفس) شکنجه کنند که این به معنای منزوی کردن آنها بود، به طوریکه: الف- از داخل شدن آنها به جهان خارج جلوگیری کند. ب-از داخل شدن هر شخصی بر آنها جلوگیری کند. ج-از ازدواج آنها مطلقا ممانعت کند.
-بلکه بالاتر از این، شاهزادگان زندانی هر لحظه ممکن بود بوسیله سربازان به قتل برسند. این انتظار مرگ، سبب ترس مداوم و بیماریهای روانی در بین آنها شده بود؛ چنانکه روزی دولت مردان برای سپردن سلطنت به دیدن سلطان سلیمان دوم که در بند بود رفتند. او که از تصمیم آنها خبر نداشت شروع به التماس به ایشان کرد که به جای شکنجه روزانه انتظار قتل، بگویید مرا بکشند تا از این شکنجه روحی نجات یابم.
خلاصهکلام: نزد آنها(لیاقت و شایستگی) در (قدرت) خلاصه میشود، کاملا همانند قانون جنگل، و عجیب اینکه این منطق بر همه مستبدین حاکم است. به طوری که مثلا اگر زید افسار امور را در دست گیرد، باور او و یارانش بر این است که او حق دارد عمرو را از بین ببرد، همچنانکه اگر عمرو به قدرت برسد همین حق را نسبت به زید دارد. به عبارت دیگر هر کس که افسار قدرت را در دست گیرد، قدرتش توجیهی برای سرکوب مخالفان و منتقدان و دیگران بدون استثناء میباشد.
اگر خداوند حق تشریع را در اختیار انسان قرار میداد، چه اتفاقی میافتاد؟
از آنچه گفتیم و دیگر مطالبی که خواهد آمد، برای ما روشن میشود که چرا خالق هستی حق تشریع و تشخیص مصداقها و جزئیات آنها را در اختیار انسان قرار نداده، بلکه خود عهدهدار آن شدهاست و مستقیما احکام و مصادیق و مفردات آن را مرزبندیکرده است. اگر خدای متعال تشریع را بر اساس معادله اهمومهم یا مصلحت عامه آنطور که خود انسانها تشخیص دهند به ایشان واگذارمیکرد، آنگاه تغییرات شگفتانگیز ذیل را شاهد بودیم:
- مراقبه از خود (مدیتیشن) بهتر از نماز است، زیرا اگر هدف یاد خداست، مراقبه بودایی این هدف را به شکلی بهتر محقق میکند!
- نیازی به ازدواج بوسیله خواندن صیغه عقد نیست، بلکه صرف رضایت طرفین و ردوبدل کردن حلقه کافیاست!
- باجگیران، شرابسازان و قماربازان، تا زمانیکه از طریق مالیاتهایی که از آنها دریافت میشود، درآمد هنگفتی برای اقتصاد کشورایجاد میکنند، باید آزادی فعالیت داشته باشند! همچنان که نخستوزیر سابق ایران دلیل آزادی شراب سازی در ایران را همین مسئله عنوان میکرد!
- قصاص قبل از جنایت جایز است، زیرا ممکن است، روزی مرتکبین تهدیدی برای رژیم حاکم باشند!
- دزدی از اغنیا نیز تا زمانی که اموال مازاد دارند جایز است، و برای تلطیف اثر، نام آن را (مصادره انقلابی) میگذارند!
خداوند متعال با علم فراگیر خود میدانست که تشریع از جمله تشخیص مصادیق اهمومهم را نباید به انسان سپرد، وگرنه شاهد این موارد بودیم:
- (شکنجه) و (مقابله به مثل) را جایز میدانستند، و آنها را بر اساس قاعده اهمومهم واجب میکردند.
- با هزاران بهانه اجازه نابودی نژادها یا فرقهها یا حتی شهرها را میدادند، همچنانکه شهرهای هیروشیما و ناکازاکی با این بهانهها به صورت کامل نابود شدند.
-کشتن انسانهای بیگناه را همچنانکه قبلا گفتیم، به خاطر مصلحت عامه جایز میدانستند.
- و نابودی کشورها را توسط مغولها توجیه میکردند، همچنان که مغولهای عصر ما لیبی و سوریه را با حمایت جهل و استبداد حاکمان نابود کردند. ثروت کشورها را به یغما بردند، که از جمله این کشورها هند در دوران اشغال انگلیس میباشد؛ مستعمرات فرانسه در افریقا نیز نمونه دیگری است.
