twitter share facebook share ۱۳۹۵ اسفند ۱۵ 787

احساس پوچی، شکست و گوشه گیری از دیرباز یکی از دام های پیش روی انسان بوده است؛ احساسی که در نهایت او را به سمت نابودی سوق می دهد. درحالی که روحِ مملو از خود باوری و اعتماد به نفس اسباب پیشرفت و اعتلای فرد را فراهم ساخته و او را به سمت فعالیت بیشتر و دوستی با هم نوعان خود حرکت می دهد. چنین فردی از جدا شدن از خانواده و پیوستن به گروهها و جوامع بزرگ تر ابایی ندارد و از نظر مادی و معنوی کمبودی احساس نکرده، نیازهای خود را تأمین شده می بیند؛ همچنین احساس حقارت و خردی که گه گاه از محیط خانواده و اجتماع به فرد القا می شود و سبب انزوای او می گردد، در آنانکه اعتماد به نفس دارند جایی ندارد.

اوج استعداد و توانایی انسان در مرحله جوانی است و در این مرحله انسان می کوشد تا از استعدادهای خود بهترین استفاده را برده، بیشترین بهره وری را کسب کند. حال اگر زمینه مناسب برای رشد توانایی های خویش را فراهم نیابد و از طرف جامعه نادیده گرفته شود، چه بساآفت بیکاری دامن او را بگیرد و سرخورده و منزوی گردد.

روانشناسان بر این باورند که اهمیت دادن به فرد مهم ترین عامل تضمین موفقیت وی از لحظه تولد تا مرگ است. بیشتر کودکان در محیط خانواده در کانون توجه قرار دارند و حمایت ها و محبت های لازم را از پدر و مادر می گیرند، اما غالبا این احساس پوچی و گوشه گیری از لحظه ای در آنان جوانه می زند که از محیط خانواده به اجتماع بزرگ تری همچون مدرسه وارد می شوند و آنجاست که برای اولین بار طعم شکست و سرخوردگی را تجربه می کنند.

بی توجهی و کنار زدن جوانان بدان معناست که آنان را فاقد اندیشه ای کارامد دانسته، به حاشیه برانیم. این اقدام دو اثر نامطلوب به همراه دارد:

نخست آنکه موجب می شود جوانان به جای تفکر، اختراع و ابتکار به سمت امور بی ارزش و پیش پا افتاده حرکت کنند و بدین ترتیب فرد و جامعه پیشرفت نکرده، عقب مانده باقی می مانند؛ و دیگر آن است که جوانان برای دیده شدن و کسب شادابی و روحیه از دست رفته خویش دست به تلاش و تکاپویی می زنند که گاهاً به بروز دسته ای از رفتارهای نابهنجار منجر می شود. پس همچنانکه بزرگ ترین آتش سوزی ها از جرقه ای که گاه به چشم دیده نمی شود آغاز می گردد، در اینجا نیز بروز کوچک ترین رفتار نسنجیده از سوی جوان می تواند کل جامعه را درگیر نموده، خسارات جبران ناپذیری به جای گذارد.

جوانی که به حاشیه رانده می شود، به ناچار به پیله تنهایی خود فرو می رود، شخصیت، فکر و اراده خویش را از دست داده، رنگ محیط را به خود می گیرد و فردی سطحی نگر می شود. در چنین حالتی بروز رفتارهای شتابزده و هیجانی در جوانان که فاقد ژرف نگری بوده، سوی افراط و تفریط دارد امری طبیعی است. گاه عاطفه وی توسط جمع دوستان تحریک می شود و او را از میانه روی خارج می کند وگاه رسانه هایی که تنها به فکر جذب مخاطب اند و هیچ ارزشی برای تعالی جامعه قائل نیستند او را به بند می کشند در این حالت، تحت تأثیر فضا سازی رسانه حتی ممکن است به آشوب های گروهی روی  آورند.

این درحالی است که نیاز جامعه به جوانانی متفکر و بی باک نیازی همیشگی است؛ چرا که مبارزه با ظلم و قیام علیه حاکمان ستمگر را جوانانی چنین باید. پس بی جهت نیست که گاه دولتها کمر به انزوای جوانان می بندد، چرا که بقای خود را در سطحی نگری و بی تدبیری آنان می بیند.

با این وصف چگونه می توان در مقابل به حاشیه راندن و نادیده گرفتن جوانان متفکر و مبتکر جامعه ایستاد؟

گام اول در این مسیر کاشت نهال درک و اگاهی در فکر جوانان است. برای این منظور باید تشکل ها و گروههایی ایجاد شود که از نظر مالی وابسته به حکومتها نباشند و داوطلبانه اداره شوند. همچنین در کنار جذب جوانان به عضویت گروه، بهتر است که مدیریت و زمام امور به دست افراد باتجربه و مطلع سپرده شود. این گروهها باید بکوشند تا سطح اگاهی جوانان را بالا برده، آنان را به فعالیت بیشتر تشویق کنند، مانع از گوشه گیری انها شوند و از رفتارهای نسنجیده بر حذر دارند.

بدین ترتیب هرچه بر میزان و نقش این سازمان های غیر دولتی و مردم نهاد افزوده شود، روح نشاط، تفکر و خودباوری در جوانان ریشه دوانده و به تبع آن موجی مثبت در تمام جامعه حاکم می گردد.

همچنین برپایی گردهمایی ها و نشست هایی با محوریت مقابله با سرخوردگی و انزوای جوانان و بحث و گفت و گو در این خصوص، می تواند تلاش گروههایی را که طرفدار به حاشیه راندن جوانان هستند بی اثر کند و از طرف دیگر جوانان را از حرکت های نسنجیده و احساسی بازداشته، آنان را به تفکر و خردورزی وادارد.

نویسنده: عبدالرزاق عبدالحسین 

مترجم: محمد منوری

نظر شما