twitter share facebook share ۱۳۹۶ آذر ۰۵ 2222

زبان ترجمان دل و نماينده عقل و كليد شخصيت و مهم ترين دريچه روح است. آن چه بر صفحه روح انسان نقش می بندد، قبل از هر چيز بر صفحه زبان و در لابلای گفته های او ظاهر می شود. زبان در عين اينكه يكی از شگفت انگيزترين آفريده های پروردگار و از بزرگترين نعمتهای او است، می تواند بسيار خطرناك و سرچشمه گناهان بيشماری باشد و خرمن سعادت انسان را به آتش بكشد.

سخن گفتن نعمت بسيار بزرگی است که عامل تفهيم در زندگی اجتماعی آدمی است، هر چه اجتماع بزرگ تر و روابط گسترده تر شود نياز به خوب صبحت کردن و مقيد به آداب گفتگو شدن بيشتر می شود. در جامعه کسانی موفق ترند که بهتر می توانند خواسته ها و نظريات خود را بيان کنند و يا خوب و فصيح و زيبا سخن گويند، و از آنجا که زبان مهم‏ترين وسيله ارتباط انسان‏ها با يکديگر و اطلاع رسانی و مبادله افکار و انديشه ‏هاست، مي‏توان آن را از فعال‏ترين اعضای بدن ياد کرد، زبان بيش از هر چيز ديگر بر انسان حاکميت دارد، از اين رو اگر افسار گسيخته باشد، خطرات آن با خطرات هيچ يک از اعضاء ديگر قابل قياس نيست. آفات و گناهان کبيره‏ ای که از زبان برمی خيزد، بسيار است که مي‏توان آن را به گفته بعضی به صدها رسانيد مانند: تهمت، دروغ، غيبت، سخن چينی، گواهی به باطل، خودستايی، اشاعه فحشاء و نشر اکاذيب، بيهوده گفتن، ناسزا گويی، خشونت زبانی، تکدی گری و چاپلوسی، مسخره کردن و آزار رساندن به ديگران، نکوهش ديگران، کفران نعمت، تبليغ باطل و تشويق به گناه، وعده دروغ، بدزبانی، نهی از معروف و امر به منکر و...

در هفتمین فراز از دعای امام عصر(عج) چنین می خوانیم: «و سدّد السنتنا بالصّواب و الحکمة؛ خدایا! زبان های ما را به درست گویی و حکمت استوار فرما.»

در این فراز از یکی از مهم ترین ارزش ها و عالی ترین خلاقیت های سرنوشت ساز که مربوط به زبان است سخن به میان آمده، که به راستی اگر این دعا در زندگی انسان تحقق یابد، او به بزرگترین عامل رشد و ترقی و نورانیّت دست یافته و سازنده ترین وسیله را برای پیمودن مدارج تکامل در اختیار گرفته است. از این فراز، دست کم سه مطلب استفاده می شود:

1ـ کنترل و نگهداری زبان از هرگونه انحراف و باطل گویی.

2ـ عادت دادن زبان به درست گویی و سخن حق و مفید و آموزنده؛

3ـ وسیله قرار دادن زبان برای آموزش دانش و حکمت ها و آگاهی های سودمند و تکامل بخش.

هرکدام از این سه موضوع موجب استواری زبان شده و آن را وسیله ای مفید برای رشد و تعالی خود و دیگران می سازد. و عدم وجود هر کدام از این ویژگی ها برای زبان، خسارت بزرگی در مسیر روند تکاملی انسان بوده و باعث شکست او در عرصه های معنوی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی خواهد شد.

