خدا آدمی را هم در ابعاد جسمانی و هم در ابعاد روحی مانند دانش، عاطفه، به فعلیت درآوردن توانمندی ها و... نیازمند هم نوعان خود آفرید؛ بنابراین انسان به عنوان موجودی فعال و اجتماعی، در اجتماعات کوچک و بزرگ وارد می شود، در کنار دیگران قرار گرفته، با آنان رابطه برقرار می کند.

 جامعه ای که آدمی در سایه آن زندگی می کند، غالباً نمی تواند همه نیازمندی ها و خواسته های او را برآورده سازد؛ از این رو انسان تلاش می کند تا در کنار دیگران و در واحدهای اجتماعی کوچک تر قرار گیرد؛ این واحدها گروه خوانده می شود.

مفهوم گروه از این جهت با مفهوم جمع تفاوت دارد که اولی دارای انسجام و دوام نسبی است و دومی فاقد آن.

-جمع پدیده ای اتفاقی، ناخوداگاه و بدون برنامه ریزی قبلی است، مانند جمعی که به منظور دیدن یک منظره یا یک حادثه خوشایند یا ناخوشایند همچون حریق، به وجود می آید.

-جمع به سرعت از بین می رود و افراد آن همانگونه که به طور ناگهانی فراهم می آیند، به ناگهان نیز پراکنده می شوند؛ چنین پدیده ای را غوغاییان نیز می نامند؛ پدیده ای که جز ضرر و تخریب چیزی به دنبال ندارد و پراکنده شدن برای اعضای آن مفید تر است، چرا که افراد پس از پراکنده شدن، هریک به کار خود می پردازند.

-جمع بر خلاف اعضای گروه، هم سنخ و متجانس نیست، زیرا جمع به شکل ناگهانی و بدون هدف و برنامه ریزی قبلی به وجود می آید، اما اعضای گروه بر اساس اهداف مشترک و آگاهانه در کنار یکدیگر قرار می گیرند.

-جمع غالباً تحت تأثیر احساسات شدید قرار می گیرد، بدون اینکه به عواقب آن بیندیشد؛ بنابراین سلطه عاطفه های سرکش و یکسونگری در فکر و عمل، فرد را در جمع ذوب و هضم می کند. بیشتر دیکتاتورها به منظور سوق دادن مردم به سوی اهداف ناصواب خویش، از این مسأله سوء استفاده می کنند.

اسلام به تعقل فرا می خواند

متابعت از عقل برای آدمی امری ضروری است، حتی اگر سختی هایی زودهنگام و محرومیت هایی موقتی به همراه داشته باشد و اجتناب از کشیده شدن به سوی عواطف و احساسات بر انسان لازم است، حتی اگر حاصل آن شیرینی و غروری کوتاه مدت باشد. اسلام هشدار می دهد که مبادا مسلمانان دست از تعقل کشیده و به احساسات تن دهند؛ بلکه بر تعقل و هرآنچه مقتضای موازین عقلی است دعوت می کند. امام علی علیه السلام می فرماید« از عقلت تو را همین بس که بیراهه گمراهی ات را، از شاهراه راه یافتگی ات به تو بازشناساند».

انسجام اعضای گروه

همانگونه که گفته شد یک گروه از اعضایی تشکیل می شود که به نبال هدف ویژه ای هستند و علاوه بر این دوام، اندیشه و شیوه خاص اقدام نیز، از مختصات دیگر گروه است.

سنخیت میان افراد گروه آنگاه پررنگ تر می شود و کارایی گروه آنگاه افزایش می یابد که در مقابل آن، گروهی رقیب وجود داشته باشد؛ چون رقابت از نیرومندترین عوامل پیشرفت آدمی است، زیرا سرشت انسان به گونه ای سامان یافته که برتری دیگری را برخود بر نمی تابد و اگر از وجود چنین تفوقی آگاه شود، یا احتمال وجود آن را بدهد، بر کارایی خویش می افزاید و بر خویشتن سخت می گیرد تا کسی بر او پیشی نگیرد.

بنابراین گروهها نیازمند دو امر هستند:

-فلسفه ای که همگی اعضای گروه زیر لوای آن جمع شوند، تا آن فلسفه شیوه زیست اجتماعی آنان شود.

-احساسات پرحرارات که آنان را به حرکت درآورد و محرکی برای پیشرفتشان باشد.

