twitter share facebook share ۱۴۰۴ خرداد ۳۱ 684
اگرچه میلیون‌ها ایرانی از جمهوری اسلامی بیزارند، اما اولویت اصلی‌شان چیز دیگری است: حفظ جان و زندگی

می‌توان با اطمینان گفت که در طول سال‌ها، بسیاری از ایرانیان وقتی از مقابل مرکز پخش «صدا و سیما» در تهران عبور می کردند، با خود می گفتند: «کاش کسی به اینجا بمب بیندازد.» این مرکز به پخش اعترافات اجباری معترضان شهرت دارد.

در ۱۶ ژوئن، «صدا و سیما» در حین پخش زنده هدف حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت و طبق گزارش‌ها، تعدادی کشته و مجروح شدند. اما واکنش غالب ایرانیان چندان جشن‌وار یا شادی‌آمیز نبود. مثلاً مادرشوهر من، گفت: «خیلی دلم برای خبرنگارهای جوان می‌سوزد.» و دوستی دیگر گفت: «آبدارچی چه گناهی داشت؟»

این واکنش‌ها با آنچه برخی می‌گویند—جنگ اسرائیل علیه ایران فرصتی طلایی برای سرنگونی نظام اسلامی فراهم کرده—کاملاً متفاوت است. این افراد معتقدند که این جنگ صرفاً برای هدف قرار دادن توان هسته‌ای و نظامی ایران نیست، بلکه می‌تواند به فروپاشی حکومت کمک کند.

در تاریخ ۱۳ ژوئن، بنیامین نتانیاهو از «مردم شریف ایران» خواست تا «آزادی» خود را از «حکومت شرور و سرکوب‌گر» بخواهند. چهار روز بعد، رضا پهلوی—که توسط برخی طرفدارانش به‌عنوان شاه مشروع ایران مطرح می‌شود—از ایرانی‌ها خواست تا «قیامی سراسری» برپا کنند و تأکید کرد «اکنون وقت بازپس‌گیری ایران است.»

اما با وجود این دعوت‌ها و باوجود شواهد روزافزون که نشان می‌دهد این جنگ یک‌طرفه احتمالاً به شکست جمهوری اسلامی می‌انجامد، مردم تهران به خیابان‌ها نیامده‌اند. چرا؟

اگرچه میلیون‌ها ایرانی از جمهوری اسلامی بیزارند، اما اولویت اصلی‌شان چیز دیگری است: حفظ جان و زندگی. حملات اسرائیل حتی ساختمان‌های مسکونی و زیرساخت‌های غیرنظامی را هم هدف قرار داده‌است. لذا ایرانیان در حال فرارند—اگر بتوانند سوخت پیدا کنند—به دل کوه‌ها یا ساحل دریای خزر می‌روند، ویلایی اجاره می کنند یا به خانه‌ی افرادی مهربان پناه می‌برند، جایی که خیالشان از احتمال حمله‌ی اسرائیل راحت‌تر باشد.

ترامپ در ۱۷ ژوئن اعلام کرد مردم باید «فوراً تهران را تخلیه کنند.» این بیانیه احتمال ورود آمریکا به جنگ را افزایش داد. مادرشوهرم تصمیم داشت در تهران بماند، اما با صدور بیانیه ترامپ، همراه دو زن دیگر به یک خانه‌ی روستایی در کوهستان رفت. هزاران نفر دیگر نیز موفق شدند از مرزهای زمینی به ارمنستان و ترکیه بگریزند.

کسانی که نمی‌توانند از شهر بروند—چه به‌خاطر سن بالا، فقر یا نداشتن جای امن—در حال جمع‌آوری آب آشامیدنی و تهیه کپسول گاز هستند تا خود را برای قطع جریان‌های آب، برق و گاز آماده کنند. آن‌ها نگرانند که شهر از وضعیت خطرناک به نقطه‌ای برسد که دیگر قابل سکونت نباشد و جان‌ها به خطر بیفتند.

اما علاوه بر اینها، دلیل بنیادی‌تری برای عدم همراهی ایرانیان با دعوت به قیام وجود دارد: انقلاب‌هایی که توسط بیگانگان هدایت می‌شوند، همیشه با لکه‌ی ننگ و خیانت همراه‌اند. در این موضوع، ایران سه تجربه تاریخی دارد:

در دهه‌ی ۱۹۲۰، در هرج‌ومرج پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا با برنامه‌ریزی دقیق، ارتشبد رضا شاه را به قدرت رساند؛ کسی که چهار سال بعد تاج‌گذاری کرد. از همان آغاز، رضا شاه نتوانست لکه‌ی حمایت خارجی را از سر خود پاک کند. در جنگ جهانی دوم، گرایش‌های طرفدار آلمان او به بریتانیا و روسیه انگیزه داد تا ایران را اشغال کنند. روسیه حتی تهدید کرد تهران را نابود خواهد کرد و در نتیجه رضا شاه مجبور شد به نفع پسرش محمدرضا کنار رود.

اما این پایان کار نبود؛ در سال ۱۹۵۳، کودتایی که توسط MI6 طرح و توسط CIA اجرا شد، محمد مصدق، نخست‌وزیر محبوب و ملی‌کننده صنعت نفت را خلع کرد. مصدق تا پایان عمر تحت‌ حصر خانگی ماند، در حالی که محمدرضا پهلوی (شاه) به حکومتی مطلقه و وابسته به آمریکا تبدیل شد و این وابستگی در نهایت انقلاب ضدآمریکایی ۱۹۷۹ را رقم زد.

من از نزدیک شاهد حساسیت ایرانیان نسبت به دخالت بیگانگان بودم، چون خودم به‌عنوان خبرنگاری بریتانیایی در تهران زندگی می‌کردم. بارها با این سؤال مواجه می شدم که آیا انگلیسی‌ها هنوز نفوذ شرارت‌آمیز خود را بر ایران -بعضاً به نفع اربابان آمریکایی‌یشان- اعمال می‌کنند ؟ و باید به طنز یا جدی از خود دفاع می‌کردم.

من یکی از دو خبرنگار خارجی بودم که در جریان جنبش سبز ۲۰۰۹ در تهران ماندند. در نماز جمعه‌ای که اعتراضات به اوج رسید، آیت‌الله خامنه‌ای به‌شدت از غرب انتقاد کرد. وقتی به طرف جایگاه خبرنگاران نگاه کرد، مستقیم به چشم من گفت: «بدترین‌شان، انگلیسی‌ها هستند.»

علیرغم احساس علاقه برخی ایرانی‌ها به دوران سلطنت—که در ۱۹۷۹ آن را کنار گذاشتند—رضا پهلوی امروز اعتبار ندارد. او پس از ۴۶ سال زندگی در غرب اگر بخواهد بدون سابقه‌ای واقعی بازگردد، مردم واکنش مثبتی نشان نخواهند داد. همین داستان درباره مجاهدین خلق نیز صدق می‌کند؛ گروهی که به‌خاطر ارتباطش با اسرائیل متهم به پشتیبانی برخی عملیات تروریستی علیه ایران شده‌اند.

تمام این‌ها نشان می‌دهد که این جنگ به‌جای تحریک انقلاب، ایرانی‌ها را بیشتر به بی‌اعتمادی به هرگونه دعوت خارجی به قیام سوق داده است (دست‌کم در کوتاه‌مدت). چند هفته پیش، ایران در حال جوش‌وخروش بود: اعتصاب سراسری رانندگان کامیون، اعتراضات به مشکلات روزمره همچون کمبود آب، آلودگی، و نبود گاز طبیعی. میلیون‌ها زن با برداشتن حجاب اعتراض کردند. در شرایط تحریم اقتصادی، و با توجه به سن ۸۶ سالگی آقای خامنه‌ای، بسیاری امیدوار بودند که آزادی از چنگال نظامی مذهبی نزدیک است.

