twitter share facebook share ۱۴۰۲ شهریور ۱۹ 870

یکی از مهمترین نکاتی که انسان (به ویژه انسان مسلمان) را در زندگی‌اش موفق می‌کند، هماهنگی با قوانین نظام هستی است زیرا نظام هستی بر پایه توازنی دقیق استوار است. مثلا در قرآن‌کریم درباره عاقبت مجرمینی که از این قوانین سرباز زده‌اند اینچنین آمده است: «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ، يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ، إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ بی تردید گنهکاران در گمراهی و انحراف و در آتش افروخته اند. روزی که با صورت در آتش کشیده می شوند [و به آنان می گویند:] سوزندگی و عذاب دردناک دوزخ را بچشید. ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.»

جهان مانند ریاضیات ( یک+یک=دو) دارای محاسبات و اندازه‌های دقیق است، به طوری که همه چیز به مقدار معین و اندازه آفریده شده است.

این جهان منظم در یک روند متعادل و در زنجیره‌ای از عالم اسباب ‌و ‌مسببات پیش می‌رود؛ نقض این قوانین و مخالفت با آنها امکان‌پذیر نمی‌باشد و انسان را گرفتار عذاب و دوزخ خواهد‌ کرد (ذوقوا مس سقر). زمانی‌که انسان از قوانین و نظام هستی که بر اساس حساب و کتاب است (و کل شیء عنده بمقدار) فاصله‌ گیرد و از دایره تعادل خارج شود، گمراه و منحرف می‌شود (ان‌المجرمین فی‌ضلال و سعر) و در نتیجه آن، به عذاب دنیا و عذاب سخت‌تر آخرت گرفتار می‌گردد.

عدم‌ توازن در دوکفه ترازو

اعتدال در حیات اقتضا می‌کند که انسان از شخصیتی متعادل بهره‌مند باشد. مثال انسان، مثال دو کفه ترازو است؛ همانطور‌که میان دو کفه ترازو باید توازن و برابری باشد، انسان نیز باید تعادل را منش زندگی خود قرار دهد؛ چراکه در صورت زیاده‌روی، توازن به هم ریخته و به سمت افراط‌گرایی پیش می‌رود. همچنان‌که در آیه قران آمده است: «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ، أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ، وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ؛ و آسمان را برافراشت و [برای سنجش هر امر معنوی و مادی] ترازو نهاد؛ تا در [سنجیدن با] ترازو طغیان روا مدارید [و از مرز عدالت و انصاف مگذرید.] و ترازو را به عدالت برپا دارید و از ترازو مکاهید.»

منظور از میزان، هر وسیله‌ای است که برای سنجش به‌کار می‌رود، مثلا برای سنجش حق از باطل یا عدالت از ظلم و ستم، یا سنجش ارزشهای اخلاقی و معرفتی. میزان یا ترازو ملاک و معیاری است که انسان بر اساس آن می‌تواند زندگی سالمی را بنیان کند. این معیار عبارت است از اعتدال، عدل و برابری بین دو کفه آن، تعادلی هماهنگ با نظام الهی. ما باید هر زمان که بین انتخاب درست و غلط مردد شدیم، سراغ این ترازو آمده و انتخاب خود را با وزنه‌ی آن بسنجیم تا بفهمیم آنچه را که انتخاب و خریداری می‌کنیم چه وزن و قیمتی دارد و در مقابل، آنچه را که از خرید آن صرف نظر می‌کنیم چه بهایی داشته است. پس میزان معیاری است برای شناخت اشیاء و تحقق نظم، عدالت، مساوات و حقوق.

موازین سبب تحقق عدالت

خدای متعال می‌فرماید: «ألّا تطغوا في الميزان» یعنی به حدود و معیارها ملتزم باشید و نه تنها از آنها تجاوز نکنید، بلکه «و اقیموا الوزن بالقسط»، آنها را به عدالت برپادارید. برپایی عدالت واجب است و با استفاده از میزان و ترازو محقق می‌شود. اگر میزان وجود نداشته باشد یا شخص به استفاده از آن ملتزم نباشد، آنوقت است که نفس انسانی، اجتماع و در سطح گسترده‌تر کل جهان به سمت ظلم، تجاوز، طغیان، هرج‌و‌مرج، اختلاف‌ و ‌درگیری کشیده می‌شود.

پس میزان سبب تحقق عدالت مقابل ظلم خواهد ‌شد، همچنین سبب تحقق‌ ارزش‌های حقیقی می‌شود، ارزشهایی که انسان را به سمت منشی بالغانه، صحیح و اخلاقی سوق می‌دهد.

هماهنگی بین نظام الهی و نظام بشری چگونه حاصل می‌شود؟

منشأ همه مشکلاتی که در جهان امروز رخ می‌دهد، ناشی از ‌ناسازگاری نظم و قوانین بشری با نظام الهی است، ما باید بفهمیم چگونه بین دو نظام الهی و بشری هماهنگی ایجاد کنیم، ما باید معیارها و میزان‌ها را بشناسیم، چگونه می‌توان مطمئن شد که این ملاک و معیار واقعا صحیح است؟

برخی از افراد موازین را نمی‌شناسند و لذا در اعمالشان بی‌پروا و جاهلانه عمل می‌‌کنند. بنابراین انسان نیازمند شناخت میزان است؛ زیرا میزان مانند نوری است که مسیر انسان را از ابتدا تا انتهایش روشن می‌کند، و در صورت فقدان آن راه تاریک‌شده، انسان به گمراهی می‌افتد و ناتوان از رسیدن به مقصد است. در ادامه برخی از این موازین را برشمرده و به نکاتی اشاره می‌کنیم:

انسان و بازگشت به معیارها

نکته‌اول: بر ما است که میزان را شناخته و در زندگی توازن و اعتدال برقرار کنیم. ما ناگزیر از داشتن میزان یا موازین و بازگشت و التزام به آنها برای تحقق هماهنگی بین اراده انسان و اراده الهی هستیم. موازین زیادی وجود ‌دارد که راه را برای انسان روشن می‌کند، اجتناب‌ناپذیر است، عقل آنها را می‌فهمد و به آنها ایمان دارد.

