با شکست سیاستهای آمریکا در مورد ایران، تخاصم بین دو کشور ادامه یافته و ایران بیش از همیشه به دستیابی به بمب هستهای نزدیک شده است.
این هفته آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه که ظاهرا از تلاشهای خود برای احیای برجام دست کشیدهاند، پیشنویس قطعنامهای را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی ارائه دادند که در ان از ایران بابت عدم همکاری با آژانس انتقاد میشد. شورای حکام آژانس به این قطعنامه انتقادی رای مثبت داد؛ ایران هم در واکنش تعدادی از دوربینهای نظارتی آژانس را خاموش کرد و گفت برنامههایی برای ارتقای غنیسازی اورانیوم دارد. رافائل گروسی مدیرکل آژانس گفت که این اقدامات میتواند «ضربه مهلکی» به توافق بزند.
از سوی دیگر تظاهرات در خیابانهای تهران و سر دادن شعار علیه رهبر جمهوری اسلامی، رؤیای چند دههای تغییر نظام را از دید برخی کارشناسان و مخالفان نظام، بیش از همیشه دستیافتنی کرده است؛ اما واقعیت این است که امید چندانی برای تغییر نظام وجود ندارد.
استراتژی ایالات متحده در قبال ایران ناکارآمد و شکست خورده بوده و اکنون تنها به امید متکی است. چنانکه آرون دیوید میلر مذاکره کننده کهنهکار آمریکا در خاورمیانه میگوید: «آمریکا به رویکردی که در پیش گرفته است ادامه میدهد بدان امید که ایران هستهای نشود، اسرائیل اقدام بزرگ و پرمخاطرهای انجام ندهد و ایران و نیروهای نیابتیاش آمریکاییها را در عراق و جاهای دیگر هدف نگیرند؛ در حقیقت راهی که آمریکا در پیش گرفته اصلا استراتژی نیست».
بسیاری از کارشناسان معتقدند اگر آمریکا سیاست دیگری را اتخاذ کرده بود اصلا کار به اینجا نمیکشید. در دو دهه اخیر در روابط ایران و آمریکا فرصتهای طلاییای پیش آمد که متأسفانه بهراحتی از دست رفت. ویلیام برنز رئیس سیا که در گذشته یکی از بازیگران مهم در گشایش کانال دیپلماتیک با تهران بود، این را بارها در مصاحبهها و از جمله در کتاب خاطراتش گفته است. تنها یکبار از این فرصت استفاده شد و آن توافق هستهای ایران و آمریکا در زمان ریاست جمهوری اوباما بود که حالا این دستاورد نیز دارد از بین میرود.
حسین بنایی محقق روابط بینالملل دانشگاه ایندیانا و نویسنده کتابی درباره روابط ایران و غرب میگوید: «تیم بایدن به اندازه کافی برای احیای برجام سرعت عمل نداشت؛ این تیم باید در دولت روحانی وارد تعامل جدی با ایران میشد و کار را تمام میکرد. رویکرد ضعیف آمریکا در قبال برجام، محافظهکاران تندرو را قادر ساخت تا این روایت را در کشور جا بیاندازند که آمریکا از ابتدا نیت خوبی نداشته و کشورهای اروپایی نیز در همدستی با آمریکا به ایران فشار وارد میکنند تا امتیاز بیشتری بگیرند». وقتی دولت رئیسی بر سر کار آمد بر اساس همین روایت، با غرب وارد مذاکره شد.
البته اکثر ناظران سیاسی در ایران موافق هستند که اگر ترامپ از برجام خارج نشده بود و کارزار فشار حداکثری را علیه ایران راه نیانداخته بود، روابط ایران و آمریکا همچنان تیره باقی میماند و رو به بهبودی نمیرفت. اوباما در بیانیهای که پس از امضای برجام صادر کرد گفت که «ما هیچ توهمی در مورد روابط بهتر با ایران نداریم و معتقد نیستیم که تهران پس از این به بازیگری خوب در منطقه بدل میشود». این درحالی است که اوباما مسالمتجوترین رئیس جمهور آمریکا در قبال ایران بود.
حقیقت این است که جمهوری اسلامی بر پایه احساسات ضد آمریکایی بنا شده است. در مقدمه قانون اساسی این کشور چنین آمده است «نیروی محرکه انقلاب 57 دسیسه آمریکا برای حمایت از رژیم استبدادی رضا شاه و تحکیم روابط پیوندهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران با امپریالیسم جهانی بود».