اکنون، تغییر ممکن است زودتر و شدیدتر از حد تصور پیش بیاید، اما نه با شکل‌گیری آزادی مطلق. رژیمی زخمی و احتمالاً بدون رهبری منسجم، شاید همچنان در کشوری ویران حکومت کند. اگر آقای خامنه‌ای کشته شود، جانشین احتمالی‌اش با چالشی دشوار روبه‌رو خواهد بود: ایجاد انسجام میان جناح‌های متنوع در ارتش و سپاه. چشم‌اندازی تیره و نگران‌کننده هم برای ایرانیان و هم برای جامعه جهانی پیش روست.

منبع: وال استریت ژورنال


آیا حملات هوایی اسرائیل به ایران، مشروعیت حقوقی دارد؟

آیا حملات اخیر اسرائیل به تأسیسات نظامی و هسته‌ای ایران از منظر حقوق بین‌الملل مشروع است؟ و اگر ایالات متحده بخواهد به‌نفع اسرائیل وارد عمل شود، آیا این اقدام قانونی خواهد بود؟

پاسخ به این پرسش‌ها به اصول بنیادی حقوق بین‌الملل بازمی‌گردد؛ اصولی که ریشه در صدها سال سابقه‌ی حقوقی دارد و مشخص می‌کند کشورها در چه شرایطی می‌توانند به‌طور مشروع از نیروی نظامی استفاده کنند.

برخی از متخصصان حقوق بین‌الملل بر این باورند که اگر اسرائیل صرفاً به بهانه‌ی جلوگیری از یک حمله‌ی احتمالی در آینده، حملاتی را به ایران انجام دهد، چنین اقدامی غیرقانونی خواهد بود و همچنین دخالت آمریکا به‌نفع اسرائیل نیز غیرقانونی محسوب می‌شود، به‌ویژه اگر با هدف حمله به سایت هسته‌ای فردو صورت گیرد.

با این حال، گروهی دیگر از کارشناسان معتقدند که عملیات نظامی کنونی، بخشی از یک درگیری مستمر است که از زمان حمله‌ی نیروهای نیابتی ایران به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ آغاز شده است. در این صورت، اسرائیل می‌تواند استدلال کند که اقداماتش ادامه‌ی دفاع مشروع از خود در برابر حملات پیشین است و بنابراین قانونی است. در چنین چارچوبی، اگر ایالات متحده به درخواست اسرائیل به ایران حمله کند، آن نیز می‌تواند مشروع تلقی شود.

حقوق جنگ و آزمون کارولین

قوانینی که استفاده‌ی کشورها از نیروی نظامی را تنظیم می‌کند، تحت عنوان jus ad bellum یا «حق آغاز جنگ» شناخته می‌شود. (بدیهی است که قوانین دیگری با عنوان jus in bello یا «حقوق در جنگ» نیز وجود دارد که چگونگی اجرای جنگ را تعریف می‌کند، ولی موضوع این مقاله نیست.)

اصل بنیادین jus ad bellum این است که استفاده از زور بین کشورها ممنوع است؛ مگر در موارد دفاع از خود یا با مجوز شورای امنیت سازمان ملل. حتی در دفاع مشروع هم، استفاده از زور باید «ضروری» و «متناسب» باشد، نه آنکه به بهانه‌ای برای فتح یا نابودی کامل دشمن تبدیل شود.

گرچه این اصول در منشور سازمان ملل ثبت شده‌، اما پیشینه‌ی آن‌ها به قرن نوزدهم و پیش‌تر بازمی‌گردد. یکی از پایه‌های عرفی این حقوق، «آزمون کارولین» (Caroline Test) است که بر اساس آن یک کشور تنها زمانی مجاز به استفاده از زور است که تهدید دشمن فوری، قاطع و غیرقابل اجتناب باشد. این آزمون از ماجرای سال ۱۸۳۷ گرفته شده، زمانی که نیروهای بریتانیا برای جلوگیری از حمله‌ی شورشیان به کانادا، وارد خاک آمریکا شدند و کشتی «کارولین» را نابود کردند.

این اصل تا امروز هم معتبر است: استفاده از زور برای جلوگیری از تهدیدی فرضی در آینده، که هنوز محقق نشده، غیرقانونی است.

مثلاً در سال ۱۹۸۱ که اسرائیل رآکتور هسته‌ای اوسیراک عراق را بمباران کرد، به این استدلال متوسل شد که اقدامش «پیشگیرانه» بود. اما شورای امنیت سازمان ملل این اقدام را «نقض آشکار منشور ملل متحد و اصول رفتار بین‌المللی» دانست. در سال ۲۰۰۳ نیز دولت بوش با همین استدلال به عراق حمله کرد، حمله‌ای که امروزه بسیاری آن را غیرمشروع می‌دانند.

حملات کنونی اسرائیل نیز به‌نظر برخی کارشناسان در همین چارچوب قرار می‌گیرد.

مارکو میلانویچ، استاد حقوق دانشگاه ریدینگ در بریتانیا، در یک یادداشت تحلیلی نوشت: «هیچ استدلال معقولی برای این ادعا وجود ندارد که ایران در آستانه‌ی حمله به اسرائیل با سلاح هسته‌ای بوده؛ سلاحی که اصولاً ندارد.»

نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، نیز در سخنرانی‌اش آغاز حملات را اقدامی پیش‌دستانه معرفی کرد و گفت اسرائیل «برای دفع خطر پیش از تحقق کامل آن» وارد عمل شده است. او همچنین ادعا کرد که ایران ظرف چند ماه می‌تواند مواد لازم برای ساخت سلاح هسته‌ای را تولید کند. چند روز بعد، دولت اسرائیل در نامه‌ای به شورای امنیت اعلام کرد که عملیات هوایی اخیر «با هدف خنثی‌سازی تهدیدی قریب‌الوقوع و موجودیتی ناشی از برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران» انجام شده است.

درست است که رهبران جمهوری اسلامی در گذشته بارها خواستار نابودی اسرائیل شده‌اند و با توجه به وسعت کوچک اسرائیل، آسیب‌پذیری آن در برابر حمله‌ی هسته‌ای بالاست؛ اما ارزیابی نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده این است که ایران هنوز تصمیم نگرفته وارد مرحله‌ی ساخت بمب اتم شود.

نیروهای نیابتی و آزمون نیکاراگوئه

از سوی دیگر، برخی حقوقدانان معتقدند که عملیات نظامی اسرائیل نه یک اقدام پیشگیرانه، بلکه بخشی از دفاع مشروع مداوم در برابر حملات مسلحانه‌ی نیروهای نیابتی ایران است: از جمله حماس در غزه، حزب‌الله در لبنان و حوثی‌ها در یمن.

در این نگاه، حملات اسرائیل بخشی از پاسخ نظامی مشروع در برابر حملات نیابتی ایران است، نه اقدام به پیش‌دستی.

عمیحای کوهن، استاد حقوق در کالج آکادمیک اونو، و یووال شانی، استاد حقوق دانشگاه عبری اورشلیم، در مقاله‌ای در سایت «Just Security» نوشتند: «اگر جنگ نیابتی و درگیری مستقیم اسرائیل و ایران با هم پیوند خورده باشد، اسرائیل حق دارد علیه ایران اقدام دفاعی انجام دهد، چرا که برخی از نیروهای نیابتی ایران ـ مانند حماس و حوثی‌ها ـ تقریباً به‌طور روزانه به اسرائیل حمله می‌کنند و ایران در این حملات نقش قابل‌توجهی دارد.»

