twitter share facebook share ۱۴۰۴ آبان ۰۲ 565
آنچه در ادامه می خوانید: آیا مصر می‌تواند مانع حمله دوبارهٔ اسرائیل به ایران شود؟، آنچه یک فیلم‌ساز ایرانی در زندان آموخت، چگونه بحران اقلیمی ایران نادیده گرفته می‌شود، تنش‌های ایران و اسرائیل در صفحهٔ شطرنج آسیای مرکزی

آیا مصر می‌تواند مانع حمله دوبارهٔ اسرائیل به ایران شود؟

خطوط تلفن قاهره این روزها به شدت مشغول است. در سلسله‌ تماس‌هایی حساب‌شده و دقیق، بدر عبدالعاطی، وزیر خارجهٔ مصر، در حال میانجی‌گری میان همتای ایرانی‌اش عباس عراقچی، نمایندهٔ ویژهٔ آمریکا در امور خاورمیانه استیو ویتکاف، و رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است تا ایران، آمریکا و اسرائیل را از لبهٔ پرتگاه بازگرداند.

تنها چند ماه پیش، نفوذ مصر به پایین‌ترین حد خود رسیده بود؛ نفوذی که زیر سایهٔ ثروت نفتی کشورهای خلیج‌فارس قرار گرفته بود. در حالی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در سالن‌های پر زرق‌وبرق ریاض و ابوظبی مشغول بستن قراردادهای عظیم بود، روابط آمریکا با متحد قدیمی‌اش مصر به طرز چشمگیری سرد و دشوار شده بود. تنش به‌حدی رسید که عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، به‌طور علنی دعوت ترامپ برای سفر به کاخ سفید را رد کرد. گره کار، طرح جسورانهٔ ترامپ برای اسکان دائم بیش از دو میلیون فلسطینی ساکن غزه بود؛ طرحی که قرار بود نوار غزهٔ ویران‌شده از جنگ را به منطقه ای تفریحی تبدیل کند.

اما مصر، با تکیه بر میانجی‌گری طاقت‌فرسا اما در نهایت موفق خود که منجر به آتش‌بسی شکننده در غزه شد، دوباره به‌عنوان میانجی گری مهم در منطقه سر برآورده است. السیسی با میزبانی اجلاس صلح شرم‌الشیخ و انتخاب شدن برای رهبری نیروی بین‌المللی ثبات در غزه، اکنون از قدرت گرفتن دوباره مصر در عرصه دیپلماتیک لذت می‌برد. حتی یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون اسرائیل، نیز مصر را کلید اصلی حل مشکل می‌داند و می‌گوید: «آنچه غزه نیاز دارد، کنترل مصری‌هاست.»

اکنون قاهره در پی دستاوردی بسیار جسورانه‌تر است: پل زدن میان واشنگتن، اسرائیل و تهران، این مأموریتی است بسیار بزرگ. جنگ ۱۲ روزهٔ ماه ژوئن که طی آن بمب‌افکن‌های آمریکایی و اسرائیلی تأسیسات نظامی و هسته‌ای ایران را هدف قرار دادند، دیپلماسی را از بین برد. اما این مسئله مانع از آن نشد که ترامپ، پس از پیروزی در پروندهٔ غزه، نگاه خود را متوجه جایزه‌ای بزرگ‌تر کند. او در نطقی در پارلمان اسرائیل (کنست) گفت: «می‌دانید چه چیزی عالی می‌شود؟ اگر با ایران هم توافق صلح کنیم... قشنگ نیست؟»

ویتکاف نیز در مصاحبه‌ی اخیر خود گفت: «الان صلح‌سازی دارد واگیردار می‌شود!» و با اشاره به تلاش‌های گسترده‌تر افزود: «ما تماس‌هایی از ایرانی‌ها داریم. هدف‌مان این است که در نهایت به یک راه‌حل دیپلماتیک بلندمدت با ایران برسیم.»

اما پاسخ تهران طبق معمول، سرد و تند بود. آقای خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، پس از آن‌که دعوت به شرکت در اجلاس شرم‌الشیخ را رد کرد، ادعای ترامپ مبنی بر «نابودی برنامهٔ هسته‌ای ایران» را به تمسخر گرفت و گفت: «به رؤیاپردازی‌ات ادامه بده!» او پیشنهادهای رئیس‌جمهور آمریکا را رد کرد و افزود: «اگر توافقی همراه با اجبار باشد و نتیجه‌اش از پیش تعیین شده باشد، آن توافق نیست، بلکه تحمیل و زورگویی است.»

تهران برای تأکید بر موضع خود، به‌تازگی از بازسازی زرادخانهٔ موشکی‌اش رونمایی کرده است؛ نشانه‌ای از آمادگی برای دور تازه‌ای از درگیری با اسرائیل.

با این حال، درست در چنین فضای پرتلاطم و پرتنشی است که مصر دارد برای خود نقشی ویژه می‌سازد؛ نقشی که اهمیتش از ترکیبی از روابط تازه، دستاوردهای عملی و شراکت‌های دیرپا سرچشمه می‌گیرد.

نخست، آشتی آرام و عمل‌گرایانهٔ مصر با ایران است. پس از چهار دهه روابط سرد و قطع‌شده، مجموعه‌ای از بحران‌ها و فرصت‌ها، قاهره را به بازنگری استراتژیک روابطش با ایران واداشته است. مهم‌ترین عامل، اقتصاد است. حملات حوثی‌ها در دریای سرخ — که با حمایت ایران انجام می‌شود — درآمدهای کانال سوئز، شریان حیاتی اقتصاد مصر را به شدت کاهش داده است. این مسئله قاهره را ناچار کرده تا مستقیماً با تهران وارد گفت‌وگو شود؛ هرچند ایران هرگونه کنترل مستقیم بر حوثی‌ها را انکار می‌کند، اما در جهان به‌طور گسترده باور بر آن است که رشتهٔ آنان در دست تهران است.

