twitter share facebook share ۱۳۹۷ آذر ۱۴ 1964

آیات و روایات دارای مقامات مختلفی در تبیین یک موضوعند و در یک تقسیم بندی دارای سه مقام مرتبط به هم هستند:

1. گروه نخست از آیات و روایات به مباحث زیر ساختی در یک موضوع پرداخته اند؛ یعنی مباحث مبنایی که با تغییر یک مبنا همه چیز تغییر می یابد: مانند نوع نگاه به انسان و انسان شناسی؛ هرگونه انسان فهم شود همه امور انسانی بر اساس آن سامان می یابد

2. گروه دوم از آیات و روایات بیانگر اصول یک موضوعند؛ مراد از اصول، قواعد کلی عملی ثابت در آن موضوع است که بر اساس مبانی یاد شده بنیان گذاشته شده اند؛ مثلا در موضوع انسان، اصل کرامت ذاتی انسان یک قاعده کلی عملی ثابت است که هیچ عمل و رفتاری نباید خلاف آن باشد.

3. آیات و روایاتی که بیانگر روش های یک موضوعند؛ مراد از روش ها راه حل هایی است که به تناسب شرایط، موقعیت ها، مراتب اشخاص و دیگر امور متغیر اتخاذ می شود. این روش ها ثابت نیستند و تابع امور مختلف اند که بر اساس اصول ثابت و مبانی مشخص پیش گرفته می شوند؛ زیرا انسانها در مراتب مختلف قرار دارند و تفاوت های فردی و اختلافات اجتماعی و منطقه ای و مقتضیات زمان، اقتضای روش های مختلف را در جهت مطلوب دارد؛ مانند روش های تشویق و تنبیه در موضوع انسان.

اگر این سه گروه آیات و روایات به درستی دیده نشود و مقام آنها خلط گردد اشتباهات بسیار در فهم و موضعگیری و عملکرد پیش می آید.

در موضوع زن و رفتار شناسی نسبت به زن نیز، قرآن کریم و آموزه های معصومین دربرگیرنده این سه وجه است. برخی آیات و روایات بیانگر مبانی و مباحث زیر ساختی نظری درباره زن، برخی بیانگر اصول کلی عملی ثابت در رفتار با زن، و برخی بیانگر روش های متناسب و متغیر می باشند.

مبانی

در قرآن و روایات، زن و مرد از یک گوهرند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و آنچه مایه امتیاز می شود اوصاف کسبی و اخلاق تحصیلی است: «ای مردم از پروردگاری که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را نیز از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد پروا دارید».

زن از منظر قرآن کریم زاییده مرد و جنس دوم و طفیلی او نیست و در کسب کمالات هم هیچ تفاوتی میان آنان نیست: «هرکس از زن و مرد کار شایسته کند و مؤمن باشد هرآینه او را به زندگی پاک و خوش زنده داریم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد».

زن و مرد بی هیچ امتیازی بر هم می توانند در مراتب انسانی و ایمانی تا بدان پایه برسند که نمونه و الگویی برای مردمان و اهل ایمان باشند؛ چنانکه خداوند دو بانوی گرانقدر را الگوی مؤمنان معرفی کرده است تا همه مردان و زنان با ایمان به آن دو تأسی جویند.

ارزشمندی زن در کتاب الهی تا بدان پایه است که در داستان تولد حضرت مریم و تقاضای مادر او در اینکه خداوند مریم را در پناه خود گیرد و پذیرش الهی مریم و بیان مقام زن، خداوند چنان سخن فرموده که باور آن برای بسیاری دشوار است:

«چون زن عمران گفت: پروردگارا آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده (از مشاغل دنیا و پرستشگر تو) باشد، پس از من بپذیر که تو خود شنوای دانایی. پس چون فرزندش را بزاد گفت: پروردگارا من دختر زاده ام و خداوند به آنچه او زایید داناتر بود و مذکر چون مؤنث نیست و زن عمران گفت: و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شیطان رانده شده به تو پناه می دهم، پس پروردگارش وی (مریم) را با حسن قبول پذیرا شد و او را نیکو بار آورد»

خداوند می دانسته که فرزند او دختر است و اراده نموده که آرزوی او را به نیکوترین صورت و بهترین روش، عملی سازد و از این فرزند دختر، پسری زاده شود که در گهواره با مردم سخن گوید و پیامبری گرانقدر باشد.