در این میان یک سری موازین اعتباری نیز وجود دارند که انسان‌ها برای تحقق نظم، تفاهم و همزیستی در میان خود وضع نموده‌اند؛ مثل قوانین راهنمایی و رانندگی که برای برقراری نظم در خیابانها است و اگر به آن عمل نشود نظم خیابان‌ها مختل می‌گردد. اما موازین و معیارهای دسته اول که گفتیم عقل آن را فهمیده و بدان باور دارد، در صورت مخالفت و سرباززدن، حیات انسان را به تباهی و ناکامی می‌کشاند.

پنج معیاری که بین نظام بشری و الهی هماهنگی برقرار می‌کند عبارت است از قرآن کریم، اهل‌بیت(ع)، عقل، ضمیر و فطرت

دو میزان و معیار نخست یعنی کتاب‌الله و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) همان است که در حدیث ثقلین مورد اشاره قرار گرفته است.

چرا باید همیشه قرآن بخوانیم؟

کل قرآن‌کریم میزان و معیار است؛ لذا باید به آن رجوع کرده، دائما قرآن بخوانیم و در آیات آن تدبر کنیم تا معیارهای ذکرشده را به طور دائم به خود یادآوری کنیم. پس شایسته است که قرآن را به شکل دقیق و عمیق بخوانیم.

همچنین بر ما است که به اهل‌بیت(ع) و روایات ایشان رجوع نموده، اخلاق و منش آن بزرگواران را معیار قرار دهیم. این میزان دومی است که در حدیث ثقلین از سوی خداوند متعال مورد سفارش قرار گرفته است.

عقل کلید علم‌و‌معرفت

عقل سومین معیار حتمی است. در قرآن کریم بشر بارها به استفاده از عقل تشویق شده‌ و پیامبراکرم(ص) آنرا حجت باطنی نامیده است. چه کسی به ما می‌گوید عدل خوب است و ظلم بد؟ چه کسی به ما می‌گوید راستی خوب است و دروغ زشت؟ چه کسی به ما می‌گوید، ایثار، بخشش، دوستی، امانت‌داری و... معیارهایی با ارزش هستند؟ عقل است که حقایق را دقیقا درک کرده، می‌فهمد و ما را به برگزیدن راه درست هدایت می‌کند.

بنابراین عقل معیاری مهم و اساسی است؛ چرا که تمام حقایق از عقل نشأت می‌گیرد؛ حقایقی که بنا بر ادعای بعضی، نسبی نیست بلکه به اعتراف عقل، حقایقی مطلق می‌باشد.

اما گاهی موانعی بر سر راه عقل ایجاد می‌شود که مانع از درک و فهم این حقایق می‌گردد. مثلا شهوات انسانی اگر بر وجود انسان غلبه کند راه عقل را بسته، انسان را با توجیهات و ادعاهای غلط منحرف می‌کند و از حق‌ و حقیقت دور می‌نماید.

ضمیر انسان، متناسب با حقایق هستی

در بالا اشاره کردیم که معیاری به نام عقل درک می‌کند که ظلم بد است و عدل خوب. اما معیار چهارمی نیز در درون انسان وجود دارد که به یاری عقل می‌آید؛ آن نفس لوامه است که قرآن کریم به آن قسم خورده است «لاأُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (قيامت2) نفس ملامتگر قوه‌ای در درون انسان است که انسان را در صورت انجام کار بد مورد ملامت قرار می‌دهد؛ یعنی اگر انسان کار بد کند، خود را ملامت می‌کند که چرا من این کار را کردم؟ و اگر کار خوب را نکرده یا کم کرده‌است، باز خودش را ملامت می‌کند که چرا فلان کار خوب را انجام ندادم. پس نفس لوامه نیز معیاری است برای جدایی خوب و بد و درست‌و نادرست؛ قوه‌‌ای است که از ضمیر انسان برخاسته و متناسب و متوازن با حقایق هستی است.

توهم معرفت

نکته‌دوم: داشتن علم و شناخت در ایجاد توازن از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا بسیاری از افراط‌گری‌ها از جهل ناشی می‌شود. زمانی‌که انسان دنبال یادگیری نباشد و در کسب علم تلاش نکند، جاهل می‌ماند و درکی از موازین و معیارها نخواهد‌ داشت؛ مگر معدود افرادی که از طریق ضمیر یا فطرت خود به سمت توازن هدایت شوند. اما تعداد کسانی که بدون آموزش و صرفا با اتکا به فطرت پاک و قلبهای نیکوی خود به چنین موهبتی نائل می‌گردند، بسیار کم‌اند؛ پس انسان ناگزیر از کسب علم است و نباید اجازه دهد جهل بر او مسلط شود.

برگرفته از سخنرانی های پخش شده در کانال مرجعیت، با عنوان (جواهر الافکار)

نظر شما