کنترل زبان به معنی مراقبت جدی و شدید برای نگهداری زبان از هرگونه انحراف، و خطاگویی است. هرگاه زبان، رها و لق و هرز باشد، بزرگترین بلا برای انسان خواهد شد، و محصول آن جز فتنه، گناهان بزرگ و انحرافات ویرانگر و خانمان برانداز نخواهد بود. بر همین اساس از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «در روز قیامت بیشترین گرفتارها آنان هستند که بیهوده گو بوده و زبان لق و بی کنترل داشته اند.» و نیز فرمود: «خداوند هیچ یک از اعضاء انسان را مانند زبان عذاب نمی کند»، زبان عرض می کند: «خدایا چرا مرا بیش از سایر اعضاء عذاب می کنی؟ خداوند می فرماید: از ناحیه تو سخنی خارج شد و به مشرق ها و مغرب ها رسید، و باعث ریختن خون بی گناه و غارت اموال و تجاوز به نوامیس گردید. به عزّت و جلالم سوگند تو را به گونه ای عذاب کنم که هیچ یک از اعضاء دیگر را آن گونه عذاب نکرده باشم.»

پس «نجاة المؤمن فی حفظ اللّسان؛ نجات و رستگاری انسان با ایمان در کنترل زبان است.» و از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «از حکمت های داود(ع) این بود که، خردمند کسی است که به زمان خود آشنا باشد، و به کار خویش سرگرم بوده، و زبانش را کنترل نماید». و امام باقر(ع) در تعریف شیعه فرمود: «شیعیان ما لال(مراقب شدید زبان) هستند.»

در این راستا سخن بسیار است، از جمله سخن معروف لقمان حکیم است که می گوید: «من در عمر طولانی خودم با چهارصد پیامبر ملاقات و خدمت کردم، و از همه گفتار و نصایح آنها چهار سخن را برگزیدم: 1ـ هنگامی که در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ کن 2ـ هنگامی که بر سر سفره هستی، گلویت را (از مال حرام) حفظ کن 3ـ هنگامی که به خانه دیگری رفتی چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ کن 4ـ هنگامی که در بین انسان ها رفتی زبانت را حفظ کن.»

روزی پیامبر(ص) در موعظه خود به مردم فرمود: «خدا بیامرزد بنده ای را که از گفتارش سود ببرد، و یا سکوت کند تا سالم بماند، زبان بیش از هر چیز دیگر بر انسان حاکمیت دارد. آگاه باشید تمام سخنانی که از انسان صادر می شود، به زیانش است، مگر یاد و ذکر خدا، امر به معروف و نهی از منکر، و اصلاح بین مؤمنان».

امیرمؤمنان علی(ع) در خطبه 176 نهج البلاغه می فرماید: «ثُمَّ إِيَّاكُمْ وَ تَهْزِيعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِيفَهَا، وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ، وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ، وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ. وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ. فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَفْعَلْ؛ شما را برحذر مى دارم از دگرگونى در خلق و خوى و از نفاق. همواره زبان را يكى كنيد. هركس بايد كه زبان خود نگه دارد. بسا شود كه زبان سركشى كند. به خدا سوگند، نديده ام بنده اى را كه پرهيزگارى كند و پرهيزگاريش او را سودمند افتد، مگر آنكه زبان خود نگه دارد. هر آينه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او. زيرا، مؤمن هنگامى كه آهنگ گفتن كند، نخست در درون خود در آن بينديشد، اگر نيك بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. منافق هر سخن كه بر زبانش آيد بگويد و نداند چه به سود اوست و چه بر زيان او. رسول الله (صلى الله عليه و آله) فرمود: «ايمان هيچ بنده اى استقامت نپذيرد مگر آن گاه كه دلش استقامت پذيرد و دلش استقامت نپذيرد، مگر آن گاه كه زبانش استقامت پذيرد.» هر يك شما بتواند خداى تعالى را ديدار كند، در حالى كه، دستش از خون و مال مسلمانان پاك باشد و زبانش به عرض و آبروى كسى زيان نرسانيده باشد، بايد چنان كند.»

حضرت در این خطبه انگشت روى يکى از مهم ترين مسائل اخلاقى مى گذارد که بدون آن، کسى در مسير تهذيب نفس نمى تواند گام بردارد و آن اصلاح زبان است و در اين زمينه چند دستور مهم مى دهد؛ نخست مى فرمايد: «يک زبان باشيد» اين تعبير در مقابل تعبير «ذواللسانين» (افراد دو زبان) است که اشاره به منافقان مى باشد، کسانی که در حضور فرد چيزى مى گويند و در غياب او چيز ديگر. بديهى است در جامعه اى که افراد دو چهره و دو زبان و منافق و بى بهره از صداقت نفوذ کنند، اعتماد و محبّت و همدلى که مهم ترين سرمايه زندگى اجتماعى است بر باد مى رود و محيط زندگى به جهنّم سوزانى تبديل مى شود که همه با بدبينى به يکديگر مى نگرند و همه از هم وحشت دارند.

