twitter share facebook share ۱۳۹۶ خرداد ۲۰ 1080

در متون قديم، تصويرى كه از امام حسن بوده، تصوير شخصیتی است كه كلمات حكيمانه فراوانى از وى صادر شده که در منابع مختلف آمده است. اما اين را براى اين جهت تأكيد مى‏ كنم كه اين عقل و حكمت ارتباط نزديكى با يكديگر در شخصيت بيرونى امام حسن در مواجه با تحولات سیاسی فوق العاده مهم زمان خودش دارد.

اين عقل و حكمت مبناى رفتارهاى فردى و اجتماعى و سياسى امام حسن است. ما در سياست امام حسن (ع) سرمایه مهمی به نام صلح داریم که در تعدیل مفهوم حکمت در ذهن ما حتی اگر خیلی انقلابی باشیم، نقش مهمی دارد. صلحی عاقلانه در یک لحظه حساس و سرنوشت ساز.

ما بايد شرايط تاريخى اين صلح را درك كنيم. اما به نظرم مهم‏تر از آن اين است كه پيش فرض‏هاى سياسى افراطى را از ذهن خودمان بيرون كنيم.

گاهى در يك شرايط تاريخى چنان برخورد مى ‏كنيم كه در هر شرايط فقط به برخوردهاى افراطى مى ‏انديشيم. آن وقت، با ديدن يك قدم نرمش شگفت زده مى ‏شويم. اين شرايط زدگى، آفتى براى داشتن يك رفتار معقول سياسى است.

حُجر بن عدى با همه شأن و شخصيتى كه داشت، گرفتار اين شرايط زدگى شده بود. لذا وقتى امام حسن صلح كرد، به او اعتراض كرد كه چرا مصالحه كرده است. در این باره، حتی کلمات تندی هم بکار برد.

حدود پانصد سال پيش، وقتى علماى شيعه در برابر يك شرايط مشابه قرار گرفتند، يعنى اين كه با دولت جديد التأسيس صفوى همكارى بكنند يا نه، دو طرز تفكر پديد آمد. عده‏ اى مخالف هر نوع همراهى بودند. اما عده‏ اى طالب همكارى و موافق با آن. در رأس اين دسته، محقق كركى قرار داشت و بحث‏ها به مستندات شرعى و تاريخى كشيده شد و طرفداران همكارى به سياست امام حسن در مقابل معاويه استناد كردند.

اين چيزى بود كه فقهاى شيعه در ادوار پيش از آن هم پذيرفته بودند. اين طور نبود كه همه برخوردها را در سايه افراط ببينند.

حكومت عقل يا حكمت، آن چيزى است كه امام حسن را در آن شرايط تاريخى مجبور به پذيرش صلح كرد. اين پذيرش يك افتخار است، يك ارزش جاودانه است. چيزى است كه امام حسين (ع) هم پذيرفت و از برادرش تبعیت کرد.

فدا كردن جان، جايى است كه پاى ذلت حتمى در ميان باشد. آنجاست كه امام حسين (ع) ايستادگى مى‏ كند و الا اگر همین امام، بتواند از يك شرايط سخت و يك مخمصه‏، با سرافرازی بيرون برود، و دهها سال هم صبر كند تا شرايط بهترى پيدا كند، اين كار را خواهد كرد. این کاری بود که امام حسن کرد.

شما اگر به استدلالهاى امام مجتبى ع توجه كنيد، مى ‏بينيد كه امام با عقل و درايت با شرايط جديد برخورد كرده است.

ما استنتاج‏هاى غلط هم از كربلا داريم. فكر مى ‏كنيم اگر نيرويمان كم بود، حتى در مقابل يك لشكر پر قدرت باز بايد شرايط را براى ورود به ميدان نبرد فراهم كنيم. تصور ما اين است كه يا باید نبرد کنیم یا اگر نکردیم بپذیریم که ذلت را پذیرفته ایم. باید دانست که همه جا زنده ماندن به معنای ذلت نيست. در بسيارى از نقاط، بايد يك وضعيت ميانى را در نظر گرفت. تا آنجا كه ممكن است در اين وضعيت ميانى ماند و با عقل با دشمن روبرو شد تا شرايط بهتر و كارسازتر شود. اينكه در سياست فقط برخورد افراطى مقبول است در غير اين صورت ذلت است، اين با مشى سياسى پذيرفته شده در فرهنگ سیاسی علمای شيعه منافات دارد.

