درقرن بیستم میلادی بشریت پس از پشت سرنهادن دو جنگ جهانی، به این نتیجه رسید که باید در سایه صلح و آرامش زندگی کند وگرنه هستی در خطر نابودی است. برای این منظور به تشکیل «سازمان ملل متحد» و امضا و صدور منشور بینالمللی مبادرت ورزید. اما با وجود سازمانهای مزبور و صدور چندین قطعنامه و موافقتنامه، وقوع چندین درگیری مسلحانه، این سؤال را باقی گذاشت که مشکل اصلی چیست و راه حل نهائی را باید از چه نقطهای آغاز کرد؟
به نظر ادیان الهی و در رأس آن اسلام، راه اصلی وصول به آرامش، دستیازیدن به «صلح توحیدی» است. صلح توحیدی نوعی معرفت است و به معنای تسلیم در مقابل خدا و هستی واحد است. این گونه معرفت، نه تنها جامعه بشری را به دو بخش خودی و ناخودی بخش نمیکند تا همواره در ستیز با ناخودی باشد، که حتی کل جهان را به دو بخش ذیروح و بیروح تقسیم نمیکند، تا طبیعت را بخش بیروح جهان بداند و همواره با آن بجنگد و آن را به تباهی و فساد بکشد.
در این نظام معرفتی همه موجودات و اجزای جهان «مُسلم»اند، یعنی تسلیم حق متعالند همه اجزای جهان با هم و در کنار هم با کمال دوستی و مودت، مشغول عبادت خداوندند: والشمس و القمر بحسبان و النجم و الشجر یسجدان
ابعاد گوناگون صلح توحیدی
الف) صلح با خود
در تعلیمات اسلامی اولین گام برای رسیدن به صلح توحیدی، تلاش برای ایجاد صلح در درون خود است؛ یعنی خود علوی او بر خود سفلی پیروز شود و آن را تسلیم خود نماید. خود سفلی که عبارت از مجموعه خواستههای نفسانی است اگر غالب شود و به تعبیر قرآن مجید هوای او به جای خدا بنشیند و به جای آنکه آدمی تسلیم حق متعال و خالق جهان شود، تسلیم او شود، دیگر هیچ ارزش انسانی ندارد، موجودی بسیار خطرناک خواهد شد. قرآن میفرماید: «أرأیت من اتّخذ إلههُ هواهُ أ فأنت تکُونُ علیه وکیلا: آیا دیدى کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟ آیا تو مى توانى او را هدایت کنى؟»
این چنین موجودی که در درون خویش کارزار داشته و مغلوب شده و تسلیم حق نشده تا به سلام و آرامش برسد، از حیوانات نیز پایینتر و برای جهان خلقت خطرناکتر خواهد بود. این موجود به قوانین الهی حاکم بر جهان اعتنا نمیکند و زمین را به فساد میکشاند. حیوانات وحشی چنین نیستند؛ زیرا آنان به حکم طبیعت خویش مطیع قوانین زیست محیطی هستند و هرگز تخطی نمیکنند. قرآن مجید میفرماید: «و لکنّهُ أخلد إلى الأرض و اتّبع هوئهُ فمثلُهُ کمثل الکلب: و او به پستى گرایید، و از هواى نفس پیروى کرد. مثَل او همچون سگ (هار) است.»
ب)صلح با دیگر انسانها
اصل توحید انسان را اعضای خانواده واحد میداند. اثر صلح توحیدی آن است که بر روابط میان انسانها، صلح میان یک خانواده، صلحی همراه با مهربانی برادرانه، پدرانه و مادرانه حاکم میسازد. به آیه زیر توجه کنید: «یا ایُّها النّاسُ انّا خلقناکُم من ذکر و أُنثى و جعلناکُم شُعُوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکُم عند الله أتقاکُم إنّ الله علیمٌ خبیر: اى مردم! ما شما را از مردى و زنى آفریدیم و شما را گروهها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. بى گمان گرامى ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. بهراستى خداوند دانایى آگاه است.»
در این آیه چند نکته مهم وجود دارد:
۱ـ مخاطب این آیه عموم انسانها هستند و نه فقط جامعه مؤمنان و یا مسلمانان.
۲ـ این آیه همه انسانها را عضو یک خانواده واحد بشری دانسته و پدر و مادر همه آنان را یک مرد و زن برشمرده است. وحدت خانواده بشری در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر گوئی زیربنای کلیه اصول قرارداده شده است.
۳ـ «تَعارف» یعنی شناسائی حقوق اعضای خانواده واحد بشری هدف خلقت انسانهاست.
۴ـ در آیه فوق یکی از اصول صلح توحیدی را شناسایی و احترام به تنوع فرهنگی محسوب داشته است؛ یعنی وحدت خانواده بشری بیانگر یکپارچگی و برابری همه انسانهاست، نه یکپارچگی ظاهری و یکزبانی بلکه تنوع فرهنگی ولی برخورداری از حقوق برابر.
۵ـ آیه شریفه باارزشترین فرد انسانی نزد خداوند را باتقواترین آنها دانسته و مراد از تقوا در این آیه، رعایت همان اصل مطرح شده در صدر آیه یعنی احترام به اعضای خانواده بشری و تعارف و شناسائی حقوق دیگران و نادیده گرفتن خودبرتربینی قومی، نژادی و حتی فکری است. هیچ گروهی نباید خودرا فرزند خدا و یا نماینده خاص خدا بداند و دیگران را به دیده حقارت بنگرد و او را به اطاعت خویش وادارد.