در دوّمين دستور مى فرمايد: «انسان بايد زبان خود را نگه دارد زيرا اين زبان، سرکش است و صاحبش را به هلاکت مى افکند» سپس در ادامه سخن براى بيان اهمّيّت حفظ زبان، يکى از تفاوت هاى مؤمنان و منافقان را در همين موضوع بر مى شمرد و مى فرمايد: «زبان مؤمن، پشت قلب او قرار دارد و قلب منافق، پشت زبان اوست؛ چرا که مؤمن هرگاه بخواهد سخنى بگويد نخست مى انديشد، اگر خير بود اظهار مى کند و اگر شرّ بود آن را پنهان مى سازد؛ ولى منافق آن چه بر زبانش جارى مى شود مى گويد، در حالى که نمى داند کدام به سود اوست و کدام به زيان او»

سپس در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) به حديث پرمعنايى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) استدلال مى کند و مى گويد: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: ايمان هيچ بنده اى صاف و استوار نخواهد شد تا قلبش صاف شود و هيچ گاه قلبش صاف و استوار نمى شود تا زبانش چنين گردد» رابطه اى که ميان اصلاح زبان و قلب و ايمان در اين حديث آمده، دقيق و حساب شده است. تجربه نشان داده که آلودگى زبان به انواع گناهان و سخنان لغو و بيهوده، قلب را تاريک و روح را تهى از معنويت مى کند و بديهى است هنگامى که قلب، تاريک شود جاى درخشش نور ايمان نخواهد بود. آن چه در جمله هاى بالا آمد همه مربوط به اصلاح زبان بود که مهم ترين گام در راه خودسازى و قرب الى الله است. آن گاه امام(عليه السلام) به سه موضوع مهم ديگر در پايان اين عبارت از خطبه اشاره کرده، مى فرمايد: «هر کس از شما بتواند خدا را در حالى ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک باشد و زبانش از تعدى بر آبروى آنان سالم بماند، بايد چنين کند» به يقين چنين کسى از تقواى فراوانى برخوردار است و در سايه آن مشمول برترين عنايات الهى خواهد شد. چه تقوايى از اين بالاتر که اذيت و آزار انسان به هيچ کس نرسد و اصول سه گانه احترام انسان ها را رعايت کند: احترام جان و مال و آبرو. حضرت علی(ع) می فرماید: «من خاف النّاس لسانه فهو من اهل النّار؛ شخصی که مردم از گزند زبان او بترسند، آن شخص اهل جهنّم است.»

اين موضوع به قدرى مهم است که رعايت آن، نشانه مسلمان بودن است و ترک آن دليل بر بيگانگى از اسلام است. در حديث معروفى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ؛ مسلمان، کسى است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند و کمترين تعرضى به جان و مال و آبروى افراد نداشته باشد».حتى در حديث ديگرى امام صادق(عليه السلام) مطلب را از دايره اسلام و مسلمين فراتر برده، مى فرمايد: «اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النَّاسُ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ الْمُؤْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ النَّاسَ عَلَى اَمْوَالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ؛ مسلمان، کسى است که مردم از دست و زبانش در امان باشند و مؤمن کسى است که مردم او را بر مال و جان خود امين بشمرند».

