twitter share facebook share ۱۴۰۴ مرداد ۱۷ 703
«مذاکرات تجاری» و «پروژه‌های مشترک» اعلام‌شده را باید بیش از آنکه نشانه‌ عزم اقتصادی بدانیم، به‌مثابه اقدامی اعتمادساز ببینیم.

اگر می‌خواهید بدانید دو کشور ایران و پاکستان واقعاً به چه چیزی اهمیت می‌دهند، به سخنرانی‌ها گوش ندهید؛ به واژه‌هایی دقت کنید که هرگز به‌تنهایی به کار نمی‌روند. در مورد ایران و پاکستان، یک واژه پیوسته در کنار واژه ای دیگر ظاهر می‌شود: «تجارت و امنیت» و وقتی که «امنیت» همیشه بلافاصله پس از «تجارت» می‌آید، می‌توان با اطمینان گفت که تجارت محرک اصلی نیست.

بر روی کاغذ، رابطه میان تهران و اسلام‌آباد باید یکی از اتحادهای بزرگ جهان اسلام باشد. دو کشور بزرگ مسلمان، با مرزی نزدیک به ۹۰۰ کیلومتر، با چالش‌های اقتصادی مشابه، و با پیوندهای فرهنگی و مذهبی همپوشان. اما در واقعیت، تاریخ این دو کشور نمونه‌ای تمام‌عیار از روابط محتاطانه، بدگمانی‌های گهگاه، و نوعی «همکاری» همسایگی است که تنها زمانی رخ می‌دهد که مشکل یا تهدیدی مشترک وجود داشته باشد.

با این‌ حال، در ماه‌های اخیر ناظران شاهد پدیده‌ای عجیب بوده‌اند: نظامی‌ترین دولت طرفدار واشنگتن در پاکستان در سال‌های اخیر، به رهبری فرمانده ارتش، ژنرال عاصم منیر، مشغول رد و بدل کردن لبخندهای گرم با جمهوری اسلامی ایران است. در فوریه، ایران در بحبوحه تنش‌های مرزی پاکستان با هند، همبستگی محکمی با اسلام‌آباد ابراز کرد. در آوریل، پاکستان با صدای بلند حمله ۱۲ روزه اسرائیل به ایران را محکوم نمود. برای ناظر عادی، این‌ها ممکن است شبیه به آغوش برادرانه‌ای دیرهنگام به نظر برسد. اما این‌گونه نیست.

رابطه‌ای که بر تلی از ماسه بنا شده

برای درک چرایی این وضعیت، باید به سال ۱۹۷۹ بازگردیم؛ سالی که خاورمیانه و آسیای جنوبی را به شکل‌هایی تغییر داد که اثراتش تا امروز ادامه دارد. انقلاب اسلامی ایران، شاه را سرنگون کرد، واشنگتن را خشمگین ساخت و یک تئوکراسی شیعی با ایدئولوژی انقلابی پدید آورد. تقریباً بلافاصله، عربستان سعودی — متحد آمریکا در خلیج فارس و مدعی دفاع از اسلام سنی — شروع به مقابله با نفوذ ایران از طریق حمایت مالی از جنبش‌های مذهبی سنی در سراسر جهان اسلام کرد.

در این میان، پاکستان، به یکی از میدان‌های اصلی رقابت عربستان و ایران تبدیل شد. اگرچه اسلام‌آباد رسماً با هر دو کشور روابط خوبی داشت، اما واقعیت در سطح زمین بسیار پیچیده‌تر — و خونین‌تر — بود.

تا اوایل دهه ۱۹۹۰، پاکستان گرفتار موجی از خشونت‌های فرقه‌ای شد. گروه‌های تندروی سنی، که بسیاری از آن‌ها با حمایت مالی عربستان فعالیت می‌کردند، جوامع شیعه را هدف قرار دادند. در مقابل، ایران متهم به حمایت از گروه‌های مسلح شیعه در پاکستان شد. روایت «برادری» بیش از پیش به داستانی شبیه شد که واقعیت یک جنگ نیابتی خطرناک در خاک پاکستان را پنهان می‌کرد.

پیامد این امر، هزاران کشته، فرسایش اعتماد اجتماعی، و تعمیق شکاف‌های فرقه‌ای بود که تا امروز هم باقی مانده است. هر گونه روابط «گرم» میان تهران و اسلام‌آباد تقریباً همیشه مبتنی بر مصلحت‌های مقطعی امنیتی بوده، نه بر پایه آرمان‌های وحدت جهان اسلام.

فصل گذرای عمران خان

وقتی عمران خان در سال ۲۰۱۸ نخست‌وزیر شد، به‌صراحت اعلام کرد که خواهان حفظ حاکمیت ملی، پیشبرد عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون و حقوق بشر است، و می‌خواهد پاکستان بخشی از رنسانس اسلامی باشد. او ایران را شریک مهمی در این چشم‌انداز می‌دید؛ به‌ویژه برای رهایی از سلطه خفه‌کننده واشنگتن و پادشاهی‌های خلیج فارس بر سیاست خارجی پاکستان.