علاوه بر این، میانجی‌گری چین در توافق آشتی میان عربستان و ایران در سال ۲۰۲۳، بلوک ضدایرانی سخت‌گیرانه‌ای را که تحت رهبری کشورهای خلیج‌فارس شکل گرفته بود، از هم پاشاند و در نتیجه آزادی عمل دیپلماتیک تازه‌ای به قاهره بخشید تا بدون از دست دادن حمایت مالی متحدانش، با تهران تعامل کند.

دوم، و شاید مهم‌تر از همه، دستاوردهای ملموسی است که مصر در ماه های اخیر به دست آورده است. در ۹ سپتامبر، این کشور توافق‌نامه‌ای میان ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) میانجی‌گری کرد که با آن، رژیم بازرسی‌هایی که پس از جنگ ماه ژوئن با اسرائیل فروپاشیده بود، دوباره برقرار شد. این موفقیت دیپلماتیک در زمانی حاصل شد که دیپلماسی غربی به بن‌بست رسیده بود. این نشان داد که قاهره قادر است در زمینه‌های فنی و مبتنی بر اعتماد — جاهایی که سایرین شکست می‌خورند — موفق عمل کند. بدین ترتیب، مصر خود را به‌عنوان واسطه‌ای قابل اعتماد میان غربِ بی‌اعتماد و ایرانِ در تنگنا تثبیت کرد. گفت‌وگوهای مستمر عبدالعاطی با رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، عباس عراقچی و ویتکاف، تلاشی برای تقویت همین دستاورد کوچک اما حیاتی است.

سومین برگ برندهٔ مصر، عمق نهادی شراکت آن با غرب است. پیمان صلح آن با اسرائیل، ستون اصلی نظم امنیتی خاورمیانه به شمار می‌آید و همچنان یکی از بزرگ‌ترین دریافت‌کنندگان کمک نظامی آمریکا است. برخلاف قطر که به‌عنوان حامی حماس شناخته می‌شود، یا ترکیه که رئیس‌جمهورش رجب طیب اردوغان به‌دلیل دیدگاه‌های اسلام‌گرایانه‌اش بازیگری غیرقابل پیش‌بینی تلقی می‌شود، مصر در دیدگاه واشنگتن و اورشلیم شریک امنیتی قابل اعتمادی به شمار می‌آید. قاهره می‌تواند با ژنرال‌های اسرائیلی و دیپلمات‌های آمریکایی به زبانی سخن بگوید که هیچ‌یک از دیگر واسطه‌های احتمالی تهران قادر به آن نیستند.

اما این گشایش دیپلماتیک را نباید پیش‌درآمدی بر صلحی جامع دانست. موانع بسیار بزرگ‌تر از آن‌اند و ریشه در سیاست داخلی هر سه طرف دارند. جمهوری اسلامی ایران، هرچند تضعیف شده و «محور مقاومت»ش در سوریه و لبنان دچار شکست‌هایی شده است، اما یکپارچه نیست و در پی یافتن «مسیر خروج» از مناقشه هم نیست.

در واقع، رد صریح پیشنهادهای آمریکا توسط آقای خامنه‌ای، تأیید آشکار نگرش ایدئولوژیک جمهوری اسلامی است؛ نگرشی که توافق با آمریکا یا اسرائیل را، به‌ویژه پس از نقض حاکمیتش، خیانت به اصول انقلابی‌ای می‌داند که مشروعیتش بر پایهٔ آن‌ها بنا شده است.

در سوی مقابل، حرف‌های دولت ترامپ دربارهٔ «توافق» با ایران در تضاد آشکار با عملکرد آن است. هرچند مهار برنامهٔ هسته‌ای ایران سیاست رسمی اعلام‌شده است، اما مشارکت در حملات هوایی به خاک ایران و سخنان مکرر دربارهٔ «تغییر رژیم»، اعتبار آمریکا را به‌عنوان طرف مذاکره از بین برده است. از دید تهران، مذاکره با طرفی که ترجیح می‌دهد با بمب‌افکن‌ها حرف بزند تا دیپلمات‌ها، هیچ سودی ندارد.

برای اسرائیل نیز، تصویری که از «پیروزی» در جنگ ژوئن ارائه شد، میل به دیپلماسی را برنینگیخته است. نخست‌وزیر و نهادهای امنیتی اسرائیل همچنان به دکترین خود، یعنی «چمن‌زنی» ، پایبندند؛ راهبردی مبتنی بر انجام مکرر حملات پیش‌دستانه برای فرسایش و تضعیف دشمنان.

در حالی که دفاع هوایی ایران تضعیف شده و اسرائیل برتری هوایی خود را تثبیت کرده است، نگاه تل‌آویو این است که اکنون زمان فشار بیشتر است، نه مصالحه در میز مذاکره. این دیدگاه در تضاد بنیادین با تمایل تازهٔ آمریکا برای رسیدن به یک «توافق نهایی» برای پایان دادن به درگیری است.

این ناهماهنگی میان دو متحد، چالشی دشوار برای هر میانجی به‌وجود می‌آورد. یک حملهٔ پیش‌دستانهٔ دیگر از سوی اسرائیل می‌تواند کل دیپلماسی ظریف مصر را در یک لحظه بر باد دهد.

اگرچه مثلث بزرگ صلح میان آمریکا، اسرائیل و ایران همچنان دور از دسترس است، اما می‌توان برای مصر نقشی کوچک‌تر ولی بسیار مهم متصور شد: نقش هماهنگ‌کننده و مدیر کاهش تنش در منطقه. قاهره نمی‌تواند جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران را از میان بردارد و یا دشمنی بنیادین میان ایران و اسرائیل را حل کند، اما می‌تواند خطوط ارتباطی را باز نگه دارد، توافق‌های فنی اعتمادساز را میانجی‌گری کند، و هنگامی که جرقه‌ای از درگیری روشن می‌شود، مانند آتش‌نشانی وارد عمل شود؛ نقشی که بی‌تردید در آیندهٔ نزدیک، بارها به آن نیاز خواهد بود.

