-اصلاح حاکمیت اسلامی مقدم بر جنگ با مشرکان
امیرمؤمنان(ع) اصلاح فسادهای سیاسی را در بین مسلمانان مقدم بر فتوحات و تسخیر اراضی می دانست و در راستای این سیاست ترجیح می داد کشور اسلامی در همین حدود جغرافیایی که داشت باقی بماند اما در درون آن فساد سیاسی شکل نگیرد و عناصری بر مردم حکومت کنند که در صلاحیت دینی و سیاسی آنها هیچ شک و تردیدی نباشد؛ لذا وقتی افرادی به ایشان پیشنهاد کردند تا از معاویه و معاویه صفتان بگذرد و با آنان کنار آید فرمود: «من راهی جز یکی از این دو: جنگ با این قوم (قاسطین) یا کفر به رسالت محمد(ص) ندارم»
و باز فرمود: «خداوند هرگز مرا در موقعیتی که گمراهان را به عنوان بازوی قدرتم بگیرم نبیند»
امام خود را موظف به جنگ با عناصر فسادگر داخلی می دید و بارها می فرمود: «مأمورم که با پیمان شکنان (امثال طلحه و زبیر) و ظالمان (امثال معاویه و عمروبن عاص) و منحرفان از دین (مثل خوارج) بجنگم»
کما اینکه برای امام، معاویه نیز قابل تحمل نبود و حاضر نشد حتی یک ساعت از طرف او حاکم شام باشد؛ لذا تمامی همت خود را به کار گرفت تا معاویه را از سر راه بردارد و در جریان جنگ با مارقین نیز هنگامی که امام گروهی را دید که فریب تأویلات غلط از آیات قرآنی را خورده و جامعه اسلامی را به فساد می کشند برای پراکندن جمعیت آنان اقدام کرد.
-بهره گیری از شیوه های اسلامی و اخلاقی در اصلاح کج روی ها
از دیگر سیاست های اصولی امیرمؤمنان علیه السلام این بود که از شیوه های غیر اسلامی هرگز بهره نمی گرفت. بارها به ایشان پیشنهاد شد اشراف را گرامی دارد تا از خطر مخالفت آنها ایمن باشد و از آنها یاری بگیرد، اما امام حاضر به پذیرش چنین روشی نشد. اگر می خواست چنین کند جا داشت با معاویه کنار آید. ایشان بارها این جمله را مطرح می کرد که: «آیا مرا وا می دارید تا پیروزی را با ستم بدست آورم؟»
مشی کلی امام این بود که می کوشید تا سیاست های خود را برای مردم تشریح کند؛ لذا در خطبه های خود خطوط اصلی سیاست خویش را عنوان می کرد. ایشان می کوشید تا مردم آگاهانه و آزادانه دست به اقدام بزنند و هنگامی که آنها با کاری مخالفت می کردند در روشن گری آنان می کوشید، اما وقتی نمی پذیرفتند سعی بر تحمیل خواسته های خود نمی کرد و می فرمود: «بر من روا نیست چیزی را که شما از آن ابا دارید بر شما تحمیل کنم».
امام تابع چنین ضابطه ای بود لذا وقتی بر سر دوراهی اصلاح مردم یا تباه کردن خود به عنوان یک رهبر قرار گرفت، تصمیمش بر آن شد تا با عدم استفاده از روش های زورمدارانه برای اصلاح مردم، صلاحیت خود را از دست ندهد. ایشان هیچگاه نمی خواست تا از حیله و مکر برای پیشبرد کارهای سیاسی خویش بهره بگیرد و بدین وسیله پایگاهش را در میان مردم تقویت کند.
فخری می نویسد: «خدعه و حیله در روال کار علی جای نداشت». اما معاویه چنین نبود و لذا امام متهم به ضعف بینش سیاسی شده و معاویه صاحب بینش قوی معرفی گشت. امام در همین رابطه فرمود: «معاویه زیرک تر از من نیست اما اهل خیانت و فجور است. اگر زشتی خیانت مطرح نبود من از زیرک ترین مردم بودم»
-حفظ اسلام محور تمام تلاش ها
از جمله اصول سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام این بود که برای حفظ اسلام می کوشید اگر دست به عملی می زند تنها به عنوان مقدمه ای باشد برای اینکه اسلام محفوظ بماند. هنگامی که پس از پیامبر(ص) جریان سقیفه پیش آمد، امام تنها ناظر پایمال شدن حق خویش بود، اما به علت آنکه مبادا تزلزلی در ایمان نوپای مردم جزیره العرب پدید آید و اسلام صدمه نبیند سکوت اختیار نمود. ایشان خود در نامه ای که به محمد بن ابوبکر فرستاد می نویسد: «من ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم چه بسا ضربتی بر آن وارد شود که مصیبت آن بر من سنگین تر از مصیبت از دست دادن حاکمیت بر شما باشد حاکمیتی که چند روزی بیش ادامه ندارد»
سرنوشت سیاست در حکومت امیرمؤمنان
در طول حکومت امیرمؤمنان یک تناقض اساسی بین سیستم صحیح و سالم رهبری و آنچه مردم بدان عادت و بر اساس آن عمل می کردند وجود داشت؛ از یک طرف امام می خواست جامعه را بر طبق موازین دینی اصلاح کند و جایگاه ضوابط دینی را در روابط اجتماعی مردم مستحکم گرداند و طبعا برای اجرای چنین کاری شیوه اسلامی و اخلاقی خاص خود را داشت.
از طرف دیگر مردم سالهای متمادی معیارهای دیگری را الگوی خود قرار داده بودند؛ این معیارها در قالب یک جامعه رفاه زده و رو به احیای ارزش های دوران جاهلیت شکل گرفته بود. این الگو معلول دو چیز بود:
پیوستگی فتوحات و گستردگی غنایم
بی توجهی حکام به تربیت اصیل دینی مردم
در نتیجه امام چیزی می خواست و مردم چیز دیگری را. امام کوشید تا با روشن گری ارائه طریق کند و مردم را سر عقل و دین آورد، اما با ایجاد جنگ های داخلی فشار بر مردم بیشتر می شد. این فشارها نه تنها با روحیه رفاه زده جامعه آن روز سنخیت نداشت که ضدیت هم داشت زیرا آن جنگ ها غنایم می آورد و این جنگ ها چنین منافعی در اختیار مردم نمی گذاشت؛ لذا با گذشت مدتی بسیاری از آنانکه به ظاهر به اجرای دین علاقه مند بودند نتواستند بر تعهدات خود پایدار بمانند.
عاقبت بر خلاف سنت جاری در جوامع بشری که در آن همواره مردم مظلوم واقع شده و حاکم ظالم است، این بار حاکم مظلوم واقع شده و مردم ظالم گشتند؛ به جای اینکه امام امیری مردم را بر عهده بگیرد آنها امیر او شدند و معلوم بود که چه سرنوشتی در انتظار چنین حکومتی خواهد بود.
* رسول جعفریان/ برگرفته از کتاب جهت فکری و سیاسی امامان شیعه
نظر شما