مهمترين اموري كه می تواند ما را در كنترل زبان و پرگويی ياری كند عبارتند از:

1. سكوت: زیاده گویی قبل از هر چیز نشانه دون مایگی است. کسانی که حرف های زیادی برای گفتن دارند در نگاه دیگران از ارج و منزلت کمتری برخوردارند؛ ضمن اینکه هنگامی که زیاد سخن می گوییم کمتر فرصت اندیشه ورزی پیدا می کنیم. توجه به اهميت و آثار سكوت در روايات پيشوايان دين؛ فرد را از پرگويی نگه می دارد. هر قدر انسان كمتر سخن بگويد، لغزش های او كمتر است و هر قدر بيشتر سكوت كند، سلامت او بيشتر است. علاوه بر اين تمرين و تجربه سكوت سبب می شود كه انسان زبانش را در اختيار خود بگيرد و از طغيان و سركشی آن بكاهد. بايد توجه داشت كه مراد سكوت مطلق نيست چون بسياری از مسائل مهم زندگی اعم از معنويات و ماديات و عبادات و فرا گرفتن علوم و فضايل و اصلاح در ميان مردم، از طريق سخن گفتن است، بلكه منظور كم سخن گفتن، يا به تعبير ديگر خاموشی در برابر سخنان فساد انگيز يا مشكوك و بی محتوا و مانند آن است.
در حديثی جامع و جالب از اميرمومنان(ع) می خوانيم: اگر دوست داری از سلامت نفس برخوردار شوی و عيب ها و كاستی هايت پوشيده بماند، كمتر سخن بگوی و بيشتر خاموش باش تا فكرت قوی و قلبت نورانی گردد.

2. دوستان متين و كم‏ حرف را به عنوان رفقاى صميمى خود انتخاب كرده و با آنها بيشتر رفت و آمد كنيد.

3. رفتارهايی را که مغاير با زياد سخن گفتن است، تقويت کنيد. مثل گوش كردن فعال، توجه نمودن به گفته های ديگران و تفكر وتامل كردن نسبت به صحبتهایی كه صورت گرفته، مطالعه کتاب مورد علاقه، مجلات و روزنامه و...

4. ارزیابی سخن بعد از صحبت: بعد از صحبت کردن، حرف‌های خود را مورد ارزیابی قرار دهید. فکر کنید که سخن شما چگونه بوده آیا خود شما از چنین حرف زدنی احساس شوق می‌کنید یا باعث سرافکندگی شده است. چنانچه به نظرتان کلام ناپسند آید دیگر آن را تکرار نکنید.

اما فقط گفتن نیست که باید از سر محاسبه و تدبیر باشد؛ نگفتن هم نوعی گفتن است که انسان عاقل و خداترس بی دلیل انتخاب نمی کند. پرهیزکاری تنها در پالایش گفته ها و پیراستن کژی ها نیست؛ خردمند بر نگفته های خود نیز حجت دارد و می داند به همان اندازه که بیهوده گویی نکوهیده است، سکوت نابجا هم ناپسند و مذموم است. به تعبیر سعدی «دو چیز طیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی». حق را باید گفت آنگونه که امیرمؤمنان می فرماید «آنجا که گفتن باید خاموشی نشاید».

در فراز مذکور از دعای امام عصر(عج) چنین آمده: «خدایا زبان های ما را به صواب (درست گویی) استوار ساز.» واژه صواب در موردی گفته می شود که چیزی با حق اصابت کند، و هیچ گونه باطلی به آن راه نیابد. بنابراین مسأله استواری زبان به صواب به این است که آن را به درست گویی و حرف حق زدن عادت دهیم، به گونه ای که هرگز به ناصواب و به باطل گویی حرکت نکند، چنین کاری نخست بستگی به کنترل زبان از انحراف دارد، که بحث آن گذشت، دوم این که زبان را به راستی و درستی و حق گویی عادت دهیم به گونه ای که جز درستی به چیزی حرکت نکند. ما وقتی در قرآن به واژه قَول مراجعه کرده و دقت می کنیم می بینیم به ما می آموزد که سخن گفتن آدابی دارد، و باید حساب شده و سنجیده باشد: «و قولوا قولاً سدیداً؛ و سخن استوار و درست بگویید»؛ «قولاً معروفاً؛ سخن نیک و زیبا بگویید»؛ «قولاً کریماً؛ بزرگوارانه و مهرانگیز سخن بگویید»؛ «قولاً لیّناً؛ نرم و با ملاطفت سخن بگویید؛» «قولاً میسوراً؛ با نرمش و مهربانی با آنها سخن بگو؛» «قولاً بلیغاً؛ با سخن شیوا و زیبا با آنها حرف بزن.»