منبع: responsiblestatecraft


آنچه یک فیلم‌ساز ایرانی در زندان آموخت

برای بیش از یک دهه، پس از آن‌که دولت ایران آثار جعفر پناهی را «تبلیغ علیه نظام» خواند، این فیلم‌ساز از فیلم‌سازی و خروج از کشور ممنوع شد. او بخشی از این سال‌ها را در زندان و حصر خانگی گذراند، اما با وجود این محدودیت‌ها، همچنان راه‌هایی برای خلق اثر پیدا کرد؛ از جمله ساخت مستند "این فیلم نیست" در سال ۲۰۱۱ که در آپارتمانش در تهران فیلم‌برداری شد و روی یک فلش‌مموری از کشور خارج و به جشنوارهٔ کن رسانده شد.

اکنون این ممنوعیت برداشته شده است، با این حال پناهی ترجیح داده تازه‌ترین فیلم خود، "یک تصادف ساده" را نیز در خفا و بدون مجوز رسمی بسازد. او این تریلر را در ماه جاری در جشنواره فیلم نیویورک نمایش داد.

بخش بزرگی از سینمای زیرزمینی ایران – از جمله آثار پیشین پناهی – ماهیتی آموزشی و روشنگر دارد و بیشتر بر بازنمایی قربانیانِ بی‌عدالتیِ‌ صاحبان قدرت متمرکز است. اما فیلم یک تصادف ساده دوربین را به درون جامعهٔ ایرانی برمی‌گرداند، جایی که بحث‌های تند و پرتنش، ایرانیان را علیه یکدیگر قرار داده است.

داستان فیلم در تهران معاصر می‌گذرد و به معمایی می‌پردازد که برای بسیاری از دگراندیشان و انقلابیون آشناست: زندانی سیاسی سابقی به‌طور اتفاقی با مردی روبه‌رو می‌شود که گمان می‌کند بازجوی اوست؛ همان کسی که در زندان شکنجه‌اش کرده بود. (او در آن زمان چشم‌بند داشته، اما صدای جیرجیر پای مصنوعی آن مرد را به خاطر می‌آورد.) او مرد را گروگان می‌گیرد، اما بعد، از این تصمیم وحشت‌زده می‌شود و گروهی از زندانیان سابق را جمع می‌کند. آن‌ها درحالی‌که مرد را در ون با خود می‌گردانند، دربارهٔ این‌که آیا واقعاً شخص درست را گرفته‌اند یا نه، و اگر آری، چه باید با او بکنند، مشاجره می‌کنند. موقعیت زمانی بحرانی‌تر می‌شود که با دختر کوچک و همسر باردار او روبه‌رو می‌شوند.

پناهی در دیداری که در نیویورک با من داشت، گفت این فیلم از هفت ماهی که او بین سال‌های ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۳ را در زندان اوین گذراند، الهام گرفته است؛ همان زمانی که ایران درگیر اعتراضاتی با شعار «زن، زندگی، آزادی» بود. حرکتی که در آغاز اعتراض به حجاب اجباری بود، به‌سرعت به جنبشی علیه حاکمیت بدل شد. ایرانیان شروع کردند به بحث دربارهٔ این‌که آیا باید علیه حکومت از خشونت استفاده کرد یا نه و این‌که گروه‌های مختلف مخالف چگونه می‌توانند با هم ائتلاف بسازند.

در فیلم نیز میان دگراندیشان اختلاف نظر وجود دارد؛ نه فقط بر سر نحوهٔ رفتار با گروگان و خانواده‌اش، بلکه دربارهٔ چگونگی زیستن خودشان. حمید، جوانی تندخو که پس از آزادی از زندان نتوانسته شغلی مناسب پیدا کند، خود را فداییِ آرمان می‌داند و دیگران را سرزنش می‌کند که چرا به زندگی عادی برگشته‌اند. او مدام یادآوری می‌کند که «ما در جنگیم». درحالی‌که حمید می‌خواهد گروگان را بکشد و در بیابان دفن کند؛ گروهی به رهبری شیوا – نامزد سابق حمید که هنرمند است و از عکاسی مراسم عروسی امرار معاش می‌کند – بر این باورند که باید به گروگان فرصت دفاع از خود را داد.

پناهی گفت: «هر یک از شخصیت‌ها نمایندهٔ چیزی است که من یا در زندان دیدم یا در جامعه. می‌خواستم هر گرایش فکری صدای خودش را داشته باشد؛ چه آن‌هایی که طرفدار خشونت‌اند و چه مخالفانش. اگر در فیلم کسی مثل حمید نباشد، همه‌چیز دروغ خواهد بود.»

پناهی در ایران چهره‌ای شناخته‌شده و از منتقدان سرسخت حکومت است؛ او اوایل امسال خواستار توقف جنگ ایران و اسرائیل شد و از رهبران کشور خواست کنار بروند و راه را برای گذار به دموکراسی باز کنند. با این حال تأکید دارد که آثارش سیاسی نیستند. او گفت: «فیلم سیاسی، جانبدارانه است و مردم را به خوب و بد تقسیم می‌کند. من فیلم‌ساز اجتماعی‌ام. در فیلم اجتماعی هیچ خوبی یا بدی مطلقی وجود ندارد. قضاوت نمی‌کنی؛ این تماشاگر است که تصمیم می‌گیرد.»

با این حال، روشن است که همدلی پناهی کجاست. شخصیت حمید هشداری روشن در برابر افراط‌گرایی در جنبش‌های اجتماعی است. او به‌جای یافتن راهی برای اتحاد با هم‌سلولی‌های سابقش علیه دشمن مشترک، مدام با آن‌ها درگیر می‌شود. حمید، علی را – تنها عضو گروه که زندانی سیاسی نبوده و صرفاً همراه نامزدش آمده – متهم می‌کند که به «طیف خاکستری» تعلق دارد؛ اصطلاحی برای ایرانیانی که نه طرفدار حکومت‌اند و نه جرأت پیوستن به مخالفان را دارند.