این سخن که «لیس الذکر کالانثی» سخن همسر عمران نیست، چون در آن صورت باید اینگونه می گفت: «لیس الانثی کالذکر» زیرا کسی که امید دارد به چیز شریف یا مرتبه و مقام والایی رسد و به پایین تر از آن می رسد، در مقام اظهار حسرت و اندوه می گوید: این مانند آنچه امید بسته بودم و انتظار داشتم نیست، نه آنکه بگوید آنچه امید بسته بودم و انتظار داشتم مانند این نبود. این سخن خداوند است که هرگز پسر نمی تواتد نقش این دختر را ایفا کند و زن از چنین مقام و جایگاه و ارزشی برخوردار است.

در دیدگاه قرآن، زن ضعیفه و بی تدبیر نیست و در توانایی های روحی و تدبیرورزی تفاوتی میان مرد و زن نیست؛ چنانکه در داستان ملکه سبا تصویری که قرآن کریم از زن و خردمندی، دوراندیشی و تدبیرورزی او ارائه می دهد بسیار در خور توجه است، تا نوع نگاه شناسی قرآنی در موضوع مورد بحث روشن شود:

«ملکه سبا گفت: ای سران کشور نامه ای ارجمند برای من آمده است که از طرف سلیمان است و مضمون آن این است: به نام خداوند بخشنده مهربان، بر من بزرگی مکنید و مرا از اطاعت درآیید. گفت: ای سران کشور، در کارم به من نظر دهید که بی حضور شما (تا به حال) کاری را فیصله نداده ام. گفتند: ما سخت نیروند و دلاوریم ولی اختیار کار با توست، بنگر چه دستور می دهی؟ ملکه گفت: پادشاهان چون به شهری درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار می گردانند و اینگونه می کنند و اینک من ارمغانی به سویشان می فرستم و می نگرم که فرستادگان من با چه چیز باز می گردند»

ملکه سبا پیام نامه سلیمان را به خوبی دریافت؛ آنگاه مسئولان کشوری و لشکری را خواند و از نامه سلیمان مؤدبانه یاد کرد و از آنان مدبرانه مشورت خواست؛ آنان نظر به مقابله و جنگ دادند اما ملکه سبا آنان را به هشیاری و دقت نظر و دوراندیشی فرا خواند و افزود که برای سنجیدن سلیمان هدایایی برای او بفرستد که اگر پادشاه و قدرت طلب باشد آن هدایا را می پذیرد و آنگاه وقت ایستادن و مقاومت است و اگر پیامبر و هدایت طلب باشد آنگاه راه نجات عاقلانه رفتار نمودن است. بدین ترتیب ملکه مدبرانه از جنگ و خونریزی جلوگیری نمود و پس از ملاقات با سلیمان به خدای یکتا ایمان اورد

اصول

مجموعه ای از آیات و روایت در موضوع زن و رفتار با زنان اصول کلی عملی ثابتی را ارائه کرده که به عنوان اصول حاکم بر اعمال و رفتار باید رعایت شود مانند اصل نیک رفتاری:

«وعاشروهن بالمعروف»

«و چون زنان را طلاق گفتید و به پایان عده خویش رسیدند، پس به خوبی نگاهشان دارید یا به خوبی آزادشان کنید، ولی آنان را برای آزار و زیان رساندن به ایشان نگه مدارید تا به حقوقشان تعدی کنید و هرکس چنین کند قطعا بر خود ستم نموده...»

روایات معصومین نیز نشان می دهد که نیک رفتاری با همسر، پیوسته و در هر حال است و نباید زیر پا گذاشته شود که در سیره آن بزرگواران به خوبی این اموزه ها را می توان دید.

روش ها

برخی از آیات و روایات در موضوع مورد بحث ناظر به ارائه روش هایی به عنوان  راه حل هایی متناسب با شرایط اوضاع و احوال، موقعیت ها و مراتب افراد است که این روش ها نباید زیر پا گذارنده اصول و خلاف مبانی یاد شده باشد. آیه مورد بحث در تجویز تنبیه همسر سرکش از این گروه است.

