بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند متعال می فرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَالَّذِينَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ[1]؛ كسانى كه ايمان آورده، هجرت كرده و در راه خدا به جهاد پرداختند و كسانى كه [مهاجران را] پناه داده و يارى نمودند، آنان همان مؤمنان واقعىاند، براى آنان بخشايش و روزىِ شايستهاى خواهد بود.»
پیش از این درباره هجرت و مسائل پیرامون موج اخیر پناهندگی، که از برخی کشورهای اسلامی به بلاد غرب در حال انجام است سخن گفتیم و نکاتی را به پناهجویان ساکن در اردوگاهها، افرادی که سودای مهاجرت در سر دارند، حکومتهای اسلامی و دولتهای غربی گوشزد کردیم و به مسولیتهای انسانی و اخلاقی حکومتها اشاره نمودیم.
از آنجا که مهاجرت، برای بسیاری از جوانان مسلمان امری است حیاتی و سرنوشت ساز، لازم دیدم در پرتو آیات قرآنی، به برخی دیگر از ابعاد هجرت بپردازم.
«هجرت» راه رسیدن به «ایمان»
«ایمان» هدف و «هجرت» راهی برای رسیدن به این مهم می باشد. خداوند متعال در ایه فوق به صفات مؤمنان اشاره کرده می فرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ» شیوه بیان این صفات بگونه ای است که در ظاهر هر سه در یک راستا بوده، هیچگونه رجحانی بر یکدیگر ندارند؛ اما تدبر در آیات دیگر و نیز توجه به ریشه واژگان ایمان، هجرت و جهاد، عکس این مطلب را به اثبات رسانده، گویای آن است که ایمان به عنوان یکی از اهداف غایی انسان، امری است ذاتاً مطلوب، درحالیکه هجرت به خودی خود هیچ ارزشی نداشته و بنابر نتایج و اهداف حاصل از آن ارزش گذاری می شود. شرایط مکانی و زمانی و اختیار انسان در مهاجرت، آثاری به دنبال دارد که گاه سراسر خیر است و نیکی، گاه از آن جز تلخی و پلیدی محصولی به بار نمی نشیند و گاه معجونی است آمیخته به هر دو صفت خیر و شر، که ممکن است هر یک بر دیگری غلبه کند.
بنابراین پنج حالت برای هجرت متصور است:
1. هجرتی سراسر خیر و نیکی: اگر هجرت با توجه به شرایط پیرامونی و با اهدافی مشخص ضمن برنامه ریزیِ آگاهانه صورت گیرد نتایجِ با ارزشی در پی خواهد داشت.
2. نابجا و زیان آور: مراد هجرتی است که بدون دلیل موجه، بی هدف و تنها با توجه به مصالح ظاهری اتفاق می افتد.
3. هجرتی که هم پیامد منفی به دنبال دارد و هم آثار مثبت، اما جنبه مثبت بر منفی غلبه یافته است.
4. هجرتی که آثار منفی آن افزون از آثار مثبتش می باشد.
5. هجرتی که پیامدهای مثبت و منفی در آن یکسان است.
نتیجه سخن آنکه: اختلاف بین ایمان و هجرت، تفاوتی ذاتی است زیرا ایمان فی نفسه مطلوب است، در حالیکه هجرت زمانی ارزش پیدا می کند که در راستای تثبیت و تحکیم ایمان و دفاع از اصول و مبانی آن انجام گرفته باشد. چنانچه هجرت بدون دلیل موجه انجام گیرد و سبب شود تا انسان ارزشها، وطن و مبانی اخلاقی خویش را به دست فراموشی سپارد، هجرتی ناپسند و شر محض خواهد بود.
مشکل در بزنگاه های زندگی، در تقابل ارزشها و مصالح مادی نمایان میشود زیرا مردم غالبا در راه کسب مصالح دنیوی همانند ثروت و جاه و مقام، دین و ایمان خود را فراموش می کنند تا به مصالح دنیوی خود برسند. این قاعده در هجرت بیشتر خود نمایی می کند زیرا که در موارد زیادی مسلمانان برای رسیدن به سعادتی موهوم و رفاه و آسایشِی بیشتر تمامی ارزشهای خود را قربانی می کنند و خانه و دیارشان را رها کرده به کشورهای غربی پناهنده می شوند. از آنجا که همه ما در معرض چنین آزمایشی قرار داریم، هیچگاه نباید از اموری که ما را برای پیروزی، در امتحان الهی یاری رسان هستند غافل شویم. آن امور عبارتند از:
1.نفس لوامه؛ همان خودی که همواره ما را به راه خیر و صلاح راهنمائی می کند؛
2.نظارت مستمر خانواده، دوستان، خویشاوندان و دیگر نهادهای اجتماعی.
