اگر جامعه در مسیر درست باشد، افراد و گروهها در مسیر سازندگی گام برمی دارند، در نتیجه سازمان های خیریه و فعال در راه پیشرفت پدید می آیند. اما اگر جامعه منحرف باشد، رو به تجزیه می گذارد و مملو از فساد و تباهی می شود، بیکاری گسترش می یابد، جهل فراگیر می شود و فردگرایی رواج می یابد.

 اختلاف آرا در جوامع پیشرفته با پذیرش بحث آزاد، انتقاد و حکومت منطق، قابل حل است. در این فضا، رقابت در جهت سازندگی رشد می کند و تلاش، برای کسب فضیلت است. اما در جوامع عقب مانده ،داغ و درفش جای سخن را می گیرد و زندان و شلاق مجالی برای انتقاد سازنده و بحث آزاد باقی نمی گذارد، اشرار مسلط می شوند، چراکه آنان جرأت بیشتری برای ترور و تهدید دارند. درچنین شرایطی انزوای صالحان آغاز می شود، زیرا آنان دیگر فضایی برای تنفس نمی یابند.

ما با سه نوع جامعه روبرو هستیم:

1.جوامع بسته: درچنین جوامعی بدلیل وجود استبداد، مردم از حرکت بازمی ایستند. رژیم های حاکم، با کشتار، شکنجه، حبس، مصادره اموال و اتهام زدن، مردم را سرکوب می کنند. درچنین جامعه ای استعدادها می میرد و آزادی ها به خاک سپرده می شود.

2.جوامع باز: نقطه مقابل جوامع بسته هستند و نشانه اینگونه جوامع، آزادی مطبوعات، آزادی فرهنگی، آزادی بازرگانی، آزادی رسانه و حرکت روبه جلو در ابعاد گوناگون زندگی است. حاکم چنین جامعه ای همچون سایر افراد، در معرض انتقاد بوده و اعمال او مورد ارزیابی قرار می گیرد، در چنین فضایی استعدادها شکوفا می شود.

3.جوامع میانه: در این جوامع هم استبداد نسبی حاکم است و هم آزادی های نسبی دیده می شود، لذا در آنها نشانه ها و پیامدهای میانه ای وجود دارد.

نگاهی به کودتای نظامی

این سؤال مطرح است که چرا کودتا همواره در کشورهای عقب مانده روی می دهد؟ در پاسخ باید به سه عامل اشاره کرد:

1.دولت های استعمارگر: کشورهای عقب مانده مستقیم یا غیرمستقیم تحت سلطه استعمار قرار دارند. کشورهای استعمارگر کشورهای عقب مانده را میدان کارزار خود قرار می دهند. آنها با سرنگون کردن حکومت های دست نشانده در این کشورها، بر یکدیگر غلبه می کنند و به منظور کسب سود بیشتر، با اجیرکردن عمال خویش، سوء استفاده از رشد نایافتگی مردم و فقدان آگاهی عمومی، دست به کودتا و جایگزین کردن مهره ای جدید می زنند.

2.کودتاگران: کودتاگران عواملی مانند تشدید و فراگیرشدن فساد در حکومت، سرکوب آزادی ها توسط دولت و نظایر اینها را به عنوان ادله اقدام خود برمی شمارند، اما این توجیهات بهره ای از حقیقت ندارد. اینگونه افراد اگر در ادعای خود صادق باشند، باید پس از کودتا سررشته امور را به مردم واگذارکنند و به پادگانهای خود بازگردند. منطق حاکم بر چنین اقداماتی جز منطق زور نیست، درحالیکه اقدامات اجتماعی باید بر منطقی نیروند و درست استوار باشد.

3.ناآگاهی توده ها: نه کودتاگران و نه حامیان آنها، هیچیک عامل اصلی در کودتا نیستند، مشکل از فقرآگاهی مردم است. بنابراین باید به مردم این آگاهی را داد که همه کودتاهای نظامی باطل و ناسالمند و باید از شر کودتاگران رهایی یافت.

کسانیکه با اراده مردم حکومت را بدست می گیرند، اما ناآگاهی توده ها موجب می شود که سرنوشت جامعه را به بازی بگیرند نیز، با کودتاگران تفاوت چندانی ندارند، پس آگاهی مردم دو پیامد مثبت در پی دارد که عبارتند از:

-ناکام شدن عاملان کودتای نظامی

-ناتوان شدن دولت های منتخب در به بازی گرفتن سرنوشت جامعه. در این حالت همه قدرتمندان خواهند فهمید که ملاک عمل، وجود احزاب و انتخابات آزاد است ولاغیر. در غیر اینصورت حکومت از نوع استبدادی خواهد بود، هرچند در پوششی پنهان شده باشد و خود را مردمی بنامد.

برگرفته از کتاب اسلام و جامعه نوشته مرجع عالیقدر آیت الله سید محمد شیرازی

 

نظر شما