با این وجود بسیاری از کارشناسان اتفاق نظر دارند که فرصتهای خوبی برای توافق بین دو کشور وجود داشت که متأسفانه استفاده نشد. نقطه آغازین این فرصتها را میتوان حادثه یازده سپتامبر دانست؛ آن زمان جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا تلاشهای ایران برای همکاری با ایالات متحده را نادیده گرفت و در عوض تهران را در کنار عراق و کره شمالی محور شرارت نامید. در هفتههای پس از حمله تروریستی یازده سپتامبر ایران مانند بسیاری دیگر از کشورها با واشنگتن ابراز همدردی کرد؛ حتی آقای خامنهای که همیشه به آمریکا با دیده ظن مینگریست، لحن خود را در مقابل این کشور نرم کرد و تسلیت گفت.
نوامبر همان سال مذاکراتی با حضور وزیر خارجه وقت آمریکا کالین پاول و وزیران خارجه روسیه، و شش کشور همسایه افغانستان از جمله ایران برگزار شد تا در مورد حکومت پس از طالبان در افغانستان بحث و گفتگو شود. پاول که اکتبر گذشته در 84 سالگی درگذشت در مصاحبهای که سال 2007 انجام داد گفت که کمال خرازی وزیر امورخارجه وقت ایران در سخنانی تأسف کشورش را از سقوط پرواز 587 آمریکن ایرلاینز در 12 نوامبر که منجر به کشته شدن 260 سرنشین هواپیما شده بود اظهار کرد و گفت که برای خانواده قربانیان دعا میکند. پاول اضافه کرد که «بعد از این سخنان من به سوی او رفتم و از او بابت این همدردی تشکر کردم و خواستم مراتب احترامم را به رهبر ایران برساند». دست دادن پاول و خرازی بالاترین سطح تماسی بود که بین دو طرف از زمان قطع روابط دیپلماتیک اتفاق میافتاد.
انتظار میرفت که روابط بین دو کشور از آن به بعد رو به بهبود رود. به گفته مقامات آمریکا اواخر همان ماه در کنفرانس صلح بن در آلمان که برای تصمیمگیری در مورد دولت پس از طالبان در افغانستان برگزار شده بود، ظریف نشان داد که سازشدهنده و میانجی خوبی است. دابینز مذاکره کننده ارشد آمریکا در آن زمان میگوید که ایرانیها در طول آن جلسه پیشنهادهای سازندهای ارائه کردند؛ دو مورد از این پیشنهادات را ظریف مطرح کرد: تعهد دولت جدید افغانستان به مبارزه با تروریسم بینالملل و تعهد به دموکراسی. هر دو پیشنهاد پذیرفته شد.
در کنفرانسی که ژانویه 2002 در توکیو برای جمعآوری کمک به افغانستان برگزار شد، ایران متعهد شد که حدود 550 میلیون دلار به آن کشور کمک کند. این بزرگترین مبلغی بود که یک کشور غیر عضو سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی ارائه میداد و تقریبا معادل مبلغی بود که آمریکا تعهد کرده بود. اما یک هفته بعد از پایان این کنفرانس، بوش آن سخنرانی معروف را کرد و ایران را جزء محور شرارت قرار داد. اصلاحطلبان ایران از این سخنان متعجب شدند و آن را تأییدی بر بدبینی تندروها دانستند؛ با این حال تلاشهای تهران برای همکاری با آمریکا پس از این سخنرانی و پس از حمله ایالات متحده به عراق در مارس 2003 ادامه یافت. واشنگتن پست گزارش داد که تنها چند روز بعد از سخنرانی محور شرارت، ظریف در سازمان ملل پروندهای را که شامل عکس و اسناد سفر 290 مرد بود به کوفی عنان نشان داد و گفت اینها تروریستهای القاعده هستند که در تلاش برای ورود از مرز افغانستان به ایران دستگیر شدهاند.
به گفته دابینز: آن زمان حتی نیروهای تندرو سپاه پاسداران مایل به مذاکره با واشنگتن بودند «من با یک ژنرال نیروی قدس ملاقات کردم که به من پیشنهاد همکاری تحت رهبری آمریکا در افغانستان را داد. آن زمان تمام ارگانها در ایران منسجم بودند و سیاست یکپارچهای داشتند».
