بخشی از مسئله اخلاق در جامعه ما مربوط به چیستی اخلاق است؛ امر اخلاقی چیست؟
اخلاق متجزی
انسان معاصر به این نتیجه رسیده است که داوری درباره امور کلی، هم دشوار است و هم بی فایده؛ پس تا چیزی را جزئی و ریز نکند، درباره آن داوری نمی کند. به سخن دیگر انسان معاصر از کلی گویی پرهیز دارد؛ مثلا اگر از او درباره چیستی اخلاق بپرسند، می گوید کدام اخلاق؟ اخلاق دینی؟ اخلاق کاربردی؟ اخلاق انسانی؟ اخلاق فردی؟ اخلاق جمعی؟ اخلاق معنوی؟ اخلاق به مثابه امر متعالی و قدسی؟ اخلاق خانواده؟ اخلاق حرفه ای؟ اخلاق شهروندی؟... درباره هریک از این اخلاق ها هم سوالات دیگری مطرح می کند تا به جزء لایتجزا یا نزدیک به آن برسد. از فواید این شیوه، جلوگیری از بدفهمی و سوء استفاده است؛ زیرا اخلاق ظرفیت عجیبی برای سوء استفاده و بدفهمی دارد، حتی بیشتر از کلمه خدمت که معمولا بهانه ای است برای سلطه و ریاست و نیز بیشتر از کلمات آزادی و حقوق بشر.
از تجزیه اخلاق، دهها نوع اخلاق آشکار می شود که فهم آنها آسان تر است. اخلاق حرفه ای از این فرایند بیرون آمده است؛ داوری درباره اخلاق حرفه ای پزشکان یا پژوهشگران آسان تر و مفیدتر است تا داوری درباره اخلاق کلی آنان. اخلاق پژوهش یعنی مغلطه نکردن ... اخلاق پزشکی یعنی تندرستی بیمار را بر درآمد مالی ترجیح دادن ... به این ترتیب آسان تر می توان دانست که در میان پژوهشگران یا پزشکان چه کسی اخلاق مدار است و چه کسی نه.
برای روشن تر شدن مسئله بنگرید که اخلاق کلی چه ظرفیت شگفتی برای سوء استفاده در عرصه مدیریت دارد. اگر معیار در مدیریت، اخلاق کلی باشد، هرکس که اهل فسق و فجور ظاهری نیست و اندکی هم با مسئولیت های مدیریتی خود آشنا است یا در آینده آشنا می شود، مدیر اخلاق مداری است. اما اگر ملاک، اخلاق حرفه ای باشد، فقط مدیرانی صلاحیت اخلاقی دارند که در کار خود از توانایی های لازم و بیشتر از دیگران برخوردارند. از این رو است که اخلاق حرفه ای را اخلاق موفقیت هم می گویند؛ یعنی اخلاقی که موجب موفقیت است. بنابراین کسی که از عهده کاری بر نمی آید، اگر آن را بپذیرد مرتکب جرم اخلاقی در حد سنگین ترین گناهان شده است، اگرچه راستگو و مهربان و دنیاگریز و سجاده نشین باوقاری باشد. امام صادق(ع) در سخنی نغز می فرماید که نزد من خائن و نابلد یکسان است. «ما ابالی الی من ائتمنت خائنا ائ مضیعا؛ تفاوتی در آن نمیبینم که کار را به دست خائن بسپارم یا شخص ناشی» تحف العقول، صفحه 270
از یاکوب بومه عارف و نویسنده آلمانی در قرن هفدهم پرسیدند: نزدیک ترین راه به خدا چیست؟ گفت: برای من که پینه دوزم نزدیک ترین راه این است که پینه دوز خوبی باشم، شما را نمی دانم.