پناهی در گفت‌وگویی روی صحنه با مارتین اسکورسیزی در جشنواره فیلم نیویورک گفت دغدغه‌اش این است که آیا «چرخهٔ خشونت» در ایران حتی پس از جمهوری اسلامی هم ادامه خواهد یافت یا نه.

چند سال پیش، پناهی در زندان با جامعه‌شناس ایرانی سعید مدنی هم‌سلول بود؛ کسی که برای زندانیان دربارهٔ تاریخ جنبش‌های مقاومت بدون خشونت کلاس برگزار می‌کرد. وقتی مأموران زندان تدریس او را در سلول ممنوع کردند، مدنی شروع کرد به برگزاری «کلاس‌های پیاده‌روی» در حیاط زندان. در همان‌جا، در کنار پناهی و دیگر زندانیان از جمله فیلم‌ساز نامزد اسکار محمد رسول‌اف، اصول مقاومت بدون خشونت را درس می‌داد. صحنه‌ای که در ذهن مجسم می‌شود، سورئال است؛ گویی از دل یکی از فیلم‌های خود پناهی بیرون آمده باشد.

پناهی پیش‌تر نیز زندان را تجربه کرده بود؛ او چند ماهی را در سال ۲۰۱۰ در اوین گذراند. در گفت‌وگویمان یادآور شد که بازجویش در آن زمان از او پرسیده بود چرا چنین فیلم‌هایی می‌سازد. پناهی پاسخ داده بود: «من آن‌چه را در جامعه می‌بینم می‌سازم. مثلاً همین گفت‌وگوی ما، هرچند چهره‌ات را نمی‌بینم، احتمالاً در فیلمی وارد خواهد شد.»

در واقع، همان گفت‌وگو الهام‌بخش صحنه‌ای در فیلم تاکسی (۲۰۱۵) شد؛ فیلمی که پناهی در آن نقش خودش را بازی می‌کند و در قالب رانندهٔ تاکسی با طیفی از مردم جامعه در تهران گفت‌وگو می‌کند. در یکی از صحنه‌ها، پناهی با نسرین ستوده – فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق – دربارهٔ تجربه‌های بازجویی تبادل نظر می‌کند. تاکسی به‌طور کامل در داخل خودرو فیلم‌برداری شد تا از دید مأموران دور بماند و در نهایت خرس طلایی جشنواره برلین را برای او به ارمغان آورد.

پناهی یکی از پرافتخارترین فیلم‌سازان زندهٔ جهان است؛ او جوایز اصلی هر سه جشنواره بزرگ اروپایی را برده است و تنها سه کارگردان دیگر در تاریخ چنین افتخاری داشته‌اند. فیلم یک تصادف ساده نیز در مه گذشته نخل طلای کن را از آن خود کرد. پناهی در سخنرانی هنگام دریافت جایزه گفت: «ایرانی‌ها باید از اختلافاتشان بگذرند تا زودتر به آزادی برسند.» فرانسه این فیلم را به‌عنوان نامزد خود برای جایزهٔ بهترین فیلم بین‌المللی اسکار سال آینده انتخاب کرده است.

پناهی در حالی این شهرت جهانی را به دست آورده که همیشه دربارهٔ ایران و در بستر جامعهٔ ایرانی فیلم ساخته است. بااین‌حال، سال‌هاست آرزوی اقتباس از رمانی از نویسندهٔ ایرانی احمد دهقان را دارد؛ اثری که بخشی از آن در دوران جنگ ایران و عراق می‌گذرد و دربارهٔ بیهودگی جنگ است. به‌دلیل گستردگی داستان، او ناچار خواهد بود فیلم را خارج از ایران بسازد. پناهی تصور می‌کند می‌تواند روایت را طوری بازآفرینی کند که به مکان خاصی اشاره نکند و مفهومی جهانی داشته باشد. او گفت: «همیشه فکر می‌کنم بهترین فیلمم را هنوز نساخته‌ام؛ حس می‌کنم این یکی همان خواهد بود.»

این نخستین سفر پناهی به ایالات متحده از سال ۲۰۰۰ بود و از آن‌چه دید، شگفت‌زده شد. او گفت: «مردم را می‌بینم که آهسته حرف می‌زنند چون فکر می‌کنند کسی ممکن است گوش کند. ترسی در این جامعه می‌بینم که باورم نمی‌شود.» او نگران است که آمریکایی‌ها برای حقوق خود نایستند، چون برخلاف اروپایی‌ها، پشتوانهٔ قوی تأمین اجتماعی ندارند. گفت: «اگر حرف بزنند، اخراجشان می‌کنند.» او نشانه‌های خزندهٔ خودکامگی را می‌شناسد و افزود: «ما در ایران در آینده‌ای زندگی می‌کنیم که شاید دیگران تازه قرار است تجربه‌اش کنند.»

بااین‌حال، پناهی همچنان امیدوار است. او گفت: «رژیم‌های خودکامه ماندنی نیستند. تاریخ این را ثابت کرده است. پس باید نگران آن باشیم که بعد از آن چه می‌آید.» و در پایان گفت: «بی‌امید نمی‌شود فیلم ساخت.»

منبع: اتلانتیک


 چگونه بحران اقلیمی ایران نادیده گرفته می‌شود

ایران و اسرائیل در ماه ژوئن وارد جنگی ۱۲روزه شدند. هرچند در همان ماه آتش‌بس اعلام شد، اما پوشش خبری مربوط به ایران همچنان بر پیامدهای این درگیری و وضعیت پرتنش سیاسی خاورمیانه متمرکز مانده است.

این درحالی است که تهران – شهری با بیش از ۱۰ میلیون نفر جمعیت – با یکی از بدترین کمبودهای آب در دهه‌های اخیر روبه‌روست. سدهای اطراف پایتخت به پایین‌ترین سطح خود در نزدیک به ۷۰ سال گذشته رسیده‌اند. سد کرج – یکی از منابع اصلی تأمین آب تهران – که ظرفیت ذخیره‌سازی آن ۲۵ میلیون مترمکعب است، اکنون ۸۶ درصد خالی است.

