twitter share facebook share ۱۴۰۴ آبان ۲۶ 303
اگر این دروغ‌ها ادامه یابد، طبیعت برگشت‌ناپذیر کاری خواهد کرد که تحریم‌ها و حملات نتوانستند: به زانو درآوردن یک تمدن کهن.

«خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ حفظ کند.»

این دعای باستانی داریوش بزرگ، پادشاه هخامنشی، که بیش از دو هزار سال پیش بر سنگ کنده شده، سه تهدید بنیادی را نشان می‌دهد که همیشه ذهن ایرانیان را درگیر کرده است: تجاوز خارجی، کمبود آب، و نابودی حقیقت. امروزه هر سه تهدید به شکلی در حال هم‌زمان شدن هستند که حتی دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی نیز تصورش را نمی‌کردند.

در ماه‌های اخیر، ایران از هر سو تحت فشار بوده است. دونالد ترامپ که دوباره انتخاب شده، سیاست «فشار حداکثری» خود را بازگردانده و گسترش داده، و متحدانش را برای افزایش فشار اقتصادی و دیپلماتیک بر تهران بسیج کرده است. او از اسرائیل حمایت کرد و همراه با بنیامین نتانیاهو، گسترده‌ترین حملات نظامی تاریخ معاصر علیه جمهوری اسلامی را انجام داد؛ حملاتی که منطقه را به آستانه جنگی بزرگ‌تر رساند. شورای امنیت هم سخت‌گیرانه‌ترین تحریم‌ها را دوباره اعمال کرد و عملاً ایران را از اقتصاد جهانی جدا ساخت.

اما با وجود همه این سخنرانی‌ها، قطعنامه‌ها و حملات هوایی، مخرب‌ترین ضربه به آینده ایران نه از واشنگتن می‌آید و نه از اورشلیم. این ضربه از آسمانی می‌آید که دیگر باران ندارد، از رودخانه‌هایی که خشکیده‌اند، و از سفره‌های آب زیرزمینی که بیش از توان طبیعت خالی شده‌اند. این ضربه از سوی خشکسالی است.

ایران اکنون با یکی از بدترین خشکسالی‌های خود روبه‌روست، خشکسالی‌ای که وارد ششمین سال شده است. در برخی شهرهای بزرگ، مسئولان فشار آب را کم کرده‌اند، قطعی‌های برنامه‌ریزی‌شده اعمال کرده‌اند، و حتی از سهمیه‌بندی آب و جابه‌جایی جمعیت در صورت نباریدن باران صحبت می‌کنند. درباره تهران، کلان‌شهری با بیش از ۱۵ میلیون نفر، اکنون این بحث مطرح است که شاید بخشی از شهر باید تخلیه شود، چون خطر قطع کامل آب وجود دارد.

این وضعیت یک «روز صفر» واقعی است؛ روزی که آب لوله‌کشی تمام می‌شود. اما این بحران ناگهانی نیست؛ نتیجه طبیعی چیزی است که سال‌ها «ورشکستگی آبی» ایران نامیده می‌شد؛ دهه‌ها برداشت بیش از حد از منابع و تخلیه ذخایر زیرزمینی که زمانی نقش پشتوانه استراتژیک کشور را داشتند.

خشکسالی، این ورشکستگی را آشکار کرد؛ آن را به وجود نیاورد. خانه از قبل آتش گرفته بود؛ خشکسالی فقط شعله‌ها را بزرگ‌تر کرد. این شعله‌ها آن‌قدر واضح‌اند که دیگر نمی‌توان آتش زیرین را انکار نمود.