اما بوش و تندروهای ارشد دولتش بهویژه دیک چنی معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد وزیر دفاع و پل ولفوویتز معاون رامسفلد، ایران را کشوری تروریستی میدانستند. ماه مه 2003 بمبگذاری در عربستان به کشته شدن دهها نفر از جمله هفت آمریکایی در سه مجتمع مسکونی در ریاض منجر شد. واشنگتن بلافاصله تهران را به پناه دادن به سیفالعادل تروریست مصری که به اتهام دست داشتن در بمبگذاریهای سال 1998 در سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا تحت تعقیب بود، متهم کرد. عادل پس از بنلادن و ایمن الظواهری سومین رهبر القاعده بود که تحت تعقیب آمریکا قرار داشت. ایرانیها مدعی بودند که عادل در ایران در حصر خانگی است اما واشنگتن اصرار داشت که او بمبگذاریهای ریاض را رهبری کرده است. در این خصوص رامسفلد گفت: «شکی نیست که رهبران ارشد القاعده در ایران بوده و هستند و به برنامهریزی و رهبری عملیاتهای خود مشغول هستند» اما تاکنون هیچ مدرکی که حاکی از همدستی ایران با القاعده باشد ارائه نشده است.
آخرین تلاش ایران در آن دوره وقتی بود که از طریق تیم گولدمن سفیر وقت سوئیس در تهران، پیشنهاد انجام گفتگوهای گستردهای را از جمله در موضوع برنامه هستهای، حمایت ایران از حزبالله و حماس و تغییر نظام، به آمریکا داد. دولت بوش آن نامه را نادیده گرفت و مدعی شد که معلوم نیست چه کسی این پیشنهاد را ارائه کرده است. پس از آن افزایش تنش بین دو کشور، به روی کار آمدن محمود احمدینژاد کمک کرد. وی برنامه توسعه سوخت هستهای را که به عنوان اقدامی اعتماد ساز در نوامبر 2004 متوقف شده بود، از سر گرفت؛ به این ترتیب فعالیتهای هستهای ایران در اصفهان و نطنز گسترش پیدا کرد. از ان سو افزایش شورشها در عراقِ تحت اشغال آمریکا باعث شد که رامسفلد و سایر مقامات آمریکایی ایران را به دلیل ایفای نقش در حمله به نیروهای این کشور مقصر بدانند.
این اتهام بیاساس نبود زیرا تهران از ناراآمیهای عراق برای تجهیز شبهنظامیان شیعه ضد آمریکایی و افزایش نفوذ سیاسی خود در بغداد بهره میبرد. در نتیجه این تحولات، دیدگاههای جنگطلبانه نسبت به ایران در واشنگتن تقویت شد. چنی، رامسفلد و دیگر مقامات ارشد آمریکایی معتقد بودند که هرگونه گشایشی در روابط با ایران و انجام مذاکرات جدی با آن کشور، به دولت اسلامگرای تهران مشروعیت میبخشد درحالیکه این دولت در آستانه سقوط است و همکاری با آن اشتباه میباشد. اما رویکرد تغییر رژیم، تنها بر اندیشهها و نگاه حکومت ایران نسبت به آمریکا مهر تأیید میزد و به تندروهایی همچون احمدینژاد اجازه میداد که با احساسات ناسیونالیستی مردم بازی کنند.
ابراهیم یزدی سیاستمدار اصلاحطلب ایران در مصاحبهای که سال 2007 با من انجام داد گفت: «خاطره 1953 –سرنگونی محمد مصدق توسط سیا و بریتانیا- در ایران هنوز زنده است. بسیاری از ایرانیان فراموش نمیکنند که کودتای آمریکا و انگلیس دموکراسی در ایران را در نطفه خفه کرد؛ پس از آن هم دخالت آمریکا ادامه یافت. در طول 25 سال رژیم شاه آمریکا مستقیما در کارهای او مداخله میکرد و هنگامی که عراق به ایران حمله کرد، آمریکا از صدام حمایت کامل نظامی نمود درحالیکه همه میدانستند صدام متجاوز است».
اما در مصاحبه دیگری که آن سال با محسن رضایی دبیر وقت مجمع تشخیص نظام داشتم، وی به من گفت که حتی در دوران احمدینژاد، تهران بهدنبال یافتن راهی برای خروج از بنبست با واشنگتن بود و افزود که بوش «جنگ سردی با تهران بهراه انداخته است که اگر کنترل نشود ممکن است به جنگ گرم بدل گردد». وی همچنین گفت که «تهران مشتاق یافتن راهی برای پایان دادن به بنبست برنامه غنیسازی اورانیوم خود است». او با پیشنهادی که مدیرکل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی محمد البرادعی مبنی بر توقف همزمان توسعه فعالیتهای هستهای ایران و فشار آمریکا داده بود، موافق بود. این پیشنهاد متضمن این بود که سطح غنی سازی ایران در همان حدی که رسیده، متوقف بماند و دیگر پیشرفت نکند، شورای امنیت نیز قطعنامه دیگری علیه ایران صادر نکند.