اما برای آنکه ایران از نظر حقوقی مسؤول حملات این گروه‌ها شناخته شود، باید «کنترل مؤثر» بر آن‌ها داشته باشد؛ کنترل مؤثر مفهومی است که از پرونده‌ی معروف «نیکاراگوئه» برگرفته شده است. در آن پرونده، ایالات متحده به دلیل حمایت از شورشیان کنترا علیه دولت نیکاراگوئه، از نظر حقوقی مسؤول شناخته شد. اگر کشوری «کنترل مؤثر» بر یک گروه شبه‌نظامی داشته باشد، از نظر حقوقی پاسخ‌گوی اقدامات آن خواهد بود. همچنین اگر در یک حمله نقش «قابل‌توجه» داشته باشد، در تبعات آن شریک خواهد بود.

با این حال، احتمال دارد که در ماجرای ایران این شرط‌ها برقرار نباشد. به نظر می‌رسد گروه‌های محور مقاومت ایران هرکدام منافع خاص خود را دنبال می‌کنند و الزاماً تحت کنترل کامل تهران نیستند. مثلاً گزارش‌هایی وجود دارد که حماس نتوانست موافقت ایران را برای حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ جلب کند.

در مورد حزب‌الله، تحلیلگران مدت‌هاست که ایران را شریک نزدیک عملیات نظامی آن می‌دانند. این گروه از ۸ اکتبر ۲۰۲۳ به سوی اسرائیل موشک پرتاب کرد، اما پس از مدتی با اسرائیل به توافق آتش‌بس رسید و فعلاً در درگیری‌های مستقیم حضور ندارد.

حوثی‌ها نیز ظاهراً تحت کنترل مستقیم تهران نیستند، اما ایالات متحده ایران را متهم کرده که در حملات حوثی‌ها به کشتی‌ها در دریای سرخ ـ که از اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد ـ با ارائه‌ی اطلاعات هدف‌گیری نقش داشته است. حملات حوثی‌ها به اسرائیل همچنان ادامه دارد.

ایران و اسرائیل همچنین سال گذشته حملاتی مستقیم به خاک یکدیگر داشتند. در آوریل، ایران در واکنش به حمله‌ی اسرائیل به کنسولگری‌اش در دمشق، صدها موشک به اسرائیل پرتاب کرد. چند روز بعد، اسرائیل نیز به خاک ایران حمله کرد. در اکتبر، ایران در واکنش به ترور حسن نصرالله و اسماعیل هنیه حدود ۱۸۰ موشک به اسرائیل شلیک کرد. اما این حملات هم از نظر دامنه و هم از نظر مدت‌زمان محدود بودند و به‌تنهایی برای تعریف یک جنگ تمام‌عیار کافی نیستند.

یووال شانی تأکید می‌کند که حتی اگر درگیری نظامی میان دو کشور برقرار باشد، حملات اسرائیل باید همچنان «ضروری» و «متناسب» با نیاز دفاعی‌اش باشد.

ایالات متحده چه؟

مشروعیت مداخله‌ی احتمالی آمریکا در این درگیری، تا حد زیادی به قانونی بودن اقدامات اسرائیل بستگی دارد.

به گفته‌ی شانی، حقوق بین‌الملل اجازه‌ی دفاع جمعی را می‌دهد، یعنی کشورها می‌توانند به کمک کشور قربانی تجاوز نظامی بروند، به شرط آنکه آن کشور از آن‌ها درخواست کرده باشد. مثلاً در سال ۱۹۹۰، ایالات متحده و دیگر متحدانش به‌طور قانونی به کمک کویت شتافتند تا تجاوز عراق را دفع کنند.

اما اگر اقدامات اسرائیل غیرقانونی باشد، کمک آمریکا نیز غیرقانونی خواهد بود، مگر آنکه توجیه جداگانه‌ای مانند دفاع مشروع آمریکا در برابر تهدید ایران وجود داشته باشد.

محاکم بین‌المللی کند عمل می‌کنند، بنابراین بعید است که اسرائیل یا ایالات متحده به این زودی‌ها در برابر یک دادگاه پاسخ‌گو باشند، یا اصلاً پاسخ‌گو شوند. اما قوانین جنگ همچنان اهمیت دارند.

این قوانین مجموعه‌ای از انتظارات مشترک میان کشورها را ایجاد می‌کنند که زیربنای نظم بین‌المللی را شکل می‌دهد و به حفظ صلح و ثبات کمک می‌کند. درست است که این قوانین همیشه به‌درستی رعایت نشده‌ و نظم جهانی هم هیچ‌گاه کاملاً باثبات نبوده، اما هر بار که این قوانین نقض می‌شود، آن انتظارات مشترک نیز تضعیف می‌گردد و جهان را بی‌ثبات‌تر و خطرناک‌تر می‌کند.

منبع: نیویورک تایمز

 

توافق با ایران در دو هفته؟

وقتی با دیپلمات‌هایی که سابقه ی مذاکره با ایران را دارند گفت‌وگو کنید، معمولاً توصیه شان این است: باید حوصله به خرج داد؛ این روند طولانی است.

تدوین توافق هسته‌ای دوره‌ی اوباما ـ توافقی که عملاً برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف کرد ـ نزدیک به دو سال زمان برد. پس از آن‌که دونالد ترامپ در دوره‌ی نخست ریاست‌جمهوری‌اش آن توافق را کنار گذاشت، دولت بایدن ۱۵ ماه کوشید تا قطعات شکسته‌ی آن را دوباره به هم بچسباند؛ اما در مرحله‌ی پایانی، آیت‌الله خامنه‌ای با آن مخالفت کرد. حالا ترامپ تهدید/تشویق می‌کند که شاید «دیپلماسی دقیقه‌نود» بتواند جایگزین حمله به تأسیسات اصلی غنی‌سازی اورانیوم ایران شود؛ اما او برای تصمیم‌گیری فقط دو هفته برای خود تعیین کرده است. در این مهلت کوتاه چه می‌توان کرد؟ مذاکره‌کنندگان باسابقه می‌گویند: تقریباً هیچ.

البته شرایط امروز با گذشته تفاوت‌های اساسی دارد. آقای خامنه‌ای همچنان تصمیم‌گیر نهایی در سیاست خارجی است، اما به گفته‌ی منابع اطلاعاتی آمریکا ظاهراً در خفا به سر می‌برد.

عباس عراقچی، وزیر خارجه و مذاکره‌کننده‌ی ارشد ایران، اعلام کرده حاضر است درباره‌ی محدودیت‌هایی شبیه یک دهه پیش گفت‌وگو کند؛ با این حال روز جمعه در ژنو به همتایان اروپایی‌اش گفت تا وقتی موشک‌های اسرائیل بر پایگاه‌ها و مراکز هسته‌ای ایران فرود می‌آید و ترورِ افسران سپاه و دانشمندان هسته‌ای ادامه دارد، مذاکره در کار نخواهد بود.

ترامپ هم روز جمعه به خبرنگاران فهماند که به دیپلماسیِ فشار علاقه‌ی بیشتری دارد. او مدعی شد «ساعت برای ایران رو به پایان است» و حداکثر دو هفته فرصت داده است.

او همچنین گفت نشست اروپایی‌ها فقط روند را کند می‌کند: «ایران نمی‌خواهد با اروپا حرف بزند، می‌خواهد با ما حرف بزند. اروپا کمکی نمی‌کند.» 

هنوز روشن نیست که ترامپ واقعاً قصد مذاکره دارد یا صرفاً در پی خرید زمان برای آماده‌سازی سناریوی نظامی و تبعات آن است.

