twitter share facebook share ۱۴۰۴ تیر ۰۶ 717
صحبت علنی درباره جانشین آینده یا انتقاد مستقیم از آقای خامنه‌ای همچنان تابوست؛ با این حال، نشانه‌های نارضایتی در گزارش‌ها و شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود.

در چرخشی غیرمنتظره در منازعه میان ایران و اسرائیل، شش ساعت پس از حملۀ ایران به پایگاه هوایی العُدید ــ بزرگ‌ترین پایگاه هوایی نیروهای ایالات متحده در خارج از آمریکا و مقر پیشروی سنتکام ــ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، آتش‌بسی برای جنگ ۱۲روزه اعلام کرد که ظرف ۱۸ ساعت بعد به اجرا درآمد.

برخلاف پیش‌بینی‌ها مبنی بر اینکه واکنش ایران به حمله آمریکا به سه تأسیسات هسته‌ای ممکن است چرخه‌ای از تنش‌های رو به افزایش ایجاد کند، آتش‌بس فعلاً پابرجاست.

با آنکه بمباران متوقف شده است، درخواست برای تغییر حکومت همچنان به گوش می‌رسد. ترامپ اظهارات پیشین خود را تعدیل کرده، اما دیگر چهره‌های بانفوذ عقب ننشسته‌اند.

جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، سه‌شنبه گفت تغییر ساختار قدرت باید رخ دهد: «...زیرا مسئله اصلی خودِ حکومت است... تا وقتی این حکومت برچیده نشود، پایه‌ای برای صلح و امنیت در خاورمیانه وجود نخواهد داشت.»

همین دیدگاه را افراد دیگری ــ از جمله رضا پهلوی، ولیعهد پیشین ایران ــ نیز تکرار می‌کنند.

بااین‌حال، برای بسیاری از ایرانیان، تغییر ناگهانی حاکمیت می‌تواند خیانتی به آرمان‌های دیرینۀ آنان برای دستیابی مسالمت‌آمیز به دموکراسی از طریق اعتراض‌های مدنی تلقی شود و پرسش‌های دشواری را پیش ‌کشد: چه فرد یا سازمانی آمادۀ ادارۀ امور در «روز بعد» است؟ آیا نقشه راهی واقع‌بینانه وجود دارد؟

به گفتۀ شماری از پژوهشگران برجستۀ ایران، پاسخ چندان امیدوارکننده نیست.

حمید دباشی، استاد مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا، می‌گوید: «مطلقاً هیچ‌کس.»

او توضیح می‌دهد که سلطنت‌طلبان و سازمان مجاهدین خلق «در میان اکثریت قاطع مردم پایگاه مردمی ندارند» و افزود: «با وجود مخالفت چشمگیر با حکومت فعلی، این ساختار همچنان نزد گروهی از مردم طرفدارانی پرشور دارد.»

دباشی معتقد است خلأ ناشی از فروپاشی حکومت، نه با نیروهای دموکراتیک، بلکه احتمالاً با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا نزاع‌های خشونت‌آمیز بر سر قدرت پر خواهد شد.

بااین‌حال، حامیان خارجی تغییر حکومت ــ از نخبگان تبعیدی تا برخی اندیشکده‌های غربی ــ همچنان رؤیای دموکراتیزه‌شدن از رهگذر سقوط را دنبال می‌کنند و به پرسش‌های اساسی پاسخ نمی‌دهند: چه مرجعی ادارۀ موقت را بر عهده می‌گیرد؟ کدام ائتلاف می‌تواند در جامعه‌ای به‌شدت متکثر و چندپاره مشروعیت کسب کند؟ چگونه امنیت در روزها و هفته‌های نخست حفظ می‌شود؟

تا زمانی که حتی بر سر اصول بنیادین حکمرانی دموکراتیک اجماعی وجود ندارد، مخالفان در برابر مسئولیت ادارۀ کشور در صورت فروپاشی، ناتوان می‌مانند.

درحالی‌که بار دیگر بحث مداخله خارجی مطرح است، بسیاری از ایرانیان به یاد محمد مصدق، نخست‌وزیر منتخب و مردمیِ برکنار‌شده در کودتای ۱۳۳۲ با حمایت سیا و ام‌آی۶، می‌افتند؛ رویدادی که زمینه را برای دهه‌ها سلطنت پهلوی و در نهایت جمهوری اسلامی فراهم کرد. درس روشن کودتای مصدق این است که تغییرِ تحمیلیِ بیرونی، غالباً نتیجه‌ای معکوس دارد و به سرکوب بیشتر می‌انجامد.

فراتر از خلأ رهبری، خطر جدی‌تری نیز وجود دارد: فروپاشی وحدت سرزمینی. ایران جامعه‌ای چندقومیتی است و زوال ناگهانی اقتدار مرکزی می‌تواند خیزش جریانات تجزیه‌طلب کُرد، بلوچ و آذری را به دنبال داشته باشد.

