دفاع و طرفدارى افراطى گاه به جائى مى رسد که بدترین افراد قبیله در نظر انسان زیبا، و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است، و همچنین است آداب و سنت هاى زشت و زیبا. به تعبیر دیگر، تعصب نژادى پرده اى است از خود خواهى و جهل که بر روى افکار، درک و عقل انسان قرار مى گیرد، قضاوت صحیح را از کار مى اندازد و سبب از بين رفتن وحدت و ايجاد تفرقه در ميان جامعه می شود. اما اسلام به اين قوم گراييها و شعارهاى ناسيوناليستى خاتمه داد. افتخار اسلام بر این اساس بوده و هست که بعثت الهی رسول الله، برای همه بشر بوده و این دعوت فارغ از هر نوع نگاه تبعیضانه میان همه اقوام به پیش رفته است. همین شعار بوده است که بربرها و ایرانیان و هندیان و رومیان همه بر آن اساس، به اسلام گرویدند و اسلامشان نه از ترس شمشیر امویان و عباسیان، بلکه به عشق نگاه برابراندیشانه اسلام بود که برای آدمی حرمت می نهاد و هر کسی را از هر قوم و قبیله ای می پذیرفت و تفرقه میان مردمان ایجاد نمی کرد.
با این که قرآن در محیطى نازل شد که از جهات مختلف بسته بود و ارتباط محدودى با جهان خارج از جزیره داشت و مساله قومیت و نژاد و زندگى قبیلگى بر همه شئون آن حاکم بود، به هیچ وجه چنین رنگى به خود نگرفته و همه جهانیان را مخاطب خود قرار داده است: «یا بنى آدَمَ»، «یا اَیُّها النّاسُ»، «یا اَیُّها الّذین امنوا»، «یا عبادى» و «یا اَیّها الاِنسانُ». قرآن امتیازات نژادى را در آن محیط نژاد پرست به کلى حذف کرد و با منطق زیباى «شما همه فرزندان آدمید و از یک پدر و مادر آفریده شده اید» همه را برادر و متعلّق به یک خانواده اعلام نمود: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِّنْ ذَکَر وَاُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقَاکُمْ؛ اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ [اینها ملاک برترى نیست] گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است؛ به یقین خداوند دانا و آگاه است».
قرآن در جاى دیگر، تمام پیوندهاى محدود را نفى کرده و پیوند افراد با ایمان را از هر نژاد و هر زبان و هر زمان و هر مکان، منحصر به پیوند اخوت و برادرى مى داند که نزدیکترین پیوندها بر اساس مساوات و برابرى است و بر این اساس مى فرماید: «اِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ اِخْوَهٌ؛ مومنان فقط برادر یکدیگرند»
همچنین در آیه ای دیگر، برتر دانستن یهود نسبت به مسیحیّت به صورت مطلق و یا برتر دانستن مسیحیّت نسبت به یهود به صورت بی قید و همین طور برتر دانستن هر قومی نسبت به قوم دیگر را بدون علم و آگاهی و معیارهای منطقی که می توان گفت ناشی از تعصّب جاهلی و کُور است، خطا و اشتباه دانسته است: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ؛ یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی نزد خدا ندارند. و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند [و بر باطل اند]؛ در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خوانند [و باید از این گونه تعصّبها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنی همانند سخن آنها گفتند. خداوند، روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، بین آنها داوری می کند.»
معصومین علیهم السلام نیز به موضوع برتری نژادی و تعصب پرداخته و این اخلاق مذموم را شدیداً مورد نکوهش قرار داده اند، برای مثال در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) مى خوانیم: «مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّهٌ مِنْ خَرْدَل مِنْ عَصَبِیَّه بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَعَ اَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّهِ؛ کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى عصبیت باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور مى کند».
حضرت، افرادى مانند «زید بن حارثه» را فرمانده سپاه اسلام و «بلال حبشى» را مؤذن ویژه قرار مى دهد و از «سلمان فارسى» ایرانى تجلیل مى کند و به او مقام و منزلت والا مى بخشد تا به این ترتیب هم با تبعیضهاى موجود به مبارزه برخیزد: «من اعتق مؤمنا اعتقه الله العزیز الجبار...» و هم بتدریج ارزش تقوا و شایسته سالاری را ملاک منصبها و منزلتهاى اجتماعى، معرفى نماید.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آشکارا اعلام مى کرد آن غلام حبشى و این سید قریشى (هر دو) در نزد من یکسان هستند و بدینسان آن حضرت را منادى به حق مساوات توحیدى دانسته اند. چه این که: «کلکم لآدم و آدم من تراب لیس لعربى على عجمى فضل الا بالتقوى؛ همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك بود، هيچ عربى را بر عجمى برترى نيست مگر به تقوا».
در حدیثى از امام صادق(ع) مى خوانیم: «مَنْ تَعَصَّبَ اَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَهَ الاِیمَانِ مِنْ عُنُقِهِ؛ کسى که تعصب به خرج دهد یا براى او تعصب داشته باشند، پیوند ایمان را از گردن خویش برداشته است».