در مرکز کشور، شهر اصفهان در حال فرونشست است و زمین، خودروها و عابران را می‌بلعد. فرونشست زمین عمدتاً به‌دلیل برداشت بیش از حد آب‌های زیرزمینی برای کشاورزی رخ می‌دهد؛ بیش از ۹۰ درصد آب مصرفی ایران صرف کشاورزی می‌شود. بسیاری از دریاچه‌های نمادین ایران اکنون به بسترهایی از نمک تبدیل شده‌اند.

با وجود آن‌که در ماه سپتامبر مدارس و جاده‌هایی در تهران به‌دلیل خطر فرونشست تخلیه شدند، پوشش خبری درباره این بحران زیست‌محیطی به‌طرز نگران‌کننده‌ای اندک است.

اوایل امسال، استان‌های جنوبی ایران درگیر طوفان‌های شن و گردوغبار شدند که هزاران نفر را روانه بیمارستان کرد و زیرساخت‌ها را مختل ساخت. با این حال، این رویداد نیز تقریباً هیچ بازتابی در رسانه‌ها نیافت.

تأثیرات زیست‌محیطی جنگ بر ایران نیز در سطح بین‌المللی بسیار کم گزارش شده است.

بر اساس گزارش رسانه‌های داخلی، حملات موشکی اسرائیل به مخازن نفتی نزدیک تهران، ۴۷ هزار تُن گاز گلخانه‌ای در جو این شهر آزاد کرده و موجب آلودگی هوا شده است. به گفته این رسانه‌ها، نشت فاضلاب صنعتی، پساب شهری و سایر انواع آلودگی‌ها از جمله سر و صدا، ارتعاش، تابش و گرما، به سامانه‌های آب سطحی و زیرزمینی، خاک و زیست‌بوم‌های پیرامونی و گسترده‌تر منطقه آسیب زده و زندگی انسان‌ها، حیوانات و گیاهان را تهدید می‌کند.

ماه‌هاست که رسانه‌های بین‌المللی پوشش خبری خود درباره ایران را بر موضوعاتی مانند برنامه هسته‌ای و روابط رو به وخامت این کشور با غرب متمرکز کرده‌اند. آنان درباره جاسوسی، تحریم‌ها، امنیت سایبری و اظهارات مقام‌های ایرانی در خصوص غنی‌سازی اورانیوم و سلاح‌های هسته‌ای گزارش داده‌اند.

این تمرکز جای تعجب ندارد. پژوهشی از مؤسسه رویترز برای دانشگاه آکسفورد نشان داده است که اتاق‌های خبر در هنگام پوشش اخبار خاورمیانه، عمدتاً بر جنگ و درگیری تمرکز دارند. مطالعات دانشگاهی دیگر نیز تأیید می‌کنند که مسائل زیست‌محیطی در اولویت‌های پایین خبرگزاری‌ها قرار دارند.

حتی در داخل ایران نیز رسانه‌ها عمدتاً بر جنگ تمرکز کرده‌اند. در طول درگیری‌ها، رسانه‌های محافظه‌کار وابسته به دولت مانند تسنیم، میزان و کیهان تقریباً به‌طور کامل بر تحولات نظامی و روایت‌های رسمی درباره «دفاع ملی» و «تهدیدات خارجی» تمرکز داشتند.

اما پس از پایان جنگ، برخی از روزنامه‌های ایرانی – به‌ویژه آن‌هایی که خواهان گسترش تدریجی آزادی‌های اجتماعی، سیاسی و مطبوعاتی‌اند – شروع به پوشش اخبار مربوط به خشکسالی و کمبود آب کردند. رسانه‌های محافظه‌کار نیز اکنون تا حدی به این موضوعات می‌پردازند، اما میزان توجهشان به‌مراتب کمتر از رسانه‌های اصلاح‌طلبی مانند شرق است.

امروز خاورمیانه با برخی از بدترین بحران‌های زیست‌محیطی جهان روبه‌روست، از جمله خشکسالی‌ها، سیلاب‌ها و طوفان‌های شن و گردوغبار با پیامدهای گسترده. در استان‌های مختلف ایران، بسیاری از رودخانه‌ها و تالاب‌ها خشک شده‌اند. آلودگی هوا در حال تشدید است و قطع برق زندگی و معیشت مردم را ویران کرده است.

پژوهش من بر این تمرکز دارد که رسانه‌ها چگونه تغییرات اقلیمی را در خاورمیانه و شمال آفریقا، و به‌ویژه در ایران، گزارش می‌دهند.

من همچنین برای سازمان‌های خبری درباره آب و تغییرات اقلیمی می‌نویسم. در جریان این پژوهش دریافته‌ام که مشکلات زیست‌محیطی ایران عمدتاً ناشی از دهه‌ها سوء‌مدیریت دولتی و بهره‌برداری بیش از حد از منابع آب است، از جمله سدسازی افراطی و برداشت بی‌رویه از منابع آب زیرزمینی برای کشاورزی.

حتی در معدود دفعاتی که رسانه‌های بین‌المللی در ماه‌های اخیر بحران آب ایران را پوشش داده‌اند، بخش آغازین گزارش‌ها معمولاً به جنگ گره خورده است. در حالی‌که گزارش درباره جنگ برای افشای هزینه‌های انسانی و مسائل امنیتی ضروری است، اما پوشش زیست‌محیطی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. تغییرات اقلیمی منتظر آتش‌بس نمی‌ماند، و نادیده گرفتن آن به معنای چشم‌پوشی از بحرانی است که همه را درگیر می‌کند.

منبع: conversation


 تنش‌های ایران و اسرائیل در صفحهٔ شطرنج آسیای مرکزی

آتش‌بس میان ایران و اسرائیل که در ماه ژوئن به میانجیگری دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، برقرار شد، ممکن است پایدار نماند. فروپاشی این آتش‌بس بازتابی فراتر از خاورمیانه خواهد داشت. در آسیای مرکزی، تجدید جنگ می‌تواند مسیرهای تجاری حیاتی را مختل کند، پیوندهای اقتصادی را به خطر اندازد و موازنهٔ ژئوپولیتیکی شکنندهٔ منطقه را بر هم زند.