اهداف دنیوی مهمتر است یا حفظ ایمان و ارزشها؟
رابطه ایمان و لذتهای دنیایی
مال و قدرت هیچگاه هدف نبوده، بلکه وسیله و راهی است برای رسیدن به اهدافی والا و ارزشمند، درحالیکه ایمان هدف نهایی آفرینش انسان است و جوهره ذات اوست. بنابراین سزاوار نیست که انسان ارزشها و سر وجودی خود را فدای لذتهای زودگذر دنیوی نماید.
خداوند متعال می فرماید : «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى[2]؛ حقا كه انسان سركشى مىكند* همين كه خود را بىنياز پندارد.» مراد این آیه شریفه از بی نیازی، احساس بی نیازی به خاطر داشتن ثروت و یا سلطه و ... است.
عملکرد عالمان بزرگ جهان تشیع، نمونه ایست از بی اعتنایی به آسایش و لذت های دنیوی و در مقابل، تقویت ایمان و روح بندگی در جهت کسب رضای الهی. مثلا هنگامیکه بزرگان عشایر عراق به میرزا محمد تقی شیرازی-رهبر قیام 1920 م در آن کشور- پیشنهاد دادند تا فرزندش را نامزد مسند پادشاهی نماید، ایشان علی رغم فراهم بودن شرایط و یک صدایی ملت در حمایت از وی بعد از خروج اشغالگران انگلیسی از عراق، از پذیرش این پیشنهاد اجتناب ورزید. این رفتار نمونه ایست از انتخاب ایمان و تقوی و پشت پا زدن به لذتهای دنیوی.
پاکدامنی یا تحصیلات دانشگاهی
از دیگر مراحل خطیر زندگی، مرحله ورورد به دانشگاه است. آنگاه که تحصیل مغایر با حفظ ایمان و پاکدامنی باشد جوانان را در انتخاب مسیر صحیح حیران و سرگردان می کند. در چنین زمانی اگر ایمان را که زیربنای سعادت انسان است نادیده بگیریم و دانشگاه را که تنها راهی است برای رسیدن به اهدافی والاتر برگزینیم، یقیناً به بیراهه رفته ایم. من خود با دانشجوی نخبه ای ملاقات کردم که به دلیل ترسِ از دست دادن ایمان، دانشگاه را نیمه کاره رها کرده بود. دانشگاه ابزاری است برای تثبیت مبانی و اصول بنیادین یک ملت، اما چنانچه خود سبب شود تا بی مبالاتی، نا هنجاریهای اخلاقی و ظلم و ستم رواج یابد، دیگر کارساز نبوده، باید از آن دست شست و به نهادهای دیگر روی آورد. بنابراین تحصیلات دانشگاهی به تنهایی هدف نیست و نباید حیات و سعادت دنیا و آخرت را قربانی آن نمود.
برخلاف تصور غالب مردم، پیشرفت علمی تنها از طریق تحصیلات دانشگاهی بدست نمی آید؛ زیرا اندیشمندان و عالمان بسیاری بوده و هستند که علیرغم محرومیت از دانشگاه توانستند مراتب کمال و پیشرفت را طی کرده و به بالاترین درجات علمی نائل شوند.
حفظ تقوی یا انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی
وسایلی که باید انسان را به اهدافش برساند گاهی خود آن وسائل آرام آرام برای او هدف می شود به طوری که اهداف واقعی را فدای خود می سازند. گروهی از مؤمنان را در نظر بگیرید که با خلوص نیت موسسه ای خیریه، بنیان نهاده اند اما دیری نمی گذرد که بینشان اختلاف می افتد و باب غیبت و تهمت باز می شود. اینجاست که افراد از هدف اصلی خود دور می شوند و موسسه خیریه ایمانشان را در تیررس خود قرار داده، آنان را از جایگاه اولیه خود فرو می آورد. آیا ادامه کار چنین بنیادی برای انجام امور خیریه مورد رضای الهی است یا توقف کار آن برای جلوگیری از ادامه معاصی اخلاقی مانند غیبت و تهمت؟ چرا باید بر ادامه چنین مؤسسه ای که بنیانش سبب زوال تقوای بانیان شده، اصرار ورزید هرچند که با زحمت فراوان بنا شده باشد؟ گاه گناه افراد از تهمت و ناسزا نیز فراتر رفته، مؤمنان برای اثبات حقانیت خود در نزاع فیمابین، از حکومت طاغوت دادخواهی می کنند. حال با وجود چنین شرایطی آیا دست کشیدن از موسسه و روآوردن به فعالیت های دیگری که در تضاد با روح ایمان و عدالت نباشد، عاقلانه تر نیست؟
آیه شریفه ای که در ابتدای بحث ذکر شد: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ»، حاوی مطالب دقیق و ارزشمندی است. آنجا که با ایمان آغاز کرده، سپس سخن از هجرت و جهاد به میان می آورد؛ زیرا این ایمان است که موضوعیت ذاتی دارد و بالاترین ارزش به شمار می رود و هجرت و جهاد راه رسیدن به آن ارزش والا و حقیقی است.
