twitter share facebook share ۱۳۹۴ بهمن ۱۴ 1777

اگر یکی از افراد جامعه بخواهد بر خلاف مسیر جامعه حرکت کند، با یکی از دو واکنش متفاوت زیر روبرو می شود:

  1.  اگر سرکشی و مخالفت فرد مقطعی و گذرا باشد، جامعه اعتنایی بدان نمی کند و واکنش تندی نشان نمی دهد.
  2.  اگر مخالفت مستمر و پیوسته باشد، جامعه چنین فردی را منحرف می نامد.

انحراف، تقدیر الهی نیست

گروهی از مسلمانان که تاریخ، آنها را جزو اطرافیان خلفا به شمار آورده است، انحراف را امری مقدر و حتمی و قضا و قدری ناگزیر می دانستند و معتقد بودند که در هر آنچه مشمول قضا و قدر باشد تغییری رخ نخواهد داد. اینان برای دفاع از عقیده خود به برخی از آیات و روایات استناد می کردند. این دفاع آنگاه جدی تر می شد که منحرف به طبقه حاکم منسوب می بود. از جمله عوامل پدید آمدن چنین ایده ای قفل شدن اذهان گروهی از عالمان اهل سنت بر تفسیری غلط از این حقیقت مسلم بود که آینده، تنها در دست خداست و تغییر دادن آن از آنچه مکتوب و مقدر شده ناممکن است.

متأسفانه بسیاری از عقب افتادگی های مسلمانان به چنین تفکری مستند است. اندیشه ای که دست مسلمانان را از برنامه ریزی برای آینده بسته است و آنان نیز با کمال میل بدان تن داده اند. اسلام راستین در نقطه مقابل این تفکر، به دوراندیشی و تلاش بی پایان برای فراهم کردن زاد و توشه فرمان داده و بدان تشویق کرده است. خدای متعال در آیه ای چنین می فرماید:« و هرچه در توان دارید برای مقابله با دشمنان آماده سازید».

انحراف حاکمان

چیزی نمی تواند مانع انحراف حاکمان شود، زیرا آنان مشروعیت حاکمیت خود را از یکی از دو منبع زیر می دانند:

  1.  وراثت؛ خلفای اموی و عباسی به غیر از فرد اول سلسله، همگی با استفاده از این روش به خلافت رسیدند. اکنون نیز حکومت های برخی از کشورهای اسلامی برای خود چنین مشروعیتی قائلند.
  2. کودتا؛ کسی که می توانسته سلاح و نیرویی جمع آوری کند، علیه حکومت وقت قیام می کرد و آنگاه که پیروز و بر امور چیره می شد، برای خود مشروعیتی دست و پا می کرد.

روشن است که اگر مبنای مشروعیت، وراثت یا اسلحه گردد، آنگاه نتیجه، آن می شود که حکومت به دست منحرفان افتاده و آنان هرچه می خواهند می کنند.

اما منبع دیگری که برای مشروعیت وجود دارد، همان چیزی است که اسلام آن را گفته است و عقل نیز به سوی آن اشاره دارد و آن حاکمیت انتخابی افراد صاحب صلاحیت است. در چنین حکومتی حاکم به محض اینکه یکی و یا بخشی از شایستگی های لازم را از دست دهد، عزل می گردد. از جمله این شایستگی ها شوراست. خدای سبحان دراین باره می فرماید:« و کارشان با مشورت است».

واکنش جامعه به انحراف

انحراف یک شخصیت به هر دلیل که روی دهد از دو حال خارج نیست:

الف. یا انحرافی است سازگار با جامعه، یعنی جامعه به انحراف آن معتقد است ولی چاره ای جز تن در دادن به آن نمی بیند و نهایت کاری که می کند قانونمند کردن آن است، زیرا می داند که تعیین چارچوب برای کارهای انحرافی و محدود کردن زمانی و مکانی آنها، بهتر از به حال خویش رها کردن آن است. مانند اعتیادهایی از قبیل اعتیاد به شرب خمر و استعمال مواد مخدر.

ب. گاه انحراف به وجود آمده با جامعه ناسازگار می شود. در این حال جامعه در مقابل کجروی ها می ایستد و از بروز آن جلوگیری می کند، یا در صورت بروز به اصلاح آن می پردازد، خواه این انحراف از نظر شخص منحرف نیز انحراف به حساب آید، یا شخص منحرف به انحراف رفتار خود معتقد نباشد.

عوامل انحراف

انحراف دو ریشه دارد:

-گاه زمینه ارثی دارد؛ یعنی انحراف والدین را فرزندان به ارث می برند، زیرا فرزند عصاره وجودی والدین خویش است. لکن باید توجه نمود که وراثت تنها زمینه و امر اقتضایی است، نه علت تامه انحراف.

انحراف ارثی، در یک جامعه منحرف نیرومندتر می شود، در غیر اینصورت ثابت باقی می ماند و اگر جامعه صالح باشد از ابعاد آن کاسته خواهد شد و گاه به کلی از بین خواهد رفت.

