تحرکبخشیدن به بورکراسی ناچالاک عربستان هم از دیگر رویای او بوده، که اینجا و آنجا تحقق هم یافته. کم نیستند جوانانی در عربستان که به او امید دوختهاند که اصلاحات محسوسی را در ارکان بسته نظام سیاسی و ایدئولوژیک عربستان رقم زند. بر بستر همین انتظارات است که او جاهطلبیهای خود را به جریان انداخته و روز به روز موقعیت برتری میجوید، چه با پشتکار و چه جسارت برون از حد و چه با بیرحمی و فقدان ملاحظه نسبت به نزدیکتران کوچک و بزرگ خویش.
سه سال پیش که وزیر دفاع و قائممقام ولیعهد عربستان شد در خود کشور هم زیاد شناخته شده نبود. منتهی از همان دهه پیش که پدرش (ملک سلمان) استاندار جده بود دست راست او به شمار میآمد و رویاها داشت. از رویاهای اولیه او در وزارت دفاع و نایب ولایتعهدی، بخشیدنِ سیما و سلوکی تهاجمی به سیاست خارجی و امنیتی عربستان و به چالشکشیدن دعوی هژمونی منطقهای از سوی جمهوری اسلامی بود، مناقشهای که در جغرافیایی بزرگ جریان دارد، در یمن و بحرین تا عراق و سوریه و لبنان. این که رشتههای اعتماد میان ریاض و واشینگتن هم در یک دهه گذشته کم و بیش سست شده بود و عربستان اطمینان نداشت که فرمول سابق رابطه دو کشور (امنیت و انرژی و منافع ژئوپلتیک) مثل گذشته عمل کند، باعث شد که عربستان خود در عرصه منطقهای فعالتر شود و به دنبال متحدان جدید باشد، چه در میان کشورهای عربی، چه در اروپا و مسکو و پکن و چه حتی در اسرائیل. سال پیش سرویس امنیت خارجی آلمان تحلیلی منتشر کرد که بر اساس آن عربستان باسیاست تهاجمی تازه خود میرود که منطقه را بیش از پیش بیثبات کند
رویایش این بود که جنگی را هم علیه یمن شروع کند و در مدتی کوتاه به پایانش برساند، با این هدف که دولت نزدیک به ریاض دوباره بر صنعا حاکم شود و کل شبهجزیره دوباره زیر نگین ریاض باشد و رقیب (ایران) جاپایی در آنجا باز نکند، چنان که در جریان بهار عربی هم اسلافش جنبش شیعیان بحرین را سرکوب کردند و به زعم خود با یک تیر دو هدف زدند: ادامه تبعیض و دور نگهداشتن اکثریت شیعه از ارکانهای اصلی قدرت، و ممانعت از نفوذ ایران و تحکیم جای پای خود در بحرین. این رویارویی در سوریه و عراق هم به شدت در جریان است، و در لبنان هم.
جنگ یمن ولی دو ساله شده است، با بحرانی انسانی در حد و مرزهای فاجعه. اگر در کشوری دمکراتیک بود، وزیر دفاعی که سلسهجنبان چنین جنگی به شمار میرفت مدتها بود که از دایره قدرت حذف شده بود. او ولی همچنان در حال تحکیم پایههای قدرت خویش است. بحران قطر آخرین محمل برای رسیدن به بالاترین مقام سعودی بعد از پادشاه و آمادهشدن برای تکیهزدن بر امارت عربستان شد.
اگر اختلاف او با محمد بن نایف، ولیعهد تا کنونی بر سر ایران چندان اغتشاشانگیز نشد، ولی در بحرانی که با ابتکار او حول قطر شکل گرفته اختلافها به حدی رسید که درکنار برخی اختلافهای قومی و خانوادگی در درون دستگاه حاکمه به جنگ قدرتی جدید انجامید و راه برای ارتقای سریع محمد بن سلمان گشوده شد.
محمد بن نایف پنهان نکرده بود که با امیر جوان قطر و قبلا هم با پدر این امیر مناسبات خوبی دارد و با تشدید فشار بر دوحه موافق نیست. محمد بن سلمان اما به کمتر از برگرداندن قطر به زیر نفوذ و اقتدار ریاض راضی نبود، یعنی همان هدفی که در یمن برای آن ارتش سعودی مشغول جنگ است و حالا در قطر با اهرم تحریم وارد عمل شدهاند، رویکردی که همراهی امیر امارات و ترامپ را هم با خود دارد.
