اين داستان با همه كوتاهى مفهوم زهد را براى ما بيان مى كند. زهد يعنى آدمى با وجود تمايلى كه به چيزى دارد آن را وانهد، و مقصود از زهد در دنيا رويگردانى از لذّات نامشروع و شهوات منفور آن است، ولى ترك دنيا از زهد نيست بلكه حماقت و انحراف شمرده مى شود.
پيامبران و ائمه(عليهم السلام) بسيار كوشيده اند تا مردم را به سوى اعتدال كشند و از بيراهه پويى بازشان دارند. اينك چند روايت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى آوريم:
«من أصبح و همّه الدنيا شتّت عليه أمره و فرق عليه ضيعته و جعل فقره بين عينيه و لم يؤته من الدنيا إلاّ ما كتب له و من أصبح و همّه الآخرة جمع الله له همّه و حفظ عليه ضيعته و جعل غناه في قلبه و أتته الدنيا و هي راغمة; هركه شام را در حالى به بام رسانَد كه همّ وغمّ او دنياست، خدا كار او را از هم بگسلانَد و داراييش را پراكنده سازد و فقرش را در برابر ديدگانش نهد و از دنيا تنها آن قدر بدو دهد كه مقرر است، ولى هركه شام را به بام مى رسانَد در حالى كه همّ و غمّش آخرت است، خداوند اندوه او از ميان ببرد و داراييش را پاس دارد و غناى خويش را به دل او افكنَد و دنيايى را كه از او رويگردان است در اختيار وى نهد».
«إذا رأيت أخاك قد زهد في الدنيا فأستمع منه فإنّه يلقن الحكمة; هرگاه برادر خود را ديدى كه در دنيا زهد در پيش گرفته است سخن او را بشنو كه او حكمت بر جان تو مى نشانَد».
«من أراد أن يؤتيه الله علماً بغير تعلّم و هدى بغير هداية فليزهد في الدنيا; هركه دانش بدون آموختن و هدايت بدون رهنما از خدا خواهد، در دنيا زهد ورزد».
«أزهد في الدنيا يحبّك الله و أزهد فيما في أيدي الناس يحبّك الناس; در دنيا زهد بورز تا خداى دوستت بدارد و به آنچه در دست مردم است بى توجه باش تا مردم دوستت بدارند».
«يا علي، من عرضت له دنياه و آخرته، فأختار الآخرة و ترك الدنيا، فله الجنّة، من اختار الدنيا إستخفافاً بآخرته فله النار; اى على! هركه دنيا و آخرت بدو عرضه شود و او آخرت را برگزيند و دنيا را وانهد بهشت از آنِ اوست، و هركه از سر سبك شمردن آخرت، دنيا را برگزيند فرجام كارش آتش خواهد بود».
نيز مى فرمايد: «به زودى بر مردم زمانى رسد كه سلطان جز با كشتن و ستم به مقصود خود نايل نيايد و توانگر جز با غصب و بخل به پولى دست نيابد و محبت جز با بيرون انداختن دين و پيروى از هوس، كسب نشود، هان، هركه از شما چنين زمانى را درك كرد و بر تهيدستى خويش شكيب ورزد با آن كه مى تواند توانگر باشد، و دشمنى مردم را به جان بخرد با آن كه مى تواند محبت ايشان را به كف آورَد، و بر خوارى پايدارى ورزد باآن كه مى تواند عزّت و ارجمندى يابد، و در اين كار تنها خشنودىِ خدا را بجويد، در اين صورت خداى پاداش پنجاه مؤمن را كه به من نيز ايمان دارند بدو بخشايد».
«فمن شرح الله صدره للإسلام فهو على نور من ربّه فإنّ النور إذا وقع في القلب انشرح و انفسح قيل يا رسول الله و هل لذلك من علامة؟ قال: نعم، التجافي عن دار الغرور و الإنابة إلى دار الخلود و الإستعداد للموت قبل نزوله; هركه خدا سينه او را براى پذيرش اسلام فراخ گردانَد به پرتوى از سوى خدايش دست يافته. اين نور هرگاه در دلى جاى گيرد آن دل، فراخى و پهناورى يابد. عرض شد يا رسول الله! آيا نشانه اى براى آن هست؟ فرمود: آرى، پهلو تهى كردن از سراى فريب و بازگشت به سراى جاودان و آماده شدن براى مرگ پيش از رسيدن به آن».
