twitter share facebook share ۱۳۹۶ بهمن ۱۸ 2665

نوعثمانی‌گری ایده و سیاستی است که خواهان احیاء شکوه و عظمت و نفوذ امپراطوری عثمانی در دوران قدرت آن است. آمیخته‌ای است از اسلامیت حنفی در چارچوب تاریخ و فرهنگ عثمانی و نیز قومیت ترکی که هدفش ارتقاء موقعیت ترکیه در تمامی ابعاد است.

واقعیت این است که این ایده از درون جامعه ترکیه سربرآورد و نتیجه تحولات اقتصادی و اجتماعی مختلفی است که پس از دهه هشتاد رخ داد که بدان خواهیم پرداخت. اگرچه عناصر اسلامی «نوعثمانی‌گری» فراوان است، امّا در مجموع اسلام‌گرایی ترکیه ناشی از تحولات فکری و ایدئولوژیکی در مفهوم خاورمیانه‌ای آن نیست، آن چنان که در سایر کشورهای منطقه شاهد آن بوده‌ایم.

ترکیه مرحله سوم عمیقاً متأثر است از تجربه دهه هشتاد به بعد. در نیمه دوم دهه هفتاد و خصوصاً سال‌های آخر آن، ترکیه دچار ناآرامی‌های ناشی از برخورد بین گروه‌های چپگرا و راستگرا بود که بعضاً به گونه‌ای مسلحانه درگیر می‌شدند. کودتای نظامی کنعان اورن در ۱۹۸۰ به این وضع خاتمه داد و مدتی بعد تورگوت اوزال به نخست‌وزیری منصوب می‌شود.

اوزال شخصیت کلیدی دهه‌های هشتاد و نود است. اقتصاد‌دانی شجاع و متهوّر که ویژگی‌ها و خصوصیات کشور و مردمش را به خوبی می‌شناخت. طرفدار اقتصاد آزاد و رقابتی و “صادارت محور” بود و بدان لحاظ که به خوبی می‌توانست با توده مردم صحبت کند و آنها را قانع سازد، ترکیه دوران سخت‌ گذار به اقتصاد آزاد را با کمترین ضایعات طی کرد، حال آنکه بعضاً تورمی پنجاه درصدی وجود داشت. ضمناً او تاحدودی گرایش‌ اسلامی داشت و این عامل مهمی بود برای محبوبیت و موفقیت وی. او نخستین نخست‌وزیری بود که به حج رفت که بازتاب وسیعی در بین توده مردم داشت و حتی در بین ترکهای مهاجر به اروپا داشت. تشییع جنازه رسمی او که در سمت ریاست جمهوری زندگی را بدرود گفت یکی از استثنایی‌ترین‌ها در تاریخ ترکیه مدرن است، چرا که در جریان آن از نمادهای مختلف اسلامی استفاده شد.

سهم مردم ترکیه در تحولات اقتصادی یاد شده فراوان بود. آنان عموماً مردمی هستند انضباط‌پذیر، نظم‌پذیر و مدیریت‌پذیر، خوش‌بین، امیدوار و پرتلاش، سالم، نیرومند و زحمتکش، متّحد، غیرتمند و بلکه متعصب نسبت به هویت قومی خویش. به دلیل حس اطاعت و فرمان‌‌پذیری، از این غیرتمندی و اتحاد ناشی از آن، به خوبی می‌توان جهت تحقق اهداف توسعه‌ای سود جست. به دلائل یاد شده در طی دهه‌های اخیر عموم پروژه‌های صنعتی و عمرانی و خدماتی در زمانی کوتاه‌تر از آنچه مقرّر بود، تحقّق یافته است.

آنچه روند توسعه‌ای دهه هشتاد را تسهیل می‌کرد، جنگ تحمیلی بود. ترکیه هم با ایران و هم با عراق هم‌مرز بود و با هر دو طرف رابطه وسیع اقتصادی و تجاری داشت. آمادگی مجموع جامعه جهت بهره‌برداری از شرائط جدید و خط‌مشی اقتصادی اوزال، موجب تحرک وسیع و عمیق بخش‌های مختلف صنعتی و بازرگانی و خدماتی کشور شد. به واقع همگان از فرصت پیش آمده بهره بردند. در طی این دهه زیر ساخت‌های لازم، چه خصوصی و چه دولتی و عمدتاً خصوصی، شکل گرفت و مهمتر آنکه افراد درگیر با این تحولات فرا گرفتند چگونه عمل کنند. آنان عملاً با منطق تجارت خارجی و چگونگی ارائه خدمات مختلف مهندسی و آموزشی آشنا شدند.