داستانی زیبا وعبرت آموز
یکی از عالمان بزرگ، فعالیتهای گوناگونی در کشورهای مختلف انجام داده و موسسات بسیاری را تأسیس نمود، اما در برهه ای از زمان وظیفه شرعی خود و دیگر علما را رو در رو شدن با حکومت برای انجام فریضه نهی از منکر تشخیص داد؛ حکومتی که از نیروهای نظامی و سازمانهای امنیتی گسترده ای برخوردار بود. حاکمیت برای مقابله با او برخی مراکز و مؤسسات علمی، دینی و اجتماعیِ وی را که با زحمات فراوانی راه اندازی شده بود مصادره کرد، اما ایشان از راهی که در آن گام نهاده بود ذره ای عقب ننشست.
برخی او را ملامت می نمودند که چرا دست از ستیز با حکومت بر نمی داری تا آنان نیز دست از مصادره اموالت، بردارند؟ وی پاسخ می داد که این مراکز و موسسات به خودی خود ارزشی ندارند (موضوعیت ندارند) مهم رضای خداوند و ادای تکلیف شرعی است، زیرا امر به معروف و نهی از منکر از ارکان دین می باشد؛ امیر المؤمنین (ع) می فرمایند: «وما أعمالُ البِرِّ كُلُّها وَ الجِهادُ فى سَبيلِ اللّهِ عِندَ الامرِ بِالمَعرُوفِ و َالنَّهىِ عَنِ المُنكَرِ إِلاّ كَنَفثَة فى بَحرٍ لُجِّىٍّ و إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ لَكِنْ يُضَاعِفَانِ الثَّوَابَ وَ يُعْظِمَانِ الْأَجْرَ وَ أَفْضَلُ مِنْهُمَا كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر؛[3] همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون قطره اى است دربرابر درياى عميق. امر به معروف و نهى از منكر نه اجلى را نزديك مى كند و نه از روزى كم مى نمايد، بلكه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مى سازد و برتر از امر به معروف و نهى از منكر، سخن عادلانه اى است که نزد حاكمى ستمگر گفته می شود.»
حکومت تهدید کرده بود که تمامی مراکز وابسته به ایشان را مصادره می کند، لذا اطرافیان با این دیدگاه که این مؤسسات هسته وجودی ما را تشکیل می دهند، او را تحت فشار قرار می دادند تا دست از رویارویی با نهادهای قدرت بردارد. اما این عالم جلیل القدر شک و تردید به خود راه نمی داد و همواره به اطرافیان خویش می گفت: حتی اگر در یک شبانه روز تمامی این مراکز و موسسات مصادره شود، من هرگز در برابر حکومت سر فرو نخواهم آورد، زیرا هدف از تاسیس این مراکز، ادای تکلیف الهی و خدمت به دین اسلام است پس چنانچه انجام تکلیف حکم کند که من در برابر ظلم خودکامگان سکوت نکرده، از گفتن سخن حق ابا نورزم و در مقابل، مؤسساتی را که سالها برای برپایی آنها تلاش نموده ام از دست دهم، لحظه ای درنگ نخواهم کرد و آن گویم که سرورم اباعبدالله الحسین علیه السلام بر زبان جاری ساخت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ السَّائِلِينَ لَكَ، وَبِحَقِّ مَخْرَجِي عَنْ هَذَا، فَإِنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشَراً وَلَا بَطَراً وَلَا رِيَاءً وَلَا سُمْعَةً، وَلَكِنْ خَرَجَتُ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِكَ وَاجْتِنَابَ سَخَطِكَ، فَعَافِنِي بِعَافِيَتِكَ مِنَ النَّارِ؛[4] پرودرگارا! من از تو درخواست میکنم به حقی که سائلان بر تو دارند و از تو در خواست میکنم به حق این هدفی که در راه آن قدم گذاشته ام -که من برای خوش گذرانی یا ریا و یا کسب شهرت از خانه بیرون نیامدهام بلکه خانه را ترک گفتم برای دوری از خشم تو و کسب رضایت تو- مرا از آتش نجاتم دهی.»