«استحيوا من الله حق الحياء، قالوا: إنّا لنستحيي منه تعالى، قال: فليس كذلك تبنون ما لا تسكنون و تجمعون ما لا تأكلون; از خدا آن گونه كه بايد شرم كنيد. گفتند: ما از خداى شرم مى كنيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: چنين نيست، شما ساختمانهايى را بنا مى كنيد كه در آن سكونت نمى ورزيد و ثروتى را مى اندوزيد كه فرصت خوردن آن را نمى يابيد».
در روايت است كه: «گروهى به خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيدند وعرض كردند: ما مؤمن هستيم. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: نشان ايمان شما كدام است؟ گفتند: هنگام بلا شكيبايى مى ورزند و هنگام آسايش، شكر به جاى مى آورند و به قضا و قدر خداوندى خشنودند و به هنگام مصيبت ديدن دشمنان، آنان را شماتت نمى كنند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «اگر چنين هستيد ديگر آنچه را كه فرصت خوردن آن را نمى يابيد گرد نياوريد و ساختمانهايى نسازيد كه در آن سكونت نمى ورزيد و در آنچه از آن مى كوچيد به رقابت برنخيزيد».
اين ويژگيهاى زهد است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را از عوامل تكميل كننده ايمان قرار داده.
«من جاء بـ«لا إله إلاّ الله» لا يخلط معها غيرها وجبت له الجنّة; هركه قائل به لا إله إلاّ الله باشد و با آن چيزى را درنياميزد بهشت بر او واجب است».
مقصود از چيز ديگر در اين حديث، دنيادوستى و دنياطلبى است.
«ما زهد عبد في الدنيا إلاّ أنبت الله الحكمة في قلبه فأنطق بها لسانه، و بصّره بعيوب الدنيا و دائها و دوائها و أخرجه منها سالماً إلى دار السلام; هيچ كس در دنيا زهد درپيش نگرفت مگر آن كه خدا حكمت را در دلش رويانْد و زبانش را به حكمت گويا كرد و او را به عيوب دنيا و درد و درمان آن بينا مى گردانَد و او را بى هيچ گزندى سوى آخرت مى بَرد».
«لا يستكمل العبد الإيمان حتّى يكون ألاّ يعرف أحبّ إليه من أن يعرف و حتّى يكون قلّة الشيء أحبّ إليه من كثرته; ايمان بنده كمال نمى يابد مگر آن كه ناشناخته ماندن از شناخته و شهره شدن برايش خوش تر باشد و چيز اندك نزد او محبوبتر از فراوانى باشد».
«إذا أراد بعبد خيراً فقّهه في الدين و زهّده في الدنيا و بصّره بعيوب نفسه; هرگاه خدا براى بنده اى نيكى بخواهد او را در دين، آگاه مى گردانَد و در دنيا زاهدش مى سازد و عيوبش را بدو مى نمايانَد».
«من إشتاق إلى الجنّة سارع إلى الخيرات و من خاف النار ترك الشهوات و من ترقّب الموت أعرض عن اللذّات و من زهد في الدنيا هانت عليه المصيبات; هركه مشتاق بهشت باشد سوى كارهاى خير مى شتابد و هركه از آتش بهراسد شهوات را كنار نهد و هركه مرگ را انتظار كشد از لذتها روى گردانَد و هركه در دنيا زهد ورزد تحمل مصيبتها بر او آسان گردد».
«قال الله تعالى: إنّ من أغبط أوليائي عندي، رجلاً خفيف الحال ذا حظّ من صلاة، أحسن عبادة ربّه بالغيب و كان غامضاً في الناس، جعل رزقه كفافاً فصبر عليه عجلت منيته فقلّ تراثه و قلّ بواكيه; خداى متعال مى فرمايد: از اولياى من كه بيش از همه بايد بدو غبطه ورزيد كسى است كه وضعى ساده دارد، از نماز بهره مى بَرد و در نهان خدايش را بهتر پرستش مى كند و در ميان مردمان ناشناس است و روزى اش به اندازه كفاف قرار داده شد و بر آن شكيب مى ورزد، مرگ بشتاب سراغ او مى آيد وآنچه به ارث مى نهد اندك است و گريندگان بر او نيز اندكند».
اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «مردم سه دسته اند: يا زاهدند يا صابر يا راغب. زاهد كسى است كه هيچ غم و شادى به دل او راه ندارد، نه به چيزى از دنيا شاد مى شود و نه به چيزى كه از دست دهد اندوه مى خورَد و در آرامش به سر مى بَرد. صابر كسى است كه دنيا را به دل آرزو كند ولى هرگاه بدان دست يافت از ترس بدفرجامى وزشتىِ آن بر نفس خود لگام نهد. و اگر بر او نظر افكنى از پاكدامنى و فروتنى و دورانديشىِ او به شگفت مى آيى. راغب (دنياخواه) كسى است كه باكى ندارد دنيا از حلال بدو روى آورده يا از حرام و بى پرواى اين كه آبرويش را به چه مى آلايد خود را به هلاكت مى افكنَد و جوانمردى اش را از بين مى بَرد. اينها در غفلت خود سرگردانند و بى قرار».