روش های تربیتی متنوع و متغیر است و اتخاذ یک روش تربیتی چنانکه اشاره شد به تناسب شرایط و اوضاع و احوال و مراتب است و ممکن است یک روش تربیتی در شرایطی مناسب باشد و در شرایط دیگر مناسب نباشد؛ از این رو روش یاد شده تابع اموری است و به هیچ وجه نمی توان به آن از منظر یک اصل نگاه کرد، به گونه ای که ممکن است همین روش در شرایطی به جای بیداری و اصلاح مشکل، سبب شدت سرکشی و تنفر و لاینحل شدن مشکل گردد.

توجه به جهت گیری آیات وروایات

هر آیه و حدیثی دارای جهت گیری و مقصدی است که این جهت گیری ها و مقاصد همگی برای راه بردن به سوی اهداف دین است و بدون توجه به آن نمی توان به فهمی درست یا کامل دست یافت. به عنوان مثال در موضوع برده داری، جهت گیری اسلام نفی آن و محو تدریجی آن بوده؛ اسلام نه به وجود آورنده برده داری بوده و نه تأیید کننده آن و نه در پی حفظ و تداوم آن بوده است، بلکه پیامبر اکرم(ص) در شرایط اجتماعی خاصی ظهور کرد که در آن شرایط برده داری به صورت یک امر اجتماعی کاملا پذیرفته شده و جزئی از بافت اجتماعی آن زمان بود. اسلام در پی آن بود که برده داری را از جامعه انسانی بزداید، ولی با روش خاص خودش؛ زیرا در آن شرایط هر روش دیگری به بحرانی می انجامید که تمام اصلاحات اجتماعی و فرهنگی را به بن بست می کشاند و حتی خود بردگان نیز آمادگی چنین تحولی را نداشتند و قطعا گرفتار ستم های مضاعف می شدند؛ در آن صورت تنها شکل برده داری تغییر می کرد ولی رسم آن ادامه می یافت.

اسلام با مطرح کردن مبانی خود یعنی مباحث نظری زیر ساختی که هیچ حرکت اصلاحی بدون آن راه به جایی نمی برد، مانند نوع نگاه به انسان و جایگاه و مرتبه او و قدر و ارزش نوع انسان و مناسبات انسانی، به تغییر بینش ها پرداخت تا بر اساس آن تغییر رفتارها و روش ها به درستی تحقق یابد؛ در ضمن آن با مطرح کردن قواعد کلی عملی ثابت مانند اصل اعتدال و تدرج، به اعمال و رفتار و ساختارهای اجرایی جهت مناسب بخشید و با روش ها و راه کارهایی به تناسب شرایط افراد، زمان، مکان و امور متغیر دیگر بستر لازم برای تغییرات مورد نظر خود را فراهم کرد.

احکامی که اسلام در جهت مبارزه با برده داری مطرح کرد سه قسمت است: احکامی که نقش بازدارندگی دارد؛ یعنی مانع تعدی و ستم به بردگان می شود. احکامی که نقش تأمین روابط انسانی را دارد؛ یعنی اشخاص را وا می دارد که با بردگان کاملا انسانی رفتار کنند و احکامی که نقش آزادسازی دارد؛ یعنی با زمینه سازی فراهم شده، اسباب آزادی بردگان تدارک گردد؛ چنانکه خداوند فرموده است: «نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان بیاورد و مال خود را با وجود دوست داشتن به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در راه ازاد کردن بردگان بدهد»

از نظر اسلام نوع انسان گرانقدر و با ارزش است و واجد کرامت و شایسته همه کمالات انسانی است و تنها میزان برتری انسان تقواست و هیچ انسانی برده یا کنیز به دنیا نمی آید و همه انسان ها آزاد به دنیا می آیند و آزادی حق ذاتی انسان هاست که خداوند به آنان داده است: «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست». در اینجا قرآن کریم همه اختلافات طبقاتی را نفی کرده است و از نظر کتاب الهی هیچ انسانی بر انسان دیگر هیچ برتری و امتیازی ندارد مگر به تقوا.