این گروه‌ها گرچه مطالبات تاریخی مشروعی دارند، در عین حال ممکن است به مهره‌های یک بازی بزرگ‌تر بدل شوند. دباشی هشدار می‌دهد: «این مسئله بسیار جدی است... مادامی‌که مطالبات خود را در چارچوب ایران پیگیری کنند مشروعیت دارند، اما اگر با نیروهای بیرونی همراه شوند، مشروعیتشان زیر سؤال می‌رود.»

کشورهای همسایه نیز منفعل نخواهند ماند: ترکیه، سوریه و عراق با جدایی‌طلبی کُردها مخالفت می‌کنند و پاکستان با استقلال بلوچ‌ها به‌شدت مقابله خواهد کرد. در سوی دیگر، دخالت احتمالی باکو در مناطق آذری‌نشین ایران می‌تواند تنش‌آفرین باشد.

به‌این‌ترتیب، چشم‌انداز یک جنگ منطقه‌ای به‌واسطۀ شبه‌نظامیان نیابتی ظهور می‌کند؛ با میدان نبردی به وسعت ایران.

در چنین شرایطی، تنها نیرویی که زیرساخت و آمادگی لازم برای کنترل وضعیت دارد، سپاه پاسداران است؛ سازمانی با شبکۀ فراگیر نظامی و اقتصادی که می‌تواند دست‌کم در کوتاه‌مدت زمام امور را در دست گیرد. دباشی می‌گوید: «یکی از پیامدهای این درگیری شاید کودتای نظامی سپاه باشد، نه شکل‌گیری حکومتی دموکراتیک.»

توماس وارویک، مقام پیشین وزارت خارجه آمریکا، نیز معتقد است محتمل‌ترین سناریو، «حکومت نظامی با ظاهری مذهبی» است؛ جایی که سپاه رهبریِ صوری جدیدی برمی‌گزیند، اما سطح محدودیت‌های داخلی افزایش می‌یابد.

چنین وضعیتی نه رهایی، بلکه جابه‌جایی یک اقتدارگرایی با اقتدارگرایی دیگر است؛ انتقال قدرت از روحانیون به ژنرال‌ها.

تجربه‌های تاریخی منطقه نیز نشان می‌دهد فروپاشی خشونت‌آمیز یک حکومت به دموکراسی مستقیم نمی‌انجامد. «نمی‌توان مردم را بمباران کرد و انتظار دموکراسی داشت.» دباشی این‌گونه جمع‌بندی می‌کند.

از سوی دیگر، امید به بسیج مردمی نباید گزافه‌انگارانه باشد. جنبش سبز ۱۳۸۸ و اعتراضات آبان ۱۳۹۸ هر دو با سرکوب شدید مواجه شد. تا زمانی که نشانه‌ای از شکاف در بسیج، ارتش یا سپاه دیده نشود، تغییر بنیادی محتمل نیست.

با وجود این، بسیاری از ایرانیان همچنان خواهان تحول‌اند. مسعوده طرفه، پژوهشگر مدرسۀ اقتصاد لندن، یادآور می‌شود: «شاید ۸۰ درصد مردم آرزوی تغییر داشته باشند، اما بدون رهبری یکپارچه یا اپوزیسیونی منسجم، بدیل معتبری در افق دیده نمی‌شود»؛ دست‌کم تا پس از درگذشت رهبر فعلی.

آنچه اکنون ضرورت دارد، بازنگری در سیاست‌های آمریکا و اسرائیل است. راهبردهای تکیه‌بر بمباران و حذف سران حکومت، بارها در عراق، لیبی و سوریه شکست خورده و خلأهایی را ایجاد کرده که نه نهادهای نماینده مردم، بلکه خشونت، جنگ‌سالاری و مداخله خارجی آن خلأها را پُر کرده است.

در ایالات متحده و اسرائیل، هرچند مقاماتی از آمادگی برای تغییر حکومت سخن گفته‌اند، اما شواهدی مبنی‌بر تدوین برنامه‌ای جدی برای «روز بعد» در دست نیست. این تکرار همان اشتباهات گذشته است؛ اشتباهی که به گفتۀ منتقدان، نمونه‌ای از «سوء‌مدیریت حرفه‌ای» به شمار می‌رود.

منبع: العربی الجدید


بحران مشروعیت و گمانه‌زنی درباره جانشین

طی ۳۶ سال رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رقبای خود را یک‌به‌یک کنار زده‌، مسیر تقابلی سیاست خارجی ایران را ترسیم کرده و کنترل کامل نیروهای نظامی کشور را در دست گرفته است. در تمام این مدت، او علی‌رغم اعتراض‌های پراکنده داخلی و فشارهای خارجی، قدرت مطلق خود را حفظ کرده است.