نشانه‌ای هم دیده نمی‌شود که تماس‌های عراقچی و استیو ویتکاف، نماینده‌ی ترامپ در امور خاورمیانه، حتی به دیدار رودررو بیانجامد، چه رسد به توافقی مقبول ترامپ یا توافقی که عزم اسرائیل برای نابودی زیرساخت هسته‌ای ایران را مهار کند.

عراقچی که جزییات فنیِ مجتمع هسته‌ای ایران را از بَر است و در توافق ۲۰۱۵ نقش کلیدی داشت، معلوم نیست امروز تا چه حد بر تصمیم آیت‌الله اثر می‌گذارد. ویتکاف درست در نقطه‌ی مقابل قرار دارد: آشنایی قبلی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران نداشت و چند ماه گذشته را صرف درسِ فشرده‌ی غنی‌سازی و تاریخچه‌ی مذاکرات کرده است، اما به دلیل رابطه کاری با ترامپ در زمینه املاک و مستغلات در نیویورک، نفوذ زیادی بر ذهنیت رئیس جمهور آمریکا درباره‌ی «توافق قابل قبول» دارد.

حتی اگر این دو نفر، پس از دو ماه و نیم مذاکره، به جمع‌بندی برسند، تازه باید رضایت مقامات تصمیم گیر و سیاستگذاران دو کشور را جلب کنند.

ریچارد هاس، مسؤول پیشین سیاست ایران در دولت جورج بوش پدر، توضیح می‌دهد: «این روزها عادی نیست. فشاری که بر ایران وارد می‌شود بی‌سابقه است، و فشار بر ترامپ برای اقدام نظامی در صورت احساس وقت‌کُشی ایران هم بسیار بالاست.»

موفقیت به این بستگی دارد که ترامپ دقیقاً چه می‌خواهد: آیا بر «تسلیم کامل و بدون شرط» که بارها بر آن پافشاری کرده اصرار می‌ورزد، یا حاضر است به توافقی آبرومند تن دهد که در آن، ایران غنی‌سازی باقی‌مانده را متوقف کند اما در ظاهر همچنان از حق بالقوه تولید سوخت هسته‌ای برخوردار باشد؛ حقی که در عمل هرگز اجرا نخواهد شد.

رابرت مالی، مذاکره‌کننده‌ی توافق ۲۰۱۵ و تلاش نافرجام دولت بایدن، می‌گوید: «دو هفته برای تسلیم کامل کافی است؛ حتی یک روز هم بس است. ولی بعید است ترامپ چنین چیزی به دست بیاورد. از نگاه جمهوری اسلامی این شبیه انتخاب بین خودکشی و خطر کشته شدن است؛ تاریخ نشان می‌دهد گزینه‌ی دوم را برمی‌گزیند.»

به باور مالی، شاید یک «خروجی دیپلماتیک» قابل تصور باشد؛ مثلاً ایران به‌طور «داوطلبانه و موقت» غنی‌سازی را متوقف کند ـ کاری که حالا با ظرفیت بسیار کاهش‌یافته‌ی ایران آسان‌تر است ـ تا فضای مذاکره با آمریکا باز شود و شتاب به‌سوی جنگ مهار گردد.

در شرایط عادی، چنین ابتکاری نیازمند هفته‌ها و ماه‌ها گفت‌وگو در وین است تا متن آن تدوین شده و برای تأیید نهایی به تهران و واشنگتن ارسال شود؛ اما حالا دیگر کسی فرصت چنین فرآیندی را ندارد. عراقچی پس از پایان مذاکرات ژنو نشانه‌ای از آمادگی برای آغاز این روند از خود نشان نداد، همان‌طور که ترامپ نیز علاقه‌ای به ورود به مسیر مذاکره از خود بروز نداد.

وزیر خارجه‌ی ایران حتی احتمال داد شاید مذاکراتش با ویتکاف «نمایشی طراحی‌شده از سوی آمریکا» برای پوشاندن آمادگی اسرائیل برای جنگ بوده باشد. او در گفت‌وگو با اندریا میچل از شبکه‌ی NBC گفت: «شاید چنین طرحی در ذهنشان بود و مذاکرات پوششی برای آن بود. ما دیگر نمی‌دانیم چطور می‌توان به آن‌ها اعتماد کرد؛ آنچه کردند خیانت به دیپلماسی بود.»

عراقچی تأکید کرد ایران هرگز غنی‌سازی را به صفر نمی‌رساند: «غنی‌سازیِ صفر غیرممکن است؛ این دستاورد دانشمندان ما و مسئله‌ای حیثیتی است.»

به این ترتیب، راهِ رسیدن به توافقی جامع ظرف دو هفته، بیش از پیش ناهموار به نظر می‌رسد حتی اگر رئیس‌جمهور آمریکا واقعاً بخواهد.

منبع: نیویورک تایمز


تغییر نظام در ایران چه معنایی دارد؟

جنگ بی‌وقفه‌ی اسرائیل علیه ایران احتمالاً مسیر تاریخ این کشور را تغییری اساسی خواهد داد. اما این تحول به احتمال زیاد تغییر نظام به‌شکل سنتی نخواهد بود (یعنی جایگزینی سریع جمهوری اسلامی با یک دموکراسی). محتمل‌تر این است که جنگ، روندی را تسریع کند که خیلی پیش‌تر از حمله‌ی هوایی اسرائیل در ۱۳ ژوئن آغاز شده بود.

ایران در این مسیر در حال گذار از کشوری ایدئولوژیک به یک دولت اقتدارگرا و منافع‌محور است. کشور، دیگر حول دین اسلام تعریف نمی‌شود، بلکه حول «تمدن ایرانی» تعریف می گردد. دیگر دغدغه‌ی اصلی نظام، اسلامی‌بودن مردم نیست، بلکه ارائه‌ی خدمات پایه برای مردم است. دیگر به دنبال صادرکردن انقلاب اسلامی نیست، بلکه به سمت توسعه اقتصادی گام برمی‌دارد. به‌دنبال تجارت با غرب است، نه مبارزه با آن. به‌جای روحانیون و ایدئولوگ‌ها، الیگارش‌ها و ژنرال‌ها رهبری را در دست می‌گیرند. در این حالت، ایران بیشتر شبیه بسیاری از همسایگان عرب خود خواهد شد.

ریشه‌ی همه‌ی مشکلات

آقای خامنه‌ای، از دهه‌ی ۱۹۶۰ فعالی انقلابی بود و رؤیای تغییر جهان را در سر داشت اما برخلاف بسیاری دیگر از چهره‌های انقلاب ۵۷، هرگز متعادل نشد و از مسیر انقلابی‌اش عقب نرفت، و کشور را صرفاً ابزار آرزوهای ایدئولوژیک خود کرد.

اما واقعیت این است که او در رسیدن به آرزوهای خود –ایجاد جامعه ای اسلامی و پاک از نفوذ بیگانگان، در کنار نفرت از آمریکا و اسرائیل و حمایت از جمهوری اسلامی در دیگر کشورها- شکست خورد. در همین حال، ایران در عمل به یکی از سکولارترین جوامع در میان کشورهای مسلمان تبدیل شده است؛ نمود آشکار آن، سبک زندگی مردم است که با فرهنگ جهانی درآمیخته و در آن نشانی از قداست لباس‌های مذهبی دیده نمی‌شود. حجاب اجباری تا حد زیادی نادیده گرفته می‌شود، میلیون‌ها زن در سطح شهر بی‌حجاب رفت‌وآمد می‌کنند، و تهران دیگر چهره‌ای از یک شهر اسلامی ندارد.