همچنین از زبان ایشان نقل است که می فرمود: «إن كان دين محمد لم يستقم إلا بقتلي يا سيوف خذيني؛ گر دین جدم محمد(ص) اصلاح نمی شود مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید[5].»
بار دیگر باز می گردیم به موضوع مهاجرت که امروزه ذهن بسیاری از جوانان را به خود مشغول ساخته است. به جوانان خسته از نابسامانیهای کشورهای اسلامی می گوییم: همواره باید به یاد داشته باشید که مهاجرت به خودی خود حائز اهمیت نیست و در رأس امور زندگی انسان قرار ندارد، بلکه ایمان پایه و اساس سعادت دنیا و آخرت بشری است؛ پس اگر مهاجرت، منجر به نابودی ایمان انسان شود، امری است حرام که باید از آن اجتناب ورزید.
نقش ایمان در انجام هجرت و ترک آن
در مسأله مهاجرت آنگاه که پای ایمان به میان آید، گاه هجرت واجب می گردد و گاه حرام. اگر انسان نتواند ایمان و ارزش های اخلاقی خود و خانواده ا ش را در کشوری که بدان مهاجرت نموده حفظ کند، در اینصورت هجرت حرام خواهد بود. اما اگر شخص در کشور خود تحت ظلم و استبداد حاکمان قرار گرفته، ایمان و باورهای خویش را در معرض خطر ببیند، در این صورت هجرت بر او واجب می گردد، تا مبادا وی در دام سلطه ستمگران قرار گیرد و با آنان همکاری نماید.
بسیارند کسانیکه بر سر دو راهی رفتن یا ماندن قرار می گیرند؛ چنین افرادی باید ایمان را چراغ راه خویش قرار دهند پس اگر هجرت را لازمه حفظ ایمان خود دیدند، در این راه قدم گذارند. همچنانکه قران کریم گروهی از مسلمانان را که به خاطر عدم هجرت نتوانستند ایمانشان را حفظ کنند ملامت میکند و می فرماید چرا هجرت نکردید؟ « إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيرا[6]؛ همانا کسانی که فرشتگان آنها را در حالی که ستمکار نفس خویشند قبض روح می کنند (به آنها) گویند: در چه (حالی از نظر دین) بودید؟ گویند: ما در زمین مستضعف بودیم (ناتوان شده در جنبه ایمان و عمل). فرشتگان گویند: آیا زمین خداوند وسیع نبود تا در آن (از محیط کفر به محیط اسلام) مهاجرت کنید؟! پس آنان جایگاهشان جهنم است و آن جای بدی برای بازگشت است.» در مقابل اگر هجرت را سبب فنای دین خود یافتند راه دوم را برگزینند و ماندن در کشور خود را بر رفتن از آن ترجیح دهند.
سخنرانی که هوای نفس را قربانی کرد
ماه محرم در برخی از شهرها، مرسوم است که در بسیاری از خانه ها و حسینیه ها مجالس عزاداری از ساعت 7 تا 12 برپاست و در این محدوده زمانی، سخنرانها یکی پس از دیگری به وعظ و خطابه می پردازند؛ مردم نیز با توجه به برنامه روزانه خویش، در هر ساعتی که مایلند و در محضر هر سخنرانی که بخواهند حاضر می شوند.