رضایی که اکنون به سمت معاون رئیس جمهور در امور اقتصادی منصوب شده، گفت «اگر آمریکا به جای رویارویی با ایران رویکرد دیگری را دنبال کند، نحوه تعامل ما نیز با این کشور تغییر خواهد کرد». گفتگوهایی که من آن زمان، هم با تندروها و هم با اصلاحطلبان ایران انجام دادم نشان میداد که تهران حتی در زمان احمدینژاد حاضر بود از ساخت سلاح هستهای دست بردارد و همچون ژاپن صرفا به موقعیت آستانه برسد.
تهران با کشورهای اروپایی به مذاکرات هستهای ادامه داد اما بدون حضور واشنگتن این مذاکرات دستاوردی نداشت. در دور دوم ریاست جمهوری اوباما بود که آمریکا شروع به ایفای نقش فعالتری کرد. پس از اینکه سال 2013 در ایران حسن روحانی به ریاست جمهوری رسید، مذاکرات محرمانه بین دو کشور به رهبری برنز و جیک سالیوان در نهایت زمینهساز توافق تاریخی جان کری و جواد ظریف شد و مقرر شد که در ازای لغو تحریمها، ایران غنیسازی اورانیوم خود را به مدت 15 سال محدود کرده و 97% سوخت هستهای خود را به خارج از کشور ارسال کند و بیشتر سانتریفیوژهای خود را برچیند. همچنین سختترین بازرسیهایی که تاکنون توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی انجام شده، در مورد ایران صورت گرفت.
منتقدان این توافق اصرار داشتند که این توافق بیش از حد سخاوتمندانه است و نقاط ضعف بسیاری دارد. مخالفان همسو با بنیامین نتانیاهو نخستوزیر وقت اسرائیل اصرار داشتند آمریکا فشار بیشتری بر ایران وارد کند. آنان معتقد بودند تنها فشار بیشتر آمریکا و احتمال استفاده از گزینه نظامی است که میتواند جلوی ایران را برای رسیدن به بمب بگیرد. در نهایت ترامپ از برجام خارج شد و تحریمهای اقتصادی بیشتری بر ایران وضع کرد اما این تحریمها نتیجهبخش نبود و اکنون که هفت سال از خروج ترامپ گذشته، ایران احتمالا تنها چند هفته با رسیدن به بمب اتم فاصله دارد.
اما هنوز هم امید برای مذاکره بین ایران و آمریکا وجود دارد. ادامه تظاهرات در ایران از سوی بازنشستگان و کارگران نشان دهنده نیاز مبرم ایران برای لغو تحریمهاست.
به گفته علی واعظ مدیر پروژه ایران در گروه بینالمللی بحران: «طنز ماجرا این است که بیشتر موضوعات مورد اختلاف حل شده و دولت بایدن گفته است که از 1500 تحریمی که توسط ترامپ اعمال شده 1100 مورد را لغو خواهد کرد. از آن سو آژانس تأیید کرده است که ایرانیها غنیسازی اورانیوم را تسریع نکردهاند اما همچنان تندروهای هر دو گروه مانع از احیای توافق هستند. گذاشتن نام سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی تلهای بود که دولت ترامپ بر سر راه جانشین خود گذاشت و متأسفانه دولت بایدن در این تله افتاد. حذف نام سپاه بهای سیاسی دارد و بایدن حاضر نیست این بها را بپردازد»
در همین حال امید به تغییر نظام در ایران همچنان در محافل آمریکایی مطرح است اما این امید همچون گذشته امیدی واهی است. اعتراضاتی که امروزه در ایران شاهد هستیم نسبت به اعتراضات جنبش سبز مقیاس بسیار کوچکتری دارد و مخالفان نظام سازماندهی ندارند.
به گفته یکی از کارشناسان، اصلاح طلبان اکنون از آن اهرمهایی که زمان خاتمی داشتند برخوردار نیستند و محدودیتهای زیادی دارند. من دلیلی نمیبینم که بخواهیم معتقد باشیم در کوتاه مدت شاهد تغییر اوضاع خواهیم بود؛ نظام مثل همیشه میتواند اعتراضات را سرکوب کند.
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما