بله! همگی بدان اهمیت داده و در جستجوی آن هستند و در تلاشند تا از آن توشهای برگیرند. به غیر از یک طبقه از انسانها! این طبقه، همان انسانهایی هستند که در مواجهه با بدیها و ناهنجاریها، شتابزده عمل میکنند. آنان گناهکار نامیده شده و مرتکب اشتباهات شرعی اخلاقی و غیراخلاقی میشوند. چنین نوعی از بشر، هیچ هدفی را در زندگی دنبال نمیکند.
به راستی، چرا؟
کسی که از وسوسههای زودگذری که در لحظه از بین میرود، لذت میبرد، دیگر فرصتی برای آگاهی یافتن از هدفگذاری در زندگی خود نمییابد. چرا که وی تنها به ارضاء خواستههای خود دلبسته و مشغول است و آنچنان مطیع نفس خویش شده که به مقدار معینی از لذت راضی نمیگردد، بلکه اشتیاقش بدان روز به روز افزون میشود. این گونه است که انسان گناهکار، فریب امیال نفسانی خود را میخورد و با پایداری ورزیدن در آن، نفس خویش را به بیچارگی و مذلت میافکند. لذا، فرصتی برای تغییر زندگی خود به زندگی قانونمندی که نفع آن به خودش یا مردم برسد، برایش باقی نمیماند. او همچون کسی است که بیشتر از این لحظهای که در آن است، تمایل به زندگی ندارد و فراتر از همین لحظات لذتبخش نمیزید. این خطر، گریبان کسی را میگیرد که غرق شدنش در گناه، او را از هدفش در زندگی غافل نموده است.
مرحوم آیتالله سید محمّد شیرازی در کتاب خود[1] در بیان دقیقی، این چنین مینگارد: «انسانی که به بدیها مشغول است، نسبت به همه چیز، حتی هدفش از زندگی جهل میورزد.»
عواقب جدی و خطرناکی برای این دلمشغولیها میتوان برشمرد؛ همین دلمشغولیهاست که رفته رفته، ارادهی فرد را سست و فلج میکند و او را به تدریج همرنگ جماعت میسازد. در مرحلهی بعد، شخص به طور کامل، به رنگ جامعه درمیآید و این کرخی و تباهی، او را همچون شخص مبتلا به وبا، سست و ضعیف ساخته و ویران و نابود میکند. به گونهای که هیچ امیدی برایش نمیماند. به همین دلیل است که اسلام و در پی آن اندیشمندان و سخنوران منبرهای حسینی و افرادی که ندای صلح سر میدهند، بارها و بارها بر وجوب کاهش علل دلسردی و ناامیدی تأکید نمودهاند. آنان در آموزههای خود اصرار دارند که در محافل مذهبی کسانی را که به خاطر گناهان، گوششان شنوای هیچ سخنی نیست و هیچگونه تمایلی به این قبیل فضاها و سخنان ندارند، را نیز با آغوش باز بپذیریم تا از این رهگذر به از بین بردن فساد اخلاقی در جامعه که امروزه گریبانگیر جوامع غربی شده است، نائل آییم.
غرق شدن در غل و زنجیر پستیها و فرومایگیها، رهاوردی جز نابودی هدف انسان از زندگی ندارد؛ حتی اثر گناه یک فرد به خودش ختم نمیشود. کسی که با نادیده گرفتن ناشایستیها، آن را تأیید میکند، اجازه میدهد که متجاوز ستمگر از او سوء استفاده کرده، بر گردهاش سوار شود، او را نادیده گرفته و برای آزارش به او ضربه بزند و حقوقش را پایمال کند. چنین کسی به تدریج، ارزش حقیقی خود را از دست میدهد. از یک سو باید دانست حاکم، ستمگر نمیشود اگر مردم از او اطاعت محض نکنند. از سوی دیگر، مردم از هیچ حاکم ظالمی، اطاعت بی چون و چرا نمیکنند، مگر بعد از آن که زشتیها پیش چشمان این مردم زیبا شد، ارادههایشان به یغما رفت، اهدافشان نابود گشت و تنها بر شهواتشان اصرار و تأکید ورزیدند. پس در آن سردرگم شده و هدف از به وجود آمدنشان به فراموشی سپرده خواهد شد.
مرحوم آیت الله سید محمّد شیرازی، مطلب فوق را با کلمات روشن و تصاویر دقیق، چنین توصیف میکند: «اگر مردم جامعه با ناهنجاریها و صفات غیراخلاقی خو بگیرند، این ویژگیها به خودی خود، برای نابودی آنان و سلطهی ستمگران بر آنها کافی است. چرا که شاکلهی انسان گناهکار در پی آن است که تماماً به لذات و خواهشهای نفسانی بپردازد؛ چنین فردی نمیداند که در مسائل سیاسی، اقتصادی و غیره، چه اتفاقی در حال جریان است[2].»