روزی در یکی از مجالس، پس از آنکه سخنرانی تازه کار خطابه خود را به پایان رساند، واعظی نام آور بر فراز منبر رفت و آنچنان زیبا به ادای سخن پرداخت که همگان غرقِ در سخنان وی بودند. ناگهان نحوه بیان وی تغییر کرد و با توقفهای کلامی پی در پی سخنرانی او به پایین ترین حد رسید و سرانجام لکنت بر او عارض شد و کلماتی نامفهوم بر زبان جاری ساخت. همگان از این رویداد در شگفت شده، گمان بردند که حادثه ای بر او رخ داده مثلا دچار سکته شده است. او سخنانش را زودتر از موعد به پایان رساند و از منبر پایین آمد. حاضران دلیل دگرگونی کلام وی را جویا شدند؛ وی که از پاسخ دادن طفره می رفت، هنگامی که اصرار اطرافیان را دید در جواب گفت: در حین سخنرانی، اشتیاق مردم را می نگریستم که ناگاه فکری شیطانی به ذهنم خطور کرد که تو از سخنران پیشین برتری، اصلا تو کجا و آن بیچاره کجا. در آن موقع فهمیدم که این منبر رنگ خدایی خود را از دست داده و تبدیل به ابزاری برای تکبر و خودپسندی من شده است، با خود گفتم باید این خودخواهی و خودپسندی را شکسته، هوای نفسم را نابود سازم، به همین دلیل خطابه را به نحوی که دیدید ادامه دادم و سخنان خود را همچون واعظان ناآزموده به پایان رساندم، تا پس از آن نفسم سرکشی نکند و من اجر و پاداش خداوند را از دست ندهم. شکی نیست که این رفتار، ویژگی افرادی است که نفس خود را به نیکی پرورش داده، زمام آن را در اختیار می گیرند و اجازه طغیان و سرکشی بدان نمی دهند.
همچنین در مورد یکی از عالمان (گویا شیخ عباس قمی باشد) گویند که روزی ایشان برای نماز جماعت دعوت شد. هنگامی که به مکان تعیین شده رسید، جمعیت انبوهی را دید، که در خیابانهای اطراف برای اقتدا به او جمع شده بودند. ایشان از برگزاری نماز صرف نظر کرده، دلیلی بر اتخاذ این تصمیم عنوان نکرد. پس از مدتی شاهدان ماجرا علت اقدام وی را جویا شدند. او چنین پاسخ داد: هنگامیکه آن جمعیت بیشمار را دیدم، با خود اندیشیدم که به چه جایگاه والایی رسیده ام و با این اندیشه دریافتم که این نماز قربة الی الله نیست.
ایمان گاهی انسان را به سوی کسب مال سوق می دهد، تا اموال بدست آمده را در راه خدمت به دین و مردم خرج کند همچنانکه در راستای همین اهداف، گاهی او را به کسب شهرت و قدرت و یا تأسیس مراکز و مؤسسات خیریه هدایت میکند؛ اما لازمه همین ایمان گاه این است که انسان از مال، شهرت، قدرت و مانند آن، دوری گزیند. پس بر انسان لازم است که همواره مراقب نفس خویش باشد و در این راه از خداوند متعال استمداد جوید و خود را بی نیاز از انتقادات سازنده دیگران نداند.
ویژگی های یک مهاجر نمونه
تاکنون میلیون ها نفر در سراسر جهان دست به مهاجرت زده اند؛ برخی از شهری به شهر دیگر رفته و برخی کشور خود را به قصد سرزمینی دیگر ترک کرده اند. هم اکنون نیز خیل عظیمی از مردم مسلمان بدلیل اوضاع نابسامان داخلی کشورهایی همچون عراق، سوریه، لیبی، بحرین و یمن در آستانه مهاجرت قرار دارند. پس لازم است اندکی در مورد ویژگیهای یک مهاجر نمونه سخن بگوییم؛ مهاجری که می تواند با هجرتش به وطن، ملت و دین خود خدمت کند.
علاوه بر صفت ایمان، مهاجر نمونه باید دارای صفات شش گانه ذیل باشد:
1. عقل و اندیشه؛
2. علم و دانائی؛
3. قدرت تجزیه و تحلیل؛
4. ثبات و آرامش قلبی؛
5. حسن تدبیر؛
6. رفتار نیکو و مناسب؛
اگر مجموع این صفات در یک مهاجر وجود داشته باشد، او مؤمن واقعی بوده، در دنیا و آخرت سعادتمند و رستگار گشته و سزاوار روزیِ بی پایانی است که خداوند در آیات شریفه وعده داده است.
جعفر طیار، الگوی مهاجران
شایسته است همه مهاجرین و کسانی که سودای هجرت در سر می پرورند، جعفر بن ابی طالب، برادر بزرگتر امیر المؤمنین علی علیه السلام را در این مهم الگوی خود قرار دهند. ایشان همان کسی است که رسول خدا صل الله علیه و اله در توصیف او فرمودند: «تو هم از لحاظ چهره و هم از لحاظ اخلاقی به من شباهت داری». چنانچه سخن حضرت را در کنار این فراز از آیه که می فرماید:« وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» بگذاریم، نتیجه چنین خواهد بود که جعفر نیز همچو پیامبر، دارای اخلاقی ستوده است.
