این که رابرت مالی به رغم برخی مخالفتها در میان جمهوریخواهان و در اسرائیل و ... بالاخره مسئولیت امور ایران در وزارت خارجه آمریکا را عهدهدار شد با دوستی قدیمی و ارتباط تنگاتنگ او با آنتونی بلنیکن بیارتباط نیست.
رابرت مالی، از مشاوران سرشناس شورای امنیت ملی در دوران کلینتون و اوباما و در سالهای اخیر مدیر تینک تنک موسوم به گروه بینالمللی بحران در واشینگتن بوده است. او که از پدری کمونیست و یهودی و مصری و مادری نیویورکی زاده شده، به عربی و فرانسوی و انگلیسی مسلط است و از منتقدان سرسخت سیاستهای ترامپ بوده است.
در مورد عادیسازی مناسبات کشورهای عربی با اسرائیل هم مالی ضمن استقبال، این نگرانی را هم ابراز کرده که کلاه فلسطینیها و حقوقشان بیشتر از پیش پس معرکه بماند. او خواهان بازگشت سریع به برجام و استفاده از فرصت باقیمانده ۵ ساله برای رسیدن به توافقات دیگر با ایران است. تاکید هم داشته که در هر گونه موضعگیری و رویکردی که شائبه تلاش آمریکا برای تغییر رژیم یا حمایت از مخالفان را القا کند باید محتاط بود.
سال ۲۰۰۸ که در ستاد انتخاباتی اوباما کار میکرد اسنادی منتشر شد که دیدار او با نمایندگان حماس را دلالت میکرد. او زیر فشار رسانهها و لابیها کنار گذاشته شد، ولی سال ۲۰۱۴ دوباره به دولت اوباما بازگشت و هماهنگکننده سیاستها در خاورمیانه و علیه دولت داعش شد. سال ۲۰۰۰ هم که آخرین مرحله مذاکره میان فلسطینیها و اسرائیل در کمپ دیوید در دولت کلینتون پیش رفت او از چهرههای محوری این مذاکرات بود و معمولا هم معتقد بوده که شکست مذاکرات اغلب به عدم انعطاف اسرائیل برمیگشته است.
طرفه این که مالی با این نظرات از جمله با اصرار و ابرام بلینکن به مقام جدید رسیده است. در عمل ولی شاید جای تعجبی نداشته باشد. مالی و بلینکن دوستان دوران دبیرستان در پاریس هستند، شاهد و ناظر مشترک تظاهرات دانشجویی ۱۹۶۹ و تظاهرات علیه جنگ آمریکا در ویتنام و هندوچین و ماجرای واترگیت.
با این همه مالی حالا میداند که رئیس او بلینکن و بایدن هستند، هر دو از مدافعان جنگ آمریکا علیه عراق و ...
بلینکن که داستان هولوکاست را از زبان پدرخوانده خود در پاریس بارها با جزئیات شنیده حالا با تعبیر و تفسیر خاص خود این خاطرات را در تلفیق با منافع و مصالح آمریکا در «حمایت از دمکراسی و حقوق بشر» در هم آمیخته و پیشبرد سیاستی آمیخته از دیپلماسی و تکیه بر قدرت نظامی را دنبال میکند. او در ماجرای بوسنی از ورود نظامی آمریکا به ماجرا در زمان کلینتون به گرمی استقبال کرد و به قول رابرت مالی همین دخالت، نقشی اصلی در شکلدهی ذهنیت بلنیکن در تلفیق دپیلماسی و قدرت نظامی داشته است. تعهد و حساسیتش نسبت به منافع و مصالح اسرائیل هم که کمتر مورد تردید بوده است.
بعدتر بلینکن حامی جنگ آمریکا علیه عراق در سال ۲۰۰۳ شد و هنوز هم این جنگ را اساسا نادرست نمیداند. مقاله قابل اعتنای او که مشترکا با یکی از نظریهپردازان نئوکان دو سال پیش در چنین روزهایی در واشینگتن پست نوشت، سند خوبی در مورد توجه بلینکن به استفاده از قدرت نظامی آمریکا در عرصه بینالمللی است.
در این مقاله او از موففیتهای نظامی آمریکا در دهه نود یاد میکند که صدام را از کویت راند، نوریگا را در پاناما از قدرت به زیر آورد و تغییر رژیم را رقم زد، با اندک آسیبی بالکان را به آرامش سوق داد و بعدتر هم اسامه بن لادن را از پا درآورد.
حرف بلینکن در مقاله این است که از جنگ سال ۲۰۰۳ علیه عراق نتیجهگیری غلط و فلجکننده شده و همین باعث شده که ما در سوریه با تمام قوا دخالت نکنیم و عرصه به دست روسیه و ایران و حزبالله بیافتد و رژیم اسد در قدرت حفظ شود. سال ۲۰۱۸ هم که ترامپ با این عنوان که رژیم اسد از سلاح شیمیایی استفاده کرده دست به موشکباران مواضعی از ارتش سوریه زد بلینکن تردیدی در حمایت و تایید این اقدام نکرد.
القصه مالی ورای این که نظرات خودش تا چه حد نرم بوده یا نبوده، حالا میرود که در تمشیت امور ایران دستیار بلینکن شود و نیز دستیار وندی شرمن (قائم مقام وزارت خارجه) و جیک سالیوان (مشاور امنیت ملی)، که همگی شاهبیتشان در باره برجام این است که برگشت به سال ۲۰۱۵ ممکن نیست و ایران باید عقبگشت و تعهداتش را دوباره اجرا کند تا آمریکا به برجام برگردد و احتمالا این برگشت هم به صورت رفع کامل تحریمها که حالا زیر مقولات دیگری (حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر و ...) هم تعریف شدهاند نخواهد بود، تا در شرایطی که تهران نشانهای از آمادگی برای تغییر در سیاستهایش نسبت به دغدغه اصلی آمریکا در منطقه، یعنی امنیت و موجودیت اسرائیل و ... نشان نمیدهد حفظ بخشی از تحریمها محملی برای به کرسینشاندن خواست مذاکره در مورد مسائل مختلف و گرفتن هر چه بیشتر باد از بادبان برنامه هستهای وموشکی و منطقهای ایران باشد.
و خب گردن گذاشتن تهران به این یا آن عقب نشینی در مذاکرات، پیامدش کاهش امکانات جمهوری اسلامی در قدرتسازی (سلبی) مبتنی بر اهرمهای نظامی و امنیتی و نیابتی (در غیاب مزمن توجه به تحکیم اهرمهای اقتصادی به عنوان محملساز برای توسعه اقتصادی ایران) است تا رفع آن دغدغه اصلی از این راه تامین شود.
این که جمهوری اسلامی با مواضع کنونی تا چه حد با تغییر در شاکله اصلی سیاست خود در عرصه منطقهای و بینالمللی بتواند با قدرت و بدون نیاز به عقبنشینیهای اساسی در مذاکرات حاضر شود (اصولا حاضر میشود؟) کلید بستهترشدن یا بازشدن قفل توسعه ایران هم خواهد بود، توسعهای که حالا چهل سال و بیشتر است که تلو تلو میخورد و گریپاژ میکند.
نظر شما