کشورهای آسیای مرکزی در هر جنگی که پای ایران در میان باشد، منافع مستقیمی دارند. در ماه ژوئن، این جمهوری‌های پیشین شوروی به جنگ ایران و اسرائیل — که شامل حملات ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران نیز می‌شد — با دعوت به کاهش تنش واکنش نشان دادند و کوشیدند مانع از سرایت بی‌ثباتی به منطقهٔ خود شوند.

برای ترکمنستان، تنها جمهوری آسیای مرکزی که با ایران مرز مشترک دارد، خطر سرریز بحران بسیار بیشتر بود. با این حال، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان نیز در معرض پیامدهای گسترده‌تر جنگ قرار داشتند. هنگامی که خاورمیانه بیش از پیش در گرداب بحران فرو می‌رفت، هر پنج کشور آسیای مرکزی با دقت و احتیاط روابط خود با ایران، اسرائیل و همچنین چین، روسیه و غرب را مدیریت کردند.

قزاقستان، ترکمنستان و ازبکستان می‌دانند که اتکای صرف به بخش نفت و گاز برای آن‌ها پایدار نخواهد بود؛ از همین رو، مسیرهای تجاری برای سلامت بلندمدت اقتصادشان اهمیتی اساسی دارد. این کشورها می‌کوشند بخش جدایی‌ناپذیری از کریدورهای تجاری مهم باشند و بدین ترتیب، به بازیگرانی محوری در اتصال شرق–غرب و شمال–جنوب بدل شوند. از آن‌جا که همهٔ آن‌ها کشورهایی محصور در خشکی هستند، حفظ روابط با ایران برایشان ارزشی استراتژیک دارد؛ زیرا از طریق ایران به خلیج فارس و در نتیجه به بازارهای جهانی دسترسی می‌یابند.

در این میان، بندر عباس نقش مهمی ایفا می‌کند. اگرچه تحریم‌های غرب و سازمان ملل علیه ایران مانعی برای گسترش پیوندهای اقتصادی با این کشور است، اما دولت‌های آسیای مرکزی همچنان ایران را دروازه‌ای حیاتی برای رشد بلندمدت اقتصادی خود می‌بینند.

ردپای فرهنگی ایران در آسیای مرکزی

نفوذ ایران در آسیای مرکزی بر قرن‌ها تاریخ، زبان و فرهنگ مشترک استوار است. تهران از این میراث تمدنی برای جای دادن این منطقه در حوزهٔ نفوذ خود بهره می‌گیرد. این موضوع به‌ویژه در تاجیکستان، تنها کشور فارسی‌زبان آسیای مرکزی، آشکارتر از هر جای دیگر است؛ جایی که پیوندهای زبانی و فرهنگی پایه‌های قدرت نرم ایران را شکل می‌دهد.

دکتر شیرین هانتر، پژوهشگر افتخاری مرکز فهم مسلمان–مسیحی در دانشگاه جورج‌تاون و دیپلمات پیشین ایران، می‌گوید: «تا پیش از روسی‌سازی در قرن نوزدهم و شوروی‌سازی در قرن بیستم، زبان فارسی و سنت‌های ادبی آن در سراسر منطقه رواج داشت. این میراث هنوز هم منبعی از کشش فرهنگی به‌سوی ایران است، به‌ویژه در تاجیکستان و ازبکستان، که جمعیت بزرگی از تاجیک‌ها دارند و زبان‌شان به‌شدت تحت‌تأثیر فارسی است.»

اما ایدئولوژی اسلام‌گرای حکومت ایران موجب بروز مشکلاتی میان تهران و جمهوری‌های آسیای مرکزی شده است و ناکامی جمهوری اسلامی در بهره‌گیری مؤثر از اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی را آشکار می‌سازد. این وضعیت در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ به تنش‌هایی جدی میان ایران و دولت‌های سکولار منطقه انجامید؛ به‌ویژه هنگامی که این کشورها با تهدید تروریسم جهادی روبه‌رو بودند.

برای مثال، ازبکستان در اواخر دههٔ ۱۹۹۰ و اوایل دههٔ ۲۰۰۰ شاهد بمب‌گذاری‌ها و حملات گروه‌های افراطی بود. در تاجیکستان، حمایت گذشتهٔ ایران از حزب «رنسانس اسلامی» روابط دو کشور را تیره کرد و در اواسط دههٔ ۲۰۱۰، دوشنبه نهادهای فرهنگی ایران را در خاک خود تعطیل کرد.

گرچه روابط دوشنبه و تهران تا پایان دههٔ گذشته رو به بهبود گذاشت، آن اختلاف نشان داد که نفوذ ایران — که زمانی بر پایهٔ میراث فرهنگی و زبانی مشترک بود — اکنون از دریچهٔ بی‌اعتمادی ایدئولوژیک و نگرانی ژئوپولیتیکی نگریسته می‌شود. افزون بر این، شکاف ترکی–فارسی نیز مانع دیگری در گسترش روابط ایران با چهار کشور ترک‌زبان منطقه است.

دکتر سانات کوشکومبایف، پژوهشگر ارشد مؤسسهٔ مطالعات راهبردی قزاقستان، در گفت‌وگو با نویسندهٔ مقاله توضیح می‌دهد: «میراث اسلامی مشترک و قرن‌ها نفوذ فرهنگی ایران در آسیای مرکزی زمینه‌ای مساعد برای روابط قزاقستان و ایران فراهم کرده است. این عوامل به درک متقابل انسانی کمک می‌کند و تعاملات دیپلماتیک را تسهیل می‌سازد. قزاقستان احترام عمیقی برای تاریخ و فرهنگ غنی ایران قائل است. بااین‌حال، مذهب و فرهنگ عوامل تعیین‌کننده در سیاست خارجی قزاقستانِ سکولار نیستند.»

