twitter share facebook share ۱۴۰۱ آبان ۱۵ 851
مسلمان کیست 2

(لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ)

در مقاله قبلی با نام (مسلمان کیست؟)، درباره چالش هایی بحث کردیم که شخصیت فرد را نشانه می گیرد؛ چالش هایی که عصر مدرن و پسا مدرن با آن روبروست. گفتیم که ویژگی اول این عصر فراوانی وسوسه ها و سرگرمی ها است، به طوری که تمام وقت انسان را با انواع تجملات و بازی ها پر کرده و به جای تلاش و کوشش، او را به سمت تنبلی و رکود سوق می دهند. ویژگی دوم یا چالش دوم این عصر، میل به مالکیت اشیاء است. کثرت و تنوع اجناس ساخته شده، منجر به مصرف گرایی فراتر از نیازهای اولیه انسان شده است. چالش سوم ماتریالیسم است و چالش چهارم انبوه اطلاعات و نظرات و فرهنگ هایی که با فناوری های پیشرفته امروزی، فکر انسان را هدف قرار می دهد. و در آخر چالش پنجم رویکردهای مدیریتی وارداتی است که حاکم بر اداره جوامع شده است.

این چالش ها بر شخصیت انسان اثر می گذارد به طوری که به ظاهر مسلمان است اما ارزش های اخلاقی و فرهنگ او بر مدار معیارهای غیر اسلامی می گردد؛ به عبارت دیگر فرد دچار اختلال هویت و دوگانگی در شخصیت می شود.

شناخت این چالشها و از آن مهمتر آگاهی به چگونگی اثرگذاری آنها بر شخصیت انسان، به ما کمک می کند تا بر اساس اهداف نزدیک و اهداف غایی خود، در برابر این چالش ها ایستادگی کنیم.

عناصر شکل دهی به شخصیت

به طور کلی شخصیت انسان از طریق تعامل با محیطی که در آن زندگی می کند شکل می گیرد؛ زیرا  ساختار روانی انسان به گونه ای است که محیط _اعم از طبیعت، محیط جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی و... _ بر رفتار و فرهنگ او تأثیرگذار  است.

در خلال تعاملی که بین انسان و محیط صورت می گیرد، در ذهن انسان افکاری شکل می گیرد که بر منش او در زندگی اثر می گذارد. مثلا انسانی که می بیند در خرید و فروش و معاملات، کارها با دروغ پیش می رود و برعکس آن را نیز شاهد نیست، اگر با تربیتی شایسته در مواجهه با چنین شرایطی واکسینه نشده باشد، تحت تأثیر محیط قرار گرفته و دروغگویی را برای رسیدن به هدف و سود بیشتر امری طبیعی تلقی می کند. پس با این دریافت محیطی، در ذهن این شخص دروغ تبدیل به فضیلتی می شود  که شخصیتش با آن شکل می گیرد. بنابراین محیط زندگی به تولید فکر می انجامد و فکر نیز توجیه کننده رفتار است.

حتما به افرادی برخورد کرده اید که همیشه اعمال و گفتار خود را توجیه می کنند؛ علتش این است که افکار موجود در ضمیر ناخودآگاه آنها این اعمال را توجیه می کند. در نتیجه اگر محیط زندگی سالم بوده و در جامعه توازن و اعتدال برقرار باشد، چنین جامعه ای باعث شکل گیری فضیلت ها و افکار صحیح در فرد می شود؛ ولی اگر محیط ناسالم باشد، انسان را به سمت رذائل سوق دهد. جامعه ای که درآن دوگانگی حاکم است و گاهی انسان را به سمت فضائل و گاه به سمت رذائل فرا می خواند، چنین جامعه ای منجر به شکل گیری شخصیت های دوگانه میشود که بین فضائل و رذائل در نوسانند. در چنین جوامعی با انسان هایی مواجهیم که امانتدار نیستند اما سخاوت دارند، یا گاهی به سمت خیر قدم برمی دارند و گاه به سمت شر حرکت می کنند.

قبلا اشاره کردیم که در یک مکتب اخلاقی نباید تناقض باشد، زیرا تناقض شخصیتهای دوگانه در رفتار تولید کرده و نهایتا به دورویی و نفاق در شخص می انجامد.