در اوائل دهه نود بلوک شرق سقوط کرد. شرکت‌ها و موسسات نو بنیاد ترک که تجربه دهه هشتاد را از سر گذرانیده بودند، به ناگهان به مجموع این بلوک، از شرق اروپا گرفته تا کشورهای تازه استقلال یافته و خود روسیه، هجوم بردند. صرف‌نظر از آمادگی‌های کسب شده در طول دهه هشتاد، همکاری و همیاری و بلکه اتحاد آنان در بیرون مرز، موفقیت‌های فراوانی برای آنان به ارمغان آورد. بدون شک در این میان خلأ ناشی از سقوط رژیم‌های کمونیستی و نیازهای فراوان این کشورها جهت رشد و سازندگی، عامل بسیار موثری بود و البته ترک‌ها از چنین زمینه‌های مناسبی به حداکثر سود جستند. در اواسط دهه نود، ترکیه به لحاظ اقتصادی و صنعتی و ارائه خدمات در شرائط کاملاً جدیدی قرار گرفته بود. برای نمونه مدارس فتح ا… گولن که چون قارچ در این کشورها، وحتی در کشورهای دیگر، روئیده بود، به واقع تجربه موفقی بود. این بدان دلیل بود که آنان آموخته بودند که چگونه باید عمل کنند و به پیش‌ روند.

در اواخر دهه نود، همتای نگارنده، مدیر کل فرهنگی وزارت خارجه ترکیه، به ایران آمد. در ضیافت شامی که پس از پایان مذاکرات برگزار شد او گفت تا ده پانزده سال پیشتر با استعدادترین و شایسته‌ترین جوانان ما جذب وزارت خارجه و یا ارتش می‌شدند، امّا در حال حاضر آنان جذب شرکت‌های خصوصی می‌شوند چرا که هم درآمد بیشتری دارند و هم از امکاناتی چون مأموریت‌های خارجی، بیشتر استفاده می‌برند.

در طی این دو دهه بخش متدیّن ‌ترکیه رشد سریع‌تری داشت. تا قبل از دهه هشتاد عملاً این بخش در حاشیه تحولات از جمله تحولات اقتصادی قرار داشت، امّا از ابتدای نخست‌وزیری اوزال اینان به گونه‌ای فزاینده به صحنه آمدند و بدون آنکه علائمی از نارضایتی و یا سهم‌خواهی بیشتر نشان دهند که منجر به سرکوب‌شان شود، همگام با تحولات به پیش رفتند.

در اواسط دهه نود دولت اسلام‌گرای «نجم‌الدین اربکان» برای مدت کوتاهی قدرت را بدست گرفت و با کودتای ارتش برکنار شد، امّا این جریان رشد مداوم و تصاعدی افراد و شرکت‌ها و موسسات با گرایش دینی را کند نکرد. اینان هر روز ثروتمندتر و پرنفوذ‌تر می‌شدند.

صرفنظر از سه مقطع تاریخی یاد شده، ترکیه در مجموع تحت تأثیر نیرومند سه عامل دیگر بود که در نوسازی ظاهری و درونی آن نقش بزرگی داشت که عبارتند از ۱- الحاق به ناتو، ۲- رقابت و بلکه خصومت با یونان، ۳- تمایل به پیوستن به اروپا و اتحادیه اروپا.

دومین ارتش پرشمار ناتو از آن ترکیه است و این کشور در عملیات و مانورهای مختلف ناتو شرکت داشت. در جریان جنگ کره در سال‌های ۵۳-۱۹۵۱ تعداد زیادی از سربازان ترک کشته شدند. مضافاً که در طول تاریخ ترکیه و عثمانی، عملاً ارتش مهمترین رکن جامعه بوده است و طبیعتاً آشنایی آنان با دنیا و تکنولوژی جدید تأثیرگذارتر از بخش‌های دیگر جامعه است.