از جمله ویژگیهای اخلاقی جعفر آن بود که به مستمندان کمک می کرد، لذا او را ابوالمساکین می نامیدند؛ او همچنین دو بار هجرت کرد و دو بار با پیامبر خدا صل الله علیه و اله بیعت نمود، به سوی دو قبله نماز خواند، هرگز به خداوند متعال شرک نورزید و سر انجام در سال 8 هجری قمری در جنگ موته در حالی که هفتاد زخم[7] بر بدن داشت، به درجه رفیع شهادت نایل شد. چنانچه کسی زندگی نامه جعفر را مطالعه کند، به روشنی در می یابد که وی در شهر و دیار خویش و نیز دور از وطن، انسانی نمونه بوده است.
شیخ صدوق در روایتی از امام باقر علیه السلام آورده است: خداوند چهار خصلت جعفر را دوست داشت؛ هرگز شرابخواری نکرد، دروغ نگفت، زنا ننمود و هرگز بتی را نپرستید.[8] این ویژگی که او هرگز دروغی بر زبان جاری نساخته، گویای این مطلب است که هر چند جعفر، پیامبر و یا وصی نیست اما از جایگاه رفیعی در قلمرو اخلاق انسانی برخوردار است.
وی همچنین فردی خردمند، دانا، ثابت قدم و دارای منطقی قاطع بود و این صفات را می بایست تمامی مهاجرین مسلمان داشته باشند تا اگر در بلاد غرب و در دیدار با مسیحیان، یهودیان، بودائیان و بی دینان، با شبهاتی رو به رو گشتند، در باورهای خود دچار تردید نشده، بلکه با منطق و استدلالی محکم در مقابل آنان بایستند. همانگونه که جعفر توانست پادشاه حبشه و اطرافیان او را در پذیرش مسلمانان قانع نموده، نهال اسلام را در سرزمین حبشه بکارد و بدین ترتیب حبشه (اتیوپی امروزی) در مدت زمان اندکی به یک کشور مسلمان تغییر ماهیت دهد.
نقش او در ترویج اسلام خارج از سرزمین های اسلامی او را به مقامی والا رساند زیرا به موازات تلاش پیامبر صل الله علیه و اله در مکه و مدینه برای گسترش اسلام، جعفربن ابی طالب نیز در حبشه برای ترویج آیین محمدی می کوشید. تمامی هشتاد و چند مسلمانی را که پیامبر صل الله علیه و اله به سرپرستی جعفر طیار به حبشه فرستاد، به بازوی کمکی برای دین اسلام تبدیل شدند تا جائی که خود نجاشی نیز اسلام را پذیرفت و توانست معادله کفر و اسلام را تا حدود زیادی به نفع مسلمانان تغییر دهد. نجاشی برای رسول خدا صل الله علیه و اله خبر فرستاد که وی اماده است اگر ایشان بخواهد، سپاهی عظیم را برای یاری حضرت بفرستد، اما رسول خدا صل الله علیه و اله به دلائلی (بنا به حکمت الهی) این پیشنهاد را نپذیرفت. حال تصور کنید اقلیتی ضعیف به کشوری بیگانه هجرت کنند و سپس حاکمیت آن کشور حمایت نظامی خود را از این اقلیت اعلام نماید! جعفر با عقل، درایت، حکمت و قدرت استدلالی که داشت توانست این مسیر سخت را به درستی و با موفقیت به سر انجام رساند.
جعفر پس از بازگشت به مدینه نیز از جهاد در راه خدا دست نکشید. وی از جانب رسول خدا صل الله علیه و اله یکی از سه فرماندی سپاه اسلام در جنگ موته بود و با فرماندهیِ میدان نبرد، بعد از فدا نمودن دو دست خویش، به درجه رفیع شهادت نائل شد. اهمیت جنگ موته از انجا مشخص می شود که پیامبر صل الله علیه و اله تمام تفاصیل آنرا برای مسلمانان شرح داده است[9].