«إنّ من أعوان الأخلاق على الدين الزهد في الدنيا; همانا از سرشتهاى ياور دين، زهد در دنياست».
«من جمع ستّ خصال، لم يدع للجنّة مطلباً و لا عن النار مهرباً: عرف الله فأطاعه، و عرف الشيطان فعصاه، و عرف الدنيا فتركها و عرف الآخرة فطلبها، و عرف الباطل فأتقاه و عرف الحقّ فأتبعه; هركه شش سرشت در خويش گردآورْد به بهشت مى رسد و از آتش مى گريزد: كسى كه خدا را بشناسد و او را فرمان بَرد، و شيطان را بشناسد و فرمانش نبَرد و دنيا را بشناسد و آن را وانهد و آخرت را بشناسد و آن را بطلبد و باطل را بشناسد و خويش از آن بدارد و حق را بشناسد و آن را پى گيرد».
«إنّ علامة الراغب في ثواب الآخرة: زهده في عاجل زهرة الدنيا أما إنّ زُهْد الزاهد في هذه الدنيا لا ينقصه مما قسم الله عزّوجل له فيها و إن زهد، و إنّ حرص الحريص على عاجل زهرة الدنيا لا يزيده فيها و ان حرص فالمغبون من حرم حظّه من الآخرة; نشانه كسى كه به پاداش آخرت گرايش دارد اين است كه: از شكوه گذراى دنيا چشم مى پوشد، اما زهد زاهد در اين دنيا موجب نمى شود از آنچه خدا براى او مقرر كرده بى بهره بمانَد، اگرچه زهد ورزد، چنانكه حرص انسان حريص به دستيابى بر شكوه گذراى دنيا بر دارايى او نمى افزايد، هرچند حرص ورزد، و محرومان كسانى هستند كه از بهره آخرت بى بهره مانند».
امام زين العابدين(عليه السلام) فرمود: «ما من عمل بعد معرفة الله جلّ و عزّ و معرفة رسوله(صلى الله عليه وآله)أفضل من بغض الدنيا; پس از شناخت خداى عزّوجلّ و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هيچ كارى برتر از كينه نسبت به دنيا نيست».
امام باقر(عليه السلام) فرمود: «أكثر ذكر الموت فإنّه لم يكثر إنسان ذكر الموت إلاّ زهد في الدنيا; ياد مرگ را زياد از دل گذران كه هيچ كس ياد مرگ را فراوان از دل نگذرانْد مگر آن كه در دنيا زهد در پيش گرفت».
«قال الله تعالى: و عزّتي و جلالي و عظمتي و بهائي و علوّ ارتفاعي لا يؤثر عبد مؤمن هوَاي على هواه في شيء من أمر الدنيا إلاّ جعلت غناه في نفسه و همّته في آخرته و ضمنت السماوات و الأرض رزقه و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر; خداى متعال مى فرمايد: سوگند به عزّت و جلال و عظمت و شكوه و والايى ام، هرگز بنده مؤمنى، خواست مرا در چيزى از امور دنيا بر خواست خويش بر نگزيد مگر آن كه من بى نيازىِ او را در جانش مى نهم و همّت او را به آخرتش معطوف مى گردانم و آسمانها و زمين، رزق او را ضمانت مى كنند و من در پس تجارت هر تاجرى براى اويم».
«أعظم الناس قدراً من لا يتناول الدنيا في يد من كانت فمن كرمت عليه نفسه صغرت الدنيا في عينيه و من هانت عليه نفسه كبرت الدنيا في عينيه; با منزلت ترين مردم كسى است كه دنيا را از دست دنياطلبان نستانَد. هركه جانش بر او كرامت يافت دنيا در ديدگانش ناچيز مى گردد و هركه جان خويش را خوار شمرد، دنيا در نگاهش بزرگى يابد».
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «جعل الخير كلّه في بيت و جعل مفتاحه الزهد في الدنيا; همه خير در خانه اى نهاده شده و كليد آن زهد در دنياست».