او افزود: «روابط آستانه با تهران بر پایهٔ همبستگی دینی بنا نشده است (زیرا اسلام سنی قزاقستان تفاوت زیادی با تشیع ایران دارد)، بلکه بر محاسبه‌ هوشیارانهٔ اقتصادی و ژئوپولیتیکی استوار است. همگرایی فرهنگی ابزار مفیدی برای قدرت نرم و دیپلماسی است، اما اولویت‌ها همچنان امنیت و منافع اقتصادی متقابل باقی می‌مانند.»

کشورهای آسیای مرکزی همچنان همان پیامی را به تهران می‌فرستند که در دههٔ ۱۹۹۰ ارسال می‌کردند: آن‌ها هیچ تمایلی به الگوی سیاسی جمهوری اسلامی ندارند. به بیان دیگر، از نظر سیاسی، ایران را شریک مطلوبی نمی‌دانند. بااین‌حال، این کشورها همچنان مایل‌اند از ایران به‌عنوان مسیر ترانزیتی برای تجارت شرق–غرب استفاده کنند. به گفتهٔ بروس پنیه، عضو مرکز پژوهشی توران و عضو هیئت‌مدیرهٔ مرکز سیاست خزر، از این نظر کشورهای آسیای مرکزی اکنون به تهران نزدیک‌تر از هر زمان دیگر هستند.

در نهایت، هرچند جمهوری‌های آسیای مرکزی برای ایران به‌عنوان گذرگاه تجاری ارزش قائل‌اند و خواهان روابطی بدون تنش با تهران‌اند، اما نمی‌خواهند درگیری‌های جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل به قلمروشان کشیده شود.

پنیه می‌گوید: «این کشورها نمی‌خواهند با دیدگاه سیاسی ایران نسبت به جهان همراه شوند یا در مناقشات ایران با دیگر کشورها، طرف آن را بگیرند. آن‌ها نمی‌خواهند با هیچ‌کس دشمنی کنند، حتی با ایران؛ اما کاملاً آگاه‌اند که نزدیکی بیش از حد به تهران ممکن است روابط‌شان با شرکای دیگر، از جمله کشورهای غربی — که منابع مالی بسیار بیشتری برای سرمایه‌گذاری در آسیای مرکزی دارند — را به خطر اندازد. این واقعیت بخشی از معادلهٔ روابط‌شان با ایران است.»

در عین حال، این کشورها روابط نزدیکی با روسیه دارند و پیوند مسکو با تهران زمینه‌ای برای حضور ایران در آسیای مرکزی فراهم کرده است. بااین‌حال، چون روسیه درگیر جنگ اوکراین است و با فشار اتحادیهٔ اروپا و ناتو در این منطقه روبه‌روست، نفوذش دیگر مانند گذشته نیست. هرچند ایران در معماری امنیتی آسیای مرکزی بازیگر عمده‌ای نیست، اما طبق گفتهٔ پنیه، یک استثنا وجود دارد: مقابله با شاخهٔ خراسان داعش در افغانستان، گروهی که چشم به آسیای مرکزی دوخته است.

نقش پنهان اسرائیل در محاسبات راهبردی آسیای مرکزی

هر پنج کشور آسیای مرکزی روابط دیپلماتیک با اسرائیل دارند. قزاقستان و ازبکستان در سطح سفارتخانه و تبادل سفیر، و قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان از طریق بخش‌های حافظ منافع در سفارتخانه‌های کشورهای همسایه. یکی از نگرانی‌های دیرینهٔ ایران این است که اسرائیل در آینده از این روابط برای مقابله با ایران از شرق بهره گیرد. تهران به‌ویژه از فعالیت‌های جاسوسی احتمالی اسرائیل در ترکمنستان — که مرزی ۱۱۴۷ کیلومتری با ایران دارد — نگران است.

با این حال، برخلاف آذربایجان، کشورهای آسیای مرکزی اجازه نداده‌اند سرزمین‌شان برای اهداف اسرائیل علیه ایران به‌کار رود. این جمهوری‌ها می‌کوشند روابط خود با ایران و اسرائیل را بر اساس منافع ملی و واقع‌گرایی سیاسی متوازن نگه دارند.

در طول جنگ اسرائیل در غزه، کشورهای آسیای مرکزی در سازمان ملل متحد هم‌سو با اکثر کشورهای مسلمان و جنوب جهانی، اقدامات اسرائیل علیه فلسطینیان را محکوم کردند. برای نمونه، ازبکستان به قطعنامهٔ مجمع عمومی سازمان ملل رأی داد که خواستار عقب‌نشینی اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی از سال ۱۹۶۷ بود؛ دو ماه بعد، قزاقستان و قرقیزستان به ابتکار ترکیه برای اعمال تحریم جهانی تسلیحاتی علیه اسرائیل پیوستند. بااین‌حال، این اقدامات عمدتاً نمادین بودند و هیچ‌یک از این کشورها سفیر اسرائیل را اخراج نکردند، روابط را کاهش ندادند یا تحریم اقتصادی علیه اسرائیل اعمال نکردند.

آیگریم تورگونبایوا، روزنامه‌نگار مستقر در بیشکک، می‌گوید روابط قرقیزستان با اسرائیل «رسمی اما محدود» است. او توضیح می‌دهد: «بیشکک با هر دو کشور اسرائیل و ایران درگیر تعامل دیپلماتیک است، بدون آن‌که جانب هیچ‌کدام را بگیرد. سیاست قرقیزستان در قبال ایران و اسرائیل بر پایهٔ عمل‌گرایی و حفظ روابط سازنده با همهٔ شرکا بنا شده است.»

روابط قزاقستان با اسرائیل حول محور فناوری، کشاورزی و پزشکی می‌چرخد. دکتر کوشکومبایف در گفت‌وگویی دیگر گفت: «نوآوری‌های اسرائیلی به قزاقستان کمک می‌کند تا اقتصاد خود را مدرن کند. بااین‌حال، آستانه هرگز اجازه نمی‌دهد این روابط به بهای از دست دادن پیوندهایش با ایران تمام شود، چرا که ایران برای اقتصاد قزاقستان از نظر حمل‌ونقل و لجستیک — به‌ویژه در چارچوب کریدور بین‌المللی شمال–جنوب — و همچنین تجارت غلات و فلزات و همکاری با کشورهای حوزهٔ خزر اهمیت حیاتی دارد.»