-گاه انحراف امری عارضی است که خود بر دو گونه است:

الف. گاه انحراف عارضی بر اثر رنجی است که منحرف در دوران کودکی متحمل شده؛ مثلا در کودکی مورد تحقیر قرار گرفته، یا بیش از حد معمول لوس و نازپرورده بار آمده، یا از جامعه دور نگاه داشته شده و یا در جامعه ای بد رشد یافته است. این امور به خاطر عقده حقارت، سستی ، تنبلی یا نشاط های انحرافی که به بار می آورند، فرزندان را در معرض انحراف قرار می دهند. روح نیز مانند جسم است؛ همانگونه که اگر کودکی از غذاهای گوناگون و مفید و موقعیت های طبیعی پرورش محروم باشد، سلامت جسمی اش رو به کاستی می گذارد، روح نیز اگر در فضایی نامناسب رشد کند، سلامتی اش را از دست می دهد و رو به انحراف می گذارد.

ب. گاه انحراف عارضی به سبب ناسازگاری موقعیت های زندگی است. موقعیت هایی همچون فقر، ناکامی و شکست در زندگی، زندان و سایر بلاها. به خصوص اگر کسی برای رهایی از خفقان بخواهد بگرید، سفر برود، ورزش کند یا کاری انجام دهد که روح را از عواطف و خاطرات سیاه پاک کند، اما منع شود، در چنین صورتی این مسأله تشدید می شود.

نقش جامعه در اعتدال یا انحراف افراد

هرچه جامعه بسته تر باشد برای رشد انحرافات از موقعیت مناسب تری برخوردار است و از سوی دیگر، هرچه آزادتر باشد برای رشد درستی و درستکاری زمینه مناسب تری فراهم می کند. هرچه جامعه بیشتر بر مبنای رفع نیازمندی ها و فراهم آوری سازو برگ زندگی آحاد خود شکل بگیرد، در برابر تکوین انحرافات مصونیت بیشتری می یابد و در شرایط معکوس اجتماعی، عکس این نتیجه به دست می آید. از این روست که اسلام بر ارضای نیازمندی های جسمی به فراوانی تأکید می کند و هرگز مایل به سرکوب آنها نیست. در حدیثی از رسول اکرم آمده است که:« بدنت بر تو حقی دارد».

برخی جامعه شناسان عوامل انحراف در شخصیت افراد را سه عامل اساسی می دانند:

  1. انحراف و ناراستی خانواده
  2. محرومیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی
  3. تناقضات اجتماعی

-خانواده و انحراف شخصیت

انحراف و ناراستی در خانواده به معنای نبود سلامتی و امنیت برای تربیت فرزندان است. فقدان سلامتی و امنیت در خانواده یا به سبب خفقان و سرکوب در محیط خانه است، یا محصول درگیری های خانوادگی و یا ابراز عواطف افراطی والدین نسبت به فرزندان می باشد. همگی این موارد ناراستی و انحرافات روانی در پی دارند. مثلا جامعه شناسان گفته اند: علت فراوانی انحرافات روانی میان ایرلندی ها به سختگیری والدین در تربیت فرزندان خود مرتبط است و در میان یهودیان بر اثر مهرورزی بیش از حدی است که مادران در حق فرزنداشان روا می دارند.

در بسیاری از کشورهای غربی فرزندان در اوان بلوغ با خواسته های متناقضی از سوی خانواده مواجه می شوند. مثلا پدران از فرزندان بالغ خود می خواهند که زندگی اقتصادی و حتی جنسی مستقلی را آغاز کنند و از سوی دیگر می خواهند که فرزندان، ارتباط خود را با خانواده حفظ کنند و از بزرگان خانه اطاعت نمایند. در چنین حالتی طبیعی است که میان استقلال و عدم استقلال تناقض ایجاد می شود.

-نقش محرومیت در ایجاد انحراف

محرومیت نقش بزرگی در تکوین انحرافات ایفا می کند و این تأثیر در دو بعد صورت می گیرد:

الف. کاستی و نقص در سیستم های حیاتی بدن، خواه این کاستی بر اثر سوء تغذیه باشد، خواه پیامد محافظت نشدن در برابر عوامل محیطی همچون سرما و گرما و یا نکات بهداشتی.

ب. ایجاد اختلال در بعد روحی و روانی انسان که از اختلال جسمی نشأت می گیرد. لذا مشاهده می کنیم که در کشورهای گرفتار اختلافات طبقاتی، طبقه فقیر به بیماری های روانی و ناهنجاری های رفتاری گرفتار می شوند که نمونه آن را در طبقه ثروتمند جامعه کمتر می یابیم.

-نقش تناقضات اجتماعی در ایجاد انحرافات

تناقضات اجتماعی عامل دیگر انحراف است؛ زیرا آنگاه که فرد در میان دو جریان متضاد قرار می گیرد، دچار گسست شخصیت می شود که این گسست او را به وادی ناهنجاری می کشاند؛ مانند زمانی که جامعه در چنگال های دو فرهنگ سنتی و مدرن واقع شود یا فرد دچار تضاد فرهنگی گردد.

لذا می بینیم که پس از هجوم فرهنگ بیگانه به کشورهای اسلامی این کشورها دچار ناهنجاری های فراوانی شده اند. کسانی به دام اعتیاد به الکل گرفتار شده اند که همسان های آنها در کشورهای غربی آنگونه به الکل اعتیاد نمی یابند و کسانی هم پیدا شده اند که در طهارت و نجاست به حد وسواس رسیده اند و تا حدی افراط می کنند که اسلام بدان رضایت نمی دهد.

برگرفته از کتاب اسلام و جامعه نوشته آیت الله سید محمد شیرازی

 

messages.comments