چرا خدای متعال حق تشریع را در اختیار انسان قرار ندادهاست؟
سرّ اینکه خداوند قانون تشخیص اهمومهم را به انسان محول نکرده این است که تصمیم انسان تحت تاثیر عوامل مختلفی است:
1-میلهای نفسانی و شهوانی: از قبیل قوهشهوت و قوهغضب، و رذائل اخلاقی مثل حسد، تکبر، عجب و غرور، بخل و ترس و...، بعضی انسانها در یک جهت و برخی در بیش از یک جهت گرفتارند، به طوری که قدرت قضاوت صحیح و بیطرفی، هنگام تصمیمگیریهای مهم را از دست میدهند.
2- منافعشخصی، قبیلهای، جناحی و حزبی.
3- تاثیر اطرافیان، دوستان، اقوام و لابیهایفشار.
4- پیش زمینه های فکری، روانی و عقاید تثبیتشده.
- و همچنین: جهل به برخی یا همه دادهها و جهات، تزاحم، ضرورتها، موانع، عوامل متضاد، عوامل طولی و عرضی و آثار درازمدت؛ از اینرو تصمیمات انسانها در یک قضیه واحد، متفاوت است. شخصی به گونهای حکم میکند با این توضیح که مصلحت در این جنبه نهفتهاست، و دیگری به گونهای دیگر که مصلحت را در آن جنبه نهفته می بیند.
از اینرو شارع مقدس پنج سقف قرارداده، که قوعد اهمومهم و مصلحت عامه، حق تجاوز از آنرا ندارند. این پنج سقف عبارتند از(حق)، (قانون)، (شوری)، (توافق عقلا از جمیع ملل و مذاهب) به اضافه(مرجعی زاهد و عادل) که انشاءالله در مباحث آینده به تفصیل درباره این پنج سقف صحبت خواهیم کرد.
پس با بازگشت به آغاز بحث درمییابیم که دلایل فراوان نشانمیدهد که هرقدر انسان والا و توانا باشد، با این وجود جایز نیست که تشریع و تشخیص مفردات اهمومهم و مصلحتعامه به او سپردهشود، و در این مورد اشاره کردیم به حاکمان مستبدی که با دستکاری قانون و فریبهای شگفتانگیز عقلی، جنایات شیطانی خود را توجیه میکنند. در ادامه به نمونههایی از حکومتهای دموکراتیک اشاره خواهیمکرد که شعار آنها حکومت مردم بر مردم است، اما در عمل نسخه دیگری از حکومتهای ظالم و مستبد هستند، که گاهی با نرمی و ملایمت و گاه با خشونت و شدت ظاهر می شوند.
ایجاد قحطی با از بین بردن میلیونها تن غلات!
معروف است که غرب سالانه هزاران تن مواد غذایی و محصولات کشاورزی را از بین میبرد، و کافی است بدانیم که آمریکا در بعضی سالها حدود یک سوم کل محصولات غذایی را که ارزش آن معادل یکصد و شصت میلیارد دلار تخمین زدهمیشود نابود کرده است. اگر فرض کنیم که هر کیلو غذا به طور متوسط یک دلار ارزش داشتهباشد، این یعنی از بین رفتن صدوشصت میلیارد کیلو غذا.
دلیل این سیاست چیست؟
فاجعه اینجااست که همیشه توجیهاتی که منطقی به نظر میرسند در دسترس است، مثلا آنها نابودکردن مواد غذایی را با استانداردهای کیفی توجیهمیکنند! و یا در توجیه این سیاست، فراوانی را که سبب ارزانی است مضر به حال کشاورزان میدانند، برخلاف کمبود نسبی که با رشد قیمتها برای کشاورزان مفید می باشد!
اما واقعیت کاملا متفاوت از آن است. دلیل این اقدام طمع سوپرمارکتهای بزرگ است که میخواهند سودهای کلانی به دستآورند و این سود جز با ایجاد کمبودهای جعلی به دست نمیآید؛ در واقع سودبرندگان اصلی همینها هستند.
لذا اتلاف و از بین بردن محصولات کشاورزی به زور بر کشاورزان تحمیل می شود، و میبینیم مقادیر تخریبشده مقادیر عظیمی است که گاه به 25% میرسد، و هرگز این کار نتیجه میل و رضایت کشاورزان نبوده است.
دولت امریکا همچون سایر دموکراسیها، تحت فشار لابیها قرار دارد. هر کس که خود را برای انتخابات کنگره و غیر آن کاندید کند، برای پیروزی نیازمند حمایت شرکتهای بزرگ و گروههای فشار است، که این حمایت در گرو براورده شدن منافعشان که غالبا در تعارض با منافع مردم است حاصل می شود.