او افزود: «قزاقستان به دنبال جلب رضایت هیچ طرفی نیست. رویکرد آستانه تعامل عمل‌گرایانه بر اساس اصل “هم این و هم آن” است، نه “یا این یا آن”. در این راهبرد، منافع به‌روشنی تعریف شده‌اند: جغرافیا و ترانزیت با ایران، و نوآوری و فناوری با اسرائیل. این رویکرد عمل‌گرایانه به قزاقستان اجازه می‌دهد روابط مثبتی با هر دو کشور حفظ کند، بی‌آن‌که ناگزیر به انتخاب یکی بر دیگری باشد.»

افکار عمومی دربارهٔ ایران و اسرائیل

نگرش عمومی نسبت به ایران و اسرائیل در سراسر آسیای مرکزی یکدست نیست؛ بلکه متناسب با فرهنگ و تجربهٔ تاریخی هر کشور تفاوت دارد. برای مثال، تاجیکستان به‌سبب زبان و میراث ادبی و فرهنگی مشترک، احساس نزدیکی بیشتری به ایران دارد. این پیوند تاریخی سبب شده بخش‌هایی از جامعهٔ تاجیک نسبت به تهران در منازعاتش با اسرائیل همدلی بیشتری نشان دهند، هرچند روابط سیاسی دو کشور گاه پرتنش بوده است.

در مقابل، در دیگر جمهوری‌های آسیای مرکزی که چنین پیوندهایی وجود ندارد، ایران جایگاه حاشیه‌ای‌تری در ذهن مردم دارد و افکار عمومی بیش از آن‌که بر مبانی ایدئولوژیک یا مذهبی استوار باشد، بر نگرانی‌های عملی و اولویت‌های داخلی متمرکز است.

در قرقیزستان، مانند بیشتر کشورهای مسلمان و جنوب جهانی، حمایت مردمی گسترده‌ای از آرمان فلسطین وجود دارد؛ اما بیشتر شهروندان نسبت به پیچیدگی‌های مناقشهٔ ایران و اسرائیل بی‌تفاوت‌اند و آن را دور از زندگی روزمرهٔ خود می‌بینند.

در قزاقستان، افکار عمومی به‌طور کلی از سیاست خارجی متوازن و غیردخالت‌جویانهٔ دولت حمایت می‌کند. بیشتر شهروندان ثبات منطقه‌ای را برای توسعه و انسجام داخلی کشور حیاتی می‌دانند. عمل‌گرایی محتاطانهٔ آستانه خواهان حل‌وفصل سیاسی و دیپلماتیک مناقشهٔ ایران و اسرائیل است. این رویکرد که بر بی‌طرفی و حفظ صلح تأکید دارد، با احساس عمومی جامعهٔ قزاقستان هم‌خوانی دارد.

در مجموع، این دیدگاه‌های عمومی نشان می‌دهد که نگرش آسیای مرکزی نسبت به دینامیک‌های تنش ایران و اسرائیل، گرچه از عوامل فرهنگی و مذهبی تأثیر می‌پذیرد، اما در نهایت محاسبات عملی — از ثبات داخلی تا اهداف توسعهٔ ملی — چارچوب رفتار سیاسی و اجتماعی این کشورها را شکل می‌دهد.

آسیای مرکزی: گرفتار میان درگیری و اتصال

اگر درگیری‌ها از سر گرفته شود، پیامدهای آن برای آسیای مرکزی عمیق خواهد بود. تجدید رویارویی میان تهران و اورشلیم می‌تواند به‌سرعت به شعله‌ور شدن بحران منطقه‌ای گسترده‌تری بینجامد و موجب نگرانی جدی سیاست‌گذاران در همهٔ جمهوری‌های آسیای مرکزی شود.

مقامات این پنج کشورِ پیشین شوروی به‌خوبی می‌دانند که فروپاشی آرامش شکننده، هزینه‌های ژئوپولیتیکی و اقتصادی سنگینی خواهد داشت؛ از اختلال در مسیرهای تجاری و تضعیف پیوندهای دیپلماتیک گرفته تا افزایش ناامنی در کریدورهای لجستیکی که ستون فقرات اقتصادشان را تشکیل می‌دهد.

خطر تنها اقتصادی نیست. قتل خاخام زوی کوگان در نوامبر ۲۰۲۴ — که گفته می‌شود عاملانش اتباع ازبکستان در امارات متحدهٔ عربی بوده‌اند — توجه‌ها را به توان احتمالی ایران برای بسیج «نیروهای نیابتی» در آسیای مرکزی جلب کرد. در صورت ازسرگیری جنگ ایران و اسرائیل، این نگرانی‌ها دوباره زنده می‌شود: آسیای مرکزی ممکن است به صحنهٔ عملیات شبه‌نظامیان تبدیل گردد و در چرخهٔ بحران خاورمیانه گرفتار شود.

اگر ایران و اسرائیل دوباره وارد جنگ شوند، پنج جمهوری آسیای مرکزی نه‌تنها با پیامدهای اقتصادی، بلکه با خطر افزایش درگیری و بی‌ثباتی روبه‌رو خواهند شد. این کشورها برای حفظ بی‌طرفی، تنوع‌بخشی به روابط و ترویج پیوندهای منطقه‌ای بسیار تلاش کرده‌اند. پاسداری از این دستاوردها مستلزم توازن‌سنجی دقیقی است که منافع ملی را در برابر شوک‌های خارجی حفظ کند. در صحنهٔ ژئوپولیتیکی پرتلاطم امروز، ثبات آیندهٔ آن‌ها وابسته به توان‌شان در حفظ فاصلهٔ برابر از رقابت قدرت‌های بزرگ و رویارویی‌های منطقه‌ای است.

منبع: نشنال اینترست


نظر شما