چگونه معضل مهاجرت را مدیریت کنیم؟
با توجه به آنچه گفته شد، باید از جعفر بن ابی طالب به عنوان یک مهاجر نمونه الگو گرفت و این امر میسر نمی گردد مگر با یک برنامه ریزی دقیق و همه جانبه. در این شرایط که با موج بی سابقه مهاجرتِ مردمی که ابعاد مختلف هجرت و مخاطر آن را نمی دانند مواجه هستیم باید از زندگی و ویژگی های شخصیتی جعفربن ابی طالب هزاران مقاله و کتاب تدوین کرد و در سخنرانیها از صفات بی نظیر او و نحوه رهبری مسلمانان در کشورهای بیگانه سخن گفت تا مردم هر چه بیشتر با وظایف و نقشی که یک مهاجر می تواند ایفا کند آشنا گردند. اگر مهاجران به راه سازندگی، پیشرفت، پشتیبانی از دین و حمایت از میهنشان هدایت نشوند رفته رفته از ارزشهای خود فاصله می گیرند و در این صورت شاهد از بین رفتن دین و ایمان آنها خواهیم بود.
پس با توجه به اهمیت موضوع و وسعت دامنه این معضل اجتماعی، باید بکوشیم در راستای نهادینه ساختن ارزش های اسلامی، فعالیت های فرهنگی و تبلیغی خود را در سراسر کشورهای اسلامی و همچنین کشورهای مهاجرپذیر به نحو چشمگیری افزایش دهیم.
دانائی و قدرت استدلال
شایسته است که هر جوان مسلمانی که قصد هجرت دارد در خود تأمل کند که آیا می توان به شبهاتی که بر او وارد می شود پاسخ دهد؟ آیا اشکالاتی که بر فرهنگ غرب وارد است را میداند و می تواند انها را در گفتگو دچار چالش کند؟ آیا به اندازه کافی برای اثبات اصول دین (از توحید تا معاد)، فروع دین (از نماز تا تبری) و احکام شرعی (از طهارت تا دیات) که ممکن است برخی بر آن اعتراضاتی داشته باشند، برهان دارد؟
میتوان با برپایی دوره های کوتاه مدت برای جوانان آگاهیهای دینی و عقایدی آنها را بالا برد تا در صورت قرار گرفتن در محیطهای پرخطر بتوانند آئین و ارزشهای خود را حفظ کرده و در دیگران نیز اثرگذار باشند و در این مهم تمام حوزه های علمیه، دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی وظیفه دارند برای پاسداری از آینده مذهبی جوانان و مقابله با چالش بزرگی که امروزه هویت اسلامی، شیعی و حتی انسانی آنها را تهدید می کند، گام بردارند.
تعقل
از صفاتی که یک مهاجر باید بدان آراسته گردد، عقل و درایت در کنش، روابط اجتماعی و سایر تصمیمات زندگی است؛ از جمله اینکه با چه کسی کار کند؟ با چه کسی رفت و آمد داشته باشد؟ در کدامین دانشگاه درس بخواند؟ کدامین شغل را برگزیند و... مهاجرین بسیاری را می شناسم که در کشور خود دارای مشاغل پرطمطراقی بودند، اما پس از مهاجرت یکی به عنوان کارگری ساده در آشپزخانه یک هتل استخدام شد، دیگری شغلی بهتر از تاکسیرانی برای خود نیافت و سومی حرفه ای را برگزید که هیچ تناسبی با سطح علمی و جایگاه اجتماعی او نداشت!
انسان اندیشمند با عقل و درایت خود ابتدا ابعاد کار و حرفه ای را که می خواهد انتخاب کند به خوبی بررسی میکند تا به شغلی دست یابد که از رهگذر آن بتواند به دین، ارزشها، سرزمین و مردمش و یا لااقل انسانیت خدمت کند.