گاردین چه میگوید؟
در اینجا گزیدهای از مطالبی را که روزنامه گاردین ذکر کردهاست نقل میکنیم:
گلدنبرگ دریافت که بیشتر محصولات به دلیل «استانداردهای کیفی» تلف میشود. او گفت که جان جانسون، که یک تأمینکننده میوه و سبزیجات تازه میباشد، به او توضیح داد: «محصولات باید عالی باشند وگرنه آنها را ردمیکنند». در نتیجه بسیاری از کشاورزان به منظور صرفهجویی در هزینه حملونقل، بخش زیادی از محصولات خود را پیشگیرانه از بین میبرند. ادکرچمن، کشاورز سیبزمینی در کالیفرنیا میگوید: «گاهی اوقات ما 25% از محصول را دور ریخته یا به دام میدهیم».
طبق گفته گاردین، عنصر مهم در اتلاف محصولات کشاورزی، به موضوع سود سوپرمارکتها مربوط میشود.
گوردون در مصاحبهای با گلدنبرگ گفت: «اگر من و شما، همانطور که وزیر کشاورزی تام ویلسک میخواهد، 50% ضایعات محصولات تازه را کاهش دهیم، در این هنگام سود سوپرمارکتها کاهش مییابد». آیا این مسأله سبب ایجاد کمبود محصول میشود؟ به نظر گلدنبرگ، در حال حاضر ممکن است، اینگونه باشد.
علاوه بر این، همه اینها بر کشاورزان تحمیل شده است(کشاورزان و رانندگان کامیونی که من با آنها مصاحبه کردم، که خواستند نامشان فاش نشود، گفتند به دلایل واهی شاهد دورریختن محصولات کشاورزی بودند، اما تصمیم گرفتند به قوانین و مقررات وزارت کشاورزی به دلیل ترس از تحریم شدن توسط شرکتهای بزرگ سوپرمارکت اعتراض نکنند،
یکی از صاحبان شرکت حملونقل به گلدنبرگ گفت: حتی اگر کشاورزان بخواهند سوپرمارکتها را به چالش بکشند، شانس کمی برای موفقیت خواهند داشت، زیرا اگر خلاف قانون عمل کنیم، آنها ما را تحریم میکنند و دیگر چیزی از ما نمیخرند. آیا ما میتوانیم به دلیل اختلاف بر سر یک محموله به ارزش 8000دلار،5میلیون دلار از فروش سالانه خود را از دست بدهیم؟
از آنچه گفتیم و صدها شاهد دیگر در می یابیم که تشخیص مصلحتومفسده و مفردات اهمومهم، اگر به بشر واگذار شود -حتی در جوامعی که دموکراسی در آنها ریشه دوانده- به خاطر طمع، فشار و یا جهل او، نتیجه حاصله کاملا منفی خواهد بود.
اعتراض اندیشمندان غربی
در خود غرب، صداهای زیادی در اعتراض به هدررفتن محصولات کشاورزی به دلایل مختلف انسانی و اقتصادی بالا رفتهاست.
از دلایل انسانی ایناست که: باید مازاد این محصولات برای فقرا، نیازمندان و گرسنگان در کشورهای فقیر فرستادهشود، و به جای سوختن و نابودی در بیابانها در اختیار سازمانهای خیریه قرارگیرد. آیا غرب منادی دفاع از حقوق بشر نیست؟! پس حقوق بشر کجا باید رعایت شود؟
از جمله دلایل اقتصادی-انسانی این اعتراضات این است که گسترش کمبود مواد غذایی به عموم مصرفکنندگان آسیب میرساند، زیرا سبب بالا رفتن شدید قیمتها می شود، فقط به این دلیل که اقلیتی از سوپرمارکتهای غولپیکر که به شکل حرفهای محصولات کشاورزی را احتکار میکنند، سود بیشتری ببرند، در حالیکه کشاورزان در همان زمان فقط اندکی به سود اوریشان افزوده می شود.
و دلیل دیگر اینکه سوزاندن محصولات زراعی بیشترین آسیب را به محیط زیست وارد میکند. در اینباره تنها به ذکر متن زیر از گاردین بسنده میشود: «کارشناسان مواد غذایی میگویند که آگاهی روزافزون نسبت به این واقعیت وجود دارد که دولتها نمیتوانند به طور مؤثر با گسترش گرسنگی یا تغییرات اقلیمی بدون کاهش اتلاف محصولات زراعی مبارزه کنند، و این هدر دادن سهمی هشت درصدی در آلودگی محیط زیست دارد که این میزان افزون بر سهم چین و روسیه در آلودگی محیط زیست است.
برگرفته از سلسله سخنرانیهای آیت الله سید مرتضی شیرازی در تفسیر قرآن کریم
نظر شما