اما دوران زمامداری او هم‌زمان شد با آشفتگی‌های شدید منطقه‌ای: خروج آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران در سال ۲۰۱۸، ترور سردار قاسم سلیمانی توسط پهپاد آمریکایی در ژانویه ۲۰۲۰، و افزایش تنش‌ها میان ایران و آمریکا در خلیج فارس. هرچند عمران خان توانست فضا را با تهران بهبود بخشد، اما چشم‌انداز وسیع‌تری که در ذهن داشت، با برکناری‌اش در آوریل ۲۰۲۲ ناکام ماند. اقدامی که به‌طور گسترده به‌عنوان کودتایی تحت حمایت واشنگتن و با هدایت ارتش قدرتمند پاکستان تلقی شد؛ ارتشی که از استقلال رأی خان نگران شده بود.

و حالا، ژنرال عاصم منیر به میدان آمده است؛ چهره ای نزدیک تر به محور واشنگتن و — به‌طرز متناقضی — کسی که اکنون با مقامات ایرانی چای می‌نوشد و روابط گرمی با آنان دارد.

دستور کار واقعی: امنیت

لبخندها، دست‌دادن‌ها، و کنفرانس‌های خبری درباره «تقویت تجارت دوجانبه» نمایشی خوشایندند. اما گفت‌وگوی واقعی درباره امنیت است، و هر دو طرف به‌خوبی از آن آگاه‌اند.

موضع ایران روشن است و در قالب‌های مختلف دهه‌هاست تکرار می‌شود: از درگیری‌های ما با آمریکا و اسرائیل دور بمانید، اجازه فعالیت‌های نظامی آمریکا و متحدانش در خاکتان را ندهید، و نگذارید قلمروتان برای عملیات خرابکارانه علیه ما استفاده شود.

این نگرانی، انتزاعی نیست. تهران به‌وضوح به یاد دارد که چگونه واشنگتن — به‌ویژه در دهه ۲۰۰۰ — از استان بلوچستان پاکستان به‌عنوان پایگاهی برای عملیات ضدایرانی استفاده کرد. این اقدامات شامل حمایت از جدایی‌طلبان بلوچ ایرانی، پشتیبانی پنهان از سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروه‌های مسلحی بود که به دنبال ایجاد دردسر در داخل ایران بودند.

طنز ماجرا آنجاست که بسیاری از همین شبکه‌ها بعداً پاکستان را هم هدف قرار دادند. پس از ۱۱ سپتامبر، با گسترش حضور نظامی آمریکا در افغانستان، گروه‌های جدایی‌طلب بلوچ و سایر گروه‌های مسلح نه‌تنها ابزار فشار بر ایران شدند، بلکه برای بی‌ثبات کردن خود پاکستان هم به کار رفتند، آن‌گاه که واشنگتن می‌خواست اهرم فشار بیشتری داشته باشد.

ایران مدت‌هاست که از این بازی دوگانه باخبر است. هرچند تهران به‌اندازه کافی عمل‌گراست که با اسلام‌آباد، حتی تحت رهبری چهره ای نزدیک به آمریکا، روابطش را حفظ کند، اما خطوط قرمزی هم دارد. بنا به گزارش‌ها، یکی از مقامات ارشد ایرانی در جریان سفر اخیر هیئت پاکستانی چنین هشدار داده است:

«ما خواهان روابط بسیار خوبی با پاکستان هستیم. اما اگر پاکستان بار دیگر همکاری با آمریکا در فعالیت‌های خرابکارانه از بلوچستان را آغاز کند، ایران بلوچستان را به کابوس پاکستان تبدیل خواهد کرد.»

بلوچستان: انبار باروتی که کسی نمی‌تواند نادیده بگیرد

بلوچستان، که تقریباً نیمی از خاک پاکستان را تشکیل می‌دهد، اما کمتر از ۶ درصد جمعیت کشور را دارد، دردی مزمن برای اسلام‌آباد بوده است. این استان سرشار از منابع طبیعی — از گاز و مواد معدنی گرفته تا خط ساحلی راهبردی — است، اما همچنان محروم‌ترین و منزوی‌ترین منطقه کشور به شمار می‌رود.

بر خلاف تصور رایج، اکثریت جمعیت بلوچستان را نه بلوچ‌ها، بلکه پشتون‌ها تشکیل می‌دهند. اما این شورش جدایی‌طلبان بلوچ است — که ریشه در دهه‌ها بی‌توجهی اقتصادی و عملیات‌های سرکوبگرانه نظامی دارد — که تیتر اخبار را به خود اختصاص می‌دهد.

از منظر ایران، بلوچستان یک درد مشترک است. استان سیستان‌وبلوچستان ایران، که هم‌مرز با بلوچستان پاکستان است، بارها هدف حملات گروه‌های مسلح سنی قرار گرفته که تهران آن‌ها را به حمایت و تسلیح از سوی قدرت‌های خارجی — اغلب از طریق خاک پاکستان — متهم می‌کند.