جعفر و حمزه شاهدان پیامبران هستند در روز قیامت
در پایان، روایتی می آوریم که در ان به جایگاه رفیع جعفر طیار اشاره شده است:
((محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن محمد، عن جميل بن صالح، عن يوسف بن أبي سعيد قال:
كنت عند أبي عبدالله (عليه السلام) ذات يوم فقال لي: إذا كان يوم القيامة وجمع الله تبارك وتعالى الخلائق كان نوح صلى الله عليه أول من يدعى به فيقال له: هل بلغت؟ فيقول: نعم فيقال له: من يشهد لك؟
فيقول: محمد بن عبد الله (صلى الله عليه وآله) قال: فيخرج نوح (عليه السلام) فيتخطى الناس حتى يجئ إلى محمد (صلى الله عليه وآله) وهو على كثيب المسك ومعه علي (عليه السلام) وهو قول الله عزوجل: (فلما رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا)[10] فيقول نوح لمحمد (صلى الله عليه وآله): يا محمد إن الله تبارك وتعالى سألني هل بلغت؟ فقلت: نعم فقال: من يشهد لك؟ فقلت: محمد (صلى الله عليه وآله)
فيقول (صلى الله عليه وآله): يا جعفر ويا حمزة اذهبا واشهدا له أنه قد بلغ
فقال أبوعبد الله (عليه السلام): فجعفر وحمزة هما الشاهدان للأنبياء بما بلغوا،
فقلت: جعلت فداك فعلي (عليه السلام) أين هو؟ فقال: هو أعظم منزلة من ذلك؛
امام صادق (ع) می فرماید: در روز قیامت که خداوند تمام مخلوقات را گرد هم می آورد، خطاب به حضرت نوح(ع) می فرماید: ای نوح آیا ابلاغ رسالت نمودی (به وظیفه خود عمل کردی)؟
نوح(ع) می گوید: اری. خدای عزوجل می فرماید: چه کسی بر تو گواه است؟ نوح می گوید: محمد بن عبدالله شهادت می دهد.
نوح از میان جمعیت بیرون می آید، تا به نزد محمد صل الله علیه و اله که بر تلی از مشک ایستاده و علی علیه السلام کنار اوست می رسد و این است معنای آیه شریفه «ولما راوه زلفه سیئت وجوه الذین کفروا».[11] نوح به محمد صل الله علیه و اله می گوید: یا محمد، خداوند از من در مورد تبلیغ دین پرسید و شاهد خواست و من تو را به عنوان شاهد معرفی کردم. حضرت ندا می دهد: جعفر، حمزه بروید برای وی شهادت دهید که او ابلاغ رسالت کرده است. از این قسمت مشخص می شود که جعفر چه جایگاه رفیعی در نزد خداوند متعال دارد.
آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود : جعفر و حمزه بر تبلیغ پیامبران شاهد هستند.
به حضرت گفتم: علی (ع) چه جایگاهی دارد؟ فرمود: جایگاه ایشان بسی بالاتر است»[12]
لازم به تذکر است؛ چنانچه ما در محضر خداوند متعال برای حسابرسی قرار گرفتیم و همان سؤالی که از حضرت نوح پرسیده شد از ما بشود، چه جوابی خواهیم داشت ؟ آیا به عنوان یک روحانی وظایف خود را به درستی انجام داده ایم ؟ آیا بار را به سر منزل مقصود رسانده ایم ؟ آیا همه تلاش خود را برای هدایت مردم و رساندن احکام شریعت از جمله تفسیر، حدیث، فقه، اصول و ... به آنان به کار بسته ایم ؟
این حدیث علاوه بر هشدار فوق، دربرگیرنده چندین نکته است:
-حساب خداوند با انبیاء آغاز می گردد، از آن رو در این حدیث حساب خداوند با حضرت نوح شروع می شود.
-نوح از پیامبران اولو العزم است و جایگاه رفیعی دارد اما بازهم خداوند از او بر ادعای خویش شاهد می خواهد!
-شاید یکی از دلایل انتخاب جعفر و حمزه علاوه بر جایگاه رفیع آنان، اینست که حمزه پشتیبان اسلام در داخل و جعفر پیشتیبان آن در خارج از مرزهای قلمرو حکومت اسلام بود. یکی در درون مرزها و دیگری بیرون آن به نبرد و جهاد می پرداختند. نکته اینجاست که نوح نیز دارای دو نبرد داخلی و خارجی بوده است، یکی قبل از طوفان و دیگری پس از طوفان.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين وصلى الله على محمد واله الطيبين الطاهرين
[1] . سوره انفال آیه 74
[2] . سوره علق آیه 6و 7
[3] . نهج البلاغه صبحی صالح ، ص 542
[4] . المالی شیخ طوسی ص 371
[5] . نقل شده از دیوان شیخ محسن ابو الحب ( الکبیر ) متوفای 1305 ق /1887 م انتشارات بیت العلم للناهین ( بیروت )
[6]- سوره نساء آیه 97
[7] . و در برخی منابع نود زخم آمده
[8] . مستدرکات علم الرجال ؛ ج2 ص133 و الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه ص 438
[9] - سفینه البحار ج1 ص 594
[10] الملك: 27.
[11] . سوره ملک آیه 27
[12] . الکافی ج8 ؛ ص267 ؛ چاپ الاسلامیه .
نظر شما