twitter share facebook share ۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۸ 1002

در ادوار مختلف تاریخ همیشه پیوند تنگاتنگ اما با ویژگی های متفاوتی بین نهاد حوزه یا روحانیت و دولت در ایران وجود داشته است؛ اما از دوره قاجار و جنگ های ایران و روس به بعد شاهد نوسان دائمی در این رابطه هستیم. اواخر سال های پادشاهی محمدشاه و کل دوره ناصری تلاشی است تا رابطه نهاد مذهب و دولت از نوعی انفکاک برخوردار شود و این روشنفکران هستند که عمده رهبری فکری-سیاسی جامعه را به عهده دارند. از سال های انقلاب یا جنبش تنباکو به بعد، باز شاهد بازگشت روحانیت و رهبران مذهبی به سیاست هستیم و به همین دلیل هم رهبری جنبش مشروطه دست روحانیت است؛ اما باز از دوره پهلوی یا کمی قبل از دوره پهلوی موازنه به هم می خورد و روشنفکران هستند که بیشتر با دولت همسو هستند. در تحولات انقلاب اسلامی و بعد از آن دوباره این نهاد مذهب هست که با دولت پیوندی پیدا کرده است.

وقتی این کرونولوژی و تحولات پیاپی تاریخی را نگاه می کنیم به این نتیجه می رسیم که پیوند روحانیت با دولت و همین طور پیوند روشنفکران با دولت هیچ گاه دائمی نبوده است و به تناسب توان روشنفکران یا توان تدبیر قوه عاقله ی حوزه های علمیه بستگی داشته است. معنی این نتیجه این است که هیچ چیزی ابدی و دائمی نیست؛ اینکه بگوییم که امروز این پیوند هست فردا هم چنین خواهد بود خیلی روشن نیست.

جهان سیاست هر روز کم یا بیش در حال دموکراتیک شدن است؛ بنابراین حتی مخالفان دموکراسی نیز مجبورند از منطق دموکراسی حرکت و حمایت کنند. مثلا امروز در ایران کسی نیست که اصل ریاست جمهوری یا اصل انتخابات را علنا نفی کند هر چند که در نظر چنین دیدگاه هایی هست، اما چنین شخصیت هایی اگر بخواهند وارد عمل سیاسی شوند مجبورند بر اساس روند انتخابات حرکت کنند.

نکته دیگر اینکه کسب رضایت مردم و دولت هیچگاه کاملا امکانپذیر نیست به همین دلیل سیاست در هیچ جای دنیا ثبات طولانی ندارد، بلکه یا میل به چپ یا میل به راست پیدا می کند. در چنین شرایطی نهادهای سنتی باید خود را به دفاع از اصل دولت یا اصل امر سیاسی که نباید مخالف شریعت باشد محدود کنند و اگر از این مرز عبور کرده، وارد مناقشات سیاسی شوند در این صورت کلیت خود را دچار تنش های اساسی خواهند کرد. بنابراین بهترین حالت برای نهاد روحانیت این است که از کلیت یک سیستم دفاع کنند و نگذارند این کلیت به هم بخورد مثلا در اروپا از اصل دموکراسی و از اصل خدمات رسانی به مردم دفاع می کنند از جمله اینکه دولت باید به دنبال صلح و آرامش و امنیت جامعه باشد

در ایران هم اصل جمهوری اسلامی، اصل ولایت فقیه، اصل اینکه دولت نباید به کارهای خلاف شرع متمایل شود، از مسائلی است که حوزه می تواند مورد حمایت قرار دهد و مناقشات صغروی را به جریان های دیگر واگذار کند. در این صورت با شکست یک جریان در یک دوره یا شکست جریان دیگر در دوره ی دیگر، حوزه مجبور به توضیح به افکار عمومی نیست و این مساله کمک می کند که حوزه همچنان از هر دو جریان و همین طور از جامعه ی مومنان، ثبات اصل دولت را توقع داشته باشد.

