twitter share facebook share ۱۳۹۹ شهریور ۲۵ 995

برای آمریکا ضروری است که جایگاه رهبری و اعتبار از دست رفته خود را بازیابد، تا در پرتو آن، مشارکت و اجماع کشورهای جهان را برای مقابله با مشکلات و چالش هایی که به رفاه و امنیت مردمش آسیب می رساند، بدست آورد. بهداشت و درمان، مقابله با گرم شدن زمین و واکنش مناسب به اقدامات تجاری چین، از جمله موضوعاتی است که آمریکا برای حل آنها به همکاری جهانی نیازمند می باشد. در این میان یک حوزه است که برای آمریکا دیگر اهمیت گذشته را ندارد و آن جایی نیست جز خاورمیانه.

فرقی نمی کند که چه کسی برنده انتخابات ماه نوامبر ریاست جمهوری آمریکا شود؛ مهم این است که بدانیم در سالهای اخیر، خاورمیانه برای منافع ایالات متحده و سیاست خارجی این کشور اهمیت کمتری یافته است؛ زیرا علاوه بر اینکه مسائل داخلی در اولویت سیاست های دولتمردان آمریکا قرار گرفته، ماهیت منافع آن کشور در منطقه خاورمیانه نیز دستخوش تغییر شده است. واقعیت این است که رهبری آمریکا نمی تواند مشکلات خاورمیانه را برطرف کرده یا نقش مهمی در هدایت آن به سوی آینده ای بهتر ایفا کند.

البته آمریکا هنوز در خاورمیانه منافعی دارد که باید حفاظت شود، اما این کشور باید در چگونگی حفاظت از منافع خود واقع بین، معقول و محتاط باشد؛ باید یاد بگیرد که با خویشتن داری رفتار کند و از زیاده روی، گردن فرازی و اقدامات آزاردهنده ای که خودش و سایر کشورها را دچار دردسر می کند اجتناب نماید.

مسائل داخلی باید بر ماجراجویی در خاورمیانه تقدم داده شود به ویژه آنکه با شیوع کرونا، دولت بعدی آمریکا با بزرگترین چالش در زمینه درمان و سلامت (از دهه چهل تاکنون) مواجه خواهد بود. به بحران کرونا باید ناآرامی های داخلی ناشی از قطب بندی شدید طبقاتی، نژادی، سیاسی و فقدان اعتماد به نفس و اعتماد به نهادهای حاکم را نیز افزود. همچنین فشارهای ناشی از افزایش بدهی و کسری بودجه باعث خواهد شد که دولت در صرف پول در مضیقه باشد و لذا در سیاست خارجی خود صرفا آن دسته از منافعی که ضروری است را پیگیری کند.

نگاهی به عناوین روزانه اخبار نشان می دهد که اولویت های استراتژیک امریکا در سالهای اخیر، چقدر از خاورمیانه فاصله گرفته است: تأثیر ویرانگر شیوع کرونا بر زندگی و معیشت آمریکایی ها، اعتبار این کشور را در جهان خدشه دار کرده است؛ حوادث ناشی از تغییرات اقلیمی از جمله آتش سوزی جنگل ها در کالیفرنیا و طوفان های شدید و گرمای هوا که در تابستان رکورد زد، از دیگر مسائلی است که برای آمریکا از اهمیت به مراتب بیشتری نسبت به خاورمیانه برخوردار است. حضور پررنگ چین در سراسر منطقه آسیا و اقیانوسیه و رقابت با آمریکا برای کسب برتری اقتصادی و نظامی و فناوری، ادامه رفتارهای غیرمسئولانه روسیه (که در آخرین اقدام الکسی ناوالنی رهبر گروه اصلی مخالف دولت را مسموم کرد) و دخالت های ادامه دارش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، و در نهایت ظهور تروریسم ملی گرای سفیدپوست در داخل آمریکا. همه این چالش ها در مقایسه با تهدیدات (رو به کاهش) تروریستی که از خاورمیانه صورت می گیرد، اهمیت بسیار بیشتری دارد.