اخلاق به مثابه هویت
اثرپذیری انسان جدید از تنبیه یا نصیحت یا کیفرهای خوفناک کمتر شده است. عصر جدید، عصر هویت سازی است؛ یعنی مثلا برای کاهش همسایه آزاری، همسایه دوستی را جزئی از هویت و تعریف شهروند می کنند، به طوری که همسایه آزار، احساس بی هویتی و بریدگی از جامعه کند. دیگر به کودک نمی گویند دروغ نگو چون فلان کیفر را دارد؛ چون در این صورت پرهیز او از دروغ جزئی از ماهیت او نمی شود، بلکه به علل و عوامل بیرونی باز می گردد. عبارت های مشهوری مانند «انسان متمدن چنین و چنان است» تلقین و تزریق همین هویت جدید است.
در این روش، اخلاق از رهگذر بازتعریف انسان پدیدار می شود و تکیه گاه اصلی اش ترساندن یا وعده دادن نیست؛ بنابراین عمل غیر اخلاقی در فهرست بیماریها جای می گیرد و نیازمند درمان از راههای علمی یا تجربی می شود. در گام اول به قدری راههای متنوع پیش پای شهروند می گذارند که او دیگر دلیلی برای انتخاب بزهکاری نداشته باشد، مثلا دیگر نمی گویند «لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد»، روی دیوار می نویسند «سطل آشغال چند قدم بالاتر است». تفاوت این دو جمله تفاوت دنیای قدیم و جدید است؛ جمله اول واقعیت گریز است؛ جمله دوم واقعیت را پذیرفته و برای آن چاره ای اندیشیده است. در گام دوم هزینه بزهکاری و بی اخلاقی هایی مانند دروغ را چنان سنگین می کنند که جز عده ای معدود به آن تن ندهند. در جامعه ای که دروغ هزینه ای بر روی دست دروغگو نمی گذارد و او را از پیشرفت در مناصب اجتماعی باز نمی دارد، هزاران کتاب و رساله و سخنرانی هم اندکی از حجم دروغگویی در میان مردم و مسئولان نمی کاهد.
دنیای جدید همچنین برای اینکه صاحبان صنایع جنس مرغوب تولید کنند، به پند و اندرز یا زور و فشار قناعت نمی کند و گاهی اصلا به آن سو نمی رود، بلکه اعتبار را به سرمایه ای جایگزین ناپذیر تبدیل می کند تا هر کارخانه داری طالب آن باشد. اگر در برخی کشورها صاحبان صنایع و اهل سیاست و رسانه و... به اعتبار اجتماعی و صنفی خود اهمیت نمی دهند، از آن رو است که اعتبار اخلاقی و حرفه ای در آن کشورها، سرمایه ای هنگفت محسوب نمی شود.
اخلاق عمومی انضمامی
اخلاق دو گونه است: عمومی و عروجی. اخلاق عمومی، رفتارهایی است که همه مردم از عهده آن بر می آیند، مانند وفای به عهد، راست گویی، پرهیز از ریا، مراعات حقوق دیگران، شفقت بر خلق و جوانمردی. اخلاق عروجی، اخلاقی است که گروهی اندک از انسان ها به آن آراسته اند و برای عامه مردم دشوار یا ناممکن است، مانند بخشیدن همه دارایی خود به نیازمندان و مانند آنچه عطار نیشابوری در کتاب تذکره الاولیاء به شماری از عارفان نسبت داده است.
جامعه سالم جامعه ای است که بیشترینه شهروندانش اخلاق عمومی را مراعات می کنند، اگر چه در آن جامعه سخنی از اخلاقیات عروجی نباشد. جامعه ای که پیوسته از معراج های اخلاقی بزرگانش می گوید اما خود ساده ترین رفتارهای اخلاقی را پاس نمی دارد، بیمار است. در کتب مقدس نیز بیشترین سخن از اخلاق عمومی است تا عروجی، ماننده سوره مطففین و آیه «لاتبخسوالناس أشیاءهم» داشته های مردم را بی ارزش نشمارید. اخلاق عروجی در قرآن و سیره و سخن پیشوایان دینی اندک است، شاید از آن رو که اخلاق عروجی اخلاق عمومی را کمرنگ می کند و نیاز جامعه به اخلاق عمومی بسیار بیش از اخلاق عروجی است.
*برگرفته از کتاب دیانت و عقلانیت؛ نوشته رضا بابایی
messages.comments