روشهای تربیت

 اول: روشهای برنامه ریزی نشده

منظور از روش های برنامه ریزی نشده، شیوه های تربیتی هستند که والدین بدون اموزش و در پیروی از عرف جامعه در پیش می گیرند. به عنوان مثال گاه والدینی که با خشونت و اجبار تربیت شده اند، همین روش را در تربیت فرزندانشان در پیش می گیرند؛ غافل از اینکه فرزندی که با خشونت پرورش یابد، شخصیتی ضعیف پیدا میکند که توان مقابله با مشکلات زندگی و حل آنها را ندارد

دوم: بسترهای اجتماعی

بسترهایی که فرد در زندگی روزانه خود با انها در ارتباط است؛ همچون مدرسه، محله یا شهرک مسکونی، دوستان و... ناخواسته در شکل دهی شخصیت او تاثیر می گذارد.

انواع هوش

انسانها دو دسته اند؛ افراد باهوشی که وقایع را پردازش می کنند و راه صواب را از ناصواب تشخیص می دهند، و افرادی که بینشی سطحی دارند و تحت تاثیر پیشامدهای زمان خود قرار می گیرند.

هوش نیز بر دو نوع است؛ یکی هوش ذاتی طبیعی که در انسان ها متفاوت است و بر این اساس انسانها به سه دسته بسیار باهوش، متوسط و ضعیف تقسیم می شوند، و دیگری هوش اجتماعی که در اثر تجربه به دست می آید و از هوش طبیعی مهم تر است، زیرا انسانی که از هوش اجتماعی بالایی برخوردار باشد دارای شخصیتی قوی بوده و به جای اینکه از جامعه رنگ بگیرد، خود بر جامعه تأثیر می گذارد. برای مثال پیامبر اکرم و ائمه اطهار از هوش فطری و اجتماعی بالایی بهره مند بودند و می توانستند در برخورد با محیط های مختلف، بر آنها اثر گذاشته و مردم را به سوی خود جذب کنند.

در شکل گیری شخصیت تأثیر خانواده بیشتر است یا محیط؟

این سؤال در یکی از سخنرانی هایم با موضوع تربیت از من پرسیده شد. سؤال کننده می گفت هر آنچه برای تربیت فرزندش لازم بود فراهم کرده اما به نتیجه ای که می خواسته نرسیده است.

در پاسخ باید گفت: تربیت صحیح باید ریشه ای و برپایه ساختن شخصیت فرد باشد. غالبا خانواده ها فرزندانشان را از محیطهای اجتماعی دور میکنند و با زور و اجبار سعی در تربیت ارمانی آنها دارند، غافل از اینکه با این روش جلوی رشد اجتماعی آنها را می گیرند. شخصیت حاصل از این شیوه فردی رنگ پذیر و سست بنیان خواهد بود  که قدرت ایستادگی در برابر چالش های زندگی اجتماعی را ندارد.

عوامل مؤثر در شکل گیری شخصیت انسان

1-آموزش بر اساس برنامه ریزی: تربیت خودبه خود شکل نمی‌گیرد، بلکه نیاز به آموزش دارد. روشهای غیرعلمی که از عرف جامعه نشأت می گیرد، مبتنی بر برنامه ریزی نیست .مثلا تربیتی که بر پایه خشونت و اجبار و تحمیل است، تربیت غلطی است که از عرف جامعه به ما رسیده است؛ غافل از اینکه انسان با خشونت و اجبار تربیت نمی شود و نتیجه حاصل از آن شخصیتی شکننده خواهد بود که در رویارویی با چالشها تاب مقاومت نداشته و جذب فرهنگ ها و آموزه های دیگر می شود. پس یکی از عوامل تأثیرگذار در تربیت، آموزش همراه با برنامه‌ریزی است.

2- قرار گرفتن در اجتماع: خانواده ها اغلب تصور می کنند اگر با جبر و اکراه فرزندان خود را از محیط های اجتماعی دور نگه دارند، در امر تربیت موفق خواهند شد، در حالیکه این دوری آنها را از کسب تجربه اجتماعی در زندگی بازمی دارد.