آیه نخست سوره نساء برای معرفی خدایی که بر تمام اعمال انسان ها نظارت دارد به یکی از صفات او اشاره می کند که ریشه وحدت بشر و مساوات انسان هاست: «الذی خلقکم من نفس واحده» همه شما را از نفس واحدی آفرید. بنابراین امتیازات و افتخارات موهومی که هر دسته ای برای خود درست کرده اند از قبیل امتیازات نژادی و زبانی و... باطل است. امیرمؤمنان در خطبه ای فرمود: «مردم بی گمان آدم هیچ یک از فرزندان خود –نه مرد و نه زن- را برده متولد نکرد و همه مردم آزادند»

جهت گیری اسلام این بوده است که بر اساس ساختار یاد شده به تدریج برده داری را محو سازد که البته با تحولات پس از پیامبر و انحرافاتی که پیش امد این امر هم آسیب جدی دید.

آیه مورد بحث درباره زنان نیز از نظر جهت گیری مبتنی بر نفی خشونت خانوادگی است؛ بدین معنا که در جامعه عرب ان روز که خشونت با تمام وجود آن نسبت به زن، امری رایج و عادی شمرده می شد و مردان به هر بهانه ای روی همسر خود دست بلند می کردند، قرآن کریم کاملا آن را محدود و مقید کرده است و واکنش مرد نسبت به نشوز زن را بدین صورت در شرایطی که مرد در ادای حقوق زن هیچ کوتاهی نکرده باشد و راههای دیگر به نتیجه نرسیده باشد واکنشی جایز شمرده است.

این بیان به هیچ وجه به معنای توصیه به چنین واکنش هایی و امر بدان نیست زیرا نه از این آیه و نه دیگر آیات و روایات تأییدی بر اینگونه واکنش ها وجود ندارد؛ بلکه انچه از دیگر آیات و روایات حاصل می شود، نیک رفتاری در هر شرایطی و مدارا نمودن در خانواده و حل مشکلات از راههای مسالمت آمیز است. پس می توان گفت جهت گیری آیه مورد بحث تحدیدی است و نه تأییدی

توجه به جغرافیای کلام

در فهم بخشی از آیات و روایات توجه به جغرافیای کلام مفید و در مواردی ضروری است. مراد از جغرافیای کلام مواردی است مانند: فضای نزول آیات و صدور روایات، شأن و سبب نزول آیات و سبب صدور و ورود روایات، شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عصر نزول آیات و صدور روایات، زمان و مکان نزول آیات و صدور روایات.

برای مثال در روایات چنین آمده است: «تا آنجا که می توانید از نزدیک شدن به زنان خودداری کنید»

اگر این سخن جدای از فضای بیان آن و بی توجه به سبب صدورش لحاظ شود موجب بدفهمی و برداشتی مغایر با دلالت سخن می گردد؛ اما با توجه به جغرافیای کلام می بینیم که این سفارش در فضای جنگ بیان شده و سبب صدور آن اعزام نیرو از جانب امام به سوی دشمن و پرهیز دادن سپاهیان از فرو رفتن در مشغله هایی است که آنان را در میدان جنگ سست می سازد.

درباره آیه مورد بحث «واضربوهن» باید به فرهنگ عصر نزول توجه کرد؛ بدین معنا که زدن به طور کلی مربوط به فرهنگ و عرفی است که در ان، چنین روش و عکس العملی، اهانت به زن و تعدی و ستم به او محسوب نمی شده است. روشن است اگر در فرهنگ و عرفی چنین روش و عکس العملی اهانت و تعدی شمرده شود و به پیامدهای ناگوارتری منجر گردد، در این صورت هیچ محملی برای چنین روش هایی وجود ندارد.