اما اکنون، پس از حملات اسرائیل و آمریکا که نزدیک‌ترین مشاوران نظامی‌اش را کشت و بخش بزرگی از برنامه موشکی و هسته‌ای ایران را ویران کرد، آقای خامنه‌ای در متزلزل‌ترین موقعیت عمر سیاسی خود قرار گرفته است.

محل اقامت او فاش نشده تا از هدف قرار گرفتن احتمالی در امان بماند. او از زمان آغاز بمباران اسرائیل در ۱۳ ژوئن، تنها سه بار، ویدئویی خطاب به ملت منتشر کرده است؛ پیام‌هایی که فاقد شکوه و پختگی همیشگی دستگاه رسانه‌ای اوست و با وجود لحن چالشگرانه، خستگی و تردید در صدایش مشهود است (به ویژه در ویدئوی آخر).

پس از روزها سکوت درباره حمله آمریکا به سه سایت هسته‌ای ایران در یکشنبه گذشته، آقای خامنه‌ای سرانجام پنجشنبه پیامی ویدئویی منتشر کرد و مدعی پیروزی بر اسرائیل و ایالات متحده شد: «آن‌ها نتوانستند کاری بکنند، به هدفشان نرسیدند و برای سرپوش گذاشتن بر حقیقت اغراق می‌کنند.» او سپس افزود: «جمهوری اسلامی پیروز شد.»

بسیاری از ایرانیان، آقای خامنه‌ای را به‌خاطر دنبال کردن برنامه هسته‌ای‌ای که ایران را منزوی و اقتصادش را زیر بار تحریم‌ها خرد کرده، و نیز به‌دلیل دست‌کم گرفتن اراده اسرائیل و آمریکا برای حمله، سرزنش می‌کنند. عملاً یک‌شبه، تأسیسات موشکی و هسته‌ای که با صرف میلیاردها دلار طی سال‌ها ساخته شده بود، خسارت سنگینی دیده و شبکه منطقه‌ای گروه‌های هم‌پیمانش چون حماس و حزب‌الله به‌شدت تضعیف شده است.

این ناکامی‌ها دستاویزی تازه برای منتقدان فراهم کرده و حتی برخی حامیان را به تردید درباره توان رهبری او واداشته است.

بازی حدس‌ زدنِ جانشین رهبر که سال‌ها در محافل سیاسی داخل و خارج ایران جریان داشت، اکنون به نقطه جوش رسیده است.

«به‌نظر من روشن است که خامنه‌ای هرگز تا این حد ضعیف نبوده و حامیانش نیز چنین وضعیتی نداشته‌اند.» این را افشون استوار، استاد و کارشناس خاورمیانه در مدرسه عالی نیروی دریایی آمریکا می‌گوید. به باور او، بخشی از ساختار حاکمیتی، اکنون به این درک رسیده که «تمام تلاش‌ها و سرمایه‌گذاری‌های دو نسل گذشته، در نهایت بی‌نتیجه مانده است.»

کشمکش منتقدان و وفاداران آقای خامنه‌ای ممکن است مسیر سیاست ایران در سال‌های آینده را تعیین کند و حتی مشخص کند آیا کشور نهایتاً به‌دنبال سلاح هسته‌ای خواهد رفت یا نه. استوار می‌گوید شکافی عمده می‌تواند میان عمل‌گرایان—متمایل به دیپلماسی—و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی—وفادار به خامنه‌ای و متمایل به تشدید تقابل—شکل بگیرد: «این نبرد قطعاً هنگام جانشینی، اگر ظرف یکی دو سال آینده رخ دهد، بروز خواهد کرد.»

اما سعید گلکار، پژوهشگر دانشگاه تنسی و متخصص ساختار امنیتی ایران می‌گوید آقای خامنه‌ای همچنان قدرتمندترین شخصیت نظام است. او بعد از ۱۳۶۸ حکومتی «شخصیت‌محور» بنا کرد؛ یعنی تصمیم نهایی همیشه با اوست و هیچ کنشگر سیاسی یا نظامی جرئت نمی‌کند علناً وی را مورد انتقاد قرار دهد.

گلکار توضیح می‌دهد: «نهادها و گروه‌های زیادی به او در تصمیم‌گیری و اجرا کمک می‌کنند، اما این مرد قطب اصلی منظومه قدرت است.»

صحبت علنی درباره جانشین آینده یا انتقاد مستقیم از آقای خامنه‌ای همچنان تابوست؛ دولت رسانه‌ها را سخت تحت کنترل دارد. با این حال، نشانه‌های نارضایتی در گزارش‌ها و شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود.