پیامد برخی لغزشها به انجام دهندهی آن یا کسانی که مرتکب آن فعل میشوند، محدود نمیشود؛ بلکه گسترهی آن، تمام جامعه را دربرمیگیرد و با شتابی غیرمنتظره، آن جامعه را در هم میپاشد. در این حالت، تمام بخشهای جامعه، به عرصهای برای نمایش پیامدهای حاصل از این اشتباهات ویرانگر تبدیل میشود. «به راستی که برخی گناهان، پیامدهای بد و در عین حال سریعی برای فرد در پی دارند و یا پیامدهای منفی این گناهان به طور مستقیم، خود را در بدنهی جامعه نشان میدهد[3].»
اما با وجودی که مطلب فوق، کل جامعه را درگیر میکند، بسیاری خود را به نادانی زدهاند. به ویژه کسانی که از سطح فکر محدودی برخوردارند و یا روشنفکرانی که گمان میکنند رفتارهای مضر آنان از فرد به جامعه سرایت نمیکند. ولی این طور نیست. درست همان طور که اثر عمل نیکوی شخص، تنها به انجامدهندهی آن محدود نمیشود، بدرفتاری کسی که به حقوق فردی خویش تجاوز کرده و مرتکب لغزشی میشود، تنها به خودش زیان نمیرساند. درست است که یک عمل کاملاً شخصی است، اما شخص در خلأ به سر نمیبرد، بلکه او در انکوباتور(محفظه نگهداری نوزاد نارس) بزرگ اجتماع نمو مییابد و تمام اشتباهاتی که از او سر میزند، در کل جامعه بازتاب خواهد داشت. این مطلب در مورد اقدامات مفید نیز درست است که رهاورد آن، تنها به فرد محدود نمیشود و هر کار نیکویی که از فرد سر میزند، هرچند دارای ماهیت فردی است ولی اثر آن در کل جامعه، ساری و جاری خواهد بود.
چنین معنا و تفسیری را میتوان در کلمات و عبارات بیان شده در منبع قبل خواند: «به راستی که خداوند برای هر ویژگی اخلاقی پسندیدهای، نتایج مادی و معنوی مثبتی قرار داده است که مردم از آن بهرهمند میشوند و برای هر صفت غیراخلاقی و لغزشی نیز نتایج منفی قرار داده است که به روح انسان بازتاب شده، ایمانش را سست و ضعیف مینماید و زیان نتایج منفی مادی آن به جامعه میرسد.»
این مطلب بدان معناست که آدمی در عملکرد سوء، آزاد نیست و این امر در مدار آزادیهای فردی او نیست. به این خاطر است که تمامی رفتارهایی که توسط فرد انجام میشود، گذشته از آن که به خودی خود پذیرفته و عادی است، ممکن است نتایج زیانباری نیز داشته باشد که نه تنها فقط برای خودش، بلکه برای یک جامعه خطرآفرین بوده و فرد و جامعه، هیچکدام تحمل آسیبهای ناشی از آن را نداشته باشند. در این هنگام است که هدف در محاسبات زندگی شخص، زرد و بیارزش گشته و فرد نسبت به آن بیتفاوت میشود. این بدان معنا نیست که کل جامعه در زندگی، هدفی را دنبال نمیکنند. این جا همان جایی است که خطر، رخ مینماید.
جوامع متمدن متوجه این خطر فوقالعاده شدهاند و قوانینی را به تصویب رساندهاند که هم جامعهی آنها را از چنین آسیبهایی حفظ کند و هم فرد را از اعمال ناشایستی که نمیدانسته است که انجام آن، چه دامنه و محدودهای دارد و چه قدر ممکن است برای او و جامعهاش خطرناک باشد، مصون بدارد. در جامعهی ما نیز این پدیده حضور دارد و بر ماست که نه تنها با قانون، بلکه با روشنگری، آگاهی و غنیمت شمردن فرصتهای مناسب برای به رسمیت شناختن اموری که به طور واضح به فرد و جامعه مربوط است، با ارتکاب اعمال ناشایست و غرق شدن افراد جامعه در آنها مبارزه کنیم تا همگی به هدف وجودی انسان متوسل شویم و گناهان را به منزلهی سدی خطرناک برای فرد و جامعه پس زده و محکوم نمائیم.
مترجم: ط. مکارمی
..................................
نظر شما