از این تعبیرات فهمیده می شود که باید زبان در سخن گفتن در موارد و جاهای گوناگون، به طور کامل مراقب باشد و آداب را بشناسد و رعایت کند تا به آفات گرفتار نگردد. حتماً باید زبان را به آداب خوش کلامی و زیبا سخن گفتن، که یک نوع هنر است عادت داد، چنان که در روایت آمده: پیامبر(ص) سوار بر مرکبی بود، شخصی افسار آن را به دست گرفته بود و می کشانید، در این هنگام آن شخص از پیامبر(ص) پرسید: «بهترین کارها چیست؟» پیامبر فرمود: «اطعام الطّعام و اطیاب الکلام؛ بهترین کارها غذارسانی به مردم، و خوش گویی و زیبا سخن گفتن است.» از قدیم به ما آموخته اند «تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد» پس خردمند کسی است که افزون بر خوب سخن گفتن تنها سخن خوب بگوید.

امام سجاد(ع) در بیان حقوق اعضاء، در مورد حق زبان می فرماید: «و اما حق زبان آن است که او را از دشنام و زشت گویی برحذر داری، و به نیک گفتاری عادت دهی، و او را آمیخته با ادب به حرکت درآوری، و افسار آن را جز در موارد منافع دین و دنیا نگهداری، و از پرچانگی بازداری، و از بیهوده گویی دور نمایی... زیبایی عقل و خرد به نیک زبانی و درست سخن گفتن بستگی دارد.»

باید توجّه داشت که اصلاح زبانی و عادت دادن آن به نیک گویی بستگی به تفکّر و تدبّر دارد، یعنی انسان قبل از سخن گفتن، اندکی فکر کند تا سنجیده و آگاهانه و خردمندانه سخن بگوید. برای تحقق این موضوع باید به خطرات زبان و پیامدهای آن توجه جدی کند، و مسأله سکوت را برای مهار زبان رعایت نماید، و کم گویی را از صفات خود قرار دهد، و نتیجه سخن را با ترازوی عقل و خرد ارزیابی نموده آنگاه تصمیم به سخن بگیرد.

سومین ویژگی زبان که از دعای امام عصر (عج) استفاده می شود، استواری زبان به آموختن و حکمت آموزی است. یعنی زبان استوار و الهی زبانی است که علاوه بر کنترل از گناه و علاوه بر درست گویی، وسیله ای برای تبیین حقایق و آموزش و پرورش و آگاهی بخشی و اطلاع رسانی صحیح گردد. واژه حکمت در اصل از ماده حَکَم (بر وزن حرف) به معنی منع است، و از آنجا که علم و دانش و تدبیر که از معانی حکمت است، انسان را از کارهای خلاف باز می دارد، به آن حکمت می گویند. حکمت دارای معانی بسیار و مفهوم گسترده است، از جمله: معرفت، شناخت اسرار، آگاهی از حقایق و وصول به حق از نظر گفتار و عمل و تلاش، و نیز به معنی نور الهی آمده که انسان در پرتو آن از تاریکی گمراهی ها، و از وساوس شیطان نجات می یابد، حکمت به قدری ارزشمند است که خداوند می فرماید: «ومن یؤتی الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً؛ به کسی که دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است.» همچنین امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «حکمت گمشده مؤمن است، آن را اگر چه از ناحیه منافقان باشد دریافت کن.»

کوتاه سخن آنکه نخستين گام در اصلاح خويش، اصلاح زبان است و پيمودن مراحل قرّب به خدا از مسير اصلاح و کنترل زبان مى گذرد. اما براى نجات از گناهان زبان، دو راه مهم وجود دارد نخست کم سخن گفتن و ديگری تفکر قبل از بیان هر سخنی است، به تعبير زيباى مولا شایسته است که آدمی «زبانش در پشت قلبش باشد، نه همچون منافقان احمق که قلبشان در پشت زبانشان قرار دارد». هرگاه به اين دو دستور مهم عمل کنيم به يقين از آفات زبان برکنار خواهيم بود.

نظر شما