twitter share facebook share ۱۳۹۵ اردیبهشت ۰۷ 1597

اسلام دین صلح است، به همین جهت خدای متعال می فرماید: «همگی از در صلح و سلام درآیید». جنگ، قطع ارتباط و انواع خشونت، ابزاری اضطراری، نادر و برخلاف اصول اولیه اسلامی است، از این رو جنگ در اسلام به مقدار نیاز و ضرورت محدود گشته است. خداوند می فرماید: «هرکس بر شما تعدی کرد، همانگونه که بر شما تعدی کرده، بر او تعدی کنید» و در جای دیگر می فرماید: «و گذشت کردن شما به تقوا نزدیک تر است».

برخورداری اسلام از صلح باعث پیشرفت آن در آغاز بود. مکه پایتخت کفر و بت پرستی و جنگ با رسول خدا بود. مردم مشرک مکه با هر وسیله ای با پیامبر مقابله کرده، او را آواره ساخته و شماری از یارانش را کشتند. اما پیامبر علی رغم تمام این آزارها درکمال صلح و بدون آنکه قطره ای خون ریخته شود، مکه را فتح کرد. از جمله مقدماتی که پیامبر انجام داد آن بود که وقتی بر خیبر چیره شد، مقدار زیادی ظرف طلا به غنیمت گرفت و مقداری از آنها را برای تقسیم بین مستمندان و سران مکه فرستاد، حال آنکه آنان هنوز کافر و مشرک و با رسول خدا در جنگ بودند. وقتی این ظرف ها به دست مردم مکه رسید، گفتند: ما با این مرد درحال جنگیم، اموالش را مصادره نمودیم و یارانش را کشتیم، با این حال او با ما چنین مهرآمیز برخورد می کند!

این زمینه سازی از سوی رسول اکرم برای حاکمیت اسلام در مکه و نابودی بت ها و اصلاح بین مردم بود. وقتی حضرت، مکه را فتح کرد، ابوسفیان که بزرگ ترین دشمن رسول خدا بود نزد وی آمد و پیامبر او را بخشید، افزون بر آن خانه اش را مأمن قرار داد و فرمود: «هرکه وارد خانه ابوسفیان شود در امان است».

آنگاه پیامبر کسی را نزد هند فرستاد و امان نامه ای به او داد. همو که شکم حمزه سیدالشهدا را درید و بدنش را مثله کرد. اما پیامبر با این موضع گیری زیباترین جلوه اخلاق و گذشت را در مورد بدترین دشمنان خود به نمایش گذاشت. انگاه که هند اظهار اسلام کرد، رسول خدا اسلام او را پذیرفت و با وی شرط کرد که از آن پس زنا نکند.

مدتی پس از فتح مکه یکی از یاران رسول خدا نزد ایشان آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا از وحشی (قاتل حمزه سیدالشهدا) می گذری؟ او می خواهد مسلمان شود. رسول خدا فرمود: از او گذشتم. پس وحشی مسلمان شد و زان پس می گفت: من باید اسلام را یاری کنم، همانگونه که کفر را علیه اسلام یاری کردم. پس در جنگ ها شرکت کرد و به اسلام خدمت نمود.

پیامبر همچنین مردم مکه را بخشید و با جمله تاریخی خود خطاب به آنان فرمود: «بروید شما آزادشدگانید». رسول خدا خانه خود و اصحاب را که مشرکان مصادره کرده بودند، باز پس نگرفت و در برخی از تفاسیر آمده، وقتی رسول اکرم کلید کعبه را از کلیددار آن گرفت، پس از شکستن بت ها کلید را به کلیددار بازگرداند.

پیامبر برای جلب خالد بن ولید به برادرش فرمود: از برادرت خالد درشگفتم، با آنکه مرد زیرکی است چطور داخل اسلام نشده است؟ وقتی این سخن پیامبر به گوش خالد رسید شگفت زده شد زیرا جنگ سختی با رسول خدا داشت. اما رسول اکرم با لطف و مهربانی او را به اسلام متمایل ساخت و همین امر موجب اسلام آوردن خالد شد. بدین ترتیب رسول خدا با این روش صلح جویانه پیش از آنکه بر تن مکیان چیره شود بر دل و جانشان سلطه یافت.

