خداوند انسان را مختار و آزاد آفرید و به او قدرت اندیشه و تصمیم گیری داد، تا به کمک این موهبت بی مانند، راه صحیح را از بیراهه و خوب را از بد به درستی تشخیص داده، به سوی حق و کمال رهسپار گردد.

اراده خدا بر اين نيست كه مردم به اجبار در راه صحيح حركت كنند و از حركت در مسير گمراهى خوددارى ورزند، بلكه هدف اين است كه هركس راه خود را آگاهانه انتخاب كند و چنین انتخابی است که نزد خداوند ارزشمند می باشد.

اما در عین حالی که خداوند به بشر قدرت اراده و اختیار داد، او را بدون راهنما رها نساخت، بلکه در هر امتی پیامبری برانگیخت که هادی آنان باشد و حجت را بر ایشان تمام کند. هدف از ارسال پیامبران و کتاب های آسمانی این بود که حیات و ممات بندگان بیهوده نباشد، بلکه آنان در پناه شناخت و آگاهی به حیات معنوی دست یابند. 

بنابراین با توجه به اين‏كه همه انسان‏ها از نيروى خدادادىِ تشخيصِ حق برخوردارند، بايد علت انحراف مردم از حق را در جاى ديگر پيدا كرد، و آن نرسيدن نور هدايت اهل بيت عليهم‏ السلام به آنان است.

اگر در شهرهاى خود كسانى را مى‏بينيم كه در مسير حق حركت نمى‏ كنند، اين رويگردانىیشان به دليل نشر مطالب باطلى است كه مردم تحت تأثير آن‏ها، از فطرت پاك خود دور شده‏ اند و در واقع راه حق براى آنان، بيان و آشكار نشده است.

از اين رو قرآن كريم بر واضح كردن حق و باطل اصرار دارد تا مردم، حق را از باطل باز شناسند و با آگاهى آن را انتخاب كنند.

مراد از بیان این مقدمه آن است كه اگر زيبايى اسلام براى مردم آشكار شود، مردم آن را مى ‏پذيرند. اسلام زيبايى مطلق است و اگر در بلاد مسلمين، زشتى‏ هايى وجود دارد، بر اثر عملكرد مسلمانان است و ارتباطى به ماهيتِ زيباى اسلام ندارد.

 با کنکاش در تاریخ اسلام با نمونه های پرشماری مواجه می شویم که در آن، معصومین علیهم السلام می کوشیدند با گفتگو، بیان حقایق و پند و اندرز، مردم را از بیراهه بازداشته به سوی حق رهنمون شوند. از جمله امام حسین عليه‏ السلام که در آن روز حساس حادثه كربلا، همواره در تلاش بودند تا حتى اگر بتوانند، يك نفر را از هلاكت ابدى رهايى بخشند.

از جمله كسانى كه در همان روزهاى بحرانى به وسيله حضرت سيدالشهدا عليه‏ السلام هدايت شدند «زهير بن قينِ» ناصبی مذهب و دشمن اميرمؤمنان عليه‏ السلام بود. همچنين وهب نصرانى ، همسر و مادر مسيحى وی بودند که هنگامى كه حضرت سيدالشهدا عليه‏ السلام در گفت‏وگوى كوتاهى مسائل را براى او روشن نمود و او آگاه شد، در ركاب آن حضرت جنگيد و به خيل شهداى بزرگ كربلا پيوست

ناگفته نماند که خداى ـ تبارك و تعالى ـ دل‏هاى برخی از انسان ها را به دلیل نفود ناپذیریش به بدتر از سنگِ سخت تشبيه نموده است، این ها کسانی هستند که به دلیل لجاجت و عناد، سخن حق را هرچند قابل تردید و انکار نباشد، نمی پذیرند و تلاش برای هدایت آنان راه به جایی نمی برد.

در پایان باید به این نکته توجه داشت که موفقیت در اقناع دیگران به سه عامل وابسته است:

اول: تواضع؛ گرچه همه مردم متواضع نيستند، اما اطراف انسان‏هاى متواضع گرد مى‏ آيند. از اين رو هركس تواضعش بيشتر باشد، در اين كار موفق‏تر خواهد بود.

قرآن كريم خطاب به پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله مى‏ فرمايد:

«فَبِما رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»؛ پس به [بركت ]رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدى، و اگر تندخو و سخت‏دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند.

 دوم: تلاش؛ انسان بايد آنچه در توان دارد براى آگاهى بخشيدن به مردم به كار بندد و براى اين‏كه شخص بتواند تلاش چشم‏گيرى داشته باشد، بايد از كارها و استراحت‏هاى غيرضرورى چشم ‏پوشى كند.

سوم:گذشت؛ عامل سوم موفقيت در هدايت مردم گذشت است، به اين معنا  كه کسی در این میدان موفق خواهد بود که نسبت به ديگران، از جمله: بستگان، شاگردان، اطرافيان، دوستان و ساير مردم، با گذشت برخورد كند و چنانچه از كسى خطايى سر زد ، سخن تندى بر زبان آورد يا رفتارى نامطلوب مرتكب شد، واكنشى خشك و درشت نشان ندهد و مقابله به مثل نكند، بلكه برخورد ناشايست آنان را ناديده بگيرد، زيرا اگر انسان فرصت خود را صرف مقابله به مثل و بازخواست ازآنان كند، به همان اندازه از پرداختن به مسائل مهم‏تر كه برجسته‏ ترين‏شان خدمت به اهل بيت عليهم‏ السلام است، باز مى‏ ماند.

قرآن كريم با تأكيد بر اين موضوع مى ‏فرمايد:«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ»؛ به خوبى صرف‏نظر كن.

پس اگر بنا باشد انسان با كسى كه او را ناسزا گفته، تهمت زده، يا مسخره كرده، مشاجره و برخورد كند، نه تنها سودى عايدش نمى ‏شود، بلكه عمرش را صرف كارهاى بى‏ فايده كرده است. علاوه بر آن، چنين گذشتى در طرف مقابل تأثير مثبت گذاشته و در ارشاد او نقش مهمى خواهد داشت. از اين رو قرآن خطاب به پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله مى ‏فرمايد: «از آنان با گذشت جميل درگذر»؛ چرا كه انسان گاهى ستم ديگران را در حق خود نمى ‏بخشد، ولى گاهى از بدى‏ هاى ديگران چشم‏ پوشى مى‏ كند كه در اين صورت، گذشت دو وجه دارد: زيبا و غيرزيبا. به عنوان مثال، گاهى شخصى به شما تهمت مى‏ زند، يا در نبودتان از شما بدگويى مى‏ كند و شما در برابر او موضع‏گيرى نمى‏ كنيد و اصلاً برخورد نادرست او را به دل نمى‏ گيريد و به او نيز يادآور نمى‏ شويد و از او گذشت مى‏ كنيد. اين، گذشت «جميل» است، در حالت دیگر به او گله نمى‏ كنيد و به رخ او نمى‏ كشيد كه فلان سخن زشت را عليه من گفته ‏اى، اما نزد خود او را آدمى نادرست خوانده، با او قطع رابطه مى‏ كنيد. در اين مورد نيز گذشت كرده ‏ايد، اما چنين گذشتى جميل نيست. از اين رو بايد روش برخورد با مردم و عكس‏ العمل نسبت به بدرفتارى آنان را از قرآن بياموزيم كه همان «صفح جميل» است.

برگرفته از کتاب «انتخاب آگاهانه» نوشته آیت الله العظمی سید صادق حسینی شیرازی


 

نظر شما