twitter share facebook share ۱۴۰۰ مرداد ۰۷ 839

با توجه به بن بستی که مذاکرات هسته ای بین آمریکا و ایران در آن قرار گرفته است، دولت بایدن در حال بررسی این موضوع است که اگر مذاکرات بی نتیجه خاتمه یابد، چه کار باید بکند؟ به گزارش وال استریت ژورنال کاخ سفید درحال بررسی افزایش فشار تحریم ها بر صادرات نفت ایران با چین است، تا از این طریق دولت ایران را مجبور کند با جدیت بیشتری وارد دیپلماسی و میز مذاکره شود.

با ایجاد وقفه در مذاکرات، آنچه مقامات آمریکایی اکنون در حال صحبت درباره آن هستند بازگشت و تقویت کارزار فشار حداکثری دولت قبلی است؛ استراتژی ای که اگر مجددا عملی شود، به میزان تنش های منطقه اضافه کرده و آن را به مرحله خطرناکی می رساند.

آمریکا و ایران در جستجوی راهی برای بازگشت به توافق هسته ای بودند که در ازای وضع محدودیت هایی بر سر برنامه هسته ای، بسیاری از تحریم های اقتصادی برداشته شود. بعد از چند دوره پیشرفت نسبی در مذاکرات، گفتگوها از میانه ماه ژوئن متوقف شده و بعید است تا اواسط ماه اوت و سوگند ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی از سر گرفته شود. شانس اینکه آمریکا ایران را به توافقی طولانی مدت تر و مستحکم تر ترغیب کند، حتی در دولت میانه رو حسن روحانی چندان نبود، چه رسد به دولت آینده. گمانه زنی هایی وجود دارد که رئیسی ممکن است تلاش کند مذاکرات از نقطه صفر آغاز شود، به این امید که واشنگتن را مجبور به گذاشتن شرایط بهتری کند؛ اما دولت بایدن روز به روز ناامید تر می شود.

اگر مذاکرات بدون نتیجه پایان یابد، آمریکا نیاز به نقشه دومی خواهد داشت؛ یکی از این نقشه ها، ادامه کارزار فشار حداکثری است.

وقتی دولت ترامپ بهار 2018 این کارزار را آغاز کرد، در بین مسئولان امنیت ملی این فرض وجود داشت که واشنگتن می تواند با این کارزار، تهران را مجبور به تسلیم کند. به عبارت دیگر هرچه دولت ایران در تنگنای اقتصادی بیشتری قرار گیرد، احتمال اینکه با شروط آمریکا موافقت کند بیشتر است.

اما سیاست های جهانی پیچیده تر از چیزی است که سیاستمداران آمریکایی تصور می کنند. از نظر ایران تسلیم در برابر بزرگترین دشمنش، خطرناک تر از تحمل سالها رنج اقتصادی است.

تحریم های ثانویه آمریکا از نظر اقتصادی تأثیر منفی زیادی بر دولت ایران داشت، صادرات نفت ایران را بین سالهای 2017 و 2019 حدود 76% کم کرد و مانع از دسترسی ایران به 150 میلیارد دلار دارایی اش شد. اما ایران هم بیکار ننشست و به جای اینکه طبق انتظار مقامات آمریکایی به میز مذاکره برگردد، با زیر پا گذاشتن محدودیت هایی که طبق برجام بر سر غنی سازی اورانیومش وجود داشت، به این تحریم ها پاسخ داد و سیاست خارجی تهاجمی تری را در خاورمیانه پیش گرفت. ایران ذخایر اورانیوم غنی شده خود را ده برابر افزایش داد، تا هم نارضایتی خود را از سیاست آمریکا نشان دهد و هم اهرم های در دست خود را تقویت کند.

بنابراین سیاست فشار حداکثری آمریکا احتمال وقوع جنگ با ایران را افزایش داد و ایران را روز به روز در استفاده از اهرم هایی که در دست داشت، بی پرواتر کرد. در رأس این اهرم ها، شبه نظامیان و نیروهای نیابتی این کشور در عراق قرار داشتند. اگر در آن لحظه، اندیشه کسانی که طرفدار حفظ صلح و آرامش بودند غالب نمی شد، ایران و آمریکا می توانستند در ژانویه 2020 درگیر جنگ شوند.

خوشبختانه آمریکا توانست از بروز جنگ جلوگیری کند؛ اما با توجه به تاریخچه ای که بدان اشاره کردیم، فهم این مطلب که چرا دولت بایدن می خواهد سیاست فشار حداکثری را -که نتیجه ای جز افزایش تنش ها نداشت- از سر بگیرد، دشوار است. این سیاست به ویژه وقتی می بینیم که بایدن می کوشد بر حضور آمریکا در خاورمیانه پایان دهد و دوران جدیدی را آغاز کند، گیج کنده تر می شود.

همانگونه که مقامات آمریکایی با صراحت گفتند، مذاکرات هسته ای هنوز نمرده است؛ اما اگر به نقطه ای برسد که دیگر دیپلماسی با ایران جواب ندهد، آمریکا باید طرح جایگزینی را آماده داشته باشد. مذاکره بر سر دستیابی به توافقاتی کوچک تر (که امتیازات هسته ای کمتری را از ایران گرفته و در ازای آن تحریم های کمتری را رفع کند)، می تواند یکی از گزینه های پیش رو باشد. همچنین دو طرف می توانند به جای گفتگوهای هسته ای، در مورد اقداماتی صحبت کنند که می تواند خطر را در خلیج فارس کاهش دهد. آمریکا می تواند با خروج 3500 نیرویی که در عراق و سوریه دارد چشم انداز وقوع جنگ با ایران و نیروهای نیابتی اش را کم کند.

اما آنچه آمریکا باید از انجامش بپرهیزد، بازگشت به استراتژی هایی است که پیش از این تجربه شده و ناموفق بوده است؛ استراتژی های شکست خورده ای که بارزترین نمونه آن کارزار فشار حداکثری می باشد.

*منبع: theamericanconservative

مترجم: فاطمه رادمهر

نظر شما