هویتهای اجتماعی به انسان این امکان را میدهند که نوع نگرش و بینش افراد مختلف را شناسایی کند. با تعدد هویتها نوع نگاه و نظر افراد نیز متعدد میشود و بین آنها یک نوع ارتباط تکاملی به وجود خواهد آمد این ارتباط با دیگر افراد، یکی از اجزای جدایی ناپذیر زندگی ماست. این ارتباطها میتوانند معانی متفاوتی داشته باشد ولی در رأس آنها میتوان به تعادل و توازن در ارتباط بین دو هویت اشاره کرد، که زندگی منسجم همراه با همدلی و همزیستی را به همه هدیه خواهد کرد.
البته طبق گفته «پیکو پارک» آنجا که تنها یک هویت بر دیگر هویتها چیره میگردد ممکن است آثار و نتایج معکوسی پدیدار شود. وی میگوید: «در چنین شرایطی (چیرگی یک هویت بر دیگر هویتها) هر کس به خود و جامعه خویش و جهان، از دید خود نگاه خواهد کرد و نه تنها جوانب مختلف یک مسئله را در نظر نگرفته بلکه در مورد رفتار و کردار خود نیز یک برداشت منحرف و نادرست پیدا خواهد کرد. آنها تمام انواع بشری را بر یک اساس و شاخص تقسیم کرده و افراد و گروهها را یا دوست یکدیگر و یا دشمن یکدیگر میپندارند و بقیه مردم و ارتباطهای بهم گره خورده آنها را در نظر نمیآورند. چون تنها یک هویت برای آنها تعریف شده و تمام وجود آنها را دربرگرفته و سعی میکنند در حد مرگ و نابودی به آن چنگ زنند، و همیشه از این میترسند که مبادا این هویت از بین رفته یا ناپدید شود چراکه استقرار و ثبات زندگی خویش را وابسته به آن میدانند. این طرز تفکر آنها را از معانی و حقایق جدا میسازد درحالیکه خود به دنبال حفاظت از آن در مقابل تهدیدهای خارجی میباشند و آن را از هرگونه نقص داخلی پاک میکنند درحالیکه بینش و دیدگاه آنها بسیار سطحی و کوتاه مدت است و دوام نخواهد آورد. در حقیقت به جای اینکه آنها مالک یک هویت باشند این هویت است که آنها را برده خویش قرار داده است».
اگر این افراد با دیگر هویتهای متعدد و متنوع آشنا میشدند و به همزیستی با یکدیگر میپرداختند دیگر ترس از بین رفتن ویژگیها و هویتشان آنها را همراهی نمیکرد. این ترس تا زمانی که به هویت خود وابسته باشند یک ترس طبیعی و حتمی است و این امر باعث میشود که کل روابط خویش را براساس امور قومیتی که آثار منفی دارد بنا کنند و حاصل آن خشونتی است که تمام بشریت و ارزشها و اصول همزیستی و گذشت را تهدید میکند. خشونت، اراده انسان را از بین میبرد و او را اسیر گروههای مذهبی و قومیتی خواهد کرد که به دنبال حذف دیگر گروهها هستند. آنها به وی فرصت نقد و بررسی افکار خویش را نخواهند داد، درحالیکه این نقد و بررسی بینش و دیدگاه فرد است که به تشکیل هویت در او منجر خواهد شد و بین فرد و ذات وی دوستی و آشتی ایجاد خواهد کرد، آنگاه است که از ارزشهای انسانی لذت خواهد برد. نقد خویشتن به انسان این فرصت را میدهد که روشنفکرانهتر برخورد کرده و بینش و دیدگاه خود را قابل گفتگو و ردّ و بدل با دیگران بداند.
هویت تنها در سایه زندگی اجتماعی است که معنای حقیقی و شکل و شمایل درست خود را پیدا میکند در نتیجه ویژگیهای متضادی پیدا خواهد کرد و این سخن در مورد افراد روشنتر است، چراکه ممکن است یک فرد یک ویژگی داشته باشد که دیگری از داشتن آن محروم است و یا نسبت به فرد اول کمتر از آن ویژگی برخوردار باشد. همانطور که هویت میتواند ایجادکننده حس نزدیکی و وابستگی باشد، میتواند احساسات متضاد آن را نیز ایجاد کند. چراکه این کلمه شامل مفاهیمی همچون قومیت، قبیله، رنگ، دین و مذهب، وطن و غیره است که میتواند موافق یا متضاد باشند.
حال اگر یک هویت جزو ذات یک فرد یا گروه از یک جامعه باشد برای پیشرفت و رشد به عناصر مختلفی از جنس آگاهی و معرفت نیاز دارد. هویت ذاتی یک فرد از ویژگیهای شخصی و هنجارهای اجتماعی به وجود می اید.
درحالیکه هویت یک گروه از نگرشهایی شکل میگیرد که بر افراد گروه تأثیر گذاشته و ویژگیها و خصوصیات آن گروه رفته رفته جزو ویژگیها و خصوصیات او قرار میگیرند و او نیز در یک محیط اجتماعی نقش خود را ایفا خواهد کرد. این ارتباط و همبستگی بین فرد و گروه یک هویتی را ایجاد خواهد کرد که در سایه معرفت و آگاهی قدرت تأثیرگذاری و تأثیرپذیری خواهد داشت.
خشونت و بُعد وجودی هویت
حوادث 11 سپتامبر سال 2001م بعد از آنکه آکنده از افراطیگری و خشونت بود توانست به هویت یک مفهوم جدید و به روز الهام بخشد. این حوادث همچنین باعث شد که افراد براساس شاخصهایی چون شاخصهای کمونیست تقسیم شوند، آنها افراد را براساس نامگذاریهایی چون: بر جوازی، ملوک الطویفی و طبقه کارگر تقسیم میکنند. حقیقتی که بعد از این حوادث خود را بر جهان تحمیل کرد باعث شد که گروههای جدیدی به خصوص با بینش دینی افراطیگری به وجود آیند.
این گروهها هیچگونه گفتگو و داد و ستد با دیگر هویتها را قبول نداشته و با آنها ارتباط برقرار نمیکردند.
بینش این گروهها آنچنان پژواک داشت که در درک و آگاهی ملتها و حتی کسانی که با هویت اسلامی آشنا بودند نوعی سردرگمی و حیرت ایجاد کرد. گروههایی چون القاعده، سلفیهای جهادگر، بوکو حرام و داعش دارای بینشی مشابه بینش اکثریت مسلمانان است ولی با این تفاوت که از مسیر معمول خود خارج شده و برای تشدید و تقویت درگیریها و جنگها به کار بسته شدند.
امروزه به تلاشهای بیشتری برای مقابله با این نوع نگرش تکفیری افراطیگرا نیازمندیم تا هویت اسلامی به سبک مدرنیته و به روز به جهانیان عرضه شود و هرگونه خشونت و عوامل و اشکال آن مردود و ناپسند اعلام گردد. باید بعضی از امور مسلم و قطعی شمرده دین را که باعث شده بسیاری در دره افراط و خشونت افتند را به بحث و بررسی گذاشت و در مورد اینگونه گروهها که به خونریزی و خشونت دعوت میکنند کتاب نوشت و حقیقت آنها را بر همه عیان ساخت تا با نقد و به چالش کشیدن بینش و تفکر آنها هرگونه شرعی دانستن خشونت و افراطیگری را برانداخت که تمام این وقایع حاصل چیرگی یک هویت ناهنجار و ناپسند بر دیگر هویتهاست.
مترجم: سید محمد منوری
نظر شما