دهه‌ها تصمیم‌گیری در ایران بر این فرض استوار بود که آب منبعی نامحدود است و حقوق محیط‌زیستی، قابل چشم‌پوشی‌اند. کشاورزیِ آبی و پربازده، به نام خودکفایی، امنیت غذایی و «مقاومت» در برابر فشار خارجی، در خشک‌ترین نقاط کشور گسترش یافت. آب و برق بسیار ارزان، استفاده بی‌رویه و پمپاژ نامحدود آب‌های زیرزمینی را تشویق کرد. سدسازی و انتقال آب بین حوضه‌ای تبدیل به نماد قدرت ملی شد. رهبران به «ماموریت هیدرولیکی» باور داشتند: اینکه باید هر قطره آبی را در هر نقطه کشور مصرف کرد و نگذارند حتی یک قطره به دریاها، دریاچه‌ها یا تالاب‌ها برسد و «هدر» برود.

تحریم‌ها و تهدیدهای خارجی نه‌تنها این نگاه را اصلاح نکرد، بلکه تشدید نمود. در شرایط محاصره اقتصادی، تهران به «اقتصاد مقاومتی» روی آورد: تولید بیشتر در داخل، مصرف بیشتر منابع طبیعی، و تعویق اصلاحات دشوار به نام مقاومت. دشمنان ایران لازم نبود زیرساخت‌های کشور را بمباران کنند؛ کافی بود بحران را پایدار نگه دارند تا بهره‌برداری بی‌رویه از طبیعت، «وظیفه ملی» جلوه کند. این نگاه باعث شد ارزشمندترین ذخایر طبیعی ایران در مسیر برنامه هسته‌ای قربانی شوند.

سومین هشدار داریوش — «دروغ» — نیز به همین اندازه مهم است. اطلاعات مربوط به میزان آب در دسترس، حجم سدها و افت سفره‌های زیرزمینی پراکنده، محرمانه، سیاسی و امنیتی شده است. بحث‌ها مرتب از سوءمدیریت داخلی منحرف می‌شود و به سمت «دزدی ابرها»، «دستکاری هوا» یا «توطئه خارجی» کشیده می‌شود. وقتی مردم به آمار رسمی اعتماد نکنند، همکاری در صرفه‌جویی، سهمیه‌بندی یا تغییرات سخت سبک زندگی دشوار می‌گردد.

خشکسالی‌ای با این طول و شدت می‌تواند هر حکومتی را فلج کند. اما دولت‌ها برای چنین زمانی وجود دارند: برای آمادگی، پیشگیری و مدیریت بحران. تغییرات اقلیمی نباید بهانه بی‌مسئولیتی باشد، به‌ویژه وقتی علم از سال‌ها پیش چنین روزهایی را پیش‌بینی کرده بود. وقتی شفافیت کمیاب باشد، وقتی آبِ محدود به سمت مناطق ثروتمند و دارای نفوذ منتقل شود، و وقتی هزینه‌های زیست‌محیطی انکارناپذیر باشند، کمبود آب به‌سرعت تبدیل به خشم می‌شود.

امروز هم‌زمانی «دشمن، خشکسالی و دروغ» وضعیتی ساخته که بدتر از هر برنامه‌ریزی احتمالی ترامپ و نتانیاهو است. تحریم‌ها روزی برداشته می‌شوند و جنگ‌ها بالاخره پایان می‌یابند. اما سیستم آب فرسوده، خاک نابودشده و اعتماد عمومی از دست‌رفته، به‌سادگی قابل ترمیم نیستند.

برای جلوگیری از فروپاشی کامل، ایران باید انتخاب‌هایی سخت‌تر از هر آنچه که از بیرون تحمیل شده انجام دهد. باید از «اقتصاد مقاومتی» به «اقتصاد تاب‌آور» تغییر مسیر دهد. باید وابستگی اقتصاد به آب را از این راهها کاهش دهد: حذف تدریجی کشت‌ها و صنایع بسیار آب‌بر در مناطق خشک، اصلاح تدریجی قیمت آب و انرژی با حمایت از اقشار ضعیف، و اولویت‌دادن به بهره‌وری و احیای اکوسیستم‌ها به‌جای ساخت سدها و پروژه‌های انتقال آب جدید.