امام مجتبى (ع) در يكى از كلمات حكيمانه خود مى ‏فرمايد: «حلم وزير علم است». اگر علم و دانايى مبناى كار ما باشد، بايد در كنارش حلم باشد. نوعى بردبارى و تحمل عاقلانه.
به نظر بنده، اگر امام على هم كه آن هم در جنگيدن با معاويه قاطع بود و جنگ خود را با او جنگ اسلام و شرك پنهان و مخفى مى ‏ديد، در شرايط فرزندش قرار مى ‏گرفت. صلح مى ‏كرد، مگر در اواخر جنگ صفين مصالحه يكساله نكرد و مورد اعتراض خوارج افراطی قرار نگرفت؟ مگر وقتى پس از نبرد خوارج ديد اصحابش اندك شده و به سراغ زندگى خود در كوفه رفتند، از رفتن به شام منصرف نشد؟ مگر همين اميرالمؤمنين (ع) در برابر قريش كه حق مسلم او را گرفته بودند به خاطر مصالح اسلام، ساكت نماند و سالها خود را منزوى نكرد؟

به عكس، همين امام حسن، در جنگ جمل، مردم كوفه را به ميدان جنگ آورد و به دستور پدرش در برابر سخنان عبدالله بن زبير كه خطاب به بصريان على را قاتل عثمان دانسته بود، يك سخنرانى انقلابی ايراد كرد. اين سخنرانى به قدرى زيبا بود كه شاعرى همان لحظه در ستايش امام مجتبى گفت:

حسن الخير يا شبيه ابيه‏ / قمت فينا مقام خير خطيب
قمت با لخطبة التى صدع الل / ه بها عن أبيك اهل العيوب‏

در صفين هم خطبه ‏ها ميان مردم مى ‏خواند و آنان را به هنگام نبرد تحريك مى ‏كرد: فاحتشدوا فى قتال عدوّكم معاوية و جنوده فإنه قد حضر و لاتخاذلوا فإنّ الخذلان يقطع نياط القلوب.

در صفين، عبيدالله بن عمر آمد و امام حسن را صدا كرد و گفت: مى ‏بينى كه پدرت ريشه قريش را از اول و آخر كنده. بيا ما تو را خليفه مى ‏كنيم و تو از او جدا شو.

امام مجتبى نگاه معنادار و در عين حال خشمگينانه ‏اى به او كردند و فرمودند: بسيار زود، امروز يا فردا كشته خواهى شد. شيطان اين مسير را براى تو تزيين كرده و فريبت داده.

مكرر اتفاق افتاد كه امام على (ع) از فرزندش حسن مى ‏خواست برخيزد و به سخنان ديگران پاسخ دهد. يك نمونه ‏اش را در جمل داريم كه در برابر مطالب مفتى كه ابن زبير گفت، امام حسن سخنرانى كرد و يك نمونه ‏اش هم باز بعد از حكميت است. امام على از حسن خواست تا در باره عمرو بن عاص و ابوموسى اشعرى و كارى که كرده ‏اند سخنرانى كند و توضيح دهد:

امام مجتبى فرمود: ايها الناس قد أكثرتم فى هذين الرجلين، و انما بعثا ليحكما بالكتاب على الهوى، فحكما بالهوى على الكتاب.

در برخى از منابع، چنين آمده است كه گويى امام حسين براى جنگ خلق شده بود و امام حسن براى صلح. حتى براى اثبات اين نظريه از افرادى مانند سيف بن عمر تميمى جعلياتى هم صورت گرفته كه ضمن آن گويى امام حسن در باره مواضع امام على (ع) اظهار ترديد كرده است. اين خبر را طبرى از سيف بن عمر تميمى نقل كرده كه يك خبرساز و جعال درجه يك است.

حقيقت آن است كه امام مجتبى (ع) بر اساس شرايط آنچه را لازم مى ‏دانسته عمل مى‏ كرده است. این رفتار، رفتاری عاقلانه است و بنا هم نیست وجه شرعی و غیر شرعی به آن بدهیم، گرچه اگر فقها بتوانند، از این همین رفتارها، در فقه جهادی استفاده خواهند کرد.

این که آدمی دین را درست و حکیمانه بشناسد، بسیار مهم است. این که یک طرفه نباشد. خوارج هم به قرآن استدلال می کنند و مرتب آیات جهاد را می آورند، اما پیامبر (ص) تصویر درستی از دین دارد که هر چیزی را به جای خود استفاده می کند و افراطی عمل نمی کند، حتی اگر برخی از اطرافیانش از او بخواهند چنین عمل کند.

یکی دیگر از جنبه‌های آگاهی بخشی اهل بیت، در کنار رفتار اخلاقی و حکیمانه، صدور کلمات حکمت‌آمیز است که به خصوص در فرهنگ ادبی عرب، جایگاه ویژه‌ای داشته است. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ان الله اجری علی السن اهل بیتی مصابیح الحکمه؛ خداوند چراغ‌های حکمت را بر زبان اهل بیت من برافروخته است» و در جای دیگر: «ما زهد عبد فی الدنیا الا اثبت الله الحکمه فی قلبه و بصره فی الدنیا؛ هیچ بنده‌ای در دنیا زهد نورزید جز آنکه خداوند حکمت را در قلب او ثابت گرداند و در امر دنیا او را بصیر گردانید.» از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: «روّحوا انفسکم ببدیع الحکمه؛ جانتان را با تازه‌های حکمت آرامش ببخشید.»