جالب آن است که قرآن مجید قیاس بین پیامبران را هم امری بیهوده و نادرست دانسته؛ زیرا همه آنان پیامبران الهی و پیروان آنان کلا یک جامعه بشری واحد را تشکیل میدهند: «و لکُلّ أُمّه رسُولٌ فإذا جاء رسُولُهُم قُضی بینهُم بالقسط و هُم لا یُظلمُون: براى هر امتى، رسولى است؛ هنگامى که رسولشان به سوى آنان بیاید، به عدالت در میان آنها داورى مىشود؛ و ستمى به آنها نخواهد شد.»
در قرآن مجید به صراحت عناوینی از قبیل «فرزندان خدا»، «دوستان خدا» و «اولیای خدا» برای خویش دانستن و از این رهگذر خود را برتر از دیگران دیدن، نفی شده و مخالف توحید شمرده شده است: «و قالت الیهودُ و النّصارى نحنُ أبناءالله و أحبّاؤُهُ. قُل فلم یُعذّبُکُم بذُنُوبکُم؟ بل أنتُم بشرٌ ممّن خلق یغفرُ لمن یشاءُ و یُعذّبُ من یشاءُ و لله مُلکُ السّماوات و الأرض و ما بینهُما و إلیه المصیر: یهودیان و مسیحیان میگویند ما فرزندان و دوستان خدا هستیم [و ازاین رهگذر خود را معاف از هر گونه بازخواست به شمار میآورند، این اشتباهی بزرگ است]. بگو: پس برای چه شما را به گناهانتان عذاب میکند؟ بلکه شما [همانند سایرین] بشری از آفریدگان هستید. خدا هر که را بخواهد، می آمرزد و هر که را بخواهد، عذاب میکند و آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست، ملک خداست و بازگشت [همه] به سوی اوست.»
«قُل یا أیّها الذین هادوا إن زعمتُم أنّکُم أولیاءُ لله من دُون النّاس فتمنّوُا الموت إن کُنتُم صادقین: بگو اى یهودیان، اگر مى پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید، اگر راست مى گویید، پس باید متمایل به مردن باشید[در حالی که همیشه از مرگ نگرانید].»
مقتضای توحید، سلب هر گونه پرستش است و پرستش وابستگیهای خود از زشتترین چهرههای شرک محسوب است. به دیگر سخن، در نظام معرفتی صلح توحیدی تفاوت میان فرهنگها، اشخاص، جوامع و ادیان همه در مقابل عظمت خداوند محوشده و رنگ میبازد.
در آیه زیر به صراحت آرامش و امنیت را در سایه صلح توحیدی یعنی توجه به مبدأ هستی دانسته است: «بلى من أسلم وجههُ لله و هُو مُحسنٌ فلهُ أجرُهُ عند ربّه و لا خوفٌ علیهم و لا هُم یحزنُون: آرى، کسى که روى خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، پاداشش نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى شوند.» بنا بر این بهشت خدا در انحصار هیچ گروهى نیست.
دورشدن هرگونه ترس، واهمه، نگرانی و افسردگی از جامعه بشری مدیون رویآوری به توحید یعنی تسلیم به حقیقت است.
ج) صلح با جهان پیرامون
توحید نه تنها بر یکتایی خداوند تأکید دارد، وحدت جامعه بشری و در نهایت یکپارچگی تمامی هستی راآموزش میدهد. قرآن میفرماید: «سنُریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفُسهم حتّى یتبیّن لهُم أنّهُ الحقُّ أو لم یکف بربّک أنّهُ على کُلّ شیءٍ شهید: ما نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها (انسانها) نشان مى دهیم تا برایشان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟»
اصل توحید فراهمکننده شناخت مخلوق از خالق خویش است تا از رهگذر این شناخت، به حقیقت هستی دست یابد و با پشتوانه این بینش تعالی یابد و صلح و آرامش دنیای او را فراگیرد. در این معرفت سرنوشت انسان جدا از طبیعت نیست و سرنوشت طبیعت جدا از انسان نخواهد بود.
انسان توحیدی به جای آسیبزدن به طبیعت پیرامون، آن را کتاب مطالعه و وسیله ترقی معنوی میداند: «الّذین یذکُرون الله قیاماً و قُعُوداً و على جُنُوبهم و یتفکّرُون فی خلق السّموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سُبحانک فقنا عذاب النّار: همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آنگاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد مى کنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند [و مى گویند:] پروردگارا، اینها را بیهوده نیافریده اى، منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»
قرآن مجید یکی از آثار تربیت دینی را چنین بیان میکند: «و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا: بندگان خالص خداوند بر روی زمین با نرمی و تواضع راه میروند.» منظور از راهرفتن، همزیستی با زمین است. به دیگر سخن قرآن مجید انسانها را به دوقسم تقسیم میکند: برخی همزیستی با زمین ندارند، برای طبیعت حقوقی قائل نیستند، گویی همه حقوق را برای خودشان میشناسند، بر طبیعت تجاوز میکنند و گروهی دیگر خود را جزئی از طبیعت میدانند و برای همه اجزای طبیعت حقوق قائلند. این دسته چنین تربیتی را از بندگی خدا دریافت کردهاند.
مفهوم بندگی خدا با بندگی انسانها دارای مفهوم مشترک نمیباشد. مفهوم بندگی بندگان خدا مالکیت اعتباری و اطاعت است. صاحب برده به انگیزه بهرهکشی امر و نهی میکند و هیچ انگیزه دیگری ندارد. در حالی که بندگی خداوند نوعی معرفت است؛ یعنی بندگی بیشتر، معرفت بالاتر. رقاء نفسانی بیشتر. و در حقیقت به تعبیر حکمت متعالیه، بندگی خداوند مرحلهای است از قرارگرفتن در سیر الی الله: انا لله و انّا الیه راجعون؛ یعنی عبادت موجب فنای فی الله است که: کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام و به قول حافظ شیراز:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمـند تو رستگارانند
*سید مصطفی محقق داماد/جماران
نظر شما