twitter share facebook share ۱۳۹۵ آبان ۱۲ 1170

7 آبان که نه درتقویم رسمی، بلکه در افکارعمومی ایرانیان، روز کوروش نامگذاری شده است، بهانه ای بود تا جمع کثیری از مردم در پاسارگاد حضور یافته و به بزرگترین پادشاه تاریخ ایران زمین ادای احترام کنند. پادشاهی که سیر تطور فکری، اندیشه سیاسی،عدالت اجتماعی و مرام حکومتی او همچنان مثال زدنی است. بارزترین نماد این امپراطور «منشور حقوق انسانی و آزادی بشر» موسوم به «لوح کوروش» است که در گالری شماره 52 موزه ملی بریتانیا حفظ و نگه‌داری می‌شود. اهمیت تاریخی و انسانی شخصیت کوروش البته تنها در نگاهی تاریخی و اسطوره‌ای به این مرد بزرگ خلاصه نمی‌شود بلکه در میان آموزه‌های ادیان آسمانی و ابراهیمی نیز کوروش جایگاه خاص خود را دارد.

در گردهمایی روز کوروش اما آنچه بیشتر توجه ها را به سوی خود جلب کرد، سر دادن شعارهایی همچون «ما آریایی هستیم، عرب نمی پرستیم» و «هرچی بلاست از عربهاست» بود که اتفاقا در تعارض آشکار با روح ایرانی و نیز آراء و اندیشه های شخصی بود که برای تجلیل از او اجتماع کرده بودند. گرچه به عقیده برخی تحلیلگران، در جهانی که ترس از اسلام افراطی در آن حکم‌فرماست چندان غریب نیست که گروهی از ایرانی‌ها خود را از هر آن‌چه ربطی به اسلام و فرهنگ عربی دارد جدا بدانند و از تصویر و تصور اسلام در جهان اعلام برائت کنند؛ اما چنین استدلالی توجیه کننده این واقعیت نیست که سر دادن شعارهای نژادپرستانه و نامتعارف در تضاد آشکار با شرایط زیست تاریخی و آرام قومیتی هایی است که وجه مشترک همه آنها زندگی در جامعه‌ای با فرهنگ مشترک صرف نظر ازتفاوت‌هاست.عرب، کرد، لر، بلوچ، آذری، ترکمن، مازنی، گیلکی و بسیاری دیگر از اقوام ایرانی بدون هیچ‌گونه رویکرد نژادپرستانه همواره کنار یکدیگر زیسته اند.

تجلیل و بزرگداشت از اتفاقات، پدیده‌ها و یا بزرگان تاریخی اگر با خروجی و تاثیرات فرهنگی، اجتماعی، تدبری و تجربی رو به جلو همراه نباشد چه ارزشی دارند؟ صرف توجه به نمادها یا اشخاص چه تاثیری می‌تواند برآینده بگذارد اگر نتوانیم برداشت مشترک تفاهمی، رو به جلو ومدرن از آنها داشته باشیم. این شیوه برخورد و گزینشی و تبعیض‌آمیز با تاریخ کمکی به ما در فهم از چرایی پدیده‌ها، اتفاقات و عبرت گرفتن از آنها برای حرکت رو به جلو و ساخت جامعه‌ای متعادل و مترقی نمی‌کند. بدیهی است اگرشرایط مدیریت نشود چون توپ بولینگ می تواند یک جامعه متکثر را مورد هدف قرار می دهد.

از سوی دیگر چرایی گرایش و کنش درونی یک جامعه تاریخ محور، در ایجاد شرایطی که آن را در موضعی انتقادی قرار می دهد، به شرایط گوناگونی ارتباط پیدا می کند که یک سر آن از مسئولان و مدیران کشور شروع و سر دیگر آن تا عمیق ترین لایه های جامعه امتداد می یابد؛ به ویژه آنگاه که یک جامعه یا حداقل بخشی از آن، خود را در برابر تابویی می بیند که موافقت یا مخالفت با آن بالقوه می تواند به نمادی از واکنش اجتماعی یا اعتراضی او تبدیل شود.

به هر حال جامعه شناسی مدرن با توجه به تجربه تاریخی ملت ها به ما یاد داده است که ملت ها در برابر ذهنیت های ایجاد شده، راه و قضاوت خود را درپیش می گیرند که ممکن است الزاما برای آنها راه و قضاوتی مطلوب نباشد. اما به عنوان یک موضوع در دسترس برای ایجاد کنش یا بیان سخنی، به آن متوسل می شوند.

راه دوری نرویم؛ چرا مثلا درایتالیا و یونان که به لحاظ تاریخی با آنها فصول مشترکی داریم، با مسئله مشابهی روبرو نیستیم؟ پاسخ مشکل نخواهد بود اگر قبول کنیم:
1-
تاریخ برای این دو کشور فصلی گذشته و عبرت آموز است که پای آن به زندگی جاری باز نمی شود.
2-
تفاوت فصول تاریخی به تعارضات اجتماعی و حیثیتی مبدل نمی شوند.
3-
موضوعات تاریخ به جریانی گفتمانی و کشاکشی میان حاکمیت و ملت تبدیل نشده اند تا برشی از آن به نفع یا به ضرر طرف مقابل مورد بهره برداری قرار گیرند.
4- جریان آزاد اطلاعات که قرائت و مستندات تاریخی بخش از آن تلقی می شود در مسیر طبیعی خود قرار دارد.

5-بخشی از تاریخ علیه بخش دیگری به خدمت گرفته نمی‌شود.

آیا براستی ما این‌چنین هستیم؟

فکر میکنم مسائل پیش آمده معضلاتی صرفا اجتماعی و فرهنگی هستند که آموزش و روشنگری تاریخی و هدایت و مقابله فرهنگی متوازن با آن، در بستری کاملا طبیعی و مردمی و نه از پیش داوری شده، باید به عهده محققان و دانشمندان علوم اجتماعی و تاریخی که گروه‌های مرجع ملی هستند واگذار و نهایتا اجازه داد شود جامعه کارکرد طبیعی درونی خود را داشته باشد. تبدیل کردن آن به پروژه‌ای امنیتی، مشکل را نه تنها حل نمی‌کند که عمیق‌تر خواهد کرد.

*متین مسلم/خبرآنلاین

نظر شما