مثلا در ایام همه گیری کرونا که اموزش به صورت مجازی بود، درست است که در روند آموزش و یادگیری وقفه ای پیش نیامد، ولی از آنجا که ارتباط و تعامل افراد با یکدیگر دچار اختلال شد، نتیجه آموزش آنگونه که مربیان انتظار داشتند پیش نرفت؛ زیرا علم تنها از طریق یاد دادن به دست نمی‌آید، بلکه باید با کسب تجربه و تعامل با دیگران همراه باشد تا نتیجه مطلوب حاصل شود. به عبارت دیگر: تجربه نیز نوعی یادگیری است که در اثر تعامل با دیگران بدست می آید.

3- بهره مندی از والدینی باشخصیت که دارای هوش تجربی می باشند: والدین تأثیر بسزایی بر فرزندان دارند چراکه شخصیت خود را به فرزندانشان به ارث می دهند. مثلا پدر و مادری که با کسب تجربه، به اهمیت صداقت در زندگی پی برده اند و با تلاش، آن را به یکی از ویژگی  های شخصیتی خود تبدیل کرده اند، فرزندانشان نیز صداقت را پیشه خود ساخته و به این ویژگی آراسته می شوند.

4- مقصدی که انسان می خواهد به آن برسد: انسان در زندگی چه اهدافی دارد؟ به کجا می خواهد برسد؟ اصلا هدفی دارد یا ندارد؟ هدف نهایی او خیر است یا شر؟ کسانی که در زندگی مقصد نهایی دارند -اعم از خیر یا شر- فکر رسیدن به این مقصد بر رفتار آنها اثر گذاشته و بر اساس آن، شخصیت خود را می سازند. مثلا اگر کسی هدف غایی‌اش قدرت و حکومت باشد، زمانی که به آن دست یافت از تمام ابزارهای خوب و بد -از تملق و چاپلوسی گرفته تا نفاق و فرصت طلبی و ظلم وجنایت- استفاده می کند تا قدرت را در دستان خود حفظ نماید. در نتیجه هدف غایی، سازنده فکر است و فکر به شکل‌گیری شخصیت و رفتار می‌انجامد.

دستاوردهای خیر و شر

غالبا انسان‌ها غایتی در زندگی ندارند و وقتی از آنها می‌پرسی چه از زندگی می‌خواهند و مقصدشان کجاست، می بینی بدون هدف به سر می برند و زندگی شان پوچ و عبث است.

آنکس که در زندگی هدف دارد و آنکس که زندگی را با بیهودگی سر می کند، از نظر شخصیت با یکدیگر فاصله بسیار دارند. مثلا بین راننده ای که به سوی مقصد معینی حرکت می‌کند با راننده‌ای که بی‌هدف می‌راند، فرق است. گاه سه نفر برای پزشک شدن تلاش می کنند ولی هدف نفر اول کسب ثروت است، هدف دومی نجات بیماران و هدف فرد سوم گرفتن مدرک. در اینجا هدف فرد اول مادی است، هدف دوم معنوی و هدف سوم پوچ و عبث. همه این هدف گذاری ها نتیجه افکاری است که در ما شکل گرفته و این افکار بر منش ما در زندگی تأثیر گذاشته است.

مزایای بهره‌گیری از عقل

خدای متعال نکته مهمی را در این آیه شریفه بیان می‌کند: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ؛ خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر به قدر توانایی او، نیکیهای هر کس به سود او و بدیهایش نیز به زیان خود اوست.» ای انسان! حیات تو در این دنیا مقرون با عمل است و تراکم اعمال خوب یا بد است که سازنده‌ شخصیت تو و گویای منش تو در زندگی خواهد بود. وقتی خدای متعال می گوید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»  یعنی به هر انسانی بنا به ظرفیتش نیرویی عطا کرده است  که باید از آن به خوبی استفاده کند و بیش از توان نیز از او نمی خواهد. ولی آدمی باید همان مقدار نیرویی که خداوند به او عطا کرده است را قدر دانسته و منتهای استفاده را در راه عمل صالح از ان ببرد. مثلا اگر خدا به انسان عقل داده، انتظار دارد که برای شناخت بیشتر و بهتر از آن بهره گرفته شود. قدرت و توان یک جوان نیز در فرصت محدود زندگی نباید صرف لهو و لعب و سرگرمی های بیهوده گردد. جوانانی که اینگونه فرصت زندگی را از دست داده و از آن هیچ بهره ای نمی برند، بعدها مسئولیت شکست خود را بر دوش جامعه، پدر ومادر و خدا می اندازند و ادعا می کنند که زندگی با آنها به عدالت رفتار نکرده است.در جواب این افراد باید همین آیه شریفه را گفت: «لایکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها مااکتسبتم»