دعای داریوش هنوز معنا دارد. دشمنان ایران واقعی‌اند و خشکسالی هم دیگر قابل انکار نیست. وقتی طبیعت هم به صف دشمنان اضافه شود، شرایط سخت‌تر می‌گردد. اما دروغ‌ — انکار محدودیت‌ها، نپذیرفتن سوءمدیریت و نگفتن حقیقت به مردم درباره وضعیت فعلی و آینده نزدیک — تنها خطری است که کاملاً در کنترل جمهوری اسلامی است. اگر این دروغ‌ها ادامه یابد، طبیعت برگشت‌ناپذیر کاری خواهد کرد که تحریم‌ها و حملات نتوانستند: به زانو درآوردن یک تمدن کهن.

منبع: فوربز

برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع کنید به: ساکنان تهران در وحشت قطع آب


نفرت از اسرائیل باعث بحران آب ایران شد

ایران در حال تمام کردن ذخایر آب خود است. مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور در ۶ نوامبر گفت: «اگر تا اواخر آبان در تهران باران نبارد، مجبور به سهمیه‌بندی آب می‌شویم..اگر باز هم باران نبارد، باید تهران را تخلیه کنیم.»

اما مقصر اصلی چیست؟ نفرت افراطی جمهوری اسلامی از اسرائیل. دهه‌ها پیش، اسرائیل ایران را از یک فاجعه بزرگ ناشی از سوءمدیریت آب نجات داده بود. اما پس از انقلاب، رهبران تندرو کشور همه‌چیز را نابود کردند.

بعد از زلزله ویرانگر سال ۱۹۶۲، محمدرضا شاه پهلوی بی‌سروصدا از کارشناسان اسرائیلی دعوت کرد تا درباره نوسازی سیستم آب ایران کمک کنند. اسرائیل نیز مانند ایران اقلیم خشک و جمعیتی رو به رشد داشت، اما توانسته بود فناوری‌ها و روش‌هایی بکارگیرد که هم کشاورزان و هم شهرنشینان بتوانند آب کافی داشته باشند.

نخست چند مهندس آب به ایران آمدند، اما کم‌کم تعدادشان به ده‌ها و در نهایت صدها نفر رسید. آن‌قدر متخصص اسرائیلی در پروژه‌های آب ایران مشغول کار شدند که تا اواخر دهه ۱۹۶۰ چند مدرسه عبری‌زبان برای فرزندان آنها در ایران تأسیس شد. حتی تعدادی مغازه در برخی مناطق تابلوهای عبری داشتند.

من با چند مهندس آب اسرائیلی که قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران کار می‌کردند مصاحبه کردم. آنها از فضایی دوستانه میان ایرانی‌ها و اسرائیلی‌ها گفتند. جز یک مسابقه فوتبال که تیمی از اسرائیل در آن شرکت داشت، هیچ‌کدام خاطره‌ای از رفتار ضداسرائیلی یا ضدیهودی نداشتند.

تا زمان سقوط شاه، سیستم‌های آبی ایران شکوفا بودند. کشور برنامه‌ریزی کشاورزی مبتنی بر آب داشت، لوله‌کشی شهرهای بزرگ برای کاهش هدررفت آب تقویت شده بود، و چندین تأسیسات آب‌شیرین‌کن ساخته شده بود؛ همه با طراحی، ساخت و همکاری مشترک کارشناسان ایرانی و اسرائیلی. پس از انقلاب، اسرائیلی‌ها سریعاً کشور را ترک کردند و بسیاری از مهندسان ایرانی که با آنها کار کرده بودند تبعید یا اعدام شدند.

نگاه فناورانه و غیرسیاسی به مدیریت آب که اسرائیلی‌ها پایه گذاشته بودند نیز پس از انقلاب قربانی شد. کمی بعد، حکومت بخش اصلی مدیریت آب را به سپاه پاسداران سپرد؛ نهادی ایدئولوژیک که شرکت‌های بزرگ مهندسی و عمرانی ایجاد کرد و از پروژه‌های آبی میلیاردها دلار سود برد.