توجه به نظر و عمل معصوم به عنوان معیار

فهم معصوم از دین و عملکرد او بر اساس روایات معتبر، معیاری اساسی برای دریافتن صحیح امور و عمل کردن است. قران کریم پیامبر اکرم(ص) را با چنین شأنی معرفی کرده است:

«واین قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند»

«قطعا در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آنکس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند»

آنجا که کار مشتبه شود، بهترین ملاک محکم کتاب خدا و سیره جامع و استوار رسول خدا(ص) است؛ چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) آموخته است: «و آنجا که کار بر تو گران شود و دشوار، و حقیقت کارها ناآشکار، به خدا و رسولش باز آر؛ چه خدای متعال مردمی را که دوستدار راهنمایی شان بوده گفته است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا و رسول و اولیای امر خویش را فرمان برید، پس هرگاه در امری دینی اختلاف نظر یافتید آن را به خدا و رسولش بازگردانید». و بازگرداندن به خدا، گرفتن محکم کتاب او قرآن است و بازگرداندن به رسول، گرفتن سنت جامع اوست که پذیرفته همگان است»

در آیه مورد بحث، رفتار شناسی پیامبر اکرم(ص)، محکی روشن برای تعیین تکلیف است. در خبرهایی آمده است که پس از نزول آیه یاد شده و بیان آن از سوی پیامبر اکرم(ص)، حضرت شنید که کسی یا کسانی همسر خود را تنبیه کرده اند؛ پس فرمود: «بهترین شما بهترینتان نسبت به خانواده تان هستید و من بهترین شما نسبت به خانواده ام هستم»

آن حضرت در هیچ شرایطی با همسران خود تندی نکرد و خشونت نورزید. عمر بن خطاب گوید: «ما جماعت قریش بر زنانمان چیره بودیم و با ورود به مدینه، انصار را جماعتی یافتیم که زنانشان بر ایشان چیره بودند؛ پس زنان ما تحت تأثیر آنان به تدریج رفتار ایشان را فرا گرفتند. روزی بر سر زنم فریاد کشیدم و او پاسخم داد؛ از اینکه در روی من ایستاده بود برآشفتم؛ گفت: چرا از اینکه پاسخت را دادم برآشفتی و ناراحت شدی؟ به خدا سوگند زنان پیامبر پاسخ او را می دهند و رو در رویش می ایستند و یکی از ایشان او را امروز تا شب از خود راند».

پیامبر اکرم(ص) به پیروان خود می فرمود: «کنیزان خود را نزنید»؛ «بهترین شما کسی است که زنان را نمی زند»

نقل شده است که چون مردانی که با همسران خود مشکل پیدا کرده بودند، با زمینه فراهم شده بر آنان دست گشودند، زنان به شکایت نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و آن حضرت فرمود: «بی گمان آن مردان را نیکان خود نخواهید یافت، کسی جز بَدان شما نمی زند، دوست ندارم مردی را ببینم که رگ های گردن خود را نسبت به همسرش ستبر سازد و با او به جنگ و جدال بپردازد».

علاوه بر این با قیودی که در روایات وارد شده است که زدن نباید سخت و شدید و جرح آور باشد و باید بدون آثار باشد و نباید به صورت زده شود، عملا راه زدن بسته شده است و در کیفیت این زدن گفته شده که با مسواک باشد که با اینگونه تعابیر، تنبیه یاد شده در حد اعتراضی بیشتر نخواهد بود و افزون از آن معنا نخواهد داشت و ممکن است از این قیود استفاده شود که زدن یاد شده در سنت چنان مقید شده است که به تدریج و در عمل رخت بندد و ممکن است با این قرائن گفته شود که بیان «واضربوهن» از باب تهدید است و نه تثبیت و بیان کنایی است؛ چنانکه شیخ محمد ابوزهره عالم برجسته اهل سنت بر این نظر تأکید کرده است «فهو رمز لاستحقاق الضرب و لیس بضرب»؛ اشاره ای است بر اینکه چنین زنی مستحق تنبیهی چنان است اما زدن به معنای زدن نیست و نباید بدین سمت و سو رفت

نتیجه آنکه: اصل بر احترام و مهربانی و تکریم زنان است و این را از کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(ص) می توان به خوبی فهمید. اما آیه مورد بحث در شرایط زمانی و مکانی خاصی نازل شد که مردان از اعمال هر گونه خشونتی بر زنان ابا نداشتند، پس خداوند با نزول این آیه در صدد ایجاد محدودیت بر آنان برآمد، بدان امید که مردان به تدریج پاسداشت و تکریم مقام زن را آموخته و به طور کامل دست از خشونت علیه زنان بر دارند.

*برگرفته از کتاب سیره نبوی منطق عملی، نوشته دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

نظر شما