در سیاست خارجی اما اوضاع بدتر است: نفوذ ایران بر پایتخت‌های عربی که زمانی یکی از دستاوردهای آقای خامنه‌ای بود، امروز فروریخته است. مسیر مقاومت که منطقه را در اختیار گرفته بود، با ابتکارات دیپلماتیک عرب‌ها، حملات اسرائیل و فروپاشی دولت اسد در سوریه متلاشی شد. این شکست، علاوه بر انهدام دستاوردهای ایدئولوژیک رهبران ایران، دیدگاه دفاعی جمهوری اسلامی را نیز نابود کرد و اسرائیل توانست جنگ را به قلب ایران بکشاند. اکنون آقای خامنه‌ای به‌عنوان رهبری ناکام معرفی می‌شود؛ کسی که کشورش را با سرکوب داخلی و جنگ‌های فاجعه‌بار اداره کرده است.

ظهور عملگرایان

گرچه آقای خامنه ای همچنان در قدرت مانده، اما با ۸۶ سال سن، احتمال پایان دوره‌ی رهبری‌اش رو به افزایش است و رقابت بر سر جانشینی او آغاز شده است. جریان‌های معتدل‌تر، که برخلاف وی از ایدئولوژی صرف فاصله داشته‌اند، اینک فرصت بیشتر می‌طلبند. ایدئولوژی این گروهها، ترکیبی است از ملی‌گرایی ایرانی و نگاه عمل‌گرایانه؛ آنها اهدافشان را در مسیر رشد اقتصادی و بهبود روابط با جهان جست‌وجو می‌کنند.

پدر معنوی این رهیافت در درون جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی بود؛ رییس‌جمهور قدرتمند دهه‌ی ۱۹۹۰ که به‌واسطه‌ی دیدگاه اصلاح‌گرایی و تمرکز بر حکمرانی خوب در دهه‌های بعد از انقلاب، در تقابل با تفکر آقای خامنه‌ای قرار گرفت. پیرو بارز او، حسن روحانی بود که مذاکرات دهه‌ی ۲۰۱۰ با دولت اوباما را به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ رساند؛ توافقی که اگر دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ آن را نابود نکرده بود، می‌توانست نخبگان عمل‌گرا را در برابر تندروها پیروز کند.

اما در این رقابت درون‌حاکمیتی، تندروها در نهایت عرصه را باختند. آقای خامنه‌ای خود اذعان کرده که در رأس قدرت تنها مانده است. او در سخنرانی سال ۲۰۱۹، به مناسبت چهلمین سال انقلاب، اعلام کرد که آینده ایران باید در دست «جوانان مؤمن و انقلابی» باشد؛ جمله‌ای که به‌طور ضمنی نشان می‌داد جایگاه نسل پیر حاکم در حال سست شدن است.

از سال ۱۹۹۷ به این سو، هر زمان انتخابات معناداری برگزار شده، مردم ایران به اعتدال‌گرایان رأی داده‌اند. تابستان گذشته، با انتخاب رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب مانند مسعود پزشکیان، جریان تندرو بیش از پیش کنار رانده شد. نمایندگان پارلمان و مدیران قضایی نیز در این مسیر قرار دارند. حتی سپاه پاسداران نیز افراطی‌های آن‌چنانی را ناکارآمد و خطرناک می‌داند.

تأثیر منطقه و خروج از مسیر اسرائیل

تغییر در منطقه نیز به حرکت جریان عمل‌گرا سرعت بخشیده است. آن‌ها به ویژه از تحولات سریع اجتماعی در عربستان سعودی و قدرت نفوذ محمد بن سلمان الهام گرفته‌اند. روند آشتی ایران و عربستان از ۲۰۲۳ آغاز شده و اکنون وارد فاز فعالی شده است.

جنگ با اسرائیل این مسیر را تسریع کرده است. نخبگان ایران اکنون مشغول دفاع از کشور در برابر حمله‌ی خارجی‌اند، اما در عمق دلشان از بی‌برنامگی آقای خامنه‌ای و ماجرای جنگی که بر سر راه افتاده، خشمگین‌اند. فائزه هاشمی، نماینده‌ی سابق مجلس، به‌صراحت گفت که «ایران اکنون دارد با پیامدهای همان چیزی روبه‌رو می‌شود که خودش خواسته بود.»

در انتظار روزی نوین

زمانی که گروه‌های عمل‌گرا بتوانند سر عقل بیایند و به قدرت برسند، تلاش می‌کنند به توافقی در قالب آتش‌بس دست یابند و تعهد دهند که دیگر دشمنی دائمی با غرب یا اسرائیل نخواهند داشت. آن‌ها ممکن است انعطاف‌هایی درباره‌ی برنامه هسته‌ای نشان دهند تا از متحمل‌شدن خسارات جدید جلوگیری شود.

این سناریو ممکن است چند شکل پیدا کند: روحانی می‌تواند بار دیگر قدرت را بازیابد. گروهی از فرماندهان نظامی نیز ممکن است آقای خامنه‌ای را کنار بزنند، کسانی مانند محمدباقر قالیباف یا علی شمخانی که در حملات اسرائیل مجروح شده‌است.

این روند به هر شکلی طی شود، نتیجه یکی است: انقلاب ۱۹۷۹ سرانجام رو به پایان می‌گذارد، و ایران خصومت دیرپایش را نسبت به غرب کنار می‌گذارد.

ایران تاریخچه‌ای غنی از قهرمانان جنگی دارد، ولی اکنون به‌دنبال قهرمانی دیپلماتیک است. مردم می‌پرسند آیا ایران می‌تواند «عباس میرزا»ی جدید داشته باشد؛ همان شاهزاده‌ی قاجار اوایل قرن نوزدهم که گرچه بخش‌هایی از ایران را به روسیه واگذار کرد، اما کشور را برای روزهای دشوار نگه داشت. امروز نیز عمل‌گرایان ایرانی باید نقش چنین قهرمانی را ایفا کنند: افرادی که بتوانند تضمین کنند ایران به تمامیت ارضی‌اش پایبند می‌ماند، حتی اگر برخی ساختارها تغییر کند.

منبع: فارین پالیسی


جنگ اسرائیل و ایران: سناریوهای پیش‌رو

تنها یک هفته از آغاز عملیات گسترده‌ی نظامی اسرائیل علیه ایران گذشته است، و چشم‌انداز حل‌وفصل دیپلماتیک به‌سرعت در حال ناپدید شدن است. این جنگ که با هدف توقف برنامه‌ی هسته‌ای ایران شروع شد، به تدریج به کارزاری گسترده بدل شده است. اسرائیل اکنون در تلاش برای تضعیف ساختار امنیتی، اقتصادی و سیاسی نظام است تا تغییر حکومت را میسر کند.

این تقابل، جمهوری اسلامی ایران را در نقطه‌ای سرنوشت‌ساز قرار داده است. تهران اکنون با گزینه‌هایی مواجه است: از مذاکرات محدود و خویشتنداری راهبردی تا تشدید جنگ و حتی فروپاشی. تحلیل زیر، سناریوهای اصلی پیش‌رو را در روزها، هفته‌ها و سال‌های آینده بررسی می‌کند:

I. پایان راه فرار دیپلماتیک؟

این نظریه می‌گوید هنوز احتمال کاهش تنش از طریق دیپلماسی هست، اما هزینه‌های سیاسی و راهبردی آن برای ایران بسیار بالاست. برای راضی کردن ترامپ، تهران باید تعهدات زیر را بپذیرد:

توقف کامل غنی‌سازی و تخریب زیرساخت‌های آن (مانند نطنز و فردو) تحت نظارت سختگیرانه‌ی آمریکا؛

کاهش شدید ظرفیت‌های موشکی بالستیک و احتمالاً پهپادها و کارخانه‌های متعلّق؛

انحلال شبه‌نظامیان منطقه‌ای در لبنان، عراق و یمن.

