50 خانوار عراقی ایرانی الاصل در اردوگاهی در اشترانکوه لرستان شبانه روز در انتظار رسیدن نتیجه آزمایش DNA و گرفتن شناسنامه روزگار می گذرانند. این اردوگاه که 30 سال پیش و هم زمان با جنگ ایران و عراق ساخته شد، پناهگاه جنگ زده هایی از شهرهای خرمشهر، آبادان، اهواز، اندیمشک و ایلام و همچنین عراقی هایی گشت که از کشور خود به ایران پناه آوردند.

ام غایب آن روزها را به یاد می آورد: «برای‌مان لباس آوردند. غذا، ظرف، اسباب‌بازی، همه‌چی. آن‌قدر که می‌گفتیم بس است. خدا رو شکر در چادرهایی که هلال‌احمر بر پا کرده بود، نزدیک حمام عمومی ساکن شدیم. آن دوسالی که در چادر زندگی کردیم از بدترین سال‌های عمر تمام ساکنان آن اردوگاه بود. یادم هست از سرمای شدید در چادر به خودمان می‌پیچیدیم و زجر می‌کشیدیم. برف هم بی‌امان می‌بارید.»

اما به مرور زمان چادرها جای خود را به ساختمان داد و نانوایی، حمام و حتی ساختمان های اداری ساخته شد، تا جایی شود برای اردوی چندساله. اردویی که برای خانواده‌های عراقی هنوز ادامه دارد. زندگی در مخروبه‌ها با اندک جیره ماهانه‌ای که سازمان ملل و سازمان‌های دولتی می‌دهند و گاه اگر مناسبتی باشد نذری اهالی شهر.

پیرزن 80 ساله ای کنار شیرآب نشسته و لباس‌ها را چنگ می زند: «در ایران به دنیا آمدم، یا مهران یا ایلام. اقوام مادرم الان در ایلام هستند. آن‌جا همگی ما را می‌شناسند. زمان‌شاه پدرم ما را برد بغداد. خانواده‌مان را صدام بیرون کرد، همه ما را بردند بروجرد. بعد آمدیم این‌جا. ٦‌سال پیش برای شناسنامه اقدام کردم. هرجا می‌روم می‌گویند: پیرزن، برو بیرون. تا به حال دو بار سکته‌کردم، اما بیمه نیستم، دکتر می‌روم باید پول بدهم».

با لیندا آشنا می شوم، خانواده اش به عراق رفته اند و خود نیز با مردی عراقی ازدواج کرده است. می گوید: «اهل مرز ایران و عراق هستیم، سرپل ذهاب. من و بچه‌ها شناسنامه نداریم. شوهرم در کارخانه سنگ کار می‌کند و ماهی 500 هزار تومان حقوق می گیرد»

لیندا ادامه می دهد: چند ماه پیش نیمه شب درد زایمانم آغاز شد، ماشین نبود که برویم بیمارستان. دم صبح شوهرم با وانت مرا برد بیمارستان اما بچه در شکمم خفه شده بود. ٢٠ روز در بیمارستان فوق‌تخصصی خرم‌آباد بودم. هزینه بیمارستان یک‌میلیون و ٥٠٠‌هزارتومان بود. شوهرم قرض گرفت. هنوز ٣٠٠‌هزار تومانش مانده، نداریم که بدهیم. ما یک آمبولانس می‌خواهیم برای این‌که کسی از بیماری نمیرد».

آب در اردوگاه جیره‌بندی است. روزی تنها دو، سه ساعت آب دارند. خانه‌های بالای اردوگاه گازکشی نشدند. خانه ها خراب است و حداقل به 6 میلیون تومان برای تعمیر هریک از آنها نیاز است، اما مردم اردوگاه به سختی پول بدست می آورند و اگر هم پولی داشته باشند ترجیح می دهند صرف آزمایش DNA بشود.

درد دل لیندا تمام شدنی نیست: «مردم اینجا به نان شب محتاج اند. گاهی شوهرم گرسنه سر کار می رود. سازمان ٦ماه یک‌بار یک‌ کیسه برنج و یک‌ظرف روغن می دهد. دولت هم فقط آرد و یک‌شیشه روغن به ‌ما می‌دهد. کمیته امداد کمک نمی کند، می‌گوید شما شناسنامه ندارید. بعضی‌ها برای رفع نیاز خود، روی به گدایی آورده اند. ما ایرانی هستیم و نمی‌خواهیم به عراق برگردیم. گفتند نمونه دی‌ان‌ای پدرت را بیاور. پدر من ٣٥‌سال پیش مرده. پولی برای نبش‌قبر و نمونه‌گیری نداریم».

ننه علی که خود اهل ازناست و به خاطر ازدواج با یک عراقی به 4 فرزندش شناسنامه نمیدهند، می گوید برادران شوهرش همگی زاده دهلران هستند و شناسنامه ایرانی دارند، اما شوهر او در عراق به دنیا آمده است. اکنون شوهر او مرده و وی با 4 بچه یتیم به سختی روزگار می گذراند.

معاودين عراقي زیادی مثل شوهر ننه‌علی اصالت ایرانی دارند. بیشتر از طایفه کرد فیلی هستند، خاستگاه پدرانشان ایلام بوده، اما برای كسب معيشت به عراق کوچیدند. صدام به‌دلیل اصالت ایرانی تبعیدشان کرد و در این رفت‌وآمد هویت را هم گم کردند.

*شهروند

messages.comments