از روایات اسلامى نیز استفاده مى شود که: ابلیس نخستین کسى بود که تعصب به خرج داد. حضرت على(ع) بحث گویا، رسا و کوبنده اى در خطبه «قاصعه» در زمینه تعصب بیان فرموده است که گوشه اى از آن را ملاحظه مى کنید: «اَمَّا اِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لاِ َصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: اَنَا نَارِیٌّ وَ اَنْتَ طِینِیٌّ؛ ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید، و آدم را مورد طعن قرار داد، و گفت: من از آتشم تو از خاک»! سپس اضافه مى فرماید: «فَاِنْ کَانَ لا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الاَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الاُمُورِ؛ اگر قرار هست تعصبى داشته باشید، این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهاى خوب باشد».
در حدیثى از امام على بن الحسین(ع) مى خوانیم: «الْعَصَبِیَّهُ الَّتِی یَاْثَمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا اَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْم آخَرِینَ، وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ اَنْ یُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ، وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّهِ اَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ؛ تعصبى که انسان به خاطر آن گناهکار مى شود این است که: اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما این که انسان، قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگرى یارى دهد».
ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه»، به نقل از ابو اسحاق همدانى آورده است: «روزى دو زن نزد حضرت على(ع) آمدند، يكى عرب بود و ديگرى از موالى. آن دو از حضرت چيزى درخواست كردند و امام به هر دو به يكسان چند درهم و مقدارى غذا داد. يكى از آن دو گفت: من يك زن عرب هستم و اين عجم است. حضرت فرمود: به خدا قسم كه من در اين بيت المال برتريى براى فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نمى بينم».
آن حضرت در يكى از خطبه هايش مى فرمايد: «لأسوين بين الأسود والأحمر؛ من ميان سياه و سفيد فرقى نخواهم گذاشت» و در زمانى كه خواست بيت المال را تقسيم كند، نوشت: «عرب و قریشى و انصارى و عجم و همه قبايل عرب و تيره هاى عجم كه اسلام را پذيرفته اند، يكسانند»
آری! مردم همچون دندانههای شانه در برابر خداوند مساویاند. کسی با خداوند، خویشاوند نیست و هیچ کس چنان که یهود میگوید، از اولیای خداوند نیست: «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا المَوتَ إن كُنتُمْ صادِقِين» خداوند در این آیه میخواهد این اندیشه را رد کند که کسانی اولیای خداوند هستند. نتیجه این است که خداوند اولیایی یا مردمانی ندارد که برگزیده خداوند باشند. «وَ أَن لَيسَ لِلإنسانِ إلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُرى» پس همه آدمیان در یک خط قرار دارند و کسی به سوی خدا پیش نمیرود، مگر به اندازه عملی که انجام داده است.
خداوند اراده نکرده که گروهی عقب مانده باشند و گروهی پیشرفت کنند! ملتی فقیر و ملتی عقبافتاده و ملتی جاهل و ملتی عالم و ملتی پیروز باشند. آیا خداوند پیروزی را به غربیان اختصاص داده است؟ آیا خداوند شرق را در برابر غرب برگزیده است؟ آیا خداوند اراده کرده است گروهی عقبافتاده باشند و گروهی دیگر پیشرفته؟ حاشا که چنین باشد. به هر جایی که برسیم: «فَبِما کَسَبَت أَیدِیکُم» یعنی جهل و عقبماندگی و فقر و گرسنگی و خواری نتیجه اعمال افراد جامعه است و هر پیشرفت و موفقیت و دانش و کمالی نتیجه کار خودمان است: «إنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ «ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت أَیدِی النّاسِ» پس سعادت و بدبختی اجتماع و فقر و بیماری و جهل و شکست و پیروزی و دانش و فرهنگ و هر اتفاقی در جامعه، نتیجه مستقیم اعمال خودمان است و اگر ما چیزی را نخواهیم، هرگز بر ما تحمیل نخواهد شد. ما نمیتوانیم برای پیشرفت به تاریخ یا اجداد خود تکیه کنیم. حضرت محمد به دخترش، حضرت فاطمه زهرا(س)، میگوید: «إنِّی لا أُغنِی عَنکِ مِنَ اللهِ شَیئاً» آیا باید به خانواده و خویشان خود بنازیم؟
خداوند نمیخواهد مردمی را بر دیگر مردمان برتری دهد، مگر آنکه خود بخواهند؛ اگر پیشرفت خواستند، پیشرفت میکنند، و اگر عقبماندگی خواستند، عقب خواهند ماند. این معنا از توحید روحیه واقعبینی آدمی را تقویت و او را فعالتر میکند تا بداند به هر جا که رسد، نتیجه اعمال و اقدامات خودش است، بنابراین، جوامع عقبمانده، چه دانسته و چه ندانسته، خود اینگونه خواستهاند و جوامع پیشرفته خود جامعه خود را ساختهاند.
نظر شما