درحالیکه دور جدید مذاکرات هسته ای آغاز شده، همان اتفاقاتی که پیش از امضای برجام شاهد بودیم، دوباره در حال تکرار است. ایالات متحده ایران را با وضع تحریم های فلج کننده تهدید میکند، اسرائیل در خصوص وقوع جنگ با ایران هشدار میدهد، اروپاییها با تشویق و گاه التماس از طرفین میخواهند که باهم سازش کنند و اعراب حاشیه خلیج فارس هم نشستهاند و نظاره میکنند که چه اتفاقی میافتد.
اما تفاوتی که این بار با سال 2015 دارد این است که دیپلماسی در آستانه شکست قرار گرفته و سناریوهای دیگری همچون جنگ و کنار آمدن با ایرانی که در وضعیت آستانه قرار گرفته، پررنگتر شده است.
تهران تطابق خود را با برجام مشروط به برداشته شدن همه تحریم ها اعم از هستهای و غیر هستهای کرده است و اینکه واشنگتن تضمین دهد دولتهای آینده آمریکا نتوانند بار دیگر از توافق کنار روند. ایران همچنین مذاکرات حول برنامههای موشکی و نقش منطقهای خود را رد کرده است.
از آن سو آمریکا برداشته شدن تحریمهای هستهای را منوط به این کرده است که ایران از نظر غنی سازی اورانیوم و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته، به وضعیت قبل بازگردد و میگوید پس از آنکه ایران رفتارهای بی ثبات کننده خود را در منطقه تغییر داد، ممکن است تحریمهای غیر هستهای را مورد بازنگری قرار دهد. آمریکا همچنین بر دستیابی به توافقی جامعتر و دائمیتر که تضمین کننده عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای باشد، اصرار دارد.
به طور خلاصه از آنجا که بیاعتمادی بین طرفین عمیق است و انتظارات غیر واقعیای از هم دارند، احتمال احیای برجام بسیار دور بهنظر میرسد.
به همین دلیل دولت بایدن در حال بررسی پلان ب در مواجهه با ایران است که شامل فشارهای دیپلماتیک بیشتر و تحریمهای اقتصادی شدیدتر میشود.
اما این سیاستی است که بارها تجربه شده و شکست خورده است. حکومت ایران به مقاومت خود در برابر امپریالیسم آمریکا مباهات میکند و علیرغم تمام محدودیتها، میتواند غنی سازی نود درصدی اورانیوم خود را که برای تبدیل شدن به کشوری هستهای نیاز است، تسریع بخشد.
ضمن اینکه آمریکا در اجرای پلان ب ممکن است تنها باشد. روسیه و چین با توجه به تنشهایی که با دولت بایدن دارند، به کمپین فشار جدید آمریکا علیه ایران نمیپیوندند و اروپاییها هم تا زمانی که پایان این بازی برای آنها روشن و مشخص نباشد، ممکن است از همراهی با آمریکا خودداری کنند.
گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه آمریکا گزینه جنگ را به اسرائیل واگذار کرده و به تنها کشور هستهای منطقه چراغ سبز نشان داده تا علیه برنامه هستهای ایران اقدام نظامی کند؛ گزارشی که اگر درست باشد میتواند به جنگ همه جانبه منطقهای بدل شود.
سوابق نشان میدهد که آمریکا ممکن است تصمیمات بد و اشتباهی بگیرد که منجر به نتایجی وحشتناک در خاورمیانه شود؛ اما من هنوز شک دارم که در مورد ایران این تصمیم احمقانه را گرفته باشد.
نه واشنگتن و نه تهران علاقهای به تشدید تقابل نظامی ندارند. استراتژی بایدن این است که از حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه بکاهد و نمی خواهد به باتلاقی بدتر از جنگ عراق کشیده شود.
رهبر ایران نیز علیرغم برخی از اظهارات جنجالیاش، مراقب است که ایران را وارد رویارویی نظامی با آمریکا نکند. وی میداند که چنین مقابلهای جمهوری اسلامی را فلج کرده، نظام را تضعیف میکند و به جایگاه منطقهای آن لطمه میزند.
به این دلایل، راه دیپلماتیک بهترین راه پیش روی آمریکا است و بر آن اصرار خواهد کرد زیرا میبیند که ایران هم علیرغم تسریع غنی سازی خود، به گفتگوها در وین ادامه میدهد.
اما یک تفاوت اساسی بین مذاکرات کنونی و مذاکرات سال 2015 وجود دارد: اینکه تهران ممکن است همچون سال 2015 از تسریع غنی سازی به عنوان اهرم فشار در مذاکرات استفاده نکند بلکه هدفش از غنی سازی این باشد که بخواهد به وضعیت آستانه برسد و به کشوری که عملا به شکل نهفته هستهای است تبدیل شود.
منظور ما از کشوری که به شکل نهفته هستهای است، کشوری است که هنوز در شمار قدرتهای هستهای قرار نگرفته اما دانش و منابع لازم را برای آنکه به سرعت به کشوری هستهای بدل شود دارد. نمونه چنین کشوری ژاپن است که از امضا کنندگان پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای نیز میباشد.
ایران در برهه کنونی بیشتر ترجیح میدهد که به وضعیت آستانه رسیده و همچون ژاپن به شکل نهفته هستهای باشد تا اینکه مثل هند، پاکستان و اسرائیل به جرگه قدرتهای هستهای بپیوندد.
این امر در راستای فتوای رهبری هم هست که تولید سلاح هستهای را غیراخلاقی می داند؛ ضمن اینکه راهکار واقعبینانهتر و دستیافتنیتری نسبت به تبدیل شدن به قدرتی هستهای است.
مترجم: فاطمه رادمهر
نظر شما