صرف پول برای انجام اصلاحات در خاورمیانه، اشتباهی است بزرگ؛ زیرا تجربه نشان داده است که تلاش برای اصلاحات در خاورمیانه بیهوده و نشدنی است، چه رسد به تغییر رژیم. اگر آمریکا در طول جنگ سرد می کوشید بر خاورمیانه تسلط یابد، از آن رو بود که می خواست از عدم وقفه در جریان انرژی و انتقال نفت به آمریکا و سایر کشورهای متحدش اطمینان حاصل کند. در دوران جنگ سرد خلیج فارس سهم چشمگیری از ذخایر نفتی جهان و نفت وارداتی به امریکا را داشت. با رشد منابع سوخت های غیر فسیلی، اکتشاف ذخایر بزرگ نفت و گاز بیرون از حوزه خلیج فارس و افزایش تولید نفت و گاز در داخل امریکا، از اهمیت منابع انرژی خاورمیانه برای آمریکا کاسته شد.

کاهش اهمیت این منابع، اکنون به نحوی است که علیرغم ادامه آشفتگی در اغلب کشورهای تولیدکننده نفت همچون عراق و ایران و لیبی -که باعث خروج میلیاردها بشکه نفت از بازارهای بین المللی شد- قیمت نفت در سالهای اخیر افت چشمگیری داشته است. بعلاوه حدود 85% از صادرات نفت خلیج فارس محدود به چین، هند، ژاپن و کره جنوبی شده است. با این وجود هنوز هم نفت خلیج فارس 20% از نفت تولیدی جهان را تشکیل می دهد و تقریبا یک سوم از نفتی که از طریق دریا جا به جا می شود، از تنگه هرمز می گذرد؛ بنابراین حفظ ثبات قیمت نفت همچنان وابسته به جلوگیری از ایجاد وقفه در صادرات نفت از خلیج فارس است و در صورت اختلال در این مسیر، شاهد افزایش ناگهانی و چشمگیر قیمت نفت و ایجاد مشکل برای بازارها در کوتاه مدت خواهیم بود.

اما این تهدید را می توان با حفظ حضور دریایی آمریکا –در سطحی اندک و نه گسترده- و تزریق بخشی از نفت های موجود در ذخایر ملی کشور به بازار، کاهش داد. به بیان دیگر، آمریکا در حال حاضر از طریق مکانیزم های بازار، توانایی واکنش سریع در برابر نوسانات قیمت نفت را دارد. بحران های خاورمیانه آنگونه که تصور می شود تأثیری روی قیمت نفت ندارد و همه کشورهای تولیدکننده از جمله ایران، نفع خود را در امنیت تنگه هرمز و عرضه نفت خود به بازار می بینند.

در خصوص افغانستان و عراق -که آمریکا درگیر دو جنگ طولانی مدت در این دو کشور شد و میلیاردها دلار هم صرف کرد- این باور وجود دارد که اگر آمریکا در سیاست خارجی خود دست از نظامی گری بر می داشت و بیشتر روی دیپلماسی تکیه می کرد، می توانست پایان بهتری را رقم بزند. ولی این باور هم شاید درست نباشد، زیرا رقابت های قومی، فرقه ای و منطقه ای، فقدان رهبری و نبود حاکمیت قانون و آزادی های اساسی، ضعف حاکمیت و نهادها، عدم شفافیت و عدم احترام به حقوق بشر، نابرابری جنسیتی و در نهایت فساد گسترده، منطقه را دچار چنان ناکارآمدی و اضمحلالی کرده است که اصلاح آن خارج از ظرفیت و توان آمریکا می باشد.

وضعیت خاورمیانه احتمالا برای سالهای پیش رو به همین نحو ادامه یابد؛ در چنین شرایطی مردمی که درگیر و متأثر از این مشکلات هستند، باید قدم نخست را برداشته، وجود این مشکلات و چالش ها را قبول کنند و درصدد حل آن برآیند.

*منبع: بنیاد کارنگی

مترجم: فاطمه رادمهر

messages.comments