چنین امتیازاتی عملاً به معنی «تسلیم بی‌قیدوشرط» در نظر ترامپ خواهد بود: ایران از همه‌ی ابزارهای بازدارنده و نفوذ منطقه‌ای خود دست خواهد کشید. همچنین در داخل، این شرایط باعث تشدید فشار از سوی تندروها و نارضایتی عمومی می‌شود که سال‌ها در مقابل حکومت خسته شده‌اند.

علاوه بر این، احتمال کمی وجود دارد که دولت آمریکا بخواهد چنین سرنوشتی را برای حکومتی که در آستانه فروپاشی است رقم بزند. توافق لحظه‌ی آخر ممکن است به معنای حفظ رژیمی ضعیف در شرایطی باشد که فرصت حذف یا تضعیف بیش از پیش آن فراهم شده است.

طی چند روز یا هفته آینده، ایران احتمالاً ظرفیت‌های باقی‌مانده غنی‌سازی هسته‌ای خود، به‌ویژه در سایت فردو، را از دست خواهد داد. دیگر گزینه «شتاب برای ساخت بمب» وجود ندارد؛ زیرا هرگونه تلاش در این مسیر پیش از شروع، شناسایی و منهدم خواهد شد.

شاید در ابتدای دوره‌ی دوم ترامپ یک پنجره‌ی دیپلماتیک وجود داشت، اما تهران آن را نادرست تحلیل کرد و نتانیاهو مهلت را کوتاه کرد. این پنجره اکنون تقریباً بسته شده است.

II. گزینه تشدید: قمار با ریسک بالا

اگر تهران به پایان مذاکره برسد، گزینه‌ی بعدی تشدید جنگ است. این ممکن است شامل حمله به پایگاه‌های آمریکا در منطقه، اخلال در کشتیرانی خلیج فارس، یا هدف‌گیری زیرساخت‌های انرژی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج باشد. اما اجرای این سناریو، راهی به‌جز تهدید ایجاد نمی‌کند؛ چرا که واکنش آمریکا و متحدانش — اروپا و احتمالاً چین — سریع و پرهزینه خواهد بود. این تصمیم برای حکومتی که همیشه به بقای خود توجه کرده، شبیه خودکشی است. پس این سناریو بعید به نظر می‌رسد.

III. تاب‌آوری راهبردی: جذب، حفظ، تطبیق

از آنجا که تغییر نظام یا نیازمند اشغال کامل توسط نیروهای خارجی است (که چنین طرحی فعلا در برنامه نیست) یا نیازمند قیام گسترده داخلی (که احتمال آن در کوتاه مدت کم می باشد)، محتمل ترین سناریو این است که ایران ضربات سنگین را جذب کند و به استراتژی «تاب آوری در برابر بحران» بازگردد. این روش شامل پذیرش ضررها، حفظ ساختارهای اصلی نظام، تجدید قوا در پس پرده، و ادامه‌ی برنامه‌های بلندمدت است.

این مسیر شبیه عراق پس از جنگ خلیج ۱۹۹۱ یا سوریه پس از سال ۲۰۱۲ است: حکومت باقی می‌ماند، اما ضعیف می‌شود و دیگر قادر به کنترل کامل قلمرو یا تهدید فرامنطقه‌ای نیست.

در ایران، ممکن است کنترل بر مناطقی با جمعیت قومی مانند کردستان، سیستان‌وبلوچستان یا خوزستان از دست برود و شورش‌های محلی رخ دهد؛ شورش‌هایی که به تدریج با اعتراضات شهری در تهران، اصفهان و شیراز همگرا می‌شوند.

ادامه این روند در طول سال‌ها، می‌تواند به فروپاشی نظام و شکل‌گیری نوعی تغییر نظام بینجامد، اما با روندی آهسته، نه یک تحول انقلابی ناگهانی. تا آن زمان، نظام باقی‌مانده فرصت بازسازی و سازمان‌دهی دارد.

IV. تلافی نامتقارن و بازگشت به سایه‌ها

حتی در وضعیتی تضعیف‌شده، ایران همچنان توانایی‌های نامتقارن - شبکه‌های مخفی منطقه‌ای‌ از طریق سپاه قدس، اطلاعات و نیروهای نیابتی- دارد. این ابزارها می‌توانند به صورت زیر استفاده شوند:

حملات نیابتی به اهداف اسرائیل، آمریکا یا متحدان؛

حملات سایبری به زیرساخت‌ها و سیستم‌های مالی؛

ترورهای هدفمند یا آدم‌ربایی در خارج؛

اقدامات بی‌ثبات‌کننده در لبنان، سوریه، یمن، فلسطین و عراق.

این رفتارها اگرچه موقعیت منطقه‌ای ایران را باز نمی‌گرداند، اما می‌تواند هزینه‌های پایدار و سنگینی بر دشمنان تحمیل کند. برای آمریکا و متحدانش، این سناریو چالشی در زمینه حفظ پایداری، مقابله با تروریسم و مدیریت شورش‌ها به‌وجود می‌آورد.

V. تحول نظام از درون

سناریویی دیگر که کمتر پیش‌بینی‌پذیر است، تحول داخلی نظام از طریق کودتا یا تغییر مدیریت‌شده ساختاری است. شکاف در سپاه قدس یا نزدیکی میان نخبگان سیاسی و نظامی می‌تواند راهی به ظهور رهبر یا گروهی جدید باز کند که آماده مذاکره‌های راهبردی با آمریکا — و تلویحاً اسرائیل — باشد. این مسیر مانند لحظه گورباچف نیست، اما می‌تواند به بازسازی نظام در شکلی سازگار با منافع جدید بینجامد.

VI. پایان محتاطانه؟

زمانی که فردو خنثی شود و توانایی هسته‌ای و موشکی ایران کمرنگ گردد، شدت حملات اسرائیل احتمالاً کاهش خواهد یافت. در این زمان شاید یک آتش‌بس غیررسمی شکل بگیرد — مشابه آتش‌بسی که تابستان گذشته میان اسرائیل و حزب‌الله برقرار شد — و ایران از بمباران شدید رها شود. این سناریو می‌تواند یک فرصت تاکتیکی برای تنفس میان طرف‌ها باشد، اگرچه تنش‌های بلندمدت ادامه خواهد داشت.

آینده‌ی مبهم

جمهوری اسلامی که زمانی بازیگری بلندپرواز بود، اکنون در قالب قدرتی در محاصره و تضعیف‌شده ظاهر می‌شود. احتمالاً در کوتاه‌مدت باقی می‌ماند، اما به چه شکل و با چه هدفی؟

می توان با اطمینان گفت که ایران سال ۲۰۲۵ به‌شدت متفاوت از ایران اوایل  ۲۰۲۳خواهد بود. پرسش اساسی این نیست که آیا جمهوری اسلامی زنده می‌ماند یا نه، بلکه این است که چگونه مسیر آینده‌اش شکل خواهد گرفت. آیا دچار تحول خواهد شد، فرو خواهد پاشید، یا به سمت بی تأثیری از نظر استراتژیک و مقاومت مخفیانه پیش خواهد رفت.

منبع: مؤسسه خاورمیانه


آمریکا فرصت دارد ایران را به امتیازدهی در یک توافق وادار کند

با شدت‌ گرفتن جنگ اسرائیل و ایران، هشدارها درباره‌ی خطر بروز پیامدهای رادیولوژیکی فاجعه‌بار در منطقه بلندتر شده‌اند. با این حال، موضع‌گیری برخی بازیگران کلیدی در خلیج فارس و فراتر از آن، درهای یک مصالحه‌ی سیاسی گسترده‌تر بین آمریکا و ایران را باز کرده است؛ مصالحه‌ای که می‌تواند پیش از وقوع یک سناریوی خطرناک، به پایان دادن به درگیری کمک کند.