برای یکی سود است و برای دیگری زیان

عبارت (لها ما کسبت) یعنی هر کار نیکویی انجام دهی برای خودت است، و عبارت (علیها مااکتسبت) یعنی هر کار زشتی انجام دهی و هر فکر سوئی که داشته باشی -حتی اگر به مرحله عمل نرسد- به ضرر خودت تمام می‌شود؛ پس سود و زیان به میزان سعی و عمل ما برمی‌گردد. معقول و منصفانه نیست که شخص درستکار و نادرست دستاورد یکسانی داشته باشند. مثلا یک کارمند درستکار و پرتلاش هرگز در ارزش‌گذاری و پاداش، با کارمندی که در کارش سستی می‌کند برابر نیست و انصاف و عدالت حکم می کند که اینگونه باشد. عدالت یعنی به هر کسی به اندازه استحقاق عملی که انجام داده است پاداش داده شود؛ مولا علی(ع) در این خصوص می فرماید: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ؛» «قيمت و ارزش هر كس به اندازه كارى است كه مى تواند آن را به خوبى انجام دهد.»

البته در مسیر زندگی لحظه هایی پیش می آید که ممکن است انسان دچار خطا و اشتباه یا فراموشی شود، لذا در دنباله این آیه شریفه انسان از خدا می خواهد که او را ببخشد «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ». خدای سبحان نیز فرصت جبران را به انسان می ‌دهد، پس سعی کنیم با محاسبه نفس، توبه و استغفار به درگاه خدای متعال، از لغزشها دور شده و با عمل نیکو و مستمر به سوی رشد و تعالی حرکت کنیم.

بازسازی نفس و اخلاق

آبادانی جهان و مادیات برای بشر مهم است؛ مثلا همه‌ی ما خواهان خانه‌هایی زیبا و منظم هستیم. این خواسته خوب است، اما مشکل اینجا است که مادیات بدون داشتن زیرساخت معنوی و اخلاقی بی ارزش است. از این رو است که می بینیم رسالت انبیاء، أئمه و قرآن کریم انسان سازی است. آیا تا به حال شنیده اید که یکی از پیامبران برج یا قصری ساخته باشد؟ خیر، چون رسالت انبیاء ساختن انسان است.

اگر شخصی فرهنگ ترافیک را بلد نباشد، به محض ورود در خیابان هرج و مرج ایجاد می کند؛ بنابراین زیبایی خیابان و پیشرفته بودن ماشین ها خوب است اما مهمتر از آن، داشتن فرهنگ ترافیک و عبور و مرور و رعایت آن در گذرگاه ها می باشد زیرا که بدون آن، نظم و آرامش برقرار نمی‌شود 

بنابراین در سایه معنویت، اخلاق و انسانیت است که مادیات ارزش و شایستگی پیدا می کند و در غیر این صورت بی ‌ارزش خواهد بود. خدای سبحان در سوره شعرا در همین زمینه می فرماید: «اتبنون بکل ریع آیة تعبثون و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون و اذا بطشتم بطشتم جبارین فاتقوا اللّه و اطیعون؛ آیا شما بر روی هر مکان بلندی به بیهوده کاری و بدون نیاز، برجی عظیم و برافراشته بنا می کنید؟ و عمارتهای محکم بنا می‌کنید به امید آنکه در آن عمارات عمر ابد کنید؟ و چون (به ظلم و بیداد خلق) دست گشایید کمال قساوت و خشم کار بندید؟ پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید.»

منبع: نبأ عربی

مترجم: حکیمه سادات راغب زاده

 

نظر شما