این میراث در درجه اول از پیامبر(ص) و امام علی(ع) و پس از آنان، از سایر امامان با بیان کلمات قصار حکیمانه و اخلاقی، میراثی با ارزش و قابل تأمل است. البته بسیاری از بزرگان در تاریخ اسلام نیز جملات حکیمانه‌ای دارند و این اساسا یک موهبت الهی است. در آثار ادبی کهن اسلامی، مانند کتابهای جاحظ، ابن‌قتیبه، ابن عبدالبر و بسیاری دیگر، این کلمات به صورت موضوعی درج شده و برای قرنها منبعی برای تغذیه فکری توده‌هایی بود که این آثار را مطالعه می‌کردند.

در این میان، چهره ویژه‌ای از امام مجتبی(ع) در آثار کهن ادبی در بیان کلمات حکیمانه وجود دارد که به اختصار به آن اشاره می‌کنیم؛ برای مثال این سخن امام مجتبی(ع) که «المصائب مفتاج الاجر؛ مصیبت‌ها کلید پاداش‌اند»، از این قبیل است. چند جمله از مواعظ حکیمانه و اخلاقی امام مجتبی(ع) چنین است:

یابن آدم، عف عن محارم الله تکن عابدا: ای فرزند آدم! از حرام‌های الهی خود را پاک نگه دار، عابد خواهی بود.

و ارض بما قسم الله سبحانه تکن غنیا: راضی به آنچه خدا تقسیم کرده باش، بی‌نیاز خواهی بود.

و احسن جوار من جاورک، تکن مسلما: با اطرافیانت خوب رفتار کن، مسلمان خواهی بود.

و صاحب الناس بمثل ما تحب ان یصاحبوک بمثله، تکن عدلا: با مردم همان‌گونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند، عادل خواهی بود.

در برابر شما، اقوامی بودند که اموالی گرد آوردند، بناهایی ساختند، آرزوهای طولانی داشتند؛ اما آنچه فراهم آوردند، بی‌فایده ماند، کارهایشان فریب و بی‌پایه شد و سکونت‌گاه‌هایشان، مقبره گردید.

ای فرزند آدم! از روزی که از مادر زاده شدی، یکسره در نابودی عمرت تلاش می‌کنی. از آنچه در اختیار توست، توشه‌ای برای آنچه پیش‌روی توست فراهم ساز، مؤمن ‌زاد و توشه برمی‌دارد، کافر به عیش می‌پردازد. و تزودوا فانّ خیر الزاد التقوی: توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست.

نمونه دیگری از جملات حکیمانه آن حضرت اینهاست:

اذا سمعت أحدا یتناول أعراض الناس، فاجتهد أن لایعرفک: وقتی دیدی که کسی متعرض آبروی مردم می‌شود، تلاش کن تا تو را نشناسد.

و لا تتکلّف ما لاتُطیق: آنچه طاقت انجامش را نداری، بر خود تکلیف مکن.

و لاتتعرّض لما لا تُدرک: متعرض آنچه بدان نمی‌رسی، مشو.

و لا تعد ما لا تقدر علیه: آنچه را توانایی بر آن نداری، وعده مده (در شمار میاور).

و لا تُنفق الاّ بقدر ما تستفید: جز به مقدار آنچه بهره می‌بری، خرج مکن.

و لا تطلب من الجزاء إلا بقدر ما عندک من الغناء: جز به مقدار داشته‌هایت، برداشت مطلب.

و لا تفرح إلا بما نلت من طاعه الله تعالی: جز در آنچه طاعت الهی را به جای می‌آوری، شاد مباش.

و لا تتناول إلاّ ما تری نفسک أهلا له: جز در آنچه خود را شایسته آن می‌دانی، وارد مشو.

فإنّ تکلّف ما لا تُطیق، سفه: چرا که تکلیف ما لایطاق سفاهت است.

و السعی فیما لا تدرک، عناء: تلاش برای آنچه دست نایافتنی است، زحمت است.

و عدهٌ ما لا تنجز، تفضح: وعده‌ای که بدان عمل نکنی، رسوایی است.

و الإنفاق من غیر فائده، حربٌ: خرج کردن در آنچه فایده ندارد، عصبانیت و خشم است.

و طلب الخیر بغیر غناء، سخافه: انتظار برداشتی افزون بر داشت، بی‌عقلی است.

و بلوغ المنزله بغیر استحقاق یشفی علی الهلکه: نشستن در جایگاهی که شایستگی‌اش نیست، مشرف شدن بر نابودی است.

از امام مجتبی(ع) نقل شده که فرمود: «المزاح یأکل الهیبه: شوخی کردن، هیبت انسان را از میان می‌برد.»

به امام مجتبی(ع) گفته شد: «فلان شخص از تو بدگویی کرد.» فرمود: «تو مرا به زحمت انداختی. اکنون برای خودم و او طلب مغفرت و آمرزش می‌کنم.»

و فرمود: «لا تعاجل الذنب بالعقوبه و اجعل بینهما للاعتذار طریقا: در مجازات گناه شتاب مکن و میان آن دو زمانی را برای عذرخواهی باقی گذار.»

*رسول جعفریان

messages.comments