سودی که حوزه از اتخاذ این موضع می برد آن است که چون از اصل سیستم حمایت کرده است نه از اشخاص، هر کدام از کاندیداها هر چه قدر وعده دهند، با توجه به محدودیت جیب دولت و شرایط اجتماعی جامعه کم و بیش بدقول از کار درخواهند آمد و این بدقولی به سر خودشان خواهد ریخت نه سر نهادهای حوزوی.

همین الان شما در دنیا هیچ گاه نمی بینید نهاد دانشگاه از یک رئیس جمهوری دفاع کند چون که نهاد دانشگاه نهاد ملی است ربطی به این جریان فکری یا آن جریان فکری ندارد. ممکن است استادانی از دانشگاه از کسی دفاع کنند اما ربطی به وزارت علوم پیدا نمی کند. دانشگاه های بزرگ از این دولت یا آن دولت دفاع نمی کنند چون ملی و فراجناحی هستند بنابراین این نوسان ها بر سر نهاد نمی ریزد بلکه متوقف می شود سر اشخاصی که قول دادند و باید پاسخگو باشند. سیاست ناتمام است هیچ کس به هیچ قولی نمی تواند کامل وفا کند نه اینکه دروغ بگویند، بلکه امکانش را ندارند؛ جامعه هم خیلی مرزی بین اینکه نشد و نکرد قائل نیست.

نتیجه مثبت دیگری که نصیب حوزه می شود آن است که به عنوان یک نهاد بیطرف شناخته می شود. سیاه و سفید کردن حوزه و وصل کردن آن به یک جریان فکری باعث می شود که دیگران به عنوان ابزار از حوزه استفاده کنند یعنی به جای اینکه حوزه هادی نیروهای سیاسی باشد، نیروهای سیاسی محرک پتانسیل حوزه می شوند و از آن تغذیه می کنند و موقعی هم که ذخیره معنوی و اخلاقی حوزه خرج شد گم می شوند و هیچ کس نمی پرسد که شما دیروز ما را درگیر کردید امروز بهایش را هم باید بدهید.

سومین پیامد این است که قوه عاقله حوزه چون از کلیت دفاع می کند در شرایط بحران می تواند داور باشد. جامعه ای که اختلافاتی دارد اگر نهاد داوری کننده ای در بین خودشان نداشته باشند شکاف هایشان عمیق می شود و ممکن است که به داوران بیرونی توسل شوند. جامعه ی ما باید در شرایط بحران داورانی مستقل داشته باشد که نه این جناح باشند و نه آن جناح. جامعه باید باور کند که حوزه داور صادقی است در چنین شرایطی گسل های اجتماعی وقتی که از یک حدی عبور کرد و جامعه را به فضای اضطراب کشاند ما داورانی داریم که این تب و تاب را بخوابانند.

گسل های سیاسی جامعه ما دو جور است و هر روز در حال گسترش است. یک گسل بین دو جریان فکری یا دو گفتمان در داخل جامعه است؛ یکی در جریانی است که خودش را راست یا اصولی می داند و یکی جریانی است که خودش را چپ و اصلاحی تلقی می کند وروز به روز گفت وگوی بین اینها کمرنگ می شود.

گسل دیگر بین دولت و ملت است یعنی یک گسل، گسل عمودی است و یک گسل، گسل افقی است و هر دو گسل زلزله خیزند. دولت ها به دلیل تکنیک حکمرانی با ناکامی های جدی مواجه می شوند و چون این گسل وجود دارد در غیاب حوزه ای به عنوان میانجی ممکن است این گسل از کنترل خارج شود.

خطرناک تر این است که در این گسل یک مناقشه ی ایدئولوژیک پیدا شود و دولت در عین ناتوانی خود را مقدس نشان دهد. در این شرایط دفاع کردن از اساس مذهب کار بسیار سختی است و جامعه ای که مذهبش دچار تنش شود خلقیاتش به هم می ریزد. پس به نفع حوزه است که از اصل سیستم دفاع کند، درگیری در صغرویات را به جریان ها واگذار نماید و مواظب باشد که اساس حوزه درگیر تشکیلات سیاسی نشود

*شفقنا

نظر شما