یک هفته پس از آغاز بمباران اسرائیل، خبرگزاری تسنیم نزدیک به سپاه پاسداران گزارشی منتشر کرد که ظاهراً به ظهور مخالفان آقای خامنه‌ای در درون حاکمیت اشاره داشت. در گزارش آمده بود «عناصر مشکوک با سابقه بد» در پی تشویق گروهی از روحانیان‌اند تا خواستار «تسلیم و سازش» با اسرائیل شوند و یک مقام سابق را رهبر خود معرفی کنند. این گزارش بعداً از سایت تسنیم حذف شد.

برخی حامیان آقای خامنه‌ای نیز از آتش‌بس ایران و اسرائیل خشنود نیستند و می‌گویند او تحت فشار نیروهای «غرب‌گرا» مجبور به پذیرش آن شده است.

در یک کانال تلگرام بزرگ هوادار رهبری، کاربری نوشت آتش‌بس را «آقایان کت‌شلواری»—نه روحانی و نه نظامی—بر او تحمیل کرده‌اند و هشدار داد که این وقفه به اسرائیل اجازه می‌دهد تجدید قوا کند و دوباره بمباران ایران را از سر بگیرد.

علی‌اکبر رائفی‌پور، مفسر سیاسی پرطرفدار جبهه تندرو، در یک فایل صوتی در یوتیوب مؤسسه‌اش گفت این آتش‌بس ممکن است جامعه ایران را دچار دو دستگی کند، مسئولان را به غفلت بکشاند و فرصت ترمیم پدافند هوایی به اسرائیل بدهد. او افزود: «خدا نکند برخی افراد طرفدار غرب از فرمانده و رهبر جامعه جلو زده باشند.»

سال‌هاست که گمانه‌ها درباره جانشین احتمالی آقای خامنه‌ای حول چند اسم می‌چرخد؛ یکی از آن‌ها مجتبی خامنه‌ای، پسر اوست. گفته می‌شود که او پشت پرده نفوذ فراوانی دارد و حتی در انتصاب‌های ارشد سپاه دخالت می‌کند.

اما مجتبی چهره‌ای ناشناخته است؛ سخنرانی عمومی ندارد و اگر انتخاب شود، حتی هوادارانِ نظام ممکن است آن را به وراثت سلطنتی تشبیه کنند؛ همان چیزی که انقلاب ۱۳۵۷ سرنگونش کرد. با این حال حامیان حکومت می‌گویند اگر او را مجلس خبرگان انتخاب کند، رهبتی موروثی نخواهد بود.

گلکار می‌گوید: «این سناریو بسیار محتمل است.»

این انتخاب دو دغدغه اصلی خامنه‌ای را تأمین می‌کند: ادامه مسیر ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و امنیت خانواده‌اش. مرگ احمد خمینی، پسر قدرتمند بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در ۱۳۷۳ که به سکته قلبی نسبت داده شد، گمانه قتل سیاسی را برانگیخته بود.

گزینه دیگر، انتخاب یک روحانی سالخورده و فاقد پایگاه مستقل است که احتمالاً زود درگذرد و راه را برای رهبری نهایی مجتبی هموار کند.

برخی تندروها درون نظام از محمدمهدی میرباقری، روحانی ۶۰ ساله با دیدگاه سخت‌گیرانه حمایت می‌کنند و سال گذشته می‌خواستند او را نامزد ریاست‌جمهوری کنند.

مجلس خبرگان، که رهبر را برمی‌گزیند، در دست روحانیون وفادار به آقای خامنه‌ای است و میرباقری خود عضو آن است. سال گذشته، حسن روحانی رئیس‌جمهور پیشین—چهر‌ه‌ای نسبتاً میانه‌رو—از حضور در انتخابات خبرگان منع شد.

با این حال، برخی در فضای مجازی روحانی را گزینه‌ای احتمالی برای جانشینی معرفی کرده‌اند. او روحانی است و طبق قانون اساسی واجد شرایط، اما نیروهای تندرو که با دیپلماسی او با غرب مخالف بودند، به‌شدت مقاومت خواهند کرد. در دوره او بود که توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ با قدرت‌های جهانی امضا شد.

در حالی که آقای خامنه‌ای سکوت کرده بود، روحانی این هفته بیانیه‌ای پرخواننده درباره آتش‌بس منتشر کرد و در آن ضمن ستایش مردم، رهبر و نیروهای مسلح، به‌نحوی محتاطانه بر لزوم تغییر مسیر تأکید کرد:

«اقتصاد مقاومتی، دیپلماسی حکیمانه و اعتماد متقابل مردم و دولت ارکان مکمل امنیت ملی‌اند. این بحران باید دستور کاری برای اصلاح مسیر و بازسازی پایه‌های حکمرانی ایجاد کند.»

منبع: واشنگتن پست



نظر شما