برای رژیم نظامی پاکستان، مشکل پیچیده‌تر است. آن‌ها درگیر چندین جبهه همزمان‌اند: جدایی‌طلبان بلوچ، طالبان پاکستانی (TTP)، و سایر گروه‌های شورشی یا تروریستی. با این‌ حال بخش عظیمی از منابع اطلاعاتی کشور نه صرف مقابله با شورش، بلکه صرف پایش و سرکوب محتوای ضد-منیر و طرفدار عمران خان در شبکه‌های اجتماعی شده است. تصور کنید که مالیات‌دهنده پاکستانی تا چه اندازه ممکن است آزرده شود وقتی ببیند پولی که به سختی به‌دست آورده، خرج رصد لایک‌ها و کامنت‌های فیس‌بوک و تیک‌تاک می‌شود.

چرا حالا؟

افزایش ناگهانی تعامل ایران–پاکستان در خلأ اتفاق نمی‌افتد. خاورمیانه در لبه پرتگاه است. نسل‌کشی در غزه ادامه دارد، ایران و اسرائیل به‌طور فزاینده‌ای درگیر ضربات مستقیم شده‌اند، و آمریکا نیروهایش را در منطقه بازآرایی کرده است. تهران به همه بازیگران منطقه‌ای روشن کرده که اگر جنگی با اسرائیل و آمریکا دربگیرد، تحمل نخواهد کرد که کشورهای همسایه — به‌ویژه آن‌هایی که پیوندهای نظامی با آمریکا دارند — به سکوی عملیات تبدیل شوند.

پاکستان، با مرز طولانی‌اش با ایران و سابقه استفاده به‌عنوان گذرگاه مخفی برای عملیات‌های اطلاعاتی خارجی، در صدر فهرست حساسیت‌های تهران قرار دارد. پاکستانِ ژنرال منیر ممکن است در مواقع مقتضی با واشنگتن همکاری کند، اما آخرین چیزی که دستگاه نظامی این کشور می‌خواهد، درگیری آشکار با ایران است؛ به‌ویژه در شرایطی که کشور از نظر سیاسی بی‌ثبات، از نظر اقتصادی پریشان، و از نظر امنیتی گرفتار می باشد.

به همین دلیل، «مذاکرات تجاری» و «پروژه‌های مشترک» اعلام‌شده را باید بیش از آنکه نشانه‌ عزم اقتصادی بدانیم، به‌مثابه اقدامی اعتمادساز ببینیم؛ اقدامی پیشگیرانه برای اینکه پاکستان، در صورت بروز جنگ، از تیررس ایران دور بماند

سراب برادری

با تمام سخنان بلندپروازانه درباره وحدت امت اسلامی، رابطه ایران–پاکستان هرگز برادری تزلزل‌ناپذیر نبوده است. این رابطه، بیش از آن‌که برادری باشد، نوعی مدیریت محتاطانه همسایگی‌ست. هر دو کشور از تبعات رویارویی با طرف مقابل آگاه‌اند، اما خاطره بی‌اعتمادی‌های گذشته هنوز در ذهنشان زنده است. ایران می‌داند ارتش پاکستان پیوندهای عمیقی با واشنگتن و ریاض دارد. پاکستان نیز می‌داند ایران شبکه‌هایی را درون خاکش پرورانده که در صورت فعال شدن می‌توانند مشکل‌ساز شوند.

و بنابراین، این نمایش حساب‌شده ادامه می‌یابد: عکس‌هایی با لبخند، بیانیه‌هایی درباره کریدورهای تجاری و همکاری انرژی، و نوعی تفاهم نانوشته که گفت‌وگوهای اصلی — از خطوط قرمز گرفته تا شورش‌ها و عملیات‌های پنهانی — در پشت درهای بسته انجام شود.

پایانی که کسی بلند نمی‌گوید

دیپلمات‌ها همچنان از تجارت خواهند گفت چون امن‌ترین واژه در میدان مین سیاست است. اما در اعماق ماجرا، ایران در حال خریدن حاشیه‌ امن است و پاکستان با تمام توان می‌کوشد از شعله‌ور شدن آتشی دیگر در دل بحران های خود جلوگیری کند.

واقعیت این است که در ژئوپلیتیک این منطقه، «برادری» اغلب سرابی‌ست که در دل کویر می‌درخشد. وقتی نزدیک می‌شوی، تنها چیزی که می‌بینی، زمین خشن بی‌اعتمادی متقابل، زخم‌های تاریخی، و محاسبه‌ای عمل‌گرایانه است.

فرماندهان نظامی پاکستان شاید بر این باور باشند که می‌توانند میان خواسته‌های واشنگتن و هشدارهای تهران توازن برقرار کنند. اما همان‌طور که تاریخ نشان داده — از خون‌ریزی‌های فرقه‌ای دهه ۹۰ گرفته تا جنگ‌های سایه در بلوچستان — وقتی می‌خواهی همزمان به دو «پدرخوانده» خدمت کنی، بالاخره هر دو از تو سند وفاداری خواهند خواست.

و در آن لحظه، «تجارت» آخرین چیزی‌ست که کسی به آن فکر خواهد کرد.

منبع: میدل ایست مانیتور

*برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر جوع کنید به: آیا پاکستان به آمریکا برای بمباران ایران کمک کرد؟

نظر شما