روسیه هشدار داده است که حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، به‌ویژه نیروگاه بوشهر (که با کمک روسیه ساخته شده)، می‌تواند به یک فاجعه منجر شود. هم‌زمان، کشورهای عرب خلیج فارس که از یک‌سو با تهدیدهای ایران روبه‌رو هستند و از سوی دیگر میزبان نیروهای نظامی آمریکا هستند، بیش از پیش نگران پیامدهای منطقه‌ای این جنگ شده‌اند. با قرار گرفتن زیرساخت حساسی مانند بوشهر در معرض خطر، اکنون پای خطر تشعشعات، ناامنی آبی و اختلال در زندگی روزمره در کشورهای حاشیه خلیج فارس در میان است.

هشدارهای صریح روسیه

هشدارهای روسیه بی‌پرده بوده‌است. الکسی لیخاچف، رئیس روس‌اتم، هشدار داده است که حمله به بوشهر — جایی که صدها تکنسین روسی مشغول به کار هستند — می‌تواند فاجعه‌ای مانند چرنوبیل را رقم بزند. ارتش اسرائیل در تاریخ ۱۹ ژوئن مدعی شد که به این تأسیسات حمله کرده، اما کمی بعد این ادعا را پس گرفت. همین ماجرا، نگرانی‌ها را افزایش داده است. هرچند لیخاچف اعلام کرد که اوضاع در بوشهر "عادی و تحت کنترل" است، اما پیام مسکو روشن است: افزایش تنش در نزدیکی سایت‌های هسته‌ای، تبعات جهانی خواهد داشت.

آسیب‌پذیری شدید کشورهای عربی حوزه خلیج فارس

کشورهای عرب خلیج فارس به‌ویژه آسیب‌پذیرند. حمله به بوشهر می‌تواند منجر به نشت مواد رادیواکتیو در آب‌های ساحلی شود. از آنجا که بخش بزرگی از شبه‌جزیره عربستان به شیرین‌سازی آب دریا برای تأمین آب آشامیدنی وابسته است، حتی یک حادثه‌ی محدود می‌تواند امنیت آبی منطقه را تهدید کند. تأسیسات شیرین‌سازی در کشورهایی چون امارات، قطر و عربستان برای مقابله با آلودگی رادیواکتیو طراحی نشده‌اند؛ بنابراین، هرگونه اخلال، می‌تواند بر زندگی میلیون‌ها نفر تأثیر بگذارد.

علاوه بر این، حضور نیروهای آمریکایی در خاک این کشورها، آن‌ها را به اهداف بالقوه در صورت واکنش ایران تبدیل می‌کند. تهران بارها هشدار داده است که اجازه‌ی استفاده از خاک کشورهای خلیج فارس برای حمله به ایران، آنان را به هدف مشروع تبدیل می‌کند. گزارش‌هایی حاکی از آن است که ایران، از طریق میانجی‌گری قطر، پیام‌هایی به کشورهای شورای همکاری خلیج فارس داده و تأکید کرده هرگونه مشارکت در حملات آمریکایی، واکنش متقابل را در پی خواهد داشت.

توانمندی نسبی ایران در دقت موشکی، که در حمله‌ی سال ۲۰۲۰ به پایگاه «عین‌الاسد» آمریکا در عراق نشان داده شد، به این تهدیدات وزن بیشتری داده است.

انزوای دیپلماتیک ایران

با وجود شدت بحران، روسیه و چین — که به‌طور رسمی متحد ایران محسوب می‌شوند — چیزی فراتر از حمایت‌های زبانی به تهران ارائه نکرده‌اند. روسیه، که درگیر جنگ در اوکراین است و پس از سقوط رژیم بشار اسد در سوریه تضعیف شده، در حال حاضر قادر به دفاع مادی از ایران نیست. مسکو تنها به محکوم کردن حملات اسرائیل و درخواست از سازمان ملل برای اقدام، بسنده کرده و نشانه‌ای از حمایت نظامی وجود ندارد.

در واقع، روسیه هیچ‌گاه تعهد دفاعی رسمی نسبت به ایران نداشته و اکنون نیز با تولید پهپادهای شاهد در داخل خاک خود، از وابستگی‌اش به واردات از ایران کاسته است. با این‌حال، مسکو نگران آن است که تغییر نظام در تهران، به زیرساخت‌ها و پروژه‌های مشترک انرژی و ترانزیتی، به‌ویژه مسیرهای حمل‌ونقل به سمت هند، ضربه بزند.

چین نیز از آغاز جنگ خواستار آتش‌بس شده و از مجاری بین‌المللی تلاش برای حل بحران را پی گرفته، اما تاکنون موفقیتی نداشته است. پکن، که واردکننده‌ی اصلی نفت از ایران و کشورهای خلیج فارس است، نگران آن است که تداوم حملات اسرائیل، بازار انرژی را به‌هم بریزد. با این‌حال، چین نیز مانند روسیه، تاکنون از مداخله مستقیم یا ارائه‌ی کمک ملموس به ایران پرهیز کرده است.

فرصت آمریکا برای تأثیرگذاری

این احتیاط راهبردی چین و روسیه، فرصت مهمی را برای ایالات متحده ایجاد کرده است. نه مسکو و نه پکن، در سطح راهبردی قادر به شکل دادن به تحولات منطقه نیستند؛ در نتیجه، ایران عملاً در صحنه دیپلماتیک منزوی شده است.

از سوی دیگر، کشورهای خلیج فارس نیز به واشنگتن هشدار داده‌اند که نباید بدون قید و شرط از اهداف اسرائیل — به‌ویژه تغییر نظام در ایران — حمایت کند؛ زیرا این مسیر می‌تواند منطقه را بیش از پیش بی‌ثبات و منافع آمریکا را تهدید کند. این لحظه‌ی بی‌ثباتی، که در آن مواضع محتاطانه‌ی روسیه، چین و کشورهای خلیج فارس بیشتر از ترس از تشدید درگیری ناشی می‌شود، فرصتی برای رهبری حساب‌شده‌ی آمریکا ایجاد کرده است.

ایالات متحده می‌تواند از این فضا استفاده کند تا مانع از گسترش جنگ شود و نفوذ راهبردی خود در منطقه‌ای را بازسازی کند که پس از وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بار دیگر به مرکز تحولات جهانی تبدیل شده است. ترامپ نیز می‌تواند از این مقطع استفاده کند تا ایران را به‌سوی توافقی گسترده‌تر سوق دهد که به نوعی ثبات بلندمدت در منطقه کمک کند.

منبع: مؤسسه خاورمیانه


فروپاشی استراتژی «نه جنگ نه صلح» ایران

واکنش ایران به ترور حساب‌شده و شوکه‌کننده فرمانده قدرتمند سپاه پاسداران، قاسم سلیمانی، توسط پهپاد ایالات متحده بسیار سریع و قدرتمند بود. تنها پنج روز پس از آن حمله، تهران اعلام کرد ده‌ها موشک را به دو پایگاه نظامیان آمریکایی در عراق فرستاده است.

حمله ۲۰۲۰ یکی از بزرگ‌ترین حملات ایران علیه نیروهای آمریکایی بود. با این حال، مهم‌ترین نکته آن بود که ایران از طریق کانال‌های پنهان آن را به اطلاع دونالد ترامپ رساند، تلفات انسانی گزارش نشد و دو دشمن قسم‌خورده از لبه جنگ عقب‌نشینی کردند.

این اقدام حساب‌شده آیت‌الله خامنه‌ای، دو هدف مهم را دنبال می‌کرد: نخست اثبات امکان مقابله ایران با ابرقدرت جهان، و دوم جلوگیری از شعله‌ور شدن کامل جنگی که بقای جمهوری اسلامی را تهدید می‌کرد.