«إذا أراد الله بعبد خيراً زهّده في الدنيا و فقّهه في الدين، و بصّره عيوبها، و من أوتيهنَّ فقد أوتي خير الدنيا و الآخرة; هرگاه خدا به بنده اى نيكى خواهد او را در دنيا زاهد گردانَد و در دين آگاهش سازد و عيوب دنيا را به او بنمايانَد و هركه اين امور بدو داده شد خير دنيا و آخرت بدو داده شده است».
«لم يطلب أحد الحقّ بباب أفضل من الزهد في الدنيا، و هو ضدّ لما طلب أعداء الحقّ; هيچ كس حق را از درى برتر از زهد در دنيا جستجو نكرد و آن ضدّ چيزى است كه دشمنان حق در جستجوى آنند». مراد از اين سخن، تمايل و رغبت به دنياست.
«ألا من صبّار كريم؟ فإنّما هي أيّام قلائل ألا انّه حرام عليكم أن تجدوا طعم الإيمان حتّى تزهدوا في الدنيا; آيا بسيار بردبارِ ارجمندى يافت مى شود؟ ] بدانيد كه [دنيا چند روزى بيش نيست و چشيدن طعم ايمان بر شما حرام است مگر آن كه در دنيا زهد پيشه كنيد».
نيز مى فرمايد: «زهد، كليد دروازه آخرت و رهايى از آتش است و آن بدين مفهوم است كه هر چيز كه تو را از ياد خدا باز مى دارد ترك كنى و بر از دست دادنش اندوهگين نشوى و به جهت ترك آن به عُجْب گرفتار نيايى و انتظار گشايش نداشته باشى و در جستجوى آن نباشى كه تو را بر اين كار بستايند يا برابر نهاده اى به تو دهند بلكه چنين كسى بايد از دست دادن آن را موجب آسايش بداند و آن را آفت بشمارد و هميشه از آفت سوى راحت گريزد.»
امام رضا(عليه السلام) فرمود: «من أصبح و أمسى معافى في بدنه آمناً في سربه عنده قوت يومه فكأنّما خيرت له الدنيا; هركه تندرست، بام را به شام رسانَد و در ميان كس و كارش در امان و از توش روزانه اش برخوردار باشد گويى چنين است كه دنيا براى او برگزيده شده است».
اين بخشى از روايات مربوط به زهد بود و پيامبران و ائمه آن قدر در گفتار و رفتار بر اين مقوله پافشارى كردند كه برخى ـ چنان كه صوفيان گمان برده اند ـ مى پندارند مقصود آن پاكان ويران كردن دنياست، ولى مسأله بر عكس گمان ايشان است و انبياء و امامان خواهان آن بوده اند كه دنيا را بدور از هرگونه افراط وتفريط و به گونه اى معتدل، آباد سازند غافل از اين كه هر افراط و تفريطى انسان را از مسير مستقيم منحرف مى كند و هلاكتى زودرس در پى دارد و فراتر اين كه زيان هاى اخروى بر آن مترتب است.
طرفداران مكاتب مادى در دست يافتن بر كالاى دنيا از يكديگر پيشى مى گيرند و بدين ترتيب دنيا به چاله اى از پليديهاى اخلاقى و به كوره اى از جنگهاى نابود كننده بدل مى شود و بدين سان ترساهاى كليسا و صوفيان از دنيا دامن مى كشند و با اين كار خود، زمين را به ويرانى مى كشانند در حالى كه خداوند خواهان آبادانىِ آن است.
اسلام، خواهان ميانه روى است و رفتار پيامبر و امامان(عليهم السلام) بهترين گواه اين امر است و اگرچه اين بزرگواران راه زهد را پيموده اند، ولى بهره خود را از دنيا ناديده نگرفته اند.
به راستى آن شكوفايى مدنى و آبادانى حقيقى جهانى كه نه قبل از اسلام و نه در نيم قرن گذشته ـ كه جامعه خود را از اسلام جدا كرد ـ وجود داشته، رهاورد چه كسى بود؟ بى ترديد آنچه در اين زمينه وجود دارد ارمغان اسلام است: (رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاَْخِرَةِ حَسَنَةً); «خدايا! به ما در دنيا نيكويى و در آخرت نيز نيكويى عطا كن».
مفهوم اين احاديث، ترك دنيا نيست بلكه مقصود پيشى نگرفتن در تصاحب دنياست و اين همان اقتضاى جمع اين احاديث و جز آن است، اما كسى كه تنها به اين بُعد بنگرد همچون بنّايى است كه مى خواهد با آجر تنها يا گچ تنها ساختمان خيالىِ خود را برپا كند.
*برگرفته از کتاب ارزش ها در نگاه اسلام؛ نوشته آیت الله سید محمد شیرازی
نظر شما