نیک آهنگ کوثر، روزنامه‌نگار ایرانی در تبعید که درباره چیزی که آن را «مافیای آب ایران» می‌نامد زیاد نوشته، (در این خصوص رجوع کنید به: چطور مافیای آب ایران را ویران می کند) در گفت‌وگویی تلفنی به طرح‌های میلیارد دلاری «سدسازی و انتقال آب» اشاره می‌کند؛ طرح‌هایی که «نه به‌خاطر کارآمد بودن، بلکه به‌خاطر کمیسیون‌های کلان، قراردادهای مبهم و نبود هرگونه پاسخ‌گویی» اجرا شدند.

البته تنها سرمایه‌ای که در مسیر غلط افتاد، پول نبود. شرکت خاتم‌الانبیا، وابسته به سپاه، با اختیار کامل خود مسیر آب‌ها را به سمت مناطق مورد علاقه نظام منحرف می‌کرد که اغلب پیامدهای انسانی و محیط‌زیستی سنگینی داشت.

یکی از نمونه‌ها پروژه «قم‌رود» در سال ۲۰۰2 بود که آب شاخه‌های رود دز در جنوب‌غرب ایران را به شهر قم منتقل کرد؛ شهری مهم برای روحانیت حاکم. به گفته برخی منابع، این آب همچنین برای خنک کردن تجهیزات تاسیسات زیرزمینی غنی‌سازی اورانیوم فردو—که در ژوئن گذشته با بمب‌های سنگرشکن آمریکا هدف قرار گرفت—استفاده می‌شد.

چنین انحراف‌هایی بسیاری از روستاها و مزارع را از آب مورد نیاز برای کشت و دامداری محروم کرد. کشاورزان مناطق کم‌برخوردار و اقلیت‌های قومی به فقر کشانده شدند و مجبور به ترک روستاها و مهاجرت به شهرها شدند. همین روند سبب شکل‌گیری حاشیه‌نشینی در اطراف تهران و دیگر شهرها شد. از ابتدای انقلاب تاکنون، ۳۱ هزار روستای ایران از میان ۶۹ هزار روستا خالی از سکنه شده‌اند که کم‌آبی عامل مهمی در این ویرانی است.

عدم برنامه‌ریزی برای نیازهای آبیِ جمعیت رو به رشد شهرها، مشکلات تازه‌ای ایجاد کرده است. شهرها توان تامین آب مصرفی را ندارند. تهران با بیش از ۱۷ میلیون نفر در منطقه بزرگ شهری خود حدود ۲۰ درصد جمعیت کشور را دربرمی‌گیرد و اکنون در آستانه یک بحران فوری آب است. شهرهای دیگر نیز با کم‌آبی‌ روبه‌رو هستند؛ بحرانی که با کاهش هدررفت آب، استفاده از آب بازیافتی، مدیریت آب‌های زیرزمینی، ساخت آب‌شیرین‌کن در سواحل و اقدامات مشابه قابل پیشگیری بود. پمپاژ بی‌رویه آب زیرزمینی باعث نشست زمین در استان‌های تهران و اصفهان شده و ساختمان‌ها و لوله‌ها نیز بر اثر این فرونشست ترک برداشته‌اند.

در مرداد امسال، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در حرکتی که بی‌تردید اشاره‌ای به دعوت مردم به شورش علیه حکومت داشت، پیشنهاد داد مهندسان آب اسرائیلی برای نجات ایران از فاجعه آبی بازگردند، اما به یک شرط: پایان حکومت دشمن‌محور فعلی و تشکیل حکومتی جدید که روابط دوستانه برقرار کند.

سؤال اینجاست: اگر ایران به‌جای هزینه‌کردن میلیاردها دلار برای پروژه‌های مخرب آبی، آشوب‌سازی در منطقه و پیگیری سلاح هسته‌ای، این پول را صرف مردم خود می‌کرد، امروز در حوزه آب—و سایر حوزه‌ها—به چه جایگاهی می‌توانست برسد؟

منبع: وال استریت ژورنال


نظر شما