مورخان آورده اند: وقتی پیامبر بر مکه چیره شد، بیشتر مکیان اظهار اسلام نکرده و بر شرک خود باقی ماندند پیامبر نیز آنان را به پذیرش اسلام وادار نکرد و آزادشان گذاشت تا خود، حکومت اسلام و والایی های آن را احساس کنند و در آینده اسلام آورند. پس از آن در مکه جنگی نشد و بدون لشکر، اسلحه و نیرو، مردم مکه در برابر حکومت تسلیم شدند.

در لحظه های نخستین فتح مکه سعد بن عباده بیرق را در دست گرفته، در مکه فریاد می زد: «امروز روز کشتار است و روز به اسارت گرفتن زنان است» وقتی پیامبر آن شعارها را شنید به حضرت علی فرمود: ای علی بیرق را از او بگیر و شعاری بر خلاف شعار او سر ده. علی بیرق را گرفته، ندا داد: «امروز روز رحمت است، امروز حرمت ها حفظ می شود».

نمونه دیگر چشم پوشی و گذشت پیامبر، عفو ایشان از هبّار بود. هبّار از افراد خشن و گستاخ مکه و فتنه انگیز و مشکل ساز برای مسلمانان بود و باعث قتل زینب دختر رسول خدا شد. زینب زن عفیف و پاکدامنی بود که در اخلاق و شباهت همانند پیامبر و مادرش خدیجه بود. وی باردار بود. هبّار با رماندن شتر او موجبات سقوطش را از هودج فراهم ساخت، در نتیجه بچه اش سقط و خودش مریض شد و بر اثر بیماری درگذشت. رسول خدا بسیار اندوهگین گشت و خون هبّار را هدر خواند. پس از فتح مکه هبّار به کوهستان گریخت، چون پیامبر فرموده بود: «هبّار را بکشید گرچه به پرده کعبه درآویخته باشد». پس از گریختن او از مکه کسی نزد رسول خدا آمد و گفت: ای رسول خدا، تو از همه درگذشتی از هبّار نیز درگذر که تو، باگذشت و ارجمندی. پیامبر نیز فرمود: از او گذشتم.

لطف و نرم خویی پیامبر پس از فتح مکه، دو چیز را تحقق بخشید:

نخست انکه از صفوان بنی امیه که بزرگ مشرکان بود چهارصد زره قرض گرفت. وقتی رسول خدا از صفوان خواست آن زره ها را قرض دهد، او در دادن آنها به پیامبر هیچ تردیدی به خود راه نداد چون در سایه لطف ایشان زندگی کرده و طعم شیرین صلح خواهی را چشیده بود.

دوم انکه پیامبر توانست بلافاصله پس از فتح مکه دو هزار جنگجو را به اختیار و تمایل خودشان برای جنگ حنین آماده سازد. پیامبر با سپاهی که از مدینه با حضرتش آمده بود و با آن گروهی از مکه به او ملحق شده بود توانست سپاه دشمن را نابود کند و اسلام پیروز شود.

پس از پایان جنگ، پیامبر زره ها را به صفوان بازگرداند. در تاریخ امده که صفوان به شترانی که پیامبر به غنیمت گرفته بود می نگریست. حضرت به او فرمود: آیا از این شترها می خواهی؟ صفوان گفت: آری. پیامبر فرمود به صفوان ده شتر بدهید و سپس بر تعداد آنها افزود که شمارشان به صد شتر رسید. در واقع این دهش به مردم مکه بود زیرا صفوان دارای عشیره و خویشاوند بود و در آن روز دستیابی رییس قبیله به چیزی به معنای دستیابی عشیره او به آن چیز بود.

پیامبر با این شیوه مشرکان مکه را به سوی خود جذب کرد و انان به تدریج و بدون خشونت اسلام را پذیرفتند. چون این آیین آسمانی را پناه خود یافتند و در آن صداقت، ثروت، برادری و کم شدن مشکلات خود را دیدند.

برگرفته از کتاب بیداری مسلمانان نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

 

 

messages.comments