این تاکتیک نمونه‌ای بود از سیاست دیرینه «نه جنگ، نه صلح» آقای خامنه‌ای: نمایش خصومت، تهدید به تنش، استفاده از متحدان نیابتی یا اقدامات مخفیانه، اما دور نگه‌داشتن نبرد از مرزهای ایران. اما امروز، به گفته بسیاری از تحلیل‌گران، ترکیبی از اشتباهات محاسباتی، غرور، و به‌ویژه عدم درک تغییر ریسک‌پذیری اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ایران را به جنگی کامل کشانده است؛ جنگی که قصد داشت از آن فرار کند. حتی اگر ترامپ وارد درگیری شود، بحران عمیق‌تر خواهد شد.

الی گرانمایه از اندیشکده ECFR می‌گوید: « ایران اکنون تنها با گزینه‌های بد روبه‌رو است. خامنه‌ای سال‌ها به منطق نه جنگ، نه صلح پایبند بود، اما این رویکرد مدت‌هاست که دیگر کارآمد و قابل دوام نیست.امروز با جنگی روبه‌روست که نمی‌تواند در آن برنده شود و نهایتاً مجبور خواهد شد توافقی با شرایط بدتر از قبل امضا کند.»

یک هفته پس از حمله ایران، اسرائیل ضرباتی بی‌سابقه به رده‌های فرماندهی آن وارد کرد، سامانه‌های موشکی را نابود ساخت، تأسیسات هسته‌ای را هدف گرفت و تقریباً تسلط کامل هوایی یافت. ایران هنوز موشک‌باران را ادامه می‌دهد، اما اختلاف توانایی‌ها بسیار نمایان است: اسرائیل مجهز به پیشرفته‌ترین تسلیحات آمریکا (از جمله اف‑۳۵) است، در حالی که ایران به نیروهای نیابتی، موشک‌ها و پهپادها وابسته است.

تهدید وجودی که اکنون پیش روی حکومت ایران قرار دارد، از زمان حمله حماس به اسرائیل در ماه اکتبر نمایان شد. این حمله که هزاران کشته و گروگان به همراه داشت، اسرائیل را به تحولی عمیق سوق داد. اگرچه تهران حمایت رسمی از آن را انکار کرد، اما هم‌پیمانان ایران — حماس و حزب‌الله — نقش مهمی در این رخداد داشتند.

امیل هوکایم از مؤسسه سیاست راهبردی لندن می‌گوید: «ایران اشتباه محاسباتی بزرگی انجام داد. آن‌ها تصور کردند اسرائیل پس از ۷ اکتبر تروما دیده، ضعیف است، و صرفاً با چند اقدام محدود می‌تواند امتیاز بگیرد. در حالی که خود ایران در موضع ضعف قرار داشت.»

از دهه ۸۰ تا امروز، ایران با ساختن شبکه‌ای از نیروهای نیابتی در سوریه، لبنان، عراق و یمن، بر جنگ نامتقارن تکیه کرده بود. پس از اشغال آمریکا در عراق و جنگ سوریه و یمن، فرصت تصویرسازی از این قدرت برای ایران پدید آمد. ایران، پهپاد و موشک ساخت؛ و پس از خروج ترامپ از برجام، فعالیت هسته‌ای‌اش را با غنی‌سازی نزدیک به سطح تسلیحاتی افزایش داد تا اهرم فشار بیشتری در برابر غرب داشته باشد.

وقتی حماس حمله ۷ اکتبر را انجام داد، ساختار هم‌پیمانان ایران ـ موسوم به محور مقاومت ـ در نگاه بسیاری رقیبی نیرومند برای اسرائیل و دیگر قدرت‌های منطقه به‌نظر می‌رسید. با این حال، تا آن زمان این ائتلاف هرگز در برابر حمله‌ای همه‌جانبه و مستقیم از سوی اسرائیل مورد آزمون قرار نگرفته بود.

فردای ۷ اکتبر، حزب‌الله موشک شلیک کرد، اما تنها مداخله دولت بایدن مانع حمله پیش‌دستانه اسرائیل شد. ایران البته حمایت کرد، اما همزمان خواستار آتش‌بس نیز شد تا از تقابل مستقیم با اسرائیل پرهیز کند.

و در همین حین، اسرائیل ابتکار عمل را در دست گرفت و حمله‌ای ناگهانی را آغاز کرد. یکی از تحلیل‌گران سیاسی نزدیک به دفتر نتانیاهو گفت: «آنچه غافلگیرکننده بود، خود حمله نبود، بلکه این بود که اسرائیل تصمیم گرفت زمان حمله را خودش تعیین کند و به‌طور ناگهانی وارد عمل شود.»

در سپتامبر، اسرائیل حسن نصرالله و چند فرمانده بلندپایه حزب‌الله را در لبنان هدف گرفت، یک تهاجم زمینی در جنوب لبنان انجام داد و با حملات هوایی سراسر لبنان را هدف قرار داد. سامانه‌های دفاعی روسی S‑300 ایران نیز در اکتبر توسط اسرائیلی‌ها از کار افتادند.

برتری هوایی اسرائیل و ظرفیت اطلاعاتی آن برای نفوذ عمیق در لبنان و ایران، به وضوح نشان داد که ایران در استفاده از شبکه خود ناکارآمد بوده است. هوکایم می‌گوید: «ایران به جای تمرکز بر پدافند ویژهً دفاع هوایی، در همه جا سرمایه‌گذاری کرد؛ و این اشتباهی فاجعه‌آمیز بود.»

اکنون اسرائیل در تلاش است همین الگو را در برابر ایران اجرا کند: ضربه‌ای ناگهانی، گسترده و همه‌جانبه علیه یک کشور با جمعیت ۹۰ میلیون نفر.

استیفن بیدل از دانشگاه کلمبیا می‌گوید: «تهران با این پرسش روبه‌رو بود که آیا پس از ۷ اکتبر امکان مهار اسرائیل وجود دارد یا نه؛ پاسخ اما روشن بود: اسرائیل دیگر مهارشدنی نیست؛ تحملش در برابر هزینه‌ها و پذیرشش نسبت به ریسک، به شکلی بی‌سابقه بالا رفته است».

گرچه ایران هنوز توانسته به اسرائیل ضربه بزند و ویرانی ایجاد کند اما برتری پدافندی اسرائیل تحت حمایت آمریکا، آسیب زدن به این کشور را سخت کرده است. سیدهارث کوشال از RUSI اشاره می‌کند که ضعف اطلاعاتی ایران و حمله غافلگیرانه اسرائیل باعث شد ایران نتواند حتی پدافند خود را درست مستقر کند.

اگر آمریکا وارد شود، ایران ممکن است پایگاه‌های آمریکایی و تأسیسات نفتی خلیج را هدف قرار دهد اما این سناریویی بسیار مخاطره‌آمیز خواهد بود.

در این میان، حزب‌الله برخلاف انتظارات، فعلاً سکوت کرده؛ حوثی‌ها نیز گهگاه موشکی به اسرائیل شلیک می‌کنند. هسته مقاومت همچنان ضعیف است.

هوکایم می‌گوید: «سلیمانی معمار استراتژی معیوبی بود. او ایران را بیش از حد در عراق، سوریه و یمن درگیر کرد، اما از تقویت توان دفاعی کشور غافل ماند.»

منبع: فایننشال تایمز

*درج این مقالات به معنای تأیید اظهارات مطرح شده نبوده و صرفا به منظور آشنایی خوانندگان با نظرات مختلف صورت گرفته است لذا نبأ مسئولیتی در قبال آنها ندارد.

نظر شما