تا دولت اوباما بر سر کار بود نایف نامزد ارجح واشینگتن برای جانشینی ملک سلمان به شمار میرفت، به خصوص که او در مقام وزارت کشور عربستان با آمریکاییها در «در مبارزه با تروریسم» کار کرده بود و آدم قابل اتکایی برای آنها به شمار میرفت، در حالی که شاهزاده محمد بن سلمان در نظر واشینگتن جوان جاهطلب و ماجراجویی دیده میشد که شایسته سلطنت نیست. ترامپ که بر سر کار آمد محمد بن سلمان هم در رسانهها حضوری گسترده یافت، هم سفرهای متعددی به واشینگتن داشت و هم در عرصه داخلی روز به روز نایف را با محدودسازی اختیارات روبرو کرد. بحران قطر تیر آخر را زد و واشینگتن هم نهایتا مخالفتی با ولایتعهدی محمد بن سلمان ابراز نکرد. این که در درون خانواده سلطنتی عربستان همه با این تغییر و تحولات و شتاب سریع آنها موافق باشند جای تردید است و احتمالا دستگاه رهبری عربستان آبستن تنشهایی خواهد بود، چنان که در شورای همکاری خلیج فارس نیز لزوما این تحولات و جاهطلبی غلیظ شده در ریاض و رویکردی که ریاض در قطر و یمن در پیش گرفته به سود ادامه یا تشدید تمکین همسایگان عربستان به آن نخواهد بود. هم جنگ یمن و هم فشار بر قطر که سلسلهجنبان هر دو محمد بن سلمان است در تاریخ معاصر شبهجزیره سابقه نداشتهاند.
طبیعی است که تغییر و تحولات سیاسی در عربستان اگر آتش مناقشه میان ریاض و تهران را تندتر نکند، حل آن را هم آسانتر نخواهد کرد. ایران حالا با ولیعهد جوانی در عربستان سرکار دارد که اگر چالش و مناقشه وخیمی در خاندان حاکم بر سعودی پیش نیاید، تا دههها پادشاه عربستان باقی خواهد ماند. ممانعت ازتشدید بلندپروازیها و مشی تهاجمی او و انداختن مسیر مناسبات به سمت تنشزدایی مستلزم خونسردی و بهرهگیری هوشمندانه از اختلافات و گسلهای روزافزون سایر کشورهای منطقه با ریاض است. این که در کشورهای محل جنگ نیابتی تهران و ریاض رسیدن به فرمول واگذاری اختیارات هر کشور به خواست مردم آنجا و انداختن رقابتها در این کشورها به عرصههای اقتصادی و فرهنگی و رسیدن به درک واحد از امنیت مشترک هم از ملزومات حل مسائل فیمابین است شاید قابل اشاره نباشد.
گفتن هم ندارد که یکی از عواملی که اخیرا به سیاست تهاجمی عربستان در قبال ایران قوت بخشیده و برایش پشتوانه ایجاد کرده، همسویی اسرائیل با آن است. به عبارت دیگر، راه اصلی کاهش سیر و سلوک تهاجمی ریاض درقبال ایران، به خصوص در شرایط قوت گیری محمد بن سلمان، بیرونراندن اسرائیل از زمره دشمنان ایران و تغییر و تحولی مرتبط با آن در کنگره و نهادهای دیگردر آمریکاست و این میسر نمیشود جز با تغییر سیاست و رویکردها در قبال اسرائیل، که لزوما به معنای ارتباط نیست، بلکه دستکشیدن از شعار نابودی اسرائیل شاید کفایت کند. مقدمه چنین مشی و رویکردی هم این است که الفاظ غیرمتعارف از فرهنگ لغات حاکمیت در کشور رخت بربندد و دستگاه دیپلماسی کشور سکاندار اصلی پیشبرد سیاست خارجی باشد، سیاستی که بیش از تکیه به قدرت سخت و به رخکشیدن این قدرت بتواند بر قدرت نرم و امکانات معلقمانده ایران و مناسباتی معطوف به همکاری وتعامل با تمام جهان تکیه کند.
*حبیب حسینی فرد
نظر شما