تأثیر گروه بر اعضا

گروهها غالباً به چهار صورت در اعضای خود مؤثر افتاده، تغییرشان می دهند:

-فروریزی فردیت و خودمحوری در آنها؛

-ذوب شدن فرد در گروه: به این ترتیب فرد در عملکرد خویش ملاحظات و منافع شخصی را ملاک عمل قرار نمی دهد و رخداد این تأثیر سبب می شود که وی عمل خود را با مصالح جامعه و در راستای آن وفق دهد.

-احساس ارزشمندی؛

-ایجاد یک احساس امنیت بی سابقه برای فرد که قبل از پیوستن به گروه برایش رخ نداده بود، زیرا آدمی پیش از پیوستن به گروه احساس غربت و تنهایی می کند، اما چون گروه به ضمانت های لازم برای حمایت از اعضای خویش در برابر حوادث گوناگون همچون فقر و بیماری مجهز است و نیز قادر به براورده کردن نیازهایش می باشد، پیوستگان به آن احساس امنیت می کنند و هرچه گروه نیرومندتر باشد، این احساس امنیت عمیق تر می شود.

در کنار تمام موارد فوق، چیزی که نیاز به یادآوری ندارد آن است که فرد با عضویت در یک تشکل، تجارب عملی فراوانی از گروه می آموزد که آموختنشان برای افراد به تنهایی میسر نیست. تمدن پیش از آنکه پدیده ای علمی و نظری باشد، ماهیتی عملی دارد و این اجتماع و زندگی اجتماعی است که تمدن را پدید می آورد.

عوامل نیرومندی گروه

نیرومندی جامعه و قوّت رشته پیوند آن، حاصل امور ذیل است:

-هدفی که گروه در سر می پروراند: هرچه هدف یک گروه متعالی تر باشد، اعضای گروه بدان ملتزم تر می شوند و این امر پیوستگی اعضا را به گروه محکم تر و عمر گروه را دیرپاتر می کند. بسیار تفاوت است میان گروهی که هدفش را نجات مسلمین قرار دهد و گروه دیگری که زیباسازی شهر را دنبال می کند.

-سرپرستی گروه: هرگاه رهبری به افرادی واگذار شود که از نظر شخصیتی و فکری دارای قدرت و توانمندی بیشتری هستند، استمرار و دوام گروه افزایش می یابد.

-اطاعت از رهبری گروه: هرچه اعضای گروه از اطاعت پذیری بیشتری در قبال رهبر برخوردار باشند، گروه بیشتر و بهتر به حرکت خویش ادامه می دهد؛ از اینجاست که یکی از شرایط اسلام شنیدن و اطاعت کردن است، البته منظور تقلید کورکورانه نیست بلکه منظور آن است که هرگاه درستی و راستی معلوم شد و آگاهانه درک گردید، از آن پس باید در آن مسیر مطیع بود.

-نظم دقیق و صحیح: هرگاه گروه دارای نظمی دقیق تر بوده و از اعضای سالم تر بیشتری برخوردار باشد، توانمندی و دوام آن افزونتر خواهد بود؛ زیرا نظم هرچه را در جای مناسبش قرار می دهد، شرح وظایف را به گونه ای مشخص می کند و از هم تفکیک می نماید که بر دوش گرفتن آن آسان تر می شود و در نتیجه حیات گروه دوام بیشتری می یابد.

-نظارت دائمی و دقیق: نظارت دائمی و دقیق بر همه شئون مربوط به عملکرد رهبری گروه و اعضا به منظور کاستن از دامنه خطاها، از جمله اقدامات ضروری است؛ زیرا این شیوه به اعضای گروه دلگرمی می بخشد و این دلگرمی اعضا را برای فعالیت بیشتر و شتابگیر تشویق می کند. در مقابل خطاهای فراوان موجب دلسردی و پراکندگی آنان می شود و این پیامد، ضریب عملکرد گروه را پایین می آورد.

-رایزنی و مشورت: این ویژگی هرچه در یک گروه نیرومندتر گردد بر استواری آن می افزاید، درحالیکه دیکتاتوری، خودمحوری و خودکامگی باعث پراکندگی دل ها و ناامیدی شده، نابودی گروه را به دنبال خواهد داشت.

برگرفته از کتاب اسلام و جامعه نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

 

نظر شما