نکته دوم مشکل دائمی این کشور با یونان بود، اگرچه در سال‌های اخیر عملاً چنین مشکلی وجود ندارد. رقابت با یونان هم به نوعی انسجام اجتماعی کمک می‌کرد و هم موجب تقویت جایگاه ارتش می‌شد و هم به گونه غیرمستقیم جامعه‌ای را به نوسازی تشویق می‌نمود. یونان کشوری اروپایی بود و اصولاً فرهنگ و تمدن غربی خود را ادامه دهنده و بلکه مرهون فرهنگ و تمدن یونانی می‌دانست و یونان و خاصه در قرون و دهه‌های گذشته، اهمیتی به مراتب بیش از یک کشور داشت.

نکته سوم به تمایل این کشور به عضویت در اتحادیه اروپا بازمی‌گردد. اولاً چنین تمایلی ناشی از اراده‌ای ملی بود. تمامی طبقات از چپ‌گرایان و پان‌ترکیست‌های افراطی تا گروه‌های راستگرا و مذهبی و تا توده مردم همگان چنین درخواستی داشتند. ثانیاً اتحادیه برای پذیرش این درخواست، خواسته‌هایی داشت که می‌بایست برآورده شود. در این میان عمده‌ترین و موثرترین خواسته‌ها، حقوقی و تا حدودی اقتصادی و اجتماعی بود و اینکه می‌باید تعدیل‌هایی در قوانین انجام شود و ترکیه عملاً به تمامی آنها تن در داد. این جریان به بازتر شدن جامعه ترکیه کمک کرد که نتیجه آن رشد بیشتر نیروهای مذهبی و نیز گروه‌های به حاشیه رانده شده همچون علویان و کردها بود. همچنانکه به بخش اقتصادی تحرک بیشتری بخشید و بالاخره جایگاه ارتش را فروکاست و کشور را به سوی دموکراسی حزبی و پارلمانی به پیش برد و رسانه‌ها قدرت و نفوذ بیشتری یافتند.

ارتش پس از جمهوریت پیوسته خود را حافظ میراث آتاتورک می‌دانست و هر زمان احساس می‌کرد انحرافی ایجاد شده، مستقیماً دخالت و حتی کودتا می‌کرد. موقعیت تاریخی ارتش که به او مقبولیّت و محبوبیّت و بلکه نوعی تقدس، می‌بخشید و حس اطاعت ترک‌ها مانع از آن بود که در قبال او مقاومت کنند، لذا کاهش این موقعیت صرفاً با عاملی خارجی ممکن بود و نه با صرف تحولات داخلی. این شانس بزرگی بود برای دمکراسی این کشور. ترکیه با تکیه به واقعیّت‌های درونی نمی‌توانست موقعیّت ارتش را تغییر دهد.

نتیجه نهایی تمایل به الحاق و درخواست‌های اروپائیان، ترکیه‌ای شد که در بسیاری از موارد به استانداردهای جامعه اروپا نائل آمد، بدون آنکه به عضویت آن درآید. به ویژه در زمینه‌های اقتصادی و تجاری و زیربنایی و خدماتی هم‌اکنون ترکیه از برخی از اعضاء اتحادیه پیشتر است.

بدین گونه ترکیه وارد سال ۲۰۰۰ می‌شود. اولویت توسعه‌ اقتصادی است و پرداختن به صنعت توریسم و میانجی بودن بین شرق و غرب و اسلام و غرب. آنها می‌کوشیدند به مرکزیّتی برای کنفرانس‌ها و گردهم‌آیی‌ها و مشاوره‌های بین‌المللی تبدیل شوند و مقدمات آن را فراهم می‌آورند.

حادثه ۲۰۰۱ فرصت جدیدی را در اختیار قرار می‌دهد. پس از این حادثه بیشترین حمله متوجه اعراب و سپس مسلمانان است و کمترینش نسبت به ترکیه. ترکیه از نظر استراتژیست‌ها و حتی اسلام‌شناسان غربی در جهان مسلمان یک استثناء بوده است و از اواخر دهه هفتاد به بعد سمبل «اسلام معتدل» است. از ریچارد نیکسون گرفته تا برنارد لوئیس و ریچارد فولرچنین دیدگاهی دارند و لذا پیوسته به رابطه داشتن با آن و واسطه بودنش جهت گفتگوی با دنیای مسلمان تأکید کرده‌اند.

سپتامبر ۲۰۰۱ موجب تقویت این نظریه شد و ترکیه در سیاست بین‌المللی و منطقه‌ای جایگاه ویژه‌ای یافت و البته شرائط و ظرفیت‌های درونی ترکیه اجازه می‌داد که رهبرانش از چنین موقعیتی به حداکثر استفاده کنند.

چرخش به سوی نوعثمانی‌گری عملاً در چنین اوضاع و احوالی رخ می‌دهد. اصولاً طبقات مذهبی در ترکیه تعلّق خاطر عمیقی نسبت به عثمانی‌ها و سلاطین عثمانی داشته‌اند، امّا به صحنه آمدن «نوعثمانی‌گری» به مثابه یک سیاست و راهبرد، پدیده جدیدی است. قبور سلاطین عثمانی نه تنها مورد احترام مردم، بلکه یکی از زیارتگاه‌های آنان است.

اصولاً در قلمرو اهل سنت هنگامی که حکومت‌ها احساس قدرت می‌کنند تمایل‌شان برای رجوع به گذشته و بلکه بازسازی شکوهمندانه آن، بیشتر می‌شود. چنین جریانی در شیعه وجود ندارد، چرا که اصولاً نگاهی انتقادی نسبت به تاریخ دارند، اعم از آنکه تاریخ صدر اسلام باشد و یا حتی تاریخی که مربوط به قدرت‌ها و حکومت‌های شیعی است.

در ترکیه اواخر دهه نود عملاً چنین جریانی اتفاق افتاد. احتمالاً کتاب «عمق استراتژیک» داوود اوغلو نمونه خوبی برای دریافت چنین نقطه عطفی باشد. این بدین معنی است که هر نوع گرایش اسلامی عملاً بستر خود را در «نوعثمانی‌گری» می‌یافت و به تقویت آن منجر می‌شد. بدون شک آثار مکتوب نویسندگان مسلمان، اعم از ایرانی و عرب و دیگران، در عمق بخشیدن به اسلامیت ترکیه نقشی موثر داشته است، امّا این همه در نهایت به تقویت ایدئولوژی نوعثمانی منجر شد. مهم این نیست که شما چه می‌گوئید، مهم این است که سخنان و پیام شما در چه بستری درک می‌شود.

حزب عدالت و توسعه در بهار ۲۰۰۲ در انتخابات پیروز می‌شود. این پیروزی نتیجه آن سلسله تحولاتی است که توضیحش گذشت و بدون آن تحولات، این پیروزی ممکن نبود. رهبر حزب، آقای اردوغان است که در نوجوانی در مدارس دینی «امام خطیب» تحصیل کرده و فردی عمل‌گرا و واقع‌بین است و تجربه سرنگونی اربکان توسط ارتش را شاهد بوده و خود به زندان رفته است. اولویت او توسعه کشور در تمامی ابعاد است و البته با لحنی ملایم و غیر تحریک‌آمیز صحبت می‌کند. چه در مقابل رقبای داخلی‌اش و چه در سیاست خارجی‌اش.

در پرتو حضور او رشد کمی و کیفی بخش‌های مذهبی سریع‌تر و عمیق‌تر می‌شود و در عین حال در مقابل رفتارهای ارتش و هوادارانش، خویشتن‌داری می‌کنند. نتیجه طبیعی این رشد، رشد کمی و کیفی تئوری «نوعثمانی‌گری» است. این احساس که آنان می‌باید در تمامی زمینه‌ها به قدرت اول جهان مسلمان تبدیل شوند، هر روز قوی‌تر می‌شود. اگرچه تصور آنان از عثمانی‌ها بسیار متفاوت است با واقعیت آنها و بیشتر به نوعی خیال‌پردازی و قهرمان‌دوستی و قهرمان‌پروری شباهت دارد تا واقعیت. بر اساس آن تصوّر، بازنویسی تاریخ و تولید ادبیات و فیلم و سریال آغاز می‌شود و روز‌به‌روز طرفداران بیشتری می‌یابد.

در آخرین روزهای سال ۲۰۱۰ بن علی سقوط می‌کند و مدتی بعد مبارک و اوضاع در سوریه و لیبی و بحرین و یمن بحرانی می‌شود. مهمترین کشور در این میان سوریه است، هم به دلیل هم‌مرزی و هم به دلائل تاریخی. اصل «تنش صفر با همسایگان» که مدتها تعیین کننده سیاست خارجی بود به تدریج کنار می‌رود و ترکیه عملاً خود را با بحران سوریه درگیر می‌کند، حال آنکه مدتی قبل از این دوران، رابطه‌ای صمیمانه و خانوادگی بین اردوغان و اسد وجود داشت و قراردادهای فراوانی که عمدتاً به نفع ترکیه بود، امضاء شده بود.

ورود به بحران سوریه عملاً در چارچوب سیاست «نوعثمانی‌گری» صورت می‌گیرد. هدف جدید نه همچون گذشته فاصله گرفتن از تنش‌های سیاسی و منطقه‌ای و بین‌المللی جهت بهره‌برداری حداکثری اقتصادی و سیاسی است، بلکه ورود به حوادث به مثابه یک طرف معامله است. می‌خواهد در کنار قدرت‌های بزرگ، و احیاناً کوچک اما مؤثّر منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حضور داشته باشد. چه آمریکا باشد و چه روسیه و فرانسه و انگلیس و اتحادیه اروپا و یا عربستان و قطر. این سیاست طرفداران داخلی فراوانی می‌یابد و برخی از اقدامات جهت کسب محبوبیت داخلی و از میدان بدر کردن رقبای حزبی است.

مضافاً که دلائل دیگری وجود داشت. ترکیه به بخشی از قلمرو سوریه، و نیز عراق، چشم‌داشتی تاریخی دارد. گویی آنان قرارداد «لوزان» در ۱۹۲۳ را که مرزهای ترکیه و همسایگانش را تعیین می‌کرد، قبول ندارند و هنوز هم مناطق مورد نظر خود در این دو کشور را با نام‌های قدیم عثمانی‌اش می‌نامند. حال آنکه این قرارداد به مراتب بهتر از توافق‌نامه «سِور» بود که در پایان جنگ جهانی اول تنظیم شد. از این گذشته اصلی‌ترین نیروی مبارز در سوریه اخوان‌المسلمین بودند که هم اردوغان و هم آنان مایل بودند به یکدیگر نزدیک شوند. در ابتدای انقلاب‌های عربی این دو خود را مکمل دیگری می‌دانستند و با توجه به چشم‌انداز مثبتی که نسبت به آینده اخوان وجود داشت، اردوغان می‌کوشید به آنها نزدیک شود. همچنانکه آنها هم می‌کوشیدند و از ظرفیت‌های وی استفاده کنند که داستان مفصلّی دارد.

نقطه اوج «نوعثمانی‌گری» به رفراندوم ۲۰۱۷ راجع می‌شد. نکته مهم در این جریان تبدیل نظام پارلمانی به نظام ریاستی بود و البته ریاستی که اختیارات فراوانی داشت. علیرغم فراز و نشیب‌ها، رفراندوم با اکثریتی ضعیف رأی آورد، امّا این یک رفراندوم معمولی نبود، خود اردوغان پس از انجام آن گفت: «با اصلاح قانون اساسی گام مهمی به سوی یک سیستم سیاسی که در ۲۰۰ سال گذشته محل بحث بوده، برداشته شده است. این یک اتفاق معمولی نیست، بلکه روز تصمیم‌گیری برای تغییری بسیار مهم در سیستم اداره کشور بود. تغییر از نظام پارلمانی به سیستم ریاستی.» این بدین معنی است که اندیشه «نوعثمانی‌گری» ابزارهای لازم جهت تحقق خویش را بدست آورد.

این انتخابات جامعه ترکیه را تا حدّی قطبی کرد، یک قطب اکثریت اهل سنت بودند که رویکرد «نوعثمانی‌گری» را می‌پسندیدند و قطب دیگر، دیگرانی که چنین نبودند. از ترک‌های وفادار به میراث آتاتورک گرفته تا علویان و کردها. آنچه موجب تقویت هر چه بیشتر موافقان رفراندام شد، کودتای نافرجام طرفداران گولن بود.

هم اکنون با ترکیه جدیدی مواجه هستیم. چنانکه گفتیم در برخی از کشورهای منطقه هم‌ چنین جریانی را شاهد هستیم. تفاوت در این است که ترکیه کنونی دارای ظرفیت‌های لازم برای اتخاذ سیاست جدید هست. پشتوانه سیاست خارجی او پترودلار و یا مجاملات و تعارفات سنتی و دینی نیست. – همچون مجاملاتی که در مورد عربستان به کار می‌گیرند- پس از آنکه قطر از آنها درخواست‌های کمک نظامی کرد، بلافاصله لبیک گفتند و در سه ماه نخستین محاصره اقتصادی قطر، صادرات خود را در مقایسه با سال قبل از آن، پنجاه درصد افزایش دادند و هم‌اکنون بخش مهمی از امور زیربنایی و توسعه‌ای این کشور را به دست گرفته‌اند. روندی که ادامه و افزایش خواهد یافت.

این جریان را در سودان هم شاهد هستیم. سفر اخیر اردوغان به سودان به مراتب بیش از سفری برای همکاری‌های سیاسی و اقتصادی بود. بخش مهمی از آن به همکاری‌های نظامی و امنیتی مربوط می‌شد، علیرغم آنکه با انتقادهای شدید مصر مواجه شد. به احتمال فراوان مصر در بیان انتقادهایش نگرانی سعودی‌ها را هم نمایندگی می‌کرد. آنها به دنبال نقشی به مراتب بیش از سایر کشورهای منطقه، در این منطقه هستند و ظرفیت‌های داخلی آنان اجازه ایفای چنین نقشی را می‌دهد.

نمونه خوب آن عملیات عفرین است. این کلمه معرّب «آفرین» است که احتمالاً در اصل کلمه‌ای فارسی بوده و از آفرینش و آفریدن مشتق شده است. البته این عملیات حسّاس‌تر و مهمتر از آن است که صرفاً به اراده ترکیه مرتبط باشد، مطمئناً قدرت‌های بزرگ با انجام آن موافقتی صریح و یا تلویحی داشته‌اند.

کردها در بین قومیت‌های موجود در منطقه وسیع ما در سطح بین‌المللی از جمله شناخته شده‌ترین و محبوب‌ترین‌ها هستند و پیوسته بهترین روابط را با آمریکا، فرانسه، آلمان، کشورهای اسکاندیناوی، استرالیا، انگلستان و به طور کلی اتحادیه اروپا و غرب، و نیز روسیه داشته‌اند. با توجه به حساسیت فراوان دیگران نسبت بدانها چنین عملیاتی نمی‌تواند بدون موافقت ضمنی آنها صورت پذیرد. هیچ یک از اینان در مخالفت با آن سخنی نگفتند که موجب تعجّب است. البته سیاست ترکیه را در این میان بیشترین سهم بوده و هست. حال اینکه هدف نهایی چیست، خود بحث دیگری است.

حال مسئله این است که با ترکیه جدیدی مواجه هستیم، امّا مهم این است که این کشور پس از گذار از مراحل مختلف تاریخی و تحولات اجتماعی و سیاسی به چنین نقطه‌ای رسیده است، لذا منطق رفتاری عاقلانه و قابل محاسبه‌ای دارد و مانند برخی از همسایگان دیگر ما نیست که سیاست‌شان براساس تصمیم‌های لحظه‌ای شخصی و عموماً از سر «لجاجت» و خصومت‌هایی است که ریشه در روانشناسی بدویانه دارد. هم‌ دوستی‌شان بدویانه است و هم دشمنی‌شان. – نمونه خوب آن داستان قطر و چهار کشور عربی دیگر است-

مشکل مهم تمایل فراوان آنها جهت استفاده از هر فرصتی است که بتواند منفعتی جلب کند، اعم از اقتصادی و سیاسی و بین‌المللی. حتی می‌توان گفت به گونه‌ای فرصت‌طلبانه عمل می‌کنند. گویی پایبندی چندانی ندارند و متناسب با شرائط تغییر جهت و سیاست می‌دهند. اصل کسب بیشترین منفعت است و البته ظرفیت‌های خوب آنان، به ویژه در بخش تجاری و اقتصادی، چنین اجازه‌ای را می‌دهد.

علیرغم این همه آنها جدّی‌ترین همسایه ما هستند و لذا می‌توان و می‌باید رابطه دوجانبه را مدیریت کرد و این یک ضرورت است. اصل پذیرفتن این نکته است که ترکیه امروز به کلی متفاوت است با ترکیه دهه‌های قبل و اینکه روشن شود به چه دلائلی به چنین نقاطی رسیده‌اند و چگونه آینده و سیاست آینده خود را ترسیم می‌کنند. به ما و دیگران چگونه می‌نگرند و چگونه می‌توان از جریان‌های تنش‌زا که به زیان هر دو طرف است، فاصله گرفت و یکدیگر را تحمل کرد و به همکاری مطلوب دست یافت. بررسی هر یک از